افسانه “خودسرها” در جمهوری اسلامی ایران

سه شنبه, 29ام آبان, 1397
اندازه قلم متن

از اولین روزهای پیروزی انقلای اسلامی در ایران تا کنون، مقامات جمهوری اسلامی هرگونه قتل و حذف فیزیکی مخالفان و منتقدان خود را به “نیروهای خودسر” نسبت می‌دهند. پرویز دستمالچی “خودسر” بودن این نیروها را زیر سوال می‌برد.

    

رژیم جمهوری اسلامی ایران که در درون و بیرون شدیدا زیر فشار است، برای ادامه حیات و برای ترساندن مردم، سیاست ترور و سرکوب خود را که در سال‌های پیش اندکی کاهش داده بود، دوباره شدت بخشیده است. در درون، فعالان و رهبران سندیکاها یا حقوقدانان و وکلا و… دستگیر و زندانی می شوند، یا فرشید هکی به گونه‌ای وحشتناک به قتل می‌رسد و برای از میان بردن آثار جرم سوزانده می‌شود. حدود دو سالی است که از درون، از سوی فعالان و غیر فعالان خبر می‌رسد که دستگاه‌های اطلاعاتی مرتبا آنها را فرا می‌خوانند و تهدید و ارعاب می‌کنند که مبادا “کاری” کنند.

در برون مرز نیز از حدود  دو سال پیش دوباره ماشین ترور خود را به کار انداخته‌اند، اما فعلا به خاطر فشار آمریکا و اسراییل بر اروپا و نیز حساسیت خود اروپا، برنامه‌ها با شکست رو به رو شده‌اند. البته در کردستان عراق با موشک‌های دور برد به مخالفان حمله می‌کنند و بعد هیچ مشکلی ندارند که سینه سپر کنند و بگویند “بله، ما کردیم و باز هم خواهم خواهیم کرد”. اما در رابطه با اروپا چنین نیست و به ویژه پس از تحریم‌ها نیاز به اروپا  بسیار بالاست. در نتیجه هم می‌خواهند ترور کنند و هم به هنگام لو رفتن، انکار که “ما نبودیم”. اما، از آنجا که اسناد و مدارک در رابطه با دخالت ماموران و “دیپلماتها”ی وابسته به نمایندگی‌های جمهوری اسلامی بسیار معتبر و غیرقابل انکار هستند، دوباره بازی “من نبودم، خودسرها بودند” شروع شده است.

افسانه “خودسرها”، عمری به قدمت عمر جمهوری اسلامی دارد که پیش از قدرت یابی بنیادگرایان اسلامی در ایران شروع شد و ریشه در دروغگویی به سبک شیعه در شکل “تقیه” دارد. بنیادگرایانی که در جنایت و وقاحت از سرآمدان تاریخ ایرانند. امروز با تمام اسناد و مدارک مشخص شده است که آتش زنندگان سینما رکس آبادان و عوامل کشتار بیش از ۴۰۰ نفر کاملا بی گناه “خودسرانی” بوده‌اند که بعدها از مقامات عالی جمهوری اسلامی شدند و از جمله در مجلس شورای اسلامی نشستند (۱)، همچنانکه آمران قتل‌های زنجیره‌ای در درون کشور (دری نجف آبادی  و…) یا ترورهای برون مرز (علی فلاحیان و…) حتا در شورای خبرگان رهبری حضور داشته و دارند، شورایی که رهبر”مقدس” نظام را تعیین می‌کند. آمران و عاملانی که وزیر و وکیل می شوند، مانند مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری(!؟) دوره اول ریاست جمهوری حسن روحانی و …، سیستم که جنایتکار شد، این چنین می شود.


رستوران میکونوس برلین پس از حمله

ابوالقاسم مصباحی، مقام امنیتی برجسته، اما فراری جمهوری اسلامی که در پروسه دادگاه “میکونوس” به شاهد C معروف شد، در برگ‌های بازجویی خود در رابطه با ترور دگراندیشان در درون و بیرون کشور از جمله چنین می می گوید: «پیش از تأسیس واواک (وزارت اطلاعات و امنیت کشور) در سپتامبر- اکتبر ۱۹۸۵ یک سری به اصطلاح گروه‌های بی نامی وجود داشتند که ترورهای خارج از کشور را اجرا می‌کردند و تصمیمات خود را تنها با خمینی در میان می‌گذاشتند و او بایستی آنها را تأیید می‌کرد. بدون تأیید خمینی عملیات انجام نمی‌گرفت… پس از تأسیس واواک این گروه‌ها تحت نام “شورای عملیات ویژه” زیر نظر مستقیم وزیر اطلاعات و امنیت سازماندهی شدند… پس از آنکه در سال ۱۹۸۹ سید علی خامنه‌ای رهبر نظام شد، شورایی تحت نام “شورای امور ویژه” تأسیس شد که برفراز حکومت و دولت قرار دارد. وظیفه این “شورا…” تصمیم گیری درتمام امور مهم، یعنی درباره اموری است که خارج از حوزه اختیارات و وظائف ادارات دولتی است، زیرا در آنجا همواره رعایت جنبه‌های قضایی- دینی تصمیمات لازم است… اتخاذ تصمیم (در “شورا… “) تنها مربوط به  قتل دگراندیشان نمی‌شود، بل برای مثال شامل بستن دفتر نهضت آزادی (بازرگان) هم شد که درحوزه اختیارات ویژه وزارت کشور بود… تصمیمات “شورا…” نوعی تعیین وظیفه برای دولت است که هم مجلس وهم دولت باید به آنها توجه کنند. “شورا…” دارای اعضای ثابت و متغیر است. غیر ثابت‌ها با توجه به موضوع مورد بررسی فرا خوانده می‌شوند. زمانیکه در کمیته موضوع  یک قتل مطرح می‌شود، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری برسد و بدون دستور او هیچکس اجازه اقدام ندارد. اعضای ثابت “شورای امور ویژه” عبارتند  از:

رهبر مذهبی نظام یا نمایندهاش حجازی

رئیس جمهور یا پسرش محسن (هاشمی رفسنجانی)، به عنوان نماینده او.

در جلسات عادی “شورا…” معمولاً رهبر یا  رئیس جمهور شخصاً حضور ندارند.

مسئول امورسیاست خارجی، که ضرورتاً خود وزیر امور خارجه نیست، اما  پس ازشروع کار رهبر (خامنه‌ای) همان وزیر امور خارجه، ولایتی، است.

وزیر اطلاعات و امنیت کشور، علی فلاحیان

اولین وزیر واواک، ری‌شهری، که اکنون مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر و از افراد محرم اوست که برای دفتر رهبر فعالیت‌های اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام می‌دهد.

محسن رضائی، فرمانده سپاه پاسداران

سپهبد رضا سیف اللهی، رئیس نیروهای انتظامی

آیت الله خزعلی، عضو شورای نگهبان و مسئول امور مذهبی شورا…” (۲).»

به زبان ساده، یعنی درهیچ زمان، نه تنها هیچ “خودسری” وجود نداشته است، بل تصمیم به قتل مخالفان و دگراندیشان همواره از سوی بالاترین مقامات نظام و از جمله رهبر”مقدس” گرفته شده  و همواره گرفته می‌شود.

فرض کنیم گفته‌های مصباحی نادرست باشند، یعنی همواره عده‌ای خودسر عمل کرده‌اند، مثلا از جمله در ترور برلین، زیرا در اینجا نیز ابتدا همه چیز را حاشا کردند و سپس در برابر اسناد و مدارک غیرقابل انکار در رابطه با دخالت ماموران و”دیپلماتها” و نمایندگی‌های جمهوری اسلامی در ترور برلین مدعی شدند که آمران و عاملان افرادی “خودسر” بوده‌اند که ربطی به نهادهای رسمی ندارند. فرض کنیم این ادعا درست باشد و کاظم دارابی و دیگران خودسرانه عمل کرده باشند، هر چند پس از صدور رای دادگاه برلین ۱۳ دیپلمات جمهوری اسلامی از جمله سفیر کبیر آن آقای سید حسین موسویان برای همیشه از آلمان اخراج شدند و مطبوعات آلمان نیز از دخالت‌های سفیر و سفارتخانه‌اش در شهر بن در قتل‌های اروپا گزارش کردند (۳).

اگر چنین است، چرا عبدالرحمان بنی هاشمی، کسی که حاضران در رستوران میکونوس را به رگبار مسلسل  بست و موجب قتل چهار شهروند ایرانی شد، پس از ورود به ایران نه تنها دستگیر نشد، بل بنابر اطلاعات موثق دادگاه حتا یک مرسدس بنز آخرین مدل ۳۰۰ جایزه گرفت و سهیم در سود شرکت‌های پوششی واواک شد؟


کاظم دارابی، متهم اصلی کشتار رستوران میکونوس برلین

اگر کاظم دارابی سازمانده ترور در برلین “خودسر” عمل کرده و نه تنها آبروی بالاترین مقامات، از جمله آبروی رهبر”مقدس” را برده، بل به منافع عالی کشور صدماتی جبران ناپذیر زده است، پس از آزادی از زندان ابد در آلمان و ورود به ایران، چرا به جرم مشارکت در کشتن چهار شهروند ایرانی یا به دلیل “خودسری” و بازی با آبروی نظام دستگیر و محاکمه نمی‌شود، بل برعکس، مقامات برجسته وزارت امور خارجه در فرودگاه به استقبال او میروند و دسته گل برگردنش می‌اندازند، چرا؟

در رابطه با امین و رایل نیز همین پرسش‌ها مطرح است. آنها نه تنها در لبنان از سوی نوچه جمهوری اسلامی، یعنی حزب الله لبنان دستگیر و مواخذه نشدند، بل مانند دارابی در ایران از آنها استقبال شد. هر دو بعدا به ایران نیز سفر کردند و آب از آب تکان نخورد.

عین همین مسئله در مورد علی وکیلی راد، از جمله قاتلان شاپور بختیار و سروش کتیبه مطرح است. اگر او خودسر عمل کرده و آبروی نظام را برده بود، چرا پس از آزادی از زندان و هنگام ورود به فرودگاه، با دسته گل از سوی مقامات عالی رتبه وزارت امور خارجه مورد استقبال قرار می‌گیرد؟

از همه مهمتر: پس از صدور رای دادگاه و محکومیت عالی ترین مقامات جمهوری اسلامی در حکم ۴۰۰ برگی دادگاهی که حدود  چهار سال طول کشید و بیش از ۱۸۰ شاهد در برابر آن شهادت دادند، اعضای اتحادیه اروپا، در همبستگی با رای دادگاه و نیز با آلمان، در اعتراض به تعرضات جمهوری اسلامی به حوزه حق حاکمیت آلمان و اروپا و زیر فشار افکار عمومی، سفرای خود را از ایران فراخواندند و برقراری دوباره رابطه دیپلماتیک را تنها به این شرط  پذیرفتند که مقامات ایران تعهد دهند دیگر در خاک اروپا دست به ترور نزنند. جمهوری اسلامی هم تعهد داد و از آپریل ۱۹۹۷ به بعد تا همین اواخر تروری در خاک اتحادیه اروپا انجام نگرفت، در حالیکه تا چند ماه پیش از صدور رای دادگاه همچنان به ترورهای خود ادامه می‌داد که  از جمله آخرین آنها ترور دکتر سیروس الهی و دکتر رضا مظلومان در پاریس بود. پرسش این است: اگر ترورها کار افراد”خودسر” بوده است، چگونه حکومت تعهد می‌دهد و می‌تواند بیش از ۲۰ سال به تعهد خود در این مورد عمل کند؟ چگونه است که “خودسرها” به یکباره مطیع خواست رهبر و مقامات می‌شوند؟


خانواده‌های بازماندگان کشتار میکونوس پس از اعلام حکم دادگاه به همراه برونو یوست دادستان فدرال آلمان

به نظر من آنچه ابوالقاسم مصباحی در برابر دادگاه برلین شهادت داد، عین حقیقت است. او گفت حکم ترور دگراندیشان و مخالفان همواره از سوی ارشد ترین مقامات، از جمله رهبر”مقدس” نظام، خمینی و خامنه‌ای، انجام می‌گرفته است و بدون موافت آنها هیچ کس جرات چنین اقداماتی را ندارد. به تکه‌ای از حکم دادگاه “میکونوس” در این رابطه توجه کنید:

«قتل دکتر قاسملو و دو تن از یارانش در ۱۳ ژوئیه ۱۹۸۹ در شهر وین، و همچنین قتلی که در این دادگاه مورد بررسی قرار گرفت، از نتایج و پیامدهای عملی سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران است. رابطه میان قتل وین و برلین بسیار روشن و آشکار است… اسناد و مدارک غیرقابل انکار ارائه شده به این دادگاه، شکل و نوع اتخاذ تصمیم راس رهبری سیاسی ایران و همچنین ساختار و مسئولیت‌های این تصمیم گیری‌ها را که با هدف نابودی مخالفان رژیم در خارج از کشور انجام می‌گیرند، به گونه‌ای بسیار روشن و آشکار نشان می‌دهند… اتخاذ تصمیم درباره نابودی دگراندیشان و مخالفان رژیم در اختیار نهادی به نام”شورای امور ویژه” است که نهادی غیرقانونی و به دستور رهبر مذهبی نظام تشکیل شده است… اعضای این شورا عبارتند از رئیس جمهور، وزیر اطلاعات و امنیت، وزیرامور خارجه، روسای نیروهای نظامی و انتظامی … و همچنین رهبر مذهبی نظام… دلیل و انگیزه ترور برلین صرفا سیاسی و مربوط به حفظ قدرت سیاسی است… این قتل صرفا با انگیزه سیاسی و با هدف نابودی مخالفان رژیم انجام گرفته است. هدف اصلی رژیم ایران نابودی مخالفان فعال نظام در خارج از کشور است…» (از متن حکم دادگاه).

 

پانویسها و منابع:

۱- نگاه کنید به گفتگوی حسین دهباشی با محسن صفایی فراهانی در برنامه خشت خام

۲- برگرفته ازمتن بازجویی‌های مقام امنیتی فراری جمهوری اسلامی ایران، ابوالقاسم(فرهاد) مصباحی، معروف به شاهد”C” در دادگاه میکونوس، توسط دادستانی مسئول پرونده، مورخ ۲۵/۹/۱۹۹۶،   ۲۶/۹/۱۹۹۶ و ۱۲/۱۲/۱۹۹۶، که درشهر مکنهایم (Meckenheim)، به شماره پرونده  2bJs295/95-8 انجام گرفته‌اند. نگاه شود به کتاب اینجانب “ترور به نام خدا”، انتشارات شرکت کتاب، ۱۳۹۲، لس آنجلس.

۳- نگاه کنید به Der Tagesspiegel، شماره ۱۵۸۸۸، مورخ ۸ فوریه ۱۹۹۷

از: دویچه وله

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.