احمد عظیمی‌بلوریان: خط‌ونشان آمریکایی برای «دیگران»

یکشنبه, 19ام فروردین, 1397
اندازه قلم متن

احمد عظیمی‌بلوریان- استاد پیشین دانشگاه مریلند

۱- نظام سیاسی و اجتماعی ایالات متحده آمریکا پس از ‌هزاران سال تجربه جهانی در ٢٠٠ سال پیش به صورت یک نظام مردمی به دست مردم و برای مردم پا به عرصه وجود گذارد. حرف‌ها، وعده‌ها و رفتار اولیه زمامداران آمریکا رسما و تلویحا بر پایه احترام به حقوق‌بشر و مردمی‌بودن حکومت بود. اروپاییان دلسوخته از زورگویی زمامدارانشان، بار و بندیل خود را بستند و به آمریکا مهاجرت کردند. کار در یک سرزمین وسیع نیاز به کارگر داشت اما هنوز درآمدی در کار نبود که بتوان به کارگر دستمزد کافی داد. اروپاییان به‌ویژه انگلیسی‌ها برای پرکردن این خلأ اقتصادی همان راهی را پیمودند که از ‌هزاران سال پیش در بخش‌هایی از مشرق‌زمین متداول بود: اسیرگرفتن مردم بومی به‌ویژه آفریقاییان بی‌گناه، بردن آنها به محیط کار و استفاده از آنها به صورت برده؛ یعنی کارگر با جیره غذایی و پوشش ساده اما بدون مواجب. این حرکت حتی پس از استقلال آمریکا و پس راندن قدرت‌های اروپایی و تشکیل «ایالات متحده آمریکا» ادامه یافت. نکته نهفته دیگر این واقعیت این است که مردم آمریکا – که مجموعه گسترده‌ای از فرهنگ‌های سرزمین اصلی خود را نمایندگی می‌کنند- به‌لحاظ آرا و باورهای خود دید واحدی ندارند و هر گروه مهاجر از ظن خود یار آمریکا شده است.

حتی در کشورهای مادر و مهاجرپرور، یک دید یکسان و ملی نسبت به ارزش‌های اجتماعی وجود نداشته و هنوز هم ندارد. به‌عنوان نمونه، آن زمان که آمریکاییان دست به تشکیل حکومت مردمی زدند، در ایران ما «خدا» بود و «شاه» بود و «میهن». مردم ایران «رعایا» خوانده می‌شدند و باید حدود خود را «رعایت » می‌کردند. کنجکاوی در کار بزرگان موقوف بود. قوانین مدنی آمریکا حاصل تلاش‌های مهاجران اولیه‌ای است که به آمریکا رفتند و پس از کسب استقلال از فاتحان اولیه اروپایی به‌ویژه انگلیس، فرانسه، اسپانیا و «متحد»کردن ایالات استقلال یافته، نوع حکومت را برخلاف کشورهای سلطنتی اروپا و آسیا برپایه گزینش مردم تعیین کردند. در این نظام، گروه‌‌بندی‌های مردمی با گرایش‌های مختلف سیاسی و فرهنگی نقش بسیار مهمی در نظام حکومتی دارد. سرانجام دو حزب سیاسی – حزب جمهوری‌خواه و حزب دموکرات تشکیل شد که مردم را در حرکت‌های اجتماعی هماهنگ کنند. طبیعی است که در چنین نظامی در دوره‌ای طرفداران حزب دموکرات در انتخابات برنده شوند و در دوره بعد این گرایش به سود جمهوری‌خواهان حرکت کند. این مقدمه دو قطبی‌شدن جامعه آمریکا بود. پس از تغییرات سیاسی در دوره‌های تاریخی، امروزه حزب جمهوری‌خواه به صورت پایگاه ثروتمندان، الیگارش‌ها، نژادپرستان و ملی‌گرایان درآمده و حزب دموکرات پایگاه عامه مردم شده است. با وجود تأکید اعلامیه استقلال آمریکا بر مردمی‌بودن حکومت، بردگان تا نیم سده گذشته از بیشتر حقوق شهروندی برخوردار نبودند.

قیام آمریکاییان آفریقایی‌تبار به رهبری مارتین لوتر کینگ در نیمه دوم دهه ۱۹۶۰ موجب احقاق حقوق شهروندی و داخل آدم‌شدن شهروندان آفریقایی‌تبار شد. ۵٠ سال پیش، روزی که کینگ ترور شد، من دانشجوی سال آخر دوره دکترا در دانشگاه واشنگتن بودم و زد و خورد سیاهان با پلیس را بارها به چشم خود می‌دیدم. پس از موفقیت جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان، دولت آمریکا به همه سازمان‌های دولتی و دانشگاه‌ها بخش‌نامه داد که در استخدام پرسنل خود ۲۰ درصد از آفریقایی‌تبارها استفاده کنند. سیاهان به کمترین حق خود به‌عنوان یک شهروند دسترسی یافتند.

۲- دوقطبی‌شدن جامعه آمریکا که با روح اعلامیه استقلال آمریکا مغایر است، موجب شد که باز هم نژادپرستان و ثروتمندان و مافیای اقتصادی آمریکا جای خوشی در لانه حزب جمهوری‌خواه برای خود دست و پا کنند، به‌طوری‌که امروز بنا به گفته روشنفکران آمریکا -از جمله برنی ساندرز، سناتور چپ‌گرای کنگره- یک درصد از مردم آمریکا که ٩٩ درصد ثروت آمریکا را در جیب خود دارند و وال‌استریت را پایگاه خود قرار داده‌اند، نه‌تنها حزب جمهوری‌خواه را قبضه کرده‌اند بلکه سیاست اقتصادی جهان را به دلخواه خود تعیین می‌کنند. در میان این امواج متلاطم، رادیکال‌ترین و ناسیونالیست‌ترین گروه که «نومحافظه‌کاران» یا «نئوکان‌ها» خوانده می‌شوند، از هیچ تلاشی برای افزایش توانمندی و دست‌وپنجه نرم‌کردن با اقتصادهای جهان ابا ندارند. این گروه نقش مؤثری در انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا ایفا کرده‌اند. در اینجا نیازی نیست که به دسیسه‌ها و شایعات دخالت روسیه در انتخابات آمریکا اشاره شود؛ زیرا از هدف این یادداشت دور است.

۳- رویداد جالب‌توجهی که پس از انتخابات سال پیش در آمریکا اتفاق افتاده، این است که با همه تلاشی که از سوی محافظه‌کاران و نئوکان‌ها برای بردن ترامپ به کاخ سفید صورت گرفت، این گروه‌ها به‌شدت از کار خود پشیمان هستند.

زیرا رفتار ترامپ چنان نفرت و دوگانگی‌ای در جامعه آمریکا به وجود آورده است که پیش‌بینی می‌شود کنگره آمریکا به‌کلی از چنگال حزب جمهوری‌خواه خارج و به دست دموکرات‌ها بیفتد. با همه تلاشی که رسانه‌های محافظه‌کار برای پنهان‌داشتن نگرانی اشاره‌شده به کار می‌برند؛ به دلیل آزادی رسانه‌ها، نمی‌توانند از درزکردن این اسرار جلوگیری کنند.

۴- آنچه موجب نگرانی محافظه‌کاران و به‌ویژه نئوکان‌ها شده، رفتار دیکتاتور‌مآبانه ترامپ در چرخش استراتژی روابط خارجی است. برخلاف اوباما که مانند یک شطرنج‌باز با حریفان جهانی خود بازی می‌کرد، ترامپ روش محمدعلی کلی، بوکس‌باز معروف را به کار می‌برد: در آغاز هر رویارویی با سران کشورهای خارجی، کار مذاکره را با رجزخوانی آغاز می‌کند. سپس بدون اینکه به عمق مسئله مورد مذاکره تسلط کافی داشته باشد، تصمیمش را گرفته، آن را قاطعانه و به صورت عمومی اعلام می‌کند. آن‌گاه نظر اطرافیان خود را می‌پرسد و در صورت نیاز حرف خود را تعدیل می‌کند. ترامپ هنوز که بیش از یک سال از زمامداری‌اش نگذشته، دشمنان بسیاری در سراسر جهان برای خود تراشیده است.

۵- قشقرقی که ترامپ تا امروز در دشمنی با ایران به راه انداخته است، تقریبا او را به هدف‌های اولیه پیش از تصمیم‌گیری درباره آینده برجام و روابط ایران و آمریکا نزدیک کرده است. او می‌خواهد -اگر بتواند- خاطره‌ای جاویدان از زمامداری خود بر جای بگذارد. سیاست‌بازی هم در حرکات او به‌خوبی جلوه‌گر است. افرادی مانند بولتون و پمپئو را به دور خود جمع کرده تا قاطعیت تصمیم خود را به طرف مقابل القا کند. استقبال کیم جونگ اون، رهبر کره‌شمالی، برای ملاقات و مذاکره با ترامپ را نتیجه هوشمندی خود و موفقیت استراتژی برخورد خود با یک دشمن می‌داند. از سوی دیگر رفتار و برخورد ترامپ با ایران مشکلاتی را برای ایران فراهم کرده است: با هر حرفی که او درباره ایران می‌زند و با گزینش همکارانی مانند جان بولتون و پمپئو -که از دوران زمامداری جورج بوش پسر به نام دشمن ایران شناخته می‌شوند- جو سیاسی و اقتصادی ایران را متلاطم می‌کند. بهای ارز و طلا در بازار افزایش می‌یابد، حرکت مهاجرت شتاب می‌گیرد، ارزش سهام کاهش می‌یابد و به نگرانی مردم افزوده می‌شود. این تجربه برای ایران تازگی ندارد. ایران در چند ‌هزار سال تاریخ خود از این رویدادها زیاد دیده است.

ایران در جنگ با رومیان چند امپراتور رومی را در همین منطقه شامات سر به نیست کرده است. رستم و افراسیاب نمونه بارز دیگری از برخورد رقابتی منطقه در ایران باستان است. بگذریم از اینک رستم عزیز خودمان، با دست خود پسرش را هم کشت. در آن دوران قوای مهاجم و قدرت دفاعی ایران تقریبا هم‌وزن بودند. در نبرد، حالت رده‌بندی بازی‌های المپیک امروزی برقرار بود. در بازی‌های المپیک هر قهرمان یا تیم باید با قهرمان و تیم هم‌وزن خود مسابقه دهد. این با بازی و تهاجم بین‌المللی متفاوت است. ایالات متحده در کشورهای مجاور ایران دارای شمار درخور‌توجهی پایگاه نظامی است و کشورهای همسایه را علیه ایران تحریک کرده است. در سال‌های آغازین سده بیست‌ویکم، با هجوم آمریکا به عراق بیش از یک‌ میلیون عراقی کشته شدند. همین آقایان بولتون و پمپئو -که از همکاران جورج بوش پسر بودند- در تحریک او نقشی اساسی بازی می‌کردند. یک دلیل تهدید ایران از سوی ترامپ رابطه نزدیک ایران با روسیه است. آمریکا و انگلیس در دوران جنگ سرد و سال‌های پیش از انقلاب اسلامی در ایران، کشور شوروی را با خطوط پیمان بغداد و سنتو محاصره کرده بودند. وقوع انقلاب در مرزهای جنوبی شوروی به آمریکایی‌ها اطمینان داد که کمونیست‌ها نمی‌توانند به درون یک کشور مذهبی نفوذ کنند؛ اما سقوط شوروی و تکه‌پاره‌شدن کشورهای قفقاز و شرق ایران همه معادلات و ملاحظات دوران جنگ سرد را برهم زده است.

در غرب ایران، ترکیه روی مدل عثمانی مانور می‌دهد. علاوه‌بر‌این ترکیه عضو پیمان ناتو هم هست. ناتو اروپا را در برابر روسیه محافظت می‌کند. امروز روسیه از مسیر ایران به‌راحتی به شامات و دریای مدیترانه دسترسی پیدا کرده است. برخی از خط‌ونشان‌کشیدن‌های ترامپ علیه ایران در واقع خطاب به روسیه است. او «به در می‌گوید تا دیوار بشنود». حمایت ظاهری ترامپ از گروه‌های مخالف رژیم جمهوری اسلامی یا رقص شمشیر او با سعودی‌ها نیز ترفندی از همین جنس است. در صورت بروز جنگی نیابتی در منطقه، کشته‌شدن افراد از هر جبهه به سود آمریکاست. هوشیاری در قبال این تاکتیک‌های مشخص، وظیفه هر ایرانی آگاه و مسئول است.
از: شرق


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.