چکیده: پدر ستار بهشتی بلافاصله پس از امضای وکالتنامه برای شکایت از قاتلان پسرش، ناگهان ناپدید شده است. برای مدت ۱۰ روز خانواده از او بی اطلاع بوده اند، تا آنکه در نهایت فرزندان “سید سردار بهشتی” او را در حالی می بینند که شوکه بوده و مدام با گریه می گفته: ستار را کشتند! این احتمال وجود دارد که او را ربوده باشند. این نگرانی وجود دارد که بخواهند شکایت او را بی اعتبار جلوه دهند. این احتمال همچنان باقی است که نخواهند دادگاه مجرمان پرونده شکنجه و قتل ستار بهشتی را برگزار کنند. خواهر ستار که به همراه پدرش به کلانتری رفته، همان مامور پلیس را دیده که در مراسم چهلم او و مادرش را کتک زده بود. از این خانواده در کلانتری فیلمبرداری می کرده اند، و اعتراض آنها هم نتیجه نداده. هیچ چیز عادی نیست، هیچ چیز مشخص نیست جز اینکه هنوز به پرونده ستار بهشتی رسیدگی نشده. مادر ستار در پاسخ به این سوال که “فکر می کنید این بازی ها برای چیست؟” در یک جمله، همه حرف را می گوید: “چه دلیلی قانع کننده تر از اینکه پرونده ستار تمام شود یا به تعویق بیافتد تا از یادها برود؟” ظاهرا ماموران و مسئولان متخلف می…
کلمه – زهرا صدر:
پدر ستار بهشتی بلافاصله پس از امضای وکالتنامه برای شکایت از قاتلان پسرش، ناگهان ناپدید شده است. برای مدت ۱۰ روز خانواده از او بی اطلاع بوده اند، تا آنکه در نهایت فرزندان “سید سردار بهشتی” او را در حالی می بینند که شوکه بوده و مدام با گریه می گفته: ستار را کشتند! این احتمال وجود دارد که او را ربوده باشند. این نگرانی وجود دارد که بخواهند شکایت او را بی اعتبار جلوه دهند. این احتمال همچنان باقی است که نخواهند دادگاه مجرمان پرونده شکنجه و قتل ستار بهشتی را برگزار کنند. خواهر ستار که به همراه پدرش به کلانتری رفته، همان مامور پلیس را دیده که در مراسم چهلم او و مادرش را کتک زده بود. از این خانواده در کلانتری فیلمبرداری می کرده اند، و اعتراض آنها هم نتیجه نداده. هیچ چیز عادی نیست، هیچ چیز مشخص نیست جز اینکه هنوز به پرونده ستار بهشتی رسیدگی نشده. مادر ستار در پاسخ به این سوال که “فکر می کنید این بازی ها برای چیست؟” در یک جمله، همه حرف را می گوید: “چه دلیلی قانع کننده تر از اینکه پرونده ستار تمام شود یا به تعویق بیافتد تا از یادها برود؟” ظاهرا ماموران و مسئولان متخلف می خواهند با هر شیوه ای که شده، ولو کثیف و غیر انسانی، نگذارند این پرونده به سرانجام برسد. اما چرا؟
همان روزهایی که از بی ارزش بودن رضایت تحت فشار مادر ستار بهشتی خبر داده و اعلام کرده بودیم که این رضایت نامه از نظر خانواده و خانم وکیل آن ها ارزش قانونی ندارد، چون پدر ستار هم در قید حیات است و شکایتش پا برجاست، سخت نبود احتمال اینکه برای پدر ستار اتفاقی! بیفتد و سناریویی طراحی شود تا نیازی به رضایت و یا شکایت او نباشد.
به گزارش کلمه، تا همین یک ماه پیش صحبتی از پدر ستار در خبرها و گزارش ها نشده بود. پدری که بر اساس قانون اوست که باید رضایت نامه را امضا کند تا ارزش قانونی پیدا کند. پدری که هیچ رضایت نامه ای امضا نکرده و قانونا ولی دم اوست.
یک ماه پیش کلمه خبر داد که پدر ستار از روز اول سر خاک بوده اما بعد از شنیدن خبر کشته شدن ستار دچار شوک شده است. شوکی که به گفته ی دکتر موقتی بوده و فقط نوعی انکارروانی است برای این خبر تلخ.
و حالا گوهر عشقی مادر ستار، وبلاگ نویسی که در نیمه ی آبان ماه در بازداشت گاه پلیس فتا و زیر شکنجه جان خود را از دست داد، در گفت و گو با کلمه خبر می دهد که این ناپدید شدن ناگهانی در حالی بوده وی که تازه به حالت عادی برگشته و در صحت و سلامت کامل با وکالتی به گیتی پورفاضل خواستار پیگیری پرونده ی فرزندش شده بود.
پدر ستار بهشتی با امضاء یک وکالت نامه رسمی به خانم گیتی پورفاضل، وکیل خانواده ستار بهشتی؛ برای پیگیری پرونده پسرش، وکالت داده بود و وی نیز با تنظیم شکایت نامه ای از طرف پدر؛ خواستار رسیدگی به پرونده ستار بهشتی و مجازات قاتل و یا قاتلین وی شده بود.
مادر این جوان ناکام که هر بار بیش از پیش لحن و صدایش مصمم تر و محکم تر از پیش می شود، اما از لحاظ جسمی در شرایط خوبی نیست. دکترها می گویند فشار عصبی بر روی وی زیاد است باید فضا برایش آرام تر باشد، اما او می گوید: مادر باشی و این روزها را ببینی، می توانی آرام باشی؟
متن کامل گفت و گوی کلمه با خانم عشقی، مادر ستار بهشتی را با هم می خوانیم:
خبری منتشر شده مبنی بر ناپدید شدن ده روزه ی پدر ستار، از جزئیات این ماجرا بفرمایید.
بعد از کشته شدن ستار، پدرش مدتی دچار شوک شد و به همین دلیل در بیمارستان ولنجک به مدت ۱۵ الی ۲۰ روز بستری اش کردیم. بعد از آن که سلامتی خود را بدست آوردند، در صحت و سلامت کامل به خانم پور فاضل وکالت دادند. اما پس از آن که خبر این وکالتنامه منتشر شد ایشان ناپدید شدند.
پس از آن در تحقیقات محلی آگاهی ای که ما خبر ناپدید شدن پدر ستار را داده بودیم، روزی چند تن از همسایه ها گفته بودند که چند نفر لباس شخصی مشکوک با ماشین شاسی بلند با پدر ستار صحبت می کردند و بعد از آن ایشان ناپدید شدند.
یعنی چه روزی؟
یعنی دقیقا ایشان از ۱۸ ام دی ماه ناپدید شد.
و خبر دارید که در چه شرایط روحی ای بودند؟
به گفته کلانتری، زمانی که کلانتری پدر ستار را پیدا می کنند حال ایشان مناسب نبوده. دچار شوک شده بوده و فقط گریه می کرده که ستار را کشتند.همانجا خودش را صریح معرفی می کند و می گوید من سید سردار بهشتی هستم یعنی اسم و مشخصاتش را درست می دانسته و می گوید. با این همه ما باز هم پیگیری های خودمان را می کردیم چون ایشان را به ما تحویل ندادند.
پس چه کردند؟
انتقال داده بودند اسلام شهر در صورتی که به گفته خودشان می گویند ترمینال غرب ایشان را پیدا کرده بودند و رباط کریم تا ترمینال غرب خیلی راه است. این سوال برای ما وجود دارد که چرا اسلام شهر تحویل دادند؟
شما از کجا فهمیدید که اسلامشهر هستند؟
ما در پیگیری هایمان به بهزیستی یوسف آباد رفتیم که آن ها به ما گفتند سرای اسلامشهر را بگردید. دختر و پسرم رفتند آنجا و دیدند که پدرشان آنجاست و دوباره وضع روحی شان هم به هم ریخته است. و تنها چیزی که مرتب تکرار می کرده این بوده که “ستار را کشتند و من قصاص می خواهم.”
شما و باقی اعضای خانواده را می شناختند؟
در حد اینکه بچه هایش هستند می داند اما اسامی رو گاهی نمی داند. وقتی به خانم پور فاضل وکالت دادند، در صحت و سلامت کامل بود و حالشان خوب شده بود. نمی دانم دوباره برایشان چه اتفاقی افتاده که برگشتند به همان حالت قبل.
فکر می کنید این بازی ها برای چیست؟
چه دلیلی قانع کننده تر از اینکه پرونده ستار تمام شود یا به تعویق بیافتد تا از یادها برود؟ این که بگویند وکالتی که پدر ستار به خانم پور فاضل داده قابل قبول نیست.
خب برگردیم به ماجرای ناپدید شدن پدر ستار، وقتی پیدایشان کردید چه شد؟
زمانی که پیدایشان کردیم به ما گفتند بیایید کلانتری منجیل آباد که سمت خانه خودشان است و پدر ستار را هم بیاورید. دختر و پسرم رفته بودند که در ابتدا مانع داخل شدن دخترم به کلانتری شده بودند و گفته بودند تو نمی خواهد بیایی. برادر و پدرت بیایند کافی است ولی دخترم گفته بود که بابا را تنها نمی گذارم. بچه هایم می گویند از همان لحظه که وارد شدند، ماموران با دوربین فیلم برداری از آن ها فیلم گرفته اند تا وقتی وارد اتاق شده اند. به گفته ی آن ها یکی از از نیروهای امنیتی که من و سحر را در روز مراسم چهلم کتک زده بود آنجا بوده است. همان کسی که موهای مرا کشیده بود. دخترم به او گفته است که “من تو را می شناسم. من تو را دیدم که روز چهلم به ما حمله کردی.” اما ظاهرا همه شان منکر می شدند که نه این بنده خدا نبوده.
چرا از فرزندانتان فیلمبرداری می کردند؟
نمی دانم والا. بچه های من آنجا اعتراض کرده اند که چرا فیلم می گیرید؟ که آنها پاسخ داده اند ما از همه فیلم می گیریم. سحر آن لحظه با وکیلمان تماس گرفته و خانم پور فاضل گفته که نباید بگذارید ازتان فیلم بگیرند. گرچه کسی توجهی به اعتراضات دخترم و حرفهای او نکرده است. آنجا به دختر و پسرم گفته اند که ما پدرتان را پیدا کردیم بیایید امضا کنید. نوشته بودند که ایشان آلزایمر دارد که بچه های من تاکید کردند که پدرشان آلزایمر ندارد و شوکه شده، بعد از پافشاری آن ها نوشته اند “فراموشی نسبی.” بچه های من در موقعیتی بودند که کاری نتوانسته اند بکنند و مثل همیشه حرف حرف آنها بوده است. و تا لحظه ای که آنجا را ترک کردند همچنان از آن ها فیلم گرفته اند که ما نمی دانیم برای چه.