کامبیز نوروزی
حال مطبوعات ایران خوب نیست. حال روزنامهنگار ایرانی هم خوب نیست. کارشان زیاد شده است. تنوع روزنامهنگاری بیشتر شده و کیفیت کار هم بالاتر رفته است. تعداد نشریات افزایش یافته و انتشار نشریه در استانها و شهرستانها هم رونقی کممانند پیدا کرده است. احترام و پذیرش روزنامهنگاران در سازمانها و دستگاههای دولتی و حکومتی ارتقا پیدا کرده و… . همه اینها روشن و خوب؛ اما حال روزنامهنگار ایرانی همچنان خوب نیست. حتی روزنامهنگارانی که بیشتر از ۱۰، ۱۵ سال از سابقه کار آنها میگذرد، مگر درویش باشند تا با درآمد روزنامهنگاری بتوانند گذران عمر کنند. کمتر نشریهای است که تمام اعضای ثابت تحریریه خود را بیمه کرده باشد.
اخراج روزنامهنگار، سادهترین کاری است که ممکن است در یک نشریه رخ دهد. فرصتی یا حتی برنامهای برای آموزش و بازآموزی در کمتر نشریهای فراهم است. روزنامهنگار تشکلی ندارد تا در آن بتواند امنیت و حمایتی برای زندگی صنفی خود بیابد. برای تجدید حیات یا راهاندازی یک تشکل صنفی جز دستانداز در مقابل خود نمیبیند و باید مثل صغار چشم بدوزد تا تحت نظارت کامل، سازمانی برایش درست کنند و بنشینوپاشو را یادش دهند. هرکه از راه میرسد، میشود آموزگار روزنامهنگار که او باید این کند و آن کند.
گاهی روزنامهنگار مجبور میشود بشود پله ترقی دیگری. هنوز که هنوز است، باید دست و دلش بلرزد که مطلبش اگر به مذاقهایی چند خوش نیاید، چه روزهایی را باید بیکار یا در جایی دور از چشم و گوش دیگران به سر ببرد و طعن و لعن بشنود و عقوبتها ببیند. روزنامهنگار ایرانی خیلی کارها کرده است و همچنان میکند. سنگ زیرین چرخش آسیای اطلاعات است. از دانشگاهها گرفته تا دولتها، به یمن نام و رشته او رونق فراوان یافتهاند.
با وعدههای شیرین به روزنامهنگار و امیددادن به او سبدسبد آرا جمع میشود؛ اما کمتر پیش میآید که دستش را بگیرند. نبضش را بگیرند. حالش را بپرسند. دردش را بشنوند و قدرش را چنان دهند که حقش است. آزادی و امنیت و استقلالش را بپذیرند. بیشترین چیزی که روزنامهنگار ایرانی دارد آقابالاسر است و امرونهیهای بیپایان و خطابهای عتابآلود، اگرچه در ظاهری مهربان. اما خب! روزنامهنگار، روزنامهنگار است. نه اینکه عیب و ایراد ندارند؛ که دارند؛ ولی چه میشود. حالتان چطور است؟
از: شرق