پاسخ به نوشته آقای دوشوکی

یکشنبه, 23ام دی, 1397
اندازه قلم متن

آنچه که توسط منتقدین بیانیه چهار سازمان ابهام نامیده میشود اتفاقا صراحت نهفته در آن است. ساده انگاری سیاسی و عوامگرائی که در این نوع خرده گرفتن ها نهفته است اینطور وانمود میسازد که برای فائق آمدن بر استبداد دینی بهترین راه این است که تفاوت ها و تضادهائی فکری را که در برنامه سیاسی گروههای مخالف جمهوری اسلامی مانع اتحاد و همبستگی در مردم میشود، کتمان کنیم، یا کنار بگذاریم تا به یک پارچگی و وحدت اپوزیسیون برسیم.

جمهوریخواهان سلطنت طلب و یا سلطنت طلبانی که به دنبال مدارا با جمهوریخواهان هستند تصور میکنند با این شیوه به آن وحدت کلمه ای برسند که در ابتدای انقلاب ۵۷ همه را با هم در زیر لوای خمینی متحد ساخت. این ساده انگاری که اتحاد بین مردم بدون دموکراسی و احزاب به عنوان ستون های آن تامین میشود در تاریخ معاصر کشور ما نیز بصور مختلف به فاجعه منتهی شده است. محمد رضا شاه با ایجاد حزب رستاخیز بجای احزاب فرمایشی ایران نوین و مردم دراین تصور بود که با انقلاب سفید انقلاب شاه و مردم راه حلی بهتر از دمکراسی و الزامات آن یافته است. بار دوم نیز در آنقلاب سال ۱۳۵۷ خمینی با شعارحزب فقط حزب الله و رهبر فقط روح الله فکر میکرد با وحدت کلمه موقعیت حکومت دینی خود را تثبیت کرده است.

بکار گرفتن این شیوه همچنین در اروپا (ایتالیا و آلمان) به دیکتاتوری و فاجعه جنگ دوم جهانی منجر شد. ابتدا مردم عاصی ایتالیا و سپس مردم آلمان که دنبال راه حلی برای نجات از بحران بودند، فریفته سوسیالیسم خلقی موسولینی و ناسیونال سوسیالیسم آدولف هیتلر شدند. در آلمان با برنده شدن حزب نازی در انتخابات این حزب توانست با شعار “یک خلق، یک سزرمین یک پیشوا” همه احزاب مخالف را ممنوع سازد و اولین اردوگاهها را به اعضا سندیکاها و طرفداران دموکراسی اختصاص دهد. این روش که قبلا در انقلاب روسیه و در ایتالیا توسط موسولینی امتحان شده بود، بعدها به موثرترین حربه علیه دموکراسی تبدیل شد.

چهار گروه امضاء کننده این بیانیه بر این اعتقادند که میتوان با تعامل بر سر چگونگی بکار بستن شیوه های دموکراتیک توسط انکار اختلافات سیاسی راه را برای گذار از استبداد دینی بسوی دمکراسی هموار نمود. برخلاف این تصور آن دولت موقتی که بنظر سلطنت طلبان باید خلا قدرت را بعد از فروپاشی جمهوری اسلامی پر کند فردی که به صورت نماد در ماوراء همه گروههای سیاسی قرار دارد مدیریت دوران گذار را به عهده بگیرد. حال آنکه وارث تاج و تخت بجای آنکه متحد کننده مردم باشد، خود باعث و بانی اختلافات تا جنگ داخلی خواهد بود.

بنظر من برای اینکه دولت موقتی که بر سر کار میآید بتواند ثبات کشور را حفظ کند، باید از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردار باشد تا بتواند ضروریترین اقدامات را عملی سازد و شرایط را برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان آماده سازد. بر این اساس مدیریت دوران گذار لازم است توسط ائتلافی از نمایندگان احزاب و گروههای آزادیخواه، نمایندگان گرایشات مختلف جامعه مدنی و دیگر معتمدان برگزیده و به عهده کسانی گذاشته شود که بتوانند با اتکا به اکثریت خواست مردم این دوران را سپری نمایند. تنها در این صورت است که  من” و “تو” میتواند بطور واقعی به “ما” تبدیل شود.

حمید صدر

وین ۲۳ دیماه ۱۳۹۷ برابر ۱۳ ژانویه ۲۰۱۹


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. کسانى که بر سر میز غیر اجرایى جبهه ا ى نه حزبى کنار هم نمى نشینند، نمى توانند با هم مدیریت اجرایى کنند. اولى بى مسئولیت تر و آسانتر است و دومى مسئولیت دار و سختر تر.
    اما چقدر خشن!
    تهدید به جنگ داخلى یا تحلیل.
    دومى پیش درآمد اولى است.
    بازى با واژگان چه راحت و زیباست.
    انحاد با پذیرش رهبرى ممکن است.
    بیایید ما همه مردم ایران رهبر باشیم!
    چطور است؟
    دنیاى خیالى، دنیاى زیبایى است،
    ولى بر روى کره خاکى من سراغ ندارم.
    من همواره گفته ام که خمینى با کسى متحد نشد، آنان با خمینى همراه شدند.آنان که خمینى را متهم به خدعه در این باب مى کنند، هیچ نیاموخته اند و فقط دنبال توجیح خود هستند. خمینى از کار اجرایى هیچ نمى دانست و چون شما بود و او شانس آن را پیدا کرد ولى شما هنوز نمى دانید.
    اتحاد با انسان هاى غیر دموکراتیک ممکن نیست. در فضاى سیاسى ایران، همه فقط دنیاى آرمانى خود را مى خواهند.
    شما براى انجام کارى اتحاد نکرده ا اید. شما براى جلوگیرى از موفقیت دیگران اتحاد کرده اید. اتحاد شما از ترس موفقیت دیگران است. این اتحاد محکوم به شکست است.
    من ندیده ام جمهورى خواهان خود را تعریف کنند و یا شاهنشاهى خواهان خود را تعریف کنند.
    آنان آرمانى دارند خیالى و رویایى. باید براى زندگى پا بر کره خاکى نهاد. بر خاک سرد و تیره قدم زد و در هواى غبار إلوده اش نفس کشید.
    من سوال هایى را براى جمهورى خواهان طرح کرده ام و آن را بصورت کامنت در کیهان لندن در ذیل گفتار آقاى شریعتمدارى آورده ام و آن آخرین کامنت هاست. در نظر دارم اگر پاسخ دریافت کردم، براى شاهنشاهى خواهان نیز سوال هایى مطرح کنم.
    هدفم از این کار کمک براى تعریف کردن هر کدام از این گروه ها براى خودشان و تبلیغ خودشان براى همه مردم است.
    کپى برابر اصل یا تبدیل عکس رنگى به سیاه سفید و با بدتر از آن تبدیل عکس سیاه سفید به رنگى که نیست.
    شما باید فرض کنید که همین حالا شده اید رئیس جمهور و یا نخست وزیر و دولت تشکیل داده اید.’
    ت
    باید جامعه را بشناسید، مشکلات اجتماعى، اقتصادى و سیاسى اش را بدانید، توانایى هاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى اش را بدانید، تهدیدهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى اش را بدانید. شما مى خواهید آزادى را که فکر مى کنید معادل دموکراسى است اجرا کنید. هزار بار هم شبانه روز مى گویید گور پدر شاه.
    مثالى از یک مشکل کوچک مى زنم:
    سکس
    هدف: شما مى خواهید زنان پوشش آزادى داشته باشند.
    شناخت: جامعه از نظر سکس بحرانى است. خانواده ها دنبال کنترل هستند. دختران مى خواهند بکینى هم بپوشند و دختر و پسر در بحران روحى سکسى قرار دارند و خانواده نیز چنان در بحران است که زنان و مردان متاهل نیز از نظر سکس تشنه هستند. یعنى جامعه مهاجم است. آمار نشان دهنده اقبال شدید ایرانیان به پرونو در فضاى مجازیست.
    توانایى: ضعیف است. جامعه بشدت دو قطبى است. فقر مادى فقر سکس را شدید کرده است.
    راه حل: البته با شماست. هر راه حل ممکنى احتمال تهاجم بخصوص جنس نر را تشدید خواهد کرد. با اعمال قانون محال است جامعه را کنترل کرد. در نظر داشتن باشید شما آزادى مى خواهید نه دیکتاتورى. کشش جنسى یک نیاز طبیعى است که خرابکارى جمهورى اسلامى إن را به یک بحران بالقوه خطرناک با سد انرژى بسیار مخرب تبدیل کرده است که عدم داشتن برنامه برایش جامعه را منفجر خواهد کرد.
    این مثال ساده بیان مى کند ما در چه وضعیت بحرانى هستیم. تازه این مشکل عظیم، کوچکترین مشکل ماست.
    ما در چهل سال جمهورى اسلامى با جهان متفاوت شده ایم.
    جمع شما سیاست پیشه گان ( که از سیاستمدارى هیچ نمى دانید) عرض خود میبرید و زحمت ما میدارید.
    با وجودى که من محمد رضا شاه پرست و طرفدار شاهنشاهى پهلوى هستم که شاهزاده هم قبولش ندارند، در صورت پذیرش همگان و پذیرش شاهزاده که یک تصور خیالى است، گذر از این شرایط را یک شانس و نه یک یقین مى دانم.
    چرا که من فقط یک مشکل کوچک داخلى را که شما فرصت کافى براى حل آن ندارید برشمردم و تهدیدهاى خارجى را هنوز حتى در باب سکس مطرح نکرده ام.
    بگذریم دوستان عزیز
    من آن چه شرط بلاغ است با تو مى گویم
    تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال