حداقل برای من دقیقا روشن نیست که ترم «گذار از جمهوری اسلامی» از چه زمانی وارد فرهنگ سیاسی اپوزیسیون شد.
ترم «گذار به دموکراسی» در جامعهشناسی سیاسی، ترمی جا افتاده است. اما جایگزینی آن با گذار از نظام ج. ا. قدمت چندانی ندارد. میتوان حدس زد که در نتیجه انعکاس دو تحول احتماعی در صفوف اپوزیسیون، «گذار از ج. ا.» به جایگاه کنونی آن بر کشیده شد: نخست پس از چند دهه حاکمیت مرگاندیش که در و دیوار مملکت را با شعار «مرگ بر» سیاه کرد و در عمل، کشور را در بسیاری از زمینهها به مرگ تدریجی یا ضربتی محکوم نمود، مردم از شعار «مرگ بر…» منزجر شدند و در نتیجه، شعار «مرگ بر ج.ا.» هم از سکه افتاد و بخش بزرگی از اپوزیسیون رادیکال، «نه به جمهوری اسلامی» را جایگزین آن کرد.
در تحول مشابه دیگر، به طور مشخص از خرداد ۷۶، جامعه، خسته از جنگ و خشونتهای ویرانگر دهه شصت و هفتاد، در مقابل حکومتی که هنوز جز زبان آهن و آتش زبان دیگری را نمیفهمید، خشونت پرهیزی را به مثابه بدیل خود عرضه کرد و در نتیجه، اپوزیسیون رادیکال هم ناچار شد شعار «سرنگونی» را که به شدت بوی خشونت میداد، کنار بگذارد.
نقش هژمونیک «خشونتپرهیزی» در فضای سیاسی اپوزیسیون که به کنار گذاشتن ترمهای «مرگ بر» و «سرنگون باد» منجر شد، از یک سو و سیر قهقرایی حکومت اندکسالار متکی بر نظریه «ولایت مطلقه فَقِیه» که آن را به مانع اصلی گذار به دموکراسی بدل کرد، از سوی دیگر، فرمول «گذار از ج. ا.» را به مرکز مباحث راهبردی طیفهای مختلف ابوزیسیون هدایت کردند.
با تمرکز مباحث حول ترم «گذار» روشن شد که برداشت واحدی از این مقوله وجود ندارد.
به باور من، برداشتهای متفاوت موجود را میتوان ذیل سه عنوان «گذار مشارکتی»، «حذفی» و «رقابتی» دستهبندی کرد. در این یادداشت تلاش میکنم تا روی نقاط افتراق و اشتراک این سه برداشت مکث کنم.
آن بخش از مدعیان اصلاحطلبی که زیر سقف قانون اساسی به دنبال تعدیل ولایت مطلقه فَقِیه و مشارکت در قدرت هستند، مدعی گذار نیستند و در نتیجه در این تقسیمبندی هم جایی ندارند.
همچنین نیروهایی نظیر سلطنتطلبان و مجاهدین که از سرنگونی به هر قیمت و به هر شکل دفاع میکنند، در این تقسیم بندی منظور نشدهاند.
۱- گذار مشارکتی
این درک از گذار که فاقد هر نوع «زمانبندی» است، بر اصل مشارکت در بازیهای حکومت و در زمینی که طول و عرض و قواعدش را اندکسالاران حاکم تعیین میکنند و چانهزنی بر سر این قواعد، استوار است و گرچه مردم را عامل اصلی تحول اعلام میکند، اما از نافرمانی مدنی هراسان است و از تولید «فشار اجتماعی محدود و کنترل شده» دفاع میکند.
گرچه در سال ۷۶ هنوز موضوع گذار از ج. ا. برایشان مطرح نبود، اما اوج پیروزی این گرایش را که ذیل مفهوم کلی «اصلاحطلبی» فعالیت میکرد، میتوان خرداد ۷۶ دانست که در نتیجه بازی در زمین حاکمیت، در کنترل مجلس و دولت سهیم شد.
ناکامی دولت و مجلس اصلاحات، سرکوب جنبش سبز و شکست دولت اعتدال، طرفداران گذار مشارکتی را در وضعیت بسیار دشواری قرار داده است. این دشواری از جمله از آنجا ناشی میشود که از یک سو هسته سخت ائتلاف حاکم، مرکب از روحانیت، سرداران و تجار، با حفر خندقهای عمیق در اطراف برج و باروی خود، راه ورود هر گونه نیرو ی غیرخودی به ساختار قدرت را سد کرده است و از سوی دیگر فنسالاران، بوروکراتها و سرمایهداران صنعتی که از جمله حامیان جریان اصلاحات بودهاند، در جهت حفظ منافع و موقعیت خود، حاضر به پذیرش هیچ ریسکی نیستند و عجالتا به خاطر ترس از آینده و خطر ناامنی، خزیدن به زیر چتر ولایت مطلقه را بر ایستادگی در مقابل آن ارجح میشمارند.
اقشار میلیونی روشنفکران فقیر که موتور جنبش سبز بودند و کماکان مهمترین نیروی گذار به دموکراسی به شمار میروند، بعد از شکست دولت اعتدال، آخرین امیدهای خود به شانس پیروزی گذار مشارکتی را از دست دادهاند و از رهبران اصلاحطلبان توقع ارایه راهکار ی ثمربخش را دارند. در چنین شرایطی رهبران اصلی جریان گذار مشارکتی که مثلث حجاریان- علوی تبار- تاجزاده نماد شاخص آن به شمار میرود، دچار سردرگمی شدهاند. به مسجد به جرم مستی راه ندارند و در میکده به خاطر خامی!
با بستهتر شدن بیش از پیش حکومت و تجزیه پایه احتماعی جریان اصلاحات، «گذار مشارکتی» در ایران امروز، تا حدود زیادی بالاموضوع شده است. این واقعیت که امثال تاجزاده، چند ماه مانده به انتخابات، بدون راهکار مشخص، خود را به در و دیوار میزنند و آقای خاتمی، بسیار پیش از موقع، با اصلاحطلبان رادیکال خداحافظی و اتمام حجت میکنند، نشانگر بلاموضوع شدن گذار مشارکتی نیز هست.
۲- گذار حذفی
این درک از گذار در واقع نسخه به روز شده «سرنگونی» است که در ادبیات بخشی از حزب چپ ایران، بخشی از همبستگی جمهوریخواهان ایران، شورای مدیریت گذار، سازمانهای جبهه ملی خارج از کشور و برخی از جریانات مشابه دیگر مورد مدافعه قرار میگیرد.
این تئوری گذار بر دو فرض «اصلاح ناپذیر بودن حکومت» و «پایان اصلاحطلبی» استوار است و از این دو پیش فرض، به این نتیجه میرسد که باید حکومت را از طریق بسیج همگانی، تبدیل جنبشهای مطالباتی به جنبش اعتراضی سراسری و در نهایت با قیام و یا با شکلی از اشکال «انقلاب رنگی» به زیر کشید.
طرفداران گذار حذفی، برخورد تندی با همه طیفهای اصلاحطلب دارند، با «انتخابات آزاد» به مثابه تاکتیک محوری مخالفند. گاه از رفراندم و گاه از تشکیل دولت موقت سخن میگویند. جانبدار گسترش همه صور نافرمانی مدنی هستند، اما به استقلال جنبشهای مطالباتی توجه چندانی ندارند و آنها را ابزاری برای تبدیل به جنبش سیاسی اعتراضی میبینند. «بر کناری کلیت جمهوری اسلامی» هسته مرکزی این راهکار است و بر اساس آن حساسیت زیادی نسبت به برجستهسازی «ولایت فَقِیه»، «استبداد مذهبی» و ترمهای مشابه نشان داده میشود تا مبادا «کلیت نظام» از زیر ضرب خارج بشود.
طرفداران این برداشت از گذار، گرچه مدعی خشونتپرهیزی هستند، اما یا از پاسخ به سوْال کلیدی چگونگی مقابله با واکنش خشونتآمیز نظامی که «باید برود» پرهیز میکنند و یا «استثنأ» از خشونت در مقابل خشونت دفاع میکنند.
۳- گذار رقابتی
این برداشت از گذار، از حمله در اسناد جبهه ملی ایران و دو سند منشور جمهوریخواهی(۱) و راهبرد سیاسی مصوب همایش مؤسس اتحاد جمهوریخواهان(۲) تدوین گردید، در جنبش سبز تبلور مادی یافت و در آخرین بیانیه راهبردی جبهه ملی، در قالب یک طرح سه مادهای به جامعه سیاسی ایران پیشنهاد گردید.(۳)
این راهکار نیز همانند دو راهکار دیگر که خود را خشونت پرهیز، متکی بر اراده و عمل جامعه مدنی و مردم ایران و متعهد به دفاع از یکپارچگی کشور اعلام میکنند، در چهارچوب این مثلث قرمز تعریف شده و در عین حال، بر این تزهای پایهای استوار است:
اول– مستقل از آنکه چه برداشتی از دو گانه «اصلاحپذیر- اصلاحناپذیر» داشته باشیم، هدف راهبردی سیاست، در هم شکستن مقاومت ائتلاف حاکم و وادار کردن آن به عقبنشینی است.
دوم– سیاست اپوزیسیون در مقابل اقتدارگرایان حاکم، بر روش «شلاق و شیرینی» مبتنی است. با شلاق جنبشهای اجتماعی باید خامنهای و حواریون را به محاصره در آورد و به زبان کشیگیران، آنها را به پل برد و با شیرینی انتخابات آزاد، آنها را به رقابت و مشارکت دموکراتیک فراخواند و حضور همه گرایشهای سیاسی از جمله جریانات اصلاحطلب و اصولگرا در حیات سیاسی فردای بعد از توافق و تسلیم را تضمین نمود
سوم– هدف مرحلهای این راهبرد، جایگزینی سیاستورزی حذفی حاکم با سیاستورزی رقابتی است و سیاستهای ائتلافی و تمام تاکتیکها از این نگاه کلان متاثرند. به عنوان مثال، باورمندان به این راهبرد، علیالقاعده، فقط در انتخاباتی شرکت میکنند که قواعد آن را منصفانه، رقابتی و سالم بدانند و در شرایط فعالیت آزاد همه احزاب، جریانات و شخصیتهای سیاسی، برگزار بشود.
گذار رقابتی، گرچه بر این باور است که اقتدارگرایان حاکم فاقد مشروعیت مردمی هستند و قانون اساسی ضد دموکراتیک و غیر انسانی جمهوری اسلامی باید تغییر بکند و در هیچ زمینهای نباید در بازیهای دستساخته اقتدارگرایان نقش همبازی منفعل را پذیرفت، اما هدف مقدم آن نه بر کناری کسی یا جریانی بلکه تحمیل رقابت دموکراتیک به حکومت است که در شعار آزادسازی انتخابات از طریق رسیدن به توافق ملی و برگزاری انتخابات آزاد منعکس است.
شماری از شخصیتهای اصلاحطلب، نظیر دکتر آقاجری، اینک به حقانیت راهبرد گذار رقابتی پی برده و با شجاعت از آن دفاع میکنند. گرچه بخشی از نام آوران اصلاحطلب، نظیر بهزاد نبوی، از هماکنون ساز خود را با آقای خاتمی کوک کرده و بر طبل شرکت در انتخابات جعلی و مدیریت شده میکوبند، اما مثلث حجاریان- علوی تبار- تاجزاده که به ضرورت گذار و عدم کارآیی گذار مشارکتی رسیدهاند، به نظر میرسد که مصلحتاندیشیها و رشتههای زیادی که آنها را به خاتمی و اصلاحطلبان زرد وصل میکند، مانع برداشتن گامهای نهایی و ایستادن در کنار آقاجریها شدهاند.
اما آنها در چشمانداز پیشرو،گریزی از انتخاب و عبور از سرگردانی ندارند.
در سوی دیگر حامیان گذار حذفی، وقتی میخواهند با احساس بد همسایگی با مجاهدین، شاه اللهی و ترامپیستها فاصله بگیرند، چارهای جز تصحیح نگاه صفر و صدی و حذفی خود نخواهند داشت. و این همه، بدان معنی است که زمینههای واقعی برای تفاهم نیروهای ملی و دموکراسی خواه کشور، بر سر راهبرد گذار رقابتی و شعار محوری «انتخابات آزاد» بیش از بیش قراهم میشود.
———————————-
۱- منشور اتحاد جمهوری خواهان ایران
۲- طرح راهبرد سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران
۳- پیشنهادات جبهه ملی ایران به هیئت حاکمه جمهوری اسلامی
از: ایران امروز