واقعیتی است این که کمتر انقلابی در جهان نه تنها همه نهادهای سیاسی، اقتصادی یک کشور، بلکه فرهنگ و تمدن و نیز زندگی خصوصی مردم و حتی روشنفکران حامی خود را همچون انقلاب اسلامی یکسره مورد تاخت و تاز و نابودی و پسرفت قرار داده است. از این جهات انقلاب اسلامی ایران در تاریخ مدرن جهان یگانه و مثال زدنی است. انقلاب ایران متمایز از انقلابهای فرانسه، امریکا و حتی انقلاب بلشویکی بود که با زندگی خصوصی، هنر، باورهای فردی، پوشش و نوشیدن کسی کاری نداشتند. هرچه از زمان چنگانداختن خشک و خشن نهضت اسلامی، انقلابی به رهبری خمینی بر جامعه و تمدن ایرانی بیشتر فاصله میگیریم، بر ابعاد ویرانگر آن به معنای حاکم کردن یک تمدن و فرهنگ پستتر، فرومایهتر و خشنتر و ضد انسانیتر بر فرهنگ و تمدن و زندگی جامعه ایرانی در همه پهنههای پیش از آن، بیشتر آگاهی مییابیم. کمتر حکومتی توانسته همچون نظام برخاسته از انقلاب اسلامی ارزشهای یک اقلیت تمامیتخواه – از سلطهجویی فرهنگی و اتکا به ایدئولوژی دینی گرفته تا نفی دستاوردهای پیش از انقلاب و نفرت از ارزشهای انسانی را چنین خشونت آمیز طی ۴۰ دهه پاسداری کند.اما در این دوران ۴۰ ساله جمهوری اسلامی، تنها عرصهای که کشور بهجای پسرفت، پیشرفت داشته است، سینمای ایران است. هنر هفتم ایران در این چهار دهه به نهاد پایداری تبدیل شده که مینیاتور جامعهای مدرن و کثرتگرا و پویا را در دل حکومتی واپسگرا، زنده نگاه داشته است. سینمای ایران همچون تک ستارهای در آسمان تاریک یک حکومت دینی در همه این سالها درخشیده و خودآگاهی و ارزشهای سکولار و انسانی مدرن و امروزی را با پیگیری و استمرار پاسداری کرده و همچون مشعلی سوزان به پیش رانده است. ۴۰ سال تیغ سانسور و توقیف و ممنوع کردن فیلمهای ایرانی نه تنها این هنر را نتوانسته از میدان بدر کند، بلکه هر سال بر محبوبیت و گستردگی و رشد کمی و کیفی آن افزوده شده است.ماندگاری و رشد سینمای ایران تنها محصول ناتوانی و شکست حکومت اسلامی در نبرد ماهوارهای و اینترنتی سالهای اخیر نیست، بلکه خلاقیت و نوآوری و ریشهدار بودن سینمای مردمی ایران هم نقش برجستهای در آن دارد. سینماگران پیشرو ایران همراه با ایجاد کانون پرورش فکری و رشد اقشار متوسط و تحصیلکرده کشور طی سالهای ۵۰ تا ۵۷ جریان نیرومند و مدرنی در سینمای ایران به وجود آوردند. کسانی مانند سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خسرو سینایی، کامران شیردل، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، مسعود کیمایی، علی حاتمی، بهمن فرمانآرا، پرویز کیمیاوی با پایهگذاری سینمای مدرن ایران و رشد چشمگیر آن در افکار عمومی و جامعه مدنی ایران، نقش بزرگی در نهادینه کردن هنر هفتم ایران قبل از انقلاب بازی کردند. در ۲۰۰۰ فیلمی که طی ۴۰ سال اخیر از سوی سینماگران ایرانی تهیه شده، گرایشها و تمایلات گوناگون و نیز سلیقههای متنوعی را میتوان باز یافت. اما برخلاف تلاش و اراده حکومت، اقلیت اسلامگرایانی که به کار سینماگری روی آوردند، یا مانند مخملباف و ده نمکی کم و بیش خود دگردیسی یافتند و به منتقدین پیوستند و یا در رقابت با دیگران بهناچار در اثر حضور موثر افکار عمومی در سینما از ادامه تولید هنری بازماندند.در سالهای نخست پس از انقلاب کسانی مانند بهرام بیضایی، عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی، نقش مهمی در نوآوری و پاسخ به نیازهای جامعه ایران که در آتش انقلاب و سپس جنگ میسوخت و از هر گوشه کشور آوای مرگ و نیستی و هراس و فرار به گوش میرسید، بازی کردند. بهعنوان مثال فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی سرگشتگی و بحران روشنفکری ایران و فیلم «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی تراژدی سقوط مرگبار فرهنگ ایرانی در اثر هجوم بادیهنشینان عرب به ایران را به نمایش گذاردند. کیارستمی با فیلمهایی که پایهگذار و الهامبخش یک مکتب تازه در ستایش زندگی سکولار برای نسل بعدی فیلم سازان ایرانی است، با نگاهی تازه و خلاق شروع به کار کرد. فیلم «سرب» مسعود کیمیایی با هنرمندی هما روستا، سالهای تیفوس و مرگ و قحطی را به تصویر کشید. در این فیلم برای اولین بار موضوع «زن» و حقوق و جایگاه او و اقلیت مذهبی یهودیان ایرانی نقشی تابوشکنانه بازی کرد.در همین سالها نسل تازهای از سینماگران شامل نویسندگان، کارگردانان و بازیگرانی بهتدریج پا به پهنه هنر هفتم گذارند که خودآکاهی سکولار جامعه ایران و تن ندادن کشور به ارزشهای مکتبی انقلاب اسلامی و اساسا تغییر و دگردیسی را قطبنمای خلاقیت هنریشان قرار دادند. در این نسل کسانی مانند مجید مجیدی، جعفر پناهی، محسن مخملباف و ابراهیم حاتمیکیا را میتوان نام برد که با پشتکار و نیز کاربرد تریبونهایی نظیر فیلم فجر مشعل سوزان سینمای ایران را به پیش بردند. فیلم «دستفروش» مخملباف نیاز به دگردیسی و تغییر نگاه فلسفی به زندگی را از بیخ و بن بازتاب داد.حضور زنان فیلمساز که راه را برای نقشآفرینی صدها هنرمند زن ایرانی در دهه اخیر در سینما و سریالهای متعدد ایرانی هموار کردند، یکی از مهمترین چالشهای ایران پس از انقلاب است. پیشکسوتان زن ایرانی مانند رخشان بنیاعتماد، تهمینه میلانی، سوسن تسلیمی، منیژه حکمت و پوران درخشنده نقش مهمی در موفقیتهای سینمای ایران در ۴۰ سال تاریکی بازی کردند. فیلم «زیر پوست شهر» رخشان بنیاعتماد یک عکسبرداری هنرمندانه از کشوری است که تبعیض سیستماتیک علیه زنان و حاشیهنشینان، هر بینندهای را متاثر میکند. محبوبیت امروزه هنرمندانی مانند نیکی کریمی، هدیه تهرانی، سحر قریشی، لیلی حاتمی و ترانه علیدوستی بیتردید مدیون آن زنان پیشکسوتی است که تنها با خمیرمایه عشق و انگیزه هنری، این راه دشوار را هموار کردند.در سالهای اخیر چند فیلم جدید موضوع دردناک و گسترده حاشیهنشینی را به شکل هنرمندانهای بازخوانی کردهاند. فیلمهای «ابد و یک روز» ، «همه چیز عادیه» از آن جملهاند. فیلم «دایره» جعفر پناهی که با تکامل و نوسازی مکتب کیارستمی جوایز مهمی در پهنه جهانی کسب کرد، مردسالاری دینی را به شکلی عریان و بیپرده به تصویر آورد و تبعیض سیستماتیک علیه نیمی از شهروندان کشور را به چالش کشید.ژانر فیلمهای کمدی و شاد ایرانی یکی از مهمترین دستاوردهای سینمای ایران برای مردمی خسته از ارزشهای دینی و مراسم سوگواری و زندگی سرشار از رنج و اضطراب به ارمغان آورد و با توجه به ذوق و سلیقه ایرانی بهسرعت در دلها جا باز کرد. در این ژانر فیلم «مارمولک» با بازی درخشان پرویز پرستویی بیتردید یکی از بهترین آثاری است که برداشتی سکولار از زندگی را با تمسخر روحانیون حاکم عرضه میکند. با وجود اینکه این فیلم تنها پس از چند روز با فتوای یکی از علمای اسلام از پرده پایین کشیده شد، اما یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. پرویز پرستویی که خود از بچههای پایین شهر در خزانه بود، به یک سوپر استار ایرانی تبدیل شد. فیلم «اخراجیها» یک و دو اثر مسعود ده نمکی یکی از پرفروشترین فیلمهای کمدی انتقادی تاریخ سینمای ایران شد. در سالهای اخیر فیلمهایی نظیر «گذر موقت» با نمایش زندگی دو پیرمردی که در آخرین روزهای زندگی مصداق برداشت خیامی از زندگیاند، بهجای آنکه «گویند کسان بهشت با حور خوش است» بر این باورند که «آب انگور خوش است» و نیز فیلمهایی با هنرمندی رضا عطاران مانند «نهنگ عنبر» و امین یحیایی مانند سریال «ساخت ایران»، ژانر کمدی ایرانی را مردمیتر کردهاند.مسایل نسل دوم و سوم پس از انقلاب در سالهای اخیر جای بزرگی در سینمای ایران یافته است. فیلمهای نسل سوم انقلاب که ابتدا با بازی گلشیفته فراهانی در یک دهه پیش به پرده سینما راه یافته بود، در سالهای اخیر با جسارت و تابوشکنیهای بسیار راه خود را با کمک اینترنت و بدون هراس از حکومت، به پیش هموار کرده است. فیلمهای «سنتوری»، «رخ دیوانه»، «پنج ستاره» و سریالهایی مانند «لیسانسیهها» و «بچه مهندس» از نمونههای آن است.در چند سال اخیر با گسترش اینترنت از گسترش سونامیوار سریالهای ایرانی میتوان سخن گفت. سریال شهرزاد پرفروشترین و پر مخاطبترین سریال ایرانی است که با بازی شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، مصطفی زمانی و علی نصریان در داخل و خارج از کشور شهرت فوقالعادهای کسب کرد. این سریال با آمیزش یک داستان عشقی با بازخوانی دوران منجر به کودتای ۲۸ مرداد و دیالوگهای زنده و جاندار، «قهرمانانی» آفرید که باورها و رفتارشان در مغایرت کامل با ارزشهای اسلامی است. اقبال گسترده از سریالهای «پایتخت» ، «ممنوعه» و «ساخت ایران» نشانه قوامگیری فرهنگی است که به اختصاص میلیاردها تومان افسانهای به انواع نهادهای مذهبی، با تمسخر مینگرد.اما چند فیلم دورانساز و کلاسیک ایرانی که جایگاهی فراتر از زمان و مکان در ایران و جهان یافتند را نباید فراموش کرد. فیلمهای «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» اثر اصغر فرهادی اهمیتی جهانی یافتند. «جدایی نادر از سیمین» یک ملودرام اجتماعی پیچیده در مورد سقوط یک ازدواج و یک مشکل خانوادگی است که باعث ایجاد زنجیرهای از حوادث میشود. ساختار فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین» نمونه موفقی از تلفیق اصول کلاسیک و مدرن در مبانی داستاننویسی است. اساس داستان بر مبنای کنش و واکنش شخصیتهای اصلی حول بحران استوار است. نقطه قوت اصلی «فروشنده» همانند آثار قبلی فرهادی، فیلمنامه دقیق و فکرشدهای است که به استاندارد مناسب سینمای درام رسیده است و محتوای آن نیز پیروزی کرامت انسانی بر رذالت بشری است.فیلم «مسافران» اثر بهرام بیضایی با بازی درخشان هما روستا و فیلمهای «زندگی و دیگر هیچ»، «خانه دوست کجاست» و «زیر درخت زیتون» از عباس کیارستمی با هنرپیشگان اغلب آماتوری که از کودکان و یا کهنسالاناند، از دیگر فیلمهای کلاسیک ایرانی با اهمیتی جهانیاند. مخرج مشترک این فیلمها واکشنی علیه ارزشها و تبلیغات حکومت دینی و فراخوانی برای نگرش تازه به زندگی است. در این فیلمها عشق به زندگی و ستایش زیباییهای این جهانی، گیتیباوری و زبانی روان و شفاف و دمیدن انرژی مثبت و سازنده به روح بیننده را میتوان تجربه کرد. این فیلمها بهراستی خلاقیت هنر هفتم در به اوج رساندن انسان را در یکی از تاریکترین دورانهای تاریخ ایران به اثبات میرسانند.اگر انسان مدرن و سکولار را کسی بدانیم که با هر نوع تمایل دینی و فلسفی از قدرت و مذهب نمیترسد و به زندگی و خودیابی و خوشبختی در این جهان باور دارد، سینمای ایران در ۴۰ سال پس از انقلاب را باید درخشانترین ستارهای دانست که بر آسمان تاریک ایران نور افشانی کرده است. راز ماندگاری و رشد سینمای ایران در این ۴۰ سال فقط بازآفرینی خلاق زندگی و پاسداری از فرهنگ و تمدن و سبک زندگی لگدمال شده ایران امروز نبوده است. این عرصهای برای آمیزش زبان و شعر لطیف و شاعرانه و شیوای فارسی، بازسازی دیالوگهای روان مردم کوچه و بازار و سیر تحول شگفت ۴۰ ساله آن با هزاران اصطلاحی که برای یک ایرانی در خارج زیسته بهکلی تازهاند و کاربرد خلاق موسیقی ایرانی و جهانی و تصویر جلوههایی بود ه است که هر یک گویاتر از هزاران کلمه است.
از: ایران امروز