احمد غلامی . سردبیر شرق
ماندگاری آنان از زخمیشدن دولت و اتلاف وقت بهدلیل انتخاب جایگزین جلوگیری میکند. دشواریهای دولت روحانی روزبهروز افزونتر میشود. معلوم نیست تغییرات و تحولات ضدایرانی در کابینه ترامپ چقدر اثر سوء بر عملکرد دولت دارد و آیا بیش از این هژمونی ناشی از برجام را در ایران و جهان تضعیف خواهد کرد. ناگفته پیداست که در این منازعه حسن روحانی بهدلیل جایگاهش در مسائل جهانی و منطقهای دست بالا را ندارد و بهیقین ابتکار عمل در دست او نیست. هرچه هست و هر مقدار که رئیسجمهوری در مسائل منطقهای و جهانی نقش داشته باشد، این نکته قابل اغماض نیست که فرمانده اوست. اگرچه همگان حتی مخالفان دولت هم میدانند که سیاست داخلی و جهانی ایران، سیاستی بهغایت پیچیده و دشوار است و آنچه این پیچیدگی را دوچندان میکند، اثرگذاری افرادی است که هیچگونه سمت دولتی، رسمی و دیپلماتیک در سیاست ایران ندارند، اما به دلایل متعدد از اثرگذاری ویژهای برخوردارند. این بغرنجترین عارضه سیاستورزی در چهار دهه گذشته ایران است که بسیاری را از پا درآورده و به جامعه آسیبهایی جدی وارد کرده است، گیرم بهدلیل فوران مصائب سیاسی و اقتصادی اینک این گروه سر در لاک خود فرو برده و به انتظار نشستهاند تا در هنگامهای دیگر سر بر آورند. اثباتِ این ادعا کار دشواری نیست، چه حجتی مستدلتر از غیبت اصولگرایان در عرصه سیاست و مهمتر، اتاق فکر آنان که زیر خاکستر پنهان شده است، تا بهوقت شعلهکشیدن در روز مقرر.
گرچه دیگر بعید است این تاکتیک کارآمد از آب درآید. شرایط سیاسی چنان دگرگون شده که حتی اصلاحطلبان که زمانی بین پوزیسیون و اپوزیسیون در آمدوشد بودند، بهیکباره جامه پوزیسیون بر تن کردهاند و تمامقد از اصلاحطلبی بدون نقاب دفاع میکنند. آنان برعکس دولت روحانی از پشت خاکریزهای خود بیرون آمدهاند، نه به قصد حمله، بلکه برای شناسایی منطقه. هرچند هرازگاهی نیز ناچار به درگیری و پیشروی و عقبنشینی بشوند. اما خصلت کار آنان نه جنگ چریکی در آستانه تغییر و تحولات سیاست داخلی است، بلکه شناسایی پدیدههای نوظهور در سیاست است. آنان تلاش میکنند به این پرسش پاسخ بدهند: چطور شد که اینگونه شد؟ پرسشی دوسویه که یک سویه آن نشانگر غفلتی است که ورزیدهاند و روی دیگر آن کنجکاویِ سیاسی برای کشف پدیدههای نوظهور. کنجکاوی که با سن و سابقه اصلاحطلبان همخوانی ندارد. آنان برعکس روحانی نباید سکوت اختیار کنند، سکوتکردن بهوقت سخنگفتن برای آنان جز تزویر و ریا و مصلحتاندیشی اندوختهای نخواهد داشت. حالا که آنان ناگزیر به سخنگفتناند، چگونه سخنگفتن اهمیتی حیاتی مییابد. این در حالی است که اصلاحطلبان در کار کلاسیکترین کنشهای سیاسی مانند «استعفا» یا بازگشت به خاکریز در وقت مقتضی ماندهاند.
از اینروست که هر وقت آنان در موضعی قرار میگیرند که هر چیز را سر جای خود بنشانند و نظمی دوباره به سیاست، جامعه و مردم بدهند، تداعیگر بازگشت به گذشته هستند. اصلاحطلبان باید جسارت آن را داشته باشند که ایدهای طراحی و با شجاعت از آن پشتیبانی کنند. زندگیکردن بدون ایده تحملناپذیر است. اما چرا اصلاحطلبان بر سر ایدهای نمیایستند. آنان همواره از ایده اصلاحطلبی حرف میزنند. ایدهای که تفاسیر و تعابیر بسیاری دارد. اصلاحطلبان زبان خود را از دست دادهاند، همان زبانِ دوم خرداد ۷۶ را. گویا بنا ندارند دیگر با صدای بلند با آن زبان سخن بگویند. تا مسائل و مشکلات پابرجاست، بر اصلاحطلبان است که قادر باشند کلمات دومخردادی را به زبان بیاورند و آنها را به نقد بکشند و معنایی تازه بدانها دهند. بگویند در سال ۹۷ تلقی آنان از مردم، دانشجویان و کارگران چیست، بگویند «سیاست» چگونه احیا خواهد شد، یا اولویت ایران امروز چیست. حتی اگر خود آنان در این راه قربانی شوند. این شجاعتی است که «ایده» از آنان میطلبد. ایده حیات دارد و برای ادامه حیات خود نیاز به فاعلی دارد تا به آن جان دهد. با تلاش صرف برای بقا، و احیای اصلاحطلبی نمیتوان به «مردم» رسید. آنان جلوتر ایستادهاند در پیش ما، نزدیک به دامنه کوهی که به قلهاش نشانی است.