این روزها ریزش بدنۀ اجتماعی اصلاحطلبان نقل هر محفلی است و کمتر کسی آن را رد میکند. از این رو، طیف فعالتر اصلاح طلبان در صدد برآمدهاند تا با طرح ابتکاراتی، مانع این ریزش شوند و به حامیان خود چشمانداز و دلگرمی و تحرک تازهای دهند.
به نظر میرسد که سخنرانی اخیر سید محمد خاتمی و طرح رهنمودهایی از طرف وی در همین جهت باشد. این اقدام اما تا چه اندازه به اصلاح طلبان یاری میرساند؟
پیش از هر چیز باید تأکید کنم که من به نوبۀ خود از ریزش بدنۀ اصلاحطلبان متأسفم؛ آن هم صرفاً به این دلیل که در تاریخ معاصر ما، هر گاه یک حزب یا جریان سیاسی در درون خود دچار اختلاف و سپس ریزش نیرو و یا انشعاب و جدایی شده است؛ طرفین ماجرا از آن پس، گویی دشمنی غدارتر از متحدان سابق خود نمیشناسند و در جهت تشدید اختلافات و خصومتها تا بدانجا پیش میتازند که پای افشاگریهای ناصواب و کهنه دعواهای شخصی خود را به عرصۀ عمومی میکشانند و سرانجام جامعه را از رفتار خود، دل آشوب میکنند.
از این رو، امیدوارم که مجموعۀ اصلاحطلبان به آن درجه از رشد سیاسی رسیده باشند که به فرض جداسری از یکدیگر، پا در این گونه وادیها نگذارند.
از این موضوع که بگذریم؛ بحث اصلی اما این است که رهنمودهای ۱۵ گانۀ خاتمی تا چه اندازه کمکبخشِ راه و روحیۀ تازهای برای اصلاحطلبان است؟ پاسخ من به این پرسش این است که گرچه اعلام موضع صریحتر شخصیتهای سیاسی از جمله آقای خاتمی فینفسه مثبت است؛ اما کمک شایانی به گذر اصلاحطلبان از بحران ریزش نیرو و یا ایجاد تحرک تازهای در صفوف آنان نمیکند.
در حقیقت، اصلاحطلبان در دام خط مشی تناقضآمیزی گرفتار شدهاند که تا آن تناقض را رفع نکنند؛ مشکلشان هر روز ابعاد گستردهتری مییابد؛ اما متأسفانه فرصت و زمان رفع آن تناقض هم سپری شده است!
اصلاحطلبان سیاست اصطلاحاً دو پایی را برای خود تعریف کردهاند بدین معنی که پایی در قدرت داشته باشند و پایی نیز در جامعۀ مدنی به طوری که با استفاده از این دو پا قادر به حرکت باشند. این دو پا اما هیچکدام قادر به حرکت نیستند و در واقع هر کدام مانع حرکت دیگری میشود.
واقعیت این است که نیروهای اصلاحطلب از بیش از ۲۰ سال پیش، به دلایل مختلفی از جمله برانگیختن حامیان خود، دائم در این شیپور دمیدهاند که رقیب جناحی آنان در جهالت و خشونت چیزی از “گوریل” کم ندارد و بازی شطرنج با گوریل هم فاقد معنا و مفهوم است! با این حساب، اصرار اصلاحطلبان بر داشتن پایی در قدرت، از نگاهِ بخش رادیکالتر حامیانشان، نوعی شراکت با گوریل است و از این رو، آنها هر گونه تلاش برای ایجاد سازوکاری که امکان همکاری با طرف مقابل را که ضرورت قطعی مشارکت در قدرت است؛ عملاً نوعی ساخت و پاخت و همراهی پنهان با عوامل نابسامانی کشور تعبیر میکنند و از آن رویگردان میشوند.
این در حالی است که طرفِ مسلط قدرت حاکم هم با توجه به نگاه خاص خود به حکومتداری، حضور اصلاحطلبان در قدرت را برنمیتابد و به زبان بی زبانی، حرفاش این است که اگر ما خشونتطلب و نادان و متقلبایم؛ دیگر اصرار بر شراکت با ما چه محلی از اعراب دارد؟ در این میان اگر اصلاحطلبان هم بتوانند با استفاده از سازوکار عجیب و غریب انتخابات در ایران، برخی از نیروهای خود را به نهادهای تصمیم گیر بفرستند؛ روشن است که با آنها همکاری نمیشود و در نتیجه ناکارآمد و مستأصل میمانند.
در واقع همین علاقه به داشتن پایی در قدرت، پای دیگر اصلاحطلبان در جامعه را نیز فلج میکند چرا که اقشار مختلف مردم پس از حضور آنان در نهادهای تصمیم گیر، توقع پاسخگویی آنان در برابر معضلات کشور را دارند نه اینکه در مقام اپوزیسیون یکسره مشکلات را به گردن رقیب خود بیاندازند!
بدین ترتیب، اصلاح طلبان دچار تناقضی شدهاند که دیگر رفع آن آسان نیست و رهنمودهای خاتمی هم مشکلگشایی نمیکند. باید به یاد داشت که تناقضها همیشه فلج کنندهاند. سیاستمداران حرفهای آنها را پیشبینی میکنند و پا در دام آنها نمیگذارند.
@ahmadzeidabad
نقل از کانال تلگرام احمد زیدآبادی