من و ما در شعر مهاجرت. آئینۀ متروک ماندن صدا و نگاه مهاجر. گفتگوی طاهره بارئی با م.روانشید شاعر
ثبت نشدن و به حساب نیآمدن، به هم خوردن منطق رابطه ها، از دست دادن دستگیره زمان، احسا س بیموقع و ابن الوقت بودن، گم کردن مفهوم مرگ، حس عدم امنیت، بیخوابی برای مقاومت، دردناک شدن تدریجی روابط انسانی، اینها برخی از رنج ها و آسیب های یک مهاجر را تشکیل میدهند که از دل نوشته های یک شاعر نو مهاجر
دریافت کرده ایم. حضور طنز در شاعر به او کمک کرده است تا بتواند رنجی را که برای گفتنش باید از ان فاصله میگرفت، در مدتی کوتاهتر به زبان براند.