مادر مازیار بعد از سکته
شاهد علوی
«من فقط به این دلیل اعتراف کردم که کابل نزنند و شکنجه ندهند. من را روی تخت دراز میکردند و تا میتوانستند با کابل میزدند. با خنده میگفتند که پاهایت اندازه کلهات شده. روز اعتراف تلویزیونی نمیتوانستم راه بروم. دو نفری زیر بغل من را گرفتند و روی صندلی جلوی دوربین نشاندند. خودشان هر چه میگفتند من باید عین آن را تکرار میکردم. تهدید کرده بودند که اگر عین آن حرفها را نگویم، آنقدر میزنند که گوشت روی استخوان پاهایم نمیماند. مادرم اعتراف من را در تلویزیون دید سکته کرد و هنوز به حالت سابق برنگشتند. خانواده من ۱۶ ماه نمیدانستند کجا هستم. بعد یکی رفت و واسطه شد که اگر ۵۰،۰۰۰ دلار بدهید من میگویم بچهتان کجاست. آن ها هم ماشین من را فروختند و پول دادند که فقط بدانند من کجا هستم. بعدش هم گفته بودند یک میلیارد تومان بدهید تا حکم اعدام را بکنیم حبس ابد.»
این جملات بخشی از مصاحبه اختصاصی «ایران وایر» با مازیار ابراهیمی از متهمان ترور دانشمندان هستهای ایران است که متن کامل آن فردا منتشر خواهد شد.
مادر مازیار قبل از سکته
داستان دستگیری، شکنجه و اعتراف تلویزیونی ابراهیمی عمق خشونت، بیعدالتی و فساد در حکومت جمهوری اسلامی را به نمایش میگذارد. ابراهیمی یکی از نمایندههای فروش وسایل صوتی و تصویری شرکتهای اروپایی و آمریکایی در ایران و خاورمیانه بود و سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی یکی از مشتریان او بود. ابراهیمی میگوید که فساد در این سازمان و رقابت یکی از دیگر مقاطعهکاران این سازمان منجر به دستگیری او شد و همین دستگیری باعث ورود ۲۶ ماهه او به یکی از پیچیدهترین پروندههای امنیتی در چهل سال گذشته شد:«من از وزارت اطلاعات به دلیل شکنجههای وحشیانه و از صدا و سیما هم به خاطر پخش اعتراف من زیر شکنجه و بردن آبروی من شکایت کردم. در ضمن میخواهم از همه فروشندگان خارجی وسایل صوتی و تصویری بخواهم که صدا و سیما را تحریم کنند. چون در حقیقت فروش این وسایل به این سازمان فروش وسائل شکنجه است..»
نامه آزادی مازیار ابراهیمی با قید وثیقه و اینکه برای اتهامات وارد شده مدرکی بدست نیامده است.
ابراهیمی میگوید که پس از تحمل زندان انفرادی و شکنجه در اوین به بازداشتگاه ۳۰۰، جایی خارج از زندان اوین، منتقل شد ه بود: «ما که با چشمبند بودیم ولی به نظر میآمد که پادگان باشد، چون هر از گاهی صدای آموزش نظامی میآمد. به شدت زیر شکنجه بودیم، یک آقایی آمد برای سرکشی. من نشناختمش، چند نفر کت و شلواری همراهیاش میکردند. مچ دست چپش قطع شده بود و بعد از آزادی فهمیدم این دولتآبادی، دادستان بوده. به سلولها سر میزد، وضع و حال من را دید با پاهای زخمی و ورم کرده و قیافه درهمشکسته. گفتم آقا به داد ما برسید. گفت بیا همه چی را بنویس تا بدهم فردا قاضی حکمتو بده از این وضع راحت بشی. گفت کاغذ و میز و قلم و صندلی بیاورند. من نشستم و نوشتم بیگناهم. آقا بهش برخورد و رفت و ما ماندیم و شکنجههای شدیدتر.»
شکواییه مازیار ابراهیمی از وزارت اطلاعات که به تازگی در توییترش منتش کرده است
کمتر از ۷ ماه پس از این دیدار، آقای دادستان از نتیجهای که انتظار داشت از آنچه که دیده حاصل شود چنان مطمئن بود که یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، در نشست هفتگی خود اعلام کرد برای ۱۸ متهم دستگیر شده ترور دانشمندان هستهای که با سرویسهای جاسوسی اسرائیل و امریکا همکاری میکردند قرار مجرمیت صادر شده است و سال آینده محاکمه خواهند شد. محاکمهای که هرگز برگزار نشد.
اطمینان جعفری دولتآبادی جدای از اوراق پروندهای که خبر از پذیرش اتهامات از سوی متهمان میداد، پشتگرم به دیدن “فیلم مستندی“ بود که وزارت اطلاعات و صداوسیمای جمهوری اسلامی با هم تولید کرده بودند و یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۲ از تلویزیون ایران پخش شد. فیلمی که قرار بود مستندات دستداشتن یک گروه ۱۸ نفره را در ترور دانشمندان هستهای ایران نشان دهد، اما تنها ترکیبی بود از چند صحنه “بازسازی شده”، اعترافات تلویزیونی ۱۴ تن از متهمان پرونده، صحبت با خانواده چند تن از ترورشدهها و تبریک وزیر اطلاعات به خاطر موفقیت بزرگی که وزارت اطلاعات کسب کرده است. موفقیتی کمدوام که با آزاد شدن بیسروصدای همه متهمان پرونده تا تاریخ ۵ مرداد ۱۳۹۳، به یکی از بزرگترین شکستهای دستگاه اطلاعاتی و دادستانی جمهوری اسلامی بدل شد.
تصاویر ویدئویی مازیار ابراهیمی از پای خود چند روز پس از آزادی آثار شکنجه با کابل را نشان میدهند.
گزارش تحقیقی ژیار گُل در مورد مازیار ابراهیمی، متهم اصلی آن پرونده، که مدتی است از ایران خارج شده است از لحاظی مهمترین شاهدی است که تاکنون برای بیاعتبار کردن اعترافات تلویزیونی در ایران منتشر شده است. در حالی که در ۴۰ سال گذشته، یکی از مهمترین شواهدی که در دادگاههای انقلاب علیه متهمان سیاسی عقیدتی به آن استناد شده است، اعترافات اجباری متهمان علیه خودشان است و همین فیلم اعترافات اجباری توانسته است بخشی از جامعه را هم علیه افراد با حکومت همدست کند، شهادت مازیار ابراهیمی درباره آنچه بر او گذشته است اهمیت بسیاری دارد.
این اهمیت نه ناظر به تغییر احتمالی رویه در دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی و نه ناظر به تغییر قوانین و مقررات دادرسی در جمهوری اسلامی که ناظر به تغییر در برداشت عموم مردم از اعترافات تلویزیونی است. مازیار ابراهیمی در همین گزارش مورد اشاره میگوید برخی دوستان و بستگانش، بعد از آزادی و اثبات بیگناهی او هم، از پاسخ دادن به تماسها و یا همکلام شدن با او پرهیز میکردند
سابقه آنچه امروز اعترافات تلویزیونی نامیده میشود به اوائل دهه پنجاه باز میگردد و آنچه آن زمان ابراز ندامت خوانده میشد.
اعتراف تلویزیونی پرویز نیکخواه در سال ۱۳۵۰ و پس از آن رضا براهنی در سال ۱۳۵۲، غلامحسین ساعدی در سال ۱۳۵۴ و دادگاه نمایشی اعتراف همزمان ۶۶ زندانی سیاسی و عقیدتی در بهمن ۱۳۵۵ از شاخصترین نمونههای پخش اعترافات اجباری از تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب ۵۷ بود.
انقلابیون مسلمان اما از همان روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به نمایش اعترافات اجباری علاقه زیادی نشان دادند. علاقهای که در چهل سال گذشته و فارغ از اینکه چه جناحی در دستگاه امنیتی، دادستانی و صداوسیما دست بالا را داشته است به بخشی جداییناپذیر از فرآیند محکوم کردن متهمان سیاسی و عقیدتی بدل شده است.
متهمان پیش از برگزاری دادگاه و اثبات مجرمیت و در همان دوران بازجویی و برای پایان دادن به آزار و رنجی که از شکنجههای جسمی و روحی میبینند و یا در واکنش به تهدیدی که بازجویان متوجه خانواده او میکنند ناچار میشوند علیه خودشان یا کسانی که بازجویان میخواهند اعتراف کنند. از نخستین نمونههای پخش اعترافات تلویزیونی پس از انقلاب، علاوه بر اعضای گروه فرقان و قطبزاده میتوان به آیتالله شریعتمداری، مرجع تقلید شیعه اشاره کرد که ناچار شد علیه خودش صحبت و توبه کند.
اعترافاتی که بازجویان در چند سال نخست پس از انقلاب ۵۷ به دنبال آن بودند عموما و نه همیشه ناظر به تعلق سازمانی بازداشتی زیر شکنجه و گرفتن نشانی خانههای تیمی و لو دادن حلقه حزبی بود. اما آنچنانکه آبراهامیان میگوید پس از خرداد ۱۳۶۰ دیگر هدف اصلی شکنجه نه صرفا گرفتن اطلاعات و اعتراف زندانی در مورد خودش که درهمشکستن شخصیت زندانی و تغییر هویت بود. تغییر هویتی که نتیجه آن تواب سازی بود و اعضای همه گروههای سیاسی و عقیدتی اپوزیسیون و دگراندیش را هدف گرفته بود. به این ترتیب، در دهه شصت پخش اعترافات تلویزیونی عموما ناظر به نمایش مشروعیت ایدئولوژی حاکم و نامشروع و نامعتبر بودن باورهای سیاسی و فکری اپوزیسیون بود.
پس از پایان جنگ، کشتار ۶۷ و با تکمیل سرکوب همه گروههای سیاسی اپوزیسیون، از آغاز دهه هفتاد شمسی و تا امروز، دستگاههای امنیتی اعترافات تلویزیونی را همچون تائیدی بر مجرم بودن متهمانی که بازداشت، بازجویی و شکنجه کردهاند با دو هدف ضبط و حسب مورد پخش میکنند.
هدف نخست، اثبات کاراییشان در مواجهه با تهدیدات امنیتی واقعی است. در پی حملات تروریستی، از دستگاههای امنیتی انتظار میرود عاملان حملات را بیابند. نگاهی به دادگاه “متهمان امنیتی” در ۳۰ سال گذشته نشان میدهد که دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی نتوانستهاند شواهد و دلایل مستندی برای مجرم بودن کسانی که به دست داشتن در حملات امنیتی متهم کردهاند ارائه دهند. اعمال شکنجه، شواهد دستکاری شده و مدارک جعلی، عدم دسترسی بدون محدودیت وکلای انتخابی به پرونده و متهمان و در نهایت زیرپاگذاشتن کامل قواعد آئین دادرسی شاهدی است بر ناتوانی دستگاههای امنیتی در یافتن متهمان واقعی. در این شرایط، اخذ اعترافات اجباری دروغین و پخش تلویزیونی آنها راهی است برای نشان دادن کارایی و موفقیت آنان در برخورد با تهدیدها.
هدف دوم از تهیه اعترافات تلویزیونی، اثبات تئوریهای توطئهای است که دستگاههای امنیتی متناسب با نظرات و موضعگیریهای رهبر جمهوری اسلامی، سوگیریهای استراتژیک جمهوری اسلامی و یا علایق مقطعی آن طراحی میکنند. گفتنی است که در دوره ۸ ساله ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، خواستههای او هم در مواردی مبنای طراحی پروژهای امنیتی قرار میگرفت. بخشی جداییناپذیر از این پروژهها، اخذ اعترافات اجباری متناسب با داستانی بود که ماموران امنیتی مینویسند. لازم به یادآوری است که برخی از اعترافات دهه شصت همچون اعتراف محمدعلی عمویی را میتوان از این سنخ دانست.
اعترافات تلویزیونی علیاکبر سعیدی سیرجانی، عزتالله سحابی و غلامحسین میرزاصالح که سال ۱۳۷۵ دربرنامهای با عنوان هویت پخش شد را میتوان از شناختهترین نمونه اعترافات تلویزیونی دانست که هدف دوم را دنبال میکرد.
بعدتر، پخش اعترافات تلویزیونی کاظمینی بروجردی، روحانی منتقد، علی افشاری، فعال دانشجویی، و کیانتاجبخش، هاله اسفندیاری و رامین جهانبگلو در نیمه نخست دهه هشتاد هم با همان هدف دوم تهیه و پخش شد. در نیمه دوم این دهه نیز، اعترافات تلویزیونی متهمان جنبش سبز و روزنامهنگاران ایرانی که از تهران برای نشریات و رسانههای خارجی کار میکردند، منتشر شد.
اما اعترافات تلویزیونی متهمان ترور دانشمندان هستهای نتیجه سناریو پردازی اطلاعات برای اثبات کاراییشان در مواجهه با تهدیدات امنیتی واقعی بود. سناریویی که پس از هر حمله واقعی، انتظار نوشتن آن میرود. اینجا هم در شرایطی که دستگاه امنیتی نتوانسته بود عاملان ترور ۴ دانشمند هستهای را بیابد، نوشتن سناریویی برای یافتن چند متهم مناسب برای این پرونده ضرورت مییاید. سناریویی که به جز مازیار ابراهیمی که در سلیمانیه دفتر تجاری داشت و زندگی میکرد ۱۴ قربانی دیگر هم داشت. قربانیان که بخشی از آنان دستکم در زندگی، کار و یا ارتباط و رفتوآمد به اقلیم کردستان اشتراک دارند. اما به جز مازیار ابراهیمی و چند تن از بستگانش که مدتی طولانی هم در زندان ماندند، تقریبا همه بازداشتیهای دیگر این پرونده در یک موضوع اشتراک دارند: آشنایی، تماس و یا ارتباط با یکی دیگر از متهمان اصلی پرونده: خانم مریم زرگر.
در بخش دوم این گزارش که فردا منتشر میشود، متن کامل گفتگوی اختصاصی ایران وایر را با مازیار ابراهیمی و آنچه در ۲۶ ماه زندان بر او هم پروندهایهایش گذشته است، خواهید خواند.
از: ایران وایر