خبرگزاری هرانا – پیام شکیبا زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج در واکنش به اعدام “رامین حسین پناهی”، “لقمان مرادی” و “زانیار مرادی” که روز شنبه ۱۷ شهریورماه در یک روند پرابهام حقوقی و علیرغم اعتراضات بنالملی در محل نامعلومی در استان تهران اجرا شد، در باب اجرای حکم همبندانش نامهای سرگشاده نوشته. او در قسمتی از این نامه می گوید “در خودم فرو رفتم، یعنی دیگر صدای خندههای زانیار را نمیشنوم؟! مگر میشود که دیگر سر به سر لقمان نگذارم؟! مگر میشود اتاق زانیار و لقمان را خالی ببینم و… بی اختیار به سمت اتاق زانیار رفتم. بر روی صندلی وی نشستم. لباسهایش را بو میکردم و وسایلش را نگاه میکردم. قامت رعنا و خندههایش جلوی چشمانم بود و در دل فریاد میزدم زانیار، لقمان کجا رفتید؟ چرا ما را تنها گذاشتید؟حالا ما بدون شما چکار کنیم؟… هنگامی که نگاه خیرهام به سه تار دست ساز زانیار که از چوب جعبههای میوه ساخته بود افتاد بغضم ترکید و زار زار گریه کردم.”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه ۱۷ شهریورماه ۱۳۹۷، حکم اعدام “زانیار مرادی“، “لقمان مرادی” و “رامین حسین پناهی” سه زندانی سیاسی به اجرا در آمد و واکنشهای زیادی را نیز به همراه داشت.
پیام شکیبا، زندانی سیاسی و همبند لقمان مرادی و زانیار مرادی در زندان رجایی شهر کرج نیز در واکنش به اعدام این زندانیان نامهای سرگشاده نوشته و از درد و رنج نبود ایشان گفته است.
متن کامل نامه این زندانی که جهت نشر در اختیار هرانا قرار گرفته است را عینا در ادامه میخوانید؛
“وقتی بهتزده زیرنویس شبکه خبر جنایت و شقاوت رژیم مبنی بر به دار کشیدن برادرانم را خواندم باورم نمیشد، مدام با خودم کلنجار میرفتم که دروغ است، امکان ندارد. آنها پروندههایشان به دلیل نبود ادله و اسناد کافی و وارد شدن ایرادات متعدد حقوقی نقص خورده و منتظر محاکمه مجدد هستند، مگر میشود بعد از ۱۰ سال بلاتکلیفی بدون حکم قطعی اعدام شوند!!!
گیج بودم، در خودم فرو رفتم، یعنی دیگر صدای خندههای زانیار را نمیشنوم؟! مگر میشود که دیگر سر به سر لقمان نگذارم؟! مگر میشود اتاق زانیار و لقمان را خالی ببینم و… بی اختیار به سمت اتاق زانیار رفتم. بر روی صندلی وی نشستم. لباسهایش را بو میکردم و وسایلش را نگاه میکردم. قامت رعنا و خندههایش جلوی چشمانم بود و در دل فریاد میزدم زانیار، لقمان کجا رفتید؟ چرا ما را تنها گذاشتید؟حالا ما بدون شما چکار کنیم؟… هنگامی که نگاه خیرهام به سه تار دست ساز زانیار که از چوب جعبههای میوه ساخته بود افتاد بغضم ترکید و زار زار گریه کردم.
تمامی وجود لقمان و زانیار عشق به زندگی، آزادی و برابری بود. تمام وجودشان شهامت و گذشت و صفا بود. بارها و بارها نیمه شبها هنگامی که بیخوابی به سرم میزد همصحبت و همسفرهی آنها بودم و پای درد و دلهای آنها مینشستم.
از شکنجهها، تهدیدها و بلایایی که وزارت بدنام اطلاعات به سرشان آورده بود میگفتند؛ و از خاطراتشان در مریوان و ماهیگیری در دریاچه زریوار… همیشه وقتی به چشمان آنها نگاه میکردم در درونم احساس شرم و خجالت داشتم آنها ۱۰ سال بود که برای بوسه زدن به طناب دار ثانیه به ثانیه در انتظار بودند و هیچگاه حکم اعدام نتوانسته بود که آنها را مرعوب و متزلزل کند و در عزم و مقاومتشان خللی وارد کند.
هر هفته چهارشنبهها هنگام ملاقات هفتگی از خودم خجالت میکشیدم، چون که زانیار قریب ۱۰ سال بود که نتوانسته بود پدر، مادر و خواهر کوچکترش را که اندازه تمام دنیا دوستش میداشت را ببیند و در آغوش کشد. چرا که پدر وی واداده نبود و سابقه مبارزاتیاش در گذشته را امروز پلهای برای غارت مردم و توجیه جنایات رژیم اعدام آخوندی نکرده بود و فاشیسم دینی نتوانسته بود که روح انسانیاش را بکشد و بخرد تا همچون بریدهها، استمرار طلبان و روشنفکران بیخاصیت امروزین سرزمینمان معامله با خون کند.
زانیار شهید و لقمان شهید همچون فرمانده اقبال شهید مبارزه و انقلابی و عاشق بودند. خوشا به آنانکه به عهد خود با خلق در زنجیر و زحمتکشان و ستمدیدگان تا به آخر ماندند و سرودخوان و غزلخوان بر چوبههای دار رقص عاشقی کردند.
آنان مصمم بودند که طور دیگری زندگی کنند. و نه تنها نحوه زندگی آنها میتواند الگوی کمنظیری برای نوجوانان و جوانان شوریده بر پلشتیها و همه باندهای جنایتکار فاشیسم دینی باشد بلکه مرگ و شهادت آنها جهانی را تحت تاثیر قرار داد.
بیچاره شبپرستانی که از پیکرهای بی جان آنها نیز میترسد و پیکرهای پاک زانیار و لقمان و رامین را در محلی نامعلوم به خاک سپردهاند و میتوان تمام اقتدار پوشالیشان را در این صحنه دید؛ غافل از آنکه یاد و مزار آنان به وسعت خاک ایران و در دل تمام آزادگان جهان است.
بیچاره شب پرستانی که گمان میکنند با جنایت و پرپر کردن جوانهای دلیر این خلق ستمدیده میتوانند چند صباحی بر عمر ننگین خود اضافه کنند دریغ از آنکه مسیر تکاملی مبارزات خلق ایران آینده محتومی را برای آنها و ملت ایران رقم خواهد زد.
برادران شهیدم لقمان، زانیار و رامین، قسم به تمامی اعتقادات و آرزوهای انسانی و پاکتان و قسم به تمامی نالهها و شیونهای مادرانتان که راهتان را ادامه میدهیم و تا تحقق آزادی و برابری و حقوق بشر از پای نخواهیم نشست.
۲۱ شهریور ۱۳۹۷ / زندان گوهردشت کرج / زندانی سیاسی و همبند شهیدان، پیام شکیبا”
در رابطه با نویسنده این نامه گفتنی است، پیام شکیبا زندانی سیاسی از بهمن ماه سال ۹۶ در زندان به سر میبرد. وی که اکنون در زندان رجایی شهر کرج است در آذرماه سال ۹۶ توسط قاضی احمدزاده به اتهاماتی از جمله ” اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام ” به تحمل ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد. حکمی که نهایتا در دادگاه تجدیدنظر نیز عینا تایید شد.
آقای شکیبا عضو اسبق انجمن اسلامی دانشگاه زنجان و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است.