با گذشت سی سال از دوره رهبری علی خامنهای، کمتر کسی را در ایران می توان یافت که از ویژگیهای عمومی او بیخبر باشد. کینه ورزی، استبداد رای، حمایت از فاسدان و مفسدان، بیکفایتی و غرور مهم ترین ویژگیهای رهبر جمهوری اسلامی است که پیامدهای آنها، خانه تک تک ایرانیان را به لرزه در آورده است؛ این لرزه برای قریب به اتفاق ایرانیان، موجب گسترش فقر، ناامیدی و اضطراب شده و زندگی اقلیتی بی مقدار را از فرش به عرش رسانده است. اما سی امین سال رهبری علی خامنه ای در حالی به پایان می رسد که نه تنها خامنه ای از هیچیک از ویژگی های منفی و ایران سوز خود فاصله نگرفته، بلکه به نظر می رسد به تدریج به زوال عقل نیز مبتلا می شود. این موضوع از اهمیتی بسیار برخوردار است و نیازمند نگرانیِ درخور. البته در تمامی سی سال گذشته، رگه هایی از ” خرد ستیزی” در اقدامات خامنه ای مشاهده می شد. اما اکنون نشانه های دقیق تری از” زوال عقل رهبر” به چشم می خورد. بسیاری از اظهارات و اقدامات رهبر جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، ریشه در شهوات سیاسی و اقتصادی او داشت که طبعا نمی توانست نسبتی با عقلانیت داشته باشد. در عین حال اعتراف میکنم در میان مقامات جمهوری اسلامی که در سی ساله اخیر، مدیریت قوای گوناگون کشور را در اختیار داشته اند، علی خامنه ای از دیگران هوشمندانه تر رفتار کرده است. البته تکرار می کنم : هوشمندی او اولا در مقایسه با سایر مدیران جمهوری اسلامی و ثانیا بیش از هر چیز معطوف به حفظ قدرت بوده است. اما به نظر می رسد در پایان دهه هشتم زندگی خامنهای، روند زوال عقل او سرعت گرفته است. در یکی دو سال اخیر هم زمان با افزایش انواع بحران ها در داخل و خارج از کشور، خامنه ای بر کارشکنی های خود و مقابله علنی با دولت افزوده است. این رفتار رهبر، در واقع نشانه ای از اصرار او بر قدرت نمایی در برابر میلیونها ایرانی است که با چشم بستن بر واقعیت های انتخاباتی ایران، به ” انتخاب میان بد و بدتر ” تن دادند. این رفتار و تحریک میلیونها ایرانی، در شرایطی که کشور با انواع بحران داخلی و خارجی روبروست نمیتواند از چیزی جز زوال عقل، حکایت کند. در تمام سی سال گذشته، حامیان علی خامنهای ادعا میکردند او مخالف اعدامهای تابستان شصت و هفت بوده یا حداقل اطلاعی از آنها نداشته است. آیا انتخاب عضو هیئت مرگ سال شصت و هفت برای ریاست قوه قضائیه و اصرار بر انتصاب او حدود شش ماه قبل از پایان دوره رئیس قبلی، چیزی جزفاصله گرفتن خامنه ای از رفتار عقلانی است؟
نشانه های زوال عقل، به ویژه در گفتارهای اخیر رهبر جمهوری اسلامی، نمایان است که البته در برخی موارد با کینه توزی های او، تلفیق می شود. چندی قبل، او ضمن تکرار ادعاهای خود در خصوص پیشرفت های بزرگدر ایران، به تمسخر پیشرفت ها در دوبی و امارات عربی متحده پرداخت و امارات را بی عُرضه ترین کشور منطقه نامید. تلاش خامنه ای برای تحقیر امارات تا حدودی متاثر از همراهی آن کشور با سیاست های عربستان است. خامنهای اگر دچار زوال عقل نبود می توانست از راههای بهتر و مردمپسند، امارات را تحقیر و احساسات ایرانیان را علیه آن برانگیزد. مخاطب سخنان خامنه ای، ایرانیانی بودند که بسیاری از آنها پیشرفت، امنیت، نظم و توان مهاجرپذیری امارات را از نزدیک دیده اند و تعداد بیشتری از ایشان، دوبی را یکی از بهترین مکان ها برای سفر و اقامت میدانند. اظهارات خامنهای در مورد امارات، موجب انتشار گزارشهای متعدد در فضای مجازی شد که همگی از پیشرفتهای اقتصادی، رفاهی و اجتماعی امارات حکایت میکرد.
در حالی که بسیاری از مردم مشغول تمسخر خامنهای به خاطر اظهارات نسنجیده او در خصوص امارات بودند رهبر جمهوری اسلامی سخن دیگری گفت که حتی کم هوشترین ایرانیان نیز به باطل بودن آن واقف هستند. سال هاست که روز به روز از رونق محافل مذهبی کاسته می شود و تعداد بیشتری از مردم حساسیت منفی خود نسبت به لباس روحانیت – به عنوان نمادی از حاکمیت جمهوری اسلامی – را بروز می دهند. بی اغراق می توان گفت هیچگاه معممان و محافل آنان، تا این حد مورد بغض و کینه مردم ایران نبوده است. در چنین شرایطی علی خامنه ای، از افزایش اقبال مردم به معممان و محافل تبلیغات دینی سخن می گوید. روز هجدهم اردیبهشت ماه جاری، گروهی از معممان با رهبر جمهوری اسلامی دیدار داشتند و دغدغه خود نسبت به تغییر نگاه مردم به تبلیغات و مبلغان دینی را بیان داشتند. بخوانید پاسخ خامنه ای را : ” در داخل کشور توجهی که امروز نسبت به مسائل دینی و روحانیت وجود دارد، با گذشته و قبل از انقلاب اسلامی، قابل مقایسه نیست …برخی تبلیغات و سیاهنماییها دربارهی رویگردانی مردم از روحانیت، خلاف واقع و بدون تحقیق و معیار علمی است.”
آیا کسی که از عقل سالم – و اندکی شرم – برخوردار باشد حاضر است چنین ادعایی را مطرح کند که همه ایرانیان، سالهاست خلاف آن را به چشم میبینند؟
سومین سخن عجیب خامنه ای در کمتر از یکماه، اظهار نظر او در خصوص عدم انسجام حاکمیت امریکا بود. او در دیدار رمضانی مسئولان جمهوری اسلامی که در تاریخ بیست و چهارم اردیبهشت ماه برگزار شد در مورد وضعیت دولت امریکا، چنین گفت :” وضع دولتشان منسجم نیست؛ یک نفر یک حرفی میزند، فردایش یک نفر ضدّ آن را میگوید. این نشانهی آشفتگی است “. اگر خامنه ای اندکی می اندیشید با اینسخنان، خود را مضحکه عام و خاص نمی کرد. در لحظهای که رهبر جمهوری اسلامی به دولت امریکا، طعنه آشفتگی می زد چه چیزی پیش از هرچیز دیگر، به ذهن مسئولان حاضر در جلسه می آمد؟ مردمی که از طریق رسانه ها سخنان او را می شنیدند چه؟ در کدام حکومت آشفته، رهبر نظام علنا بر طبل ” حاکمیت دو گانه ” می کوبد؟ در کدام نظام حکومتی، از درون حاکمیت به رئیس جمهور، اتهام جاسوسی وارد می کنند؟ در کدامکشور می توان از زبان رئیس جمهور – احمدی نژاد یا روحانی – شنید که بزرگتریننهاد نظامی کشور، آلوده به فساد اقتصادی است؟ کافی است سخنان مسئولان جمهوری اسلامی در سال جدید را کنار هم بگذاریم تا بدانیم آشفتگی و عدم انسجام، یعنی چه ! کسی که وقیحانه، از عدم انسجام و آشفتگی دولت امریکا – یا هر دولت دیگر– سخن می گوید– خاطرات مردم از آشفتگی نظام جمهوری اسلامی و صدپارگی این حکومت را زنده می کند.آیا عقلی که زایل نشده باشد اجازه چنین کاری را می دهد؟
بد نیست به آخرین شاهکارِ رهبر نیز گریزی بزنیم: واژه سازی او برای رادیو و تلویزیون که حتی تمسخر کودکان را به دنبال داشت! آیا چنین اقدامی در بحرانی ترین شرایط کشور، از کسی که عقل سلیم دارد بر می آید؟
همه نمونههایی که در بالا آمد مربوط به دوره کوتاهی از دوره رهبری خامنهای است؛ همان کسی که حکومت او در همه سی سال گذشته، همراه با فساد، بیکفایتی و استبداد بوده و اکنون زوال عقل نیز به آن افزوده شده است. این نمونهها، قطعا مهمترین پیامدهای دور شدن رهبر از عقلانیت نیست. اما نشانههای آشکار برای کسانی است که می خواهند از مبانی تصمیم گیریها در شرایط بحرانیِ کنونی، کسب اطلاع کنند. کسانی که به هر بهانه اعم از تهدید دشمن خارجی یا لزوم اصلاحات تدریجی، در برابر یک دیکتاتور که دچار زوال عقل شده، سکوت و مدارا می کنند قطعا در آیندهای نه چندان دور، باید پاسخگوی خیانت خواسته یا ناخواسته خود باشند. این سخن را به خاطر بسپارید.
از: دیدگاه نو