کامبیز فتاحی
بیبیسی، واشنگتن
جولیس هولمز، سفیر آمریکا در تهران، در شهریور ۱۳۴۲ (اوت ۱۹۶۳) به واشنگتن پیام میدهد که محمدرضا شاه پهلوی به شدت عصبانیست که دولت جان اف. کندی قدرش را نمیداند، درخواست های نظامیاش را جدی نمیگیرد و با ایران مانند یک مستعمره رفتار میکند.
آن دلجوییهای حساب شده سوپاپ اطمینانی بود برای آرام کردن مردی حساس و زودرنج که بنا بر اسناد آمریکا دچار افسردگی دورهای بود و اگر جوش میآورد – به قول هولمز – احتمال داشت قطارش از ریل خارج شود: به سمت شوروی حرکت کند، دست به اخراج نخست وزیر بزند یا گزینه کناره گیری از قدرت را روی میز بگذارد.
هولمز احتمالا خوب به خاطر داشت که شاه حدود یک سال و نیم قبل از آن – در اسفند ۱۳۴۰ (مارس ۱۹۶۲) – وقتی که بنا بر اسناد، در حالت افسردگی روحی عمیق و در “مرز یاس” قرار داشت – چطور آمریکا و بریتانیا را به کناره گیری از قدرت تهدید کرده بود- تهدیدی که باعث شد دولت کندی برنامه سفر شاه به واشنگتن را جلو بیندازد و به جای آن که تا ماه سپتامبر معطلش نگه دارد، پنج هفته بعد با او در کاخ سفید دیدار بکند.
تهدید به استعفا در پیست آبعلی
اسناد آمریکا حکایت از آن دارد که شاه اول بریتانیا را به کناره گیری تهدید کرده. سفارت بریتانیا در تهران، از یک “منبع بسیار رده بالا” در حکومت شنیده بود که وضع روحی شاه بهم ریخته زیرا فرماندهان ارتش فشار آوردهاند که سطح حقوق نظامیان ۳۰ درصد بالا برود ولی آمریکاییها میگویند که این مسئله به آنها ارتباطی ندارد.
به نظر میرسد که این خبر جفری هریسون، سفیر بریتانیا در تهران را نگران کرده باشد چرا که در روز تعطیل جمعه ۱۱ اسفند (دوم مارس) برای ملاقات با شاه به پیست اسکی آبعلی رفته تا ببیند اوضاع از چه قرار است. بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۵ میلادی از حالت طبقه بندی خارج شده، سفیر بریتانیا در آن روز سرد زمستانی در ارتفاعات دماوند با مردی خشمگین مواجه شده که تهدید کرده اگر کسری بودجه ارتش تامین نشود، یا از دلارهای آمریکا در صندوق برنامه سوم توسعه ایران استفاده خواهد کرد، یا دست به دامان شوروی خواهد شد یا از فرماندهی کل نیروهای مسلح کنار خواهد رفت.
سفیر بریتانیا به زبان ملایم دیپلماتیک یادآور شد که واگذاری فرماندهی ارتش در عمل معنای کنارهگیری از سلطنت خواهد بود؛ شاه پاسخ میدهد که در واقع گزینه کناره گیری از سلطنت را مد نظر دارد.
در سند آمده: “او از سفیر پرسید که اگر (از سلطنت) کناره برود چه اتفاقی خواهد افتاد. سفیر پاسخ داد می تواند تصور کند که ایران در ظرف دو سال فرو خواهد پاشید. شاه گفت (ایران) خیلی زودتر آن فرو خواهد پاشید.”
تهدید شاه نشان میدهد که او در دورانی که زیر پایش محکم نشده نبود – در شرایطی که واشنگتن کسری بودجه دولت و تسلیحات سنگین ارتش ایران را مجانی تامین میکرد و در مقابل انتظار حرفشنوی داشت – اهل اطاعت کورکورانه نبوده و برای رسیدن به اهداف بلندمدتش، یعنی تثبیت قدرت خود در داخل و تبدیل ایران به یک قدرت منطقه ای، در پشت صحنه با واشنگتن درگیر میشده است.ا
بنا بر اسناد، یکی از ابزارهای چانه زنی شاه تهدید تلویحی به خروج از پیمان نظامی سنتو (متشکل از ایران، ترکیه و پاکستان) بود که آمریکا و بریتانیا برای مهار شوروی روی آن حساب می کردند. ابزار فشار دیگر شاه تهدیدش به بهبود روابط ایران با شوروی بود که آمریکاییها را به شدت نگران میکرده.
وقتی سفیر بریتانیا به شاه هشدار داد که با کناره گیری از قدرت در عمل ایران را به شوروی واگذار خواهد کرد، شاه پاسخ داد که البته عمدا چنین کاری انجام نخواهد داد، ولی بعد زیر لب “تقریبا به خودش گفت که روسها مشتاقانه پادشاه افغانستان را پذیرفتند و از او حمایت کردند – آنها از قرار معلوم توانایی آن را خواهند داشت که با او هم چنین رفتاری داشته باشند.”
علت عصبانیت شاه
شاه از برخوردهای سرد کندی به ستوه آمده بود که جواب نامههایش را دیر میداد، درخواستهای نظامی اش را رد میکرد و برنامه سفرش به واشنگتن را به تعویق انداخته بود به این امید که آرام آرام او را به حاشیه براند – تا به اصطلاح سلطنت کند و نه حکومت – و در کار دولت علی امینی دخالت نکند.
چند روز پیش از آن که شاه در دیدار با سفیر بریتانیا تهدید خود مبنی بر کنارهگیری از سلطنت را مطرح کند، حسن پاکروان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) درباره وضع روحی نابسامان شاه به مقامات آمریکایی هشدار داد و گفت که یکی از دلایل افسردگی او حسادتش به علی امینی بوده- مردی که به عنوان پرچمدار اصلاحات در کشور سخت مورد توجه واشنگتن بود.
دولت کندی به این خاطر روی امینی سرمایه گذاری کرده بود که شاه را رهبری متزلزل و احتمالا رفتنی میدید که ظرفیت اصلاحات اساسی نداشت چرا که به گفته کندی از یک “عقده ناپلئونی” رنج میبرد؛ یعنی به جای آن که به فکر مبارزه با خطر نابرابری های اقتصادی و اجتماعی باشد، دائم به دنبال ارتشی بزرگ تر و تسلیحاتی مدرن تر و بلندپروازی های منطقه ای بود.
اسناد نشان می دهد که کندی و دستیاران با هدف راندن شاه به حاشیه، پایگاه اصلی قدرتش یعنی ارتش را هدف میگیرند؛ آنها می خواستند نیروهای مسلح ایران را کوچک تر و روند انتقال تسلیحات به آن را کندتر بکنند. بنا بر سندی که در سال ۲۰۱۴ میلادی بیرون آمده، دولت کندی معتقد بود که کمک های تسلیحاتی دولت های قبلی آمریکا به ایران عمدتا برای جلب رضایت شخص شاه بوده، اما بنا بر خط مشی جدید: “خشنودی شاه دیگر ابزاری کافی برای حفظ منافع آمریکا در ایران نبود” – بنابراین واشنگتن میخواست از ارتشی که آن را “ابزار سرکوب و فاسد حکومتی فاسد” می خواند فاصله بگیرد و آن را کوچک تر بکند به خصوص که “اثرات روانی تقلیل یک ارتش نامحبوب، وجهه دولت امینی و حمایت سیاسی از آن را بهبود خواهد بخشید.”
آمریکاییها در سناریوی حمله شوروی چندان روی ارتش ایران حساب نمی کردند زیرا برنامه داشتند که با بمباران هستهای گذرگاه های مرزی ایران و شوروی و اعزام حداقل دو لشکر از ایران دفاع کنند. واشنگتن همچنین هشدارهای مکرر شاه درباره تهدیدات نظامی مصر و عراق و افغانستان را جدی نمیگرفت. چستر بولز، یکی از مشاوران ارشد کندی، در تهران به شاه توصیه کرده بود که برای مقابله با افغانستان، به پاکستان اتکا کند – حرفی که شاه در دیدار ۱۱ اسفند ۱۳۴۰ خود با سفیر بریتانیا آن را “اهانت به ملت ایران” خواند.
شاه آن روز گلایه کرد که واشنگتن میلیون ها دلار به دشمن قسم خورده اش در قاهره – جمال عبدالناصر رهبر مصر و ناسیونالیسم عرب – کمک می کند، اما وقتی نوبت ایران میشود برای هر یک سنت کمک، حساب پس میخواهد.
سفیر بریتانیا در پایان گزارش خود نتیجه گیری کرد که در صحبتهای شاه “قدری عنصر باجخواهی” دیده میشود ولی به نظر می رسد که “شاه حقیقتا وسوسه شده که مسئولیت حکومت را زمین بگذارد و او توانایی برداشتن گام های فاجعه بار و نابخردانه ای را دارد”.
نگرانی از تصمیم عجولانه شاه
بنا بر اسناد، شاه با سرهنگ گراتین یاتسویچ، رئیس دفتر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیآیاِی) در تهران هم گفتگوی تندی داشته است. بنا بر اسناد، شاه برنامه اش را مستقیما با سرهنگ یاتسویچ در تهران مطرح کرده و از طریق حسین قدس نخعی، وزیر امور خارجه هم به سفیر آمریکا پیغام داده که: «حقوق معلمان، قضات و دیگران افزایش پیدا کرده و با ارتش هم باید همین طور رفتار شود»، در غیر این صورت، شاه قادر نخواهد بود که به فرماندهی کل قوا ادامه بدهد.
در واشنگتن ارزیابی وزارت امور خارجه آمریکا این بود که هرچند سناریوی کناره گیری و اقدام ناگهانی شاه برای تنزل روابط با غرب بعید به نظر میرسید، این احتمال وجود داشت که شاه برای نشان دادن استقلال خود از آمریکا – علی امینی را برکنار کند.
مقامات سازمان سیآیاِی هم هشدار دادند که افسردگی شاه بسیار خطرناک بوده زیرا امکان داشت که “استرس روحی اش به یک تصمیم عجولانه منجر شود”. سیآیاِی یادآور شد که سه سال پیش از آن هم شاه در چنین وضعیت روحیای بود که روسها را به تهران دعوت کرد تا درباره انعقاد قرارداد عدم تجاوز نظامی مذاکره کند.
یک ارزیابی دیگر هشدار داد که اگر شاه به طور ناگهانی صحنه را ترک کند، در ایران هرج و مرج خواهد شد: یکی از فرماندهان جاه طلب ارتش یا طرفداران محمد مصدق جایش را خواهند گرفت، ایران از پیمان نظامی سنتو خارج خواهد شد، بحران جدید با شرکتهای نفتی به راه خواهد افتاد، تهران توافق های یکجانبه با آمریکا را لغو خواهد کرد و حزب توده دوباره فعال خواهد شد.
بنا بر اسناد، سفیر آمریکا روز ۱۶ اسفند ۱۳۴۰ (هفتم مارس ۱۹۶۲) حداقل یک ساعت و نیم با شاه کلنجار رفته تا آرامش کند و فکر کناره گیری را از سرش بیرون بیاورد.
بنا بر سند آن دیدار که سه سال پیش از طبقه بندی سری خارج شده، شاه تاکید کرده که به دنبال باج خواهی نیست ولی میخواهد در ظرف دو هفته از تصمیم واشنگتن با خبر شود. او همچنین پیشنهاد کرد که در آینده نزدیک به بهانه سفری به کانادا در واشنگتن توقف کوتاهی کند و با کندی دیداری خصوصی داشته باشد.
جولیس هولمز دیدار خصوصی شاه از واشنگتن را غیرممکن دانست، اما برای جلو افتادن تاریخ رسمی او به آمریکا لابی کرد – سفری که چند هفته بعد در تاریخ ۲۲-۲۴ فروردین (۱۱- ۱۳ آوریل) انجام شد.
هولمز در گزارش خود به مقامات مافوق گفت هرچند شاه برای انجام مسئولیت سنگین خود توان کافی ندارد، شخص یا طیف دیگری که بهتر از او بتواند منافع آمریکا در ایران را تامین کند وجود ندارد – به همین خاطر: “ما مجبوریم که بر این ساقه ضعیف تکیه کنیم.”
اسناد موجود حکایت از آن دارد که هولمز سلامت جسمی و روحی شاه را به دقت زیر نظر داشته و از خلق و خوی او به خوبی آگاه بوده است. سفیر آمریکا – که ژنرالی بازنشسته و محافظه کار و در واقع یکی از بزرگترین طرفداران شاه در دولت کندی بود – یک بار برداشت خود از شخصیت شاه را به واشنگتن گزارش کرد. هولمز محمدرضا شاه پهلوی را مردی تنها، مغرور و به دیگران مشکوک میدید که در عین حال باهوش، دارای حافظه قوی و بسیار جذاب بوده است.
از: بی بی سی