ناسیونالیسم ایرانی زمان مشروطیت دستخوش شیدایی و باستانگرایی ایرانی بود، در فکر پیشرفت و اعتراض به واپسماندگی ما نسبت به غرب بود و دین و آخوندیسم را مانع خوشبختی معرفی کرد. آقاخان کرمانی، آخوندزاده، کسروی، طالباف، تقی زاده و دیگران طرفدار ناسیونالیسم مهاجم نبودند و خواست آنها جنبه قومگرایی نداشت. در طول تاریخ تبریزیها و تهرانیها و کرمانیها و کردها و سیستانیها و خراسانیها و دیگران مورد حمله خارجیها قرار گرفته بودند. یونانیها و عربها و ترکان و مغولها و عثمانیها در روند تاریخی به سرزمین آنها حمله برده و موجب تیره روزی همه آنها شدهاند. در تاریخ ما نسل کشی صورت نگرفت و با وجود تبعیضهای تند و زشت، جنگ داخلی و دیگر کشی اتنیکی و جمعیتی اتفاق نیافتاد. این کیفیت همزیستی نتیجه یک زیست مشترک فرهنگی تاریخی و عاطفی و روایتهای زندگی جمعی است. تمایل به ناسیونالیسم کور در همه جامعهها وجود دارد و ایرانیها نیز از این زشتی برکنار نبودهاند. هم اکنون میهن پرستی ما باید با ارزشهای حقوق بشری و زیست محیطی و سکولاریسم و آزادی فکر همراه باشد و راه آینده و همزیستی ما را هموارتر کند.
ناسیونالیسم ترک عثمانی دو میلیون ارمنی را کشت و یا پراکنده کرد و همین ناسیونالیسم دولتی و عامیانه، مردم کرد کشور خود را پیوسته زیر سرکوب و فشار گذاشته و شخصیت کردی و حقوقی آنها را بشدت مورد تبعیض قرارداده است. ناسیونالیسم عرب در ضدیت با اسرائیل و در اتحاد با اسلام هیچگونه پیشرفت فرهنگی برای مردمان کشورهای عربی بوجود نیاورد و به سهم خود آشوب و بحران منطقه را افزایش داد و آزادی و رفاه را برای کردها فراهم نساخت. همین ناسیونالیسم در مقابله با دولت اسرائیل، در دستیابی به صلح همیشه ناتوان بوده و شرایط مداخله نظامی غرب را آماده ساخته است و فاقد نگرش بسوی مدرنیسم بوده است. در ایران ستمکاری حاکمان همه ایرانیان را مدام رنج داده است. بدبختی اجتماعی و زورگوئی و ستمگری دینی و فرهنگی و سیاسی در همه جامعه پخش بوده است. از این نابسامانیها باید بیرون رفت. هرگز نیروهای پراکنده موفق نخواهند شد و ما نیاز به ائتلاف نیروهای سکولار و آزادی دوست داریم. امید به مداخله خارجی یک توهم و یا پیمان شکنی با تاریخ و فرهنگ است، ایجاد حکومت پرولتاریا یک استبداد است، فدرالیسم قومی یک عقب گرد خطرناک نسبت به حقوق شهروندی است. در چنین شرایطی و با توجه قدرت دینی متمرکز حاکم، معقول ترین راه همان اتحاد همه مردم ایران، ائتلاف تمام نیروهای دمکراتیک و سکولار ایران و دوری از وسوسه تجزیه طلبانه و دوری از نظریه «اسلام رحمانی» است.
جعل تاریخی
جنگ دولت ترکیه علیه کردهای سوریه و رها کردن کردها توسط آمریکا یکبار دیگر استراتژی اشتباه رهبران سیاسی کرد را بنمایش میگذارد. احزاب کرد در چهار کشور ایران و ترکیه و عراق و سوریه با اشتباه مهلک خود بارها مردم کرد را به کشتن دادهاند و یا آنها را در بن و بست و ناامیدی کشاندهاند. بطور مسلم حکومتهای این چهار کشور دمکراتیک نبوده، عامل تبعیض و خشونت بوده و مردم و احزاب نمیتوانند بیان آزاد داشته باشند. ولی با توجه به سازش قدرتهای منطقهای با قدرتهای جهانی و تغییرات متعدد سیاست خارجی آنها، اغلب اوقات منافع عمومی ملتها و نیز منافع حیاتی کردها نادیده گرفته شده است. در تمام بازیهای «فدرالیسم»، «کردستان بزرگ» و جدایی طلبیهای احزاب کرد، مردم کرد بازنده بودهاند. از قاضی محمد که فرمانبر شوروی بود، تا بارزانیها که فئودالیسم و اتوریتاریسم کرد را نمایندگی میکردهاند، تا اوجالان که تروریسم را وسیله کسب قدرت نمود، تا مسئولان کرد در سوریه که در قمار با امریکا باختند و بالاخره تا رهبران احزاب کرد ایرانی که پیوسته اشتیاق به آمریکا و عربستان و اسرائیل را منعکس ساخته و حتا در وسوسه سازش ناپاک با جمهوری اسلامی بودهاند، ما با اشتباههای مهلک و خانمانسور این رهبران مواجه بودهایم و به این خاطر مردمان کرد دستخوش پریشانی و سردرگمی بودهاند. مگر جمهوری اسلامی برخی از رهبران کرد را نکشت؟ پس چرا رهبران امروزی باز در پی مذاکره و سازش با حکومت آخوندها میباشند؟ این رهبران که اغلب فاقد مقبولیت دمکراتیک هستند با معرفی خود بمثابه «نماینده واقعی» مردم کرد، فداکاری مردمی را وسیله سازشهای پنهانی و یا جاه طلبیهای شخصی قرار دادهاند. آنها خطاهای بیشماری مرتکب شدهاند و هرگز بخود انتقاد نکردهاند.
طبق قرارداد «سور» در ۱۹۲۰ پروژه یک دولت کرد در نظر گرفته شد ولی در سال ۱۹۲۳ پیمان لوزان دولت ترکیه را صاحب منطقه کردها در خاک ترک مینماید. با سقوط قطعی امپراتوری عثمانی این پروژه منتفی گشته و دو کشور سوریه و لبنان «تحت الحمایه» فرانسه قرار میگیرند و عراق زیر کنترل انگلیس قرار میگیرد. بدین ترتیب کردهای امپراتوری عثمانی به سه بخش در سوریه و عراق و ترکیه تقسیم شدند. وضع کردهای ایران متفاوت بود. کردهای ایران همیشه ادامه مردمان ایران زمین بودهاند، همیشه در غم و شادی همه ایرانیان شرکت داشتهاند و همیشه مانند سایر بخشهای جمعیت ایران از تبعیض و استبداد رنج بردهاند. اینان در دل تاریخ و فرهنگ همه ایرانیان جای داشتهاند. پیوند کردها با یکپارچگی خاک و حوادث تاریخی مشترک و فرهنگ ایرانی گره خورده است.
حکومت اسلامی شیعه بر کردها مانند بلوچها و مانند بهائیان همیشه تبعیض دینی رواداشته است، حکومت اسلامی هژمونی طلب همیشه مدافع و مروج فرهنگ خرافی شیعه گری و سنت پوسیده دینی خود بوده است. این حکومت مانع بهره گیری از تمام ظرفیتهای موجود برای اعتلای همه زبانهای مادری و فرهنگ مشترک ایرانیان مانند نوروز و مهرگان بوده است. جمهوری اسلامی با سیاست آدمکشی خود مخالفان سیاسی و دینی و هنری بسیاری مانند مجاهدین و پیکاری و کرد و بلوچ و عرب و هنرمند و کنشگر زیست محیطی و کمونیست و بهایی و غیره را به هلاکت کشانده است. جمهوری اسلامی بخاطر دگماتیسم و انحصار طلبی شیعه گری خود از انتقال مسئولیتهای کشوری به کرد و بلوچ و بهایی و سکولارهای تمام ایران خودداری کرده و قدرت در انحصار شیعههای حوزوی و تکنوکراتهای شیعه وابسته باقی مانده است. در این چهل سال سرکوبگران حاکم از میان تهرانی و آذری و مشهدی و گیلانی و رفسنجانی و قمی و کربلایی و غیره که شیعه بودهاند انتخاب شده و با وفاداری به قدرت ولایت فقیه، تمام دستگاه حکومتی را کنترل میکنند. ایدئولوژی آنها اسلام و شیعه گری بوده، کتاب آنها قرآن و نهج البلاغه و روایات امامیه بوده و هدف آنها سلطه گری و فساد و چپاولگری بوده است.
تیره بختی ملت ما در اینجاست که حکومت موجود استبدادی و دینی و فاسد است، در ایران دمکراسی و پلورالیسم سیاسی و تعادل در توزیع ثروت وجود ندارد، نیروهای انسانی به هدر میرود و محیط زیست ایران و یا تخریب میشود. تیره بختی جامعه ما در اینجاست که دین اسلام برپیکره و ساختار اجتماعی و اذهان سنگینی میکند و توده عظیمی درایران در خرافه پرستی و مذهب زدگی غوطه ور هستند و راه مدرنیته فکری بسته است. در این زمانه نیازهای مبرم کدامند؟ ترویج آزاد فکری و توسعه مدرنیته، همسوئی و اتحاد عمل دمکراتهای سکولار و آزادیخواهان برای تغییر سیاسی و برچیدن حکومت دینی، نجات کشور از سقوط تمدنی و وارد شدن به جامعه جهانی دانش و ترقی و همبستگی اکولوژیکی، تقویت انرژی آگاهی شهروندانه مردمی و جنبشهای اجتماعی و زیست محیطی، تدوین پروژهها و برنامههای سیاسی از جانب نیروهای دمکراسی خواه جامعه. ما نیاز به تغییر داریم. برای این هدف هرگونه جعل و تفرقه افکنی، جز سردرگمی و رنجش و هدر دادن نیرو نتیجه دیگری نخواهد داشت.
شوینیستهای قومگرا و خطر پراکندگی
برخی شوینیستهای قومگرای آذری و کرد به بهانه واهی مبارزه علیه «ستم فارسها» به افسانه و دروغپردازی پرداخته و سرنوشت مشترک ایرانیان را نفی کرده، دردهای تاریخی مشترک را نادیده انگاشته و تبعیضها و نابرابریهای ایرانیان و از آنجمله کرد و بلوچ و عرب را نتیجه اقدام «فارس ها» معرفی مینمایند. این افراد جعل کننده واقعیت تاریخی و فرهنگی هستند. ادعای «نژاد فارس» نشانه نادانی و یک ساخته جعلی برای ایجاد تشتت و متفرق نمودن ایرانیان است. همه جمعیت ایران ملت ایران است زیرا این ملت با یک سرزمین تاریخی و یا زبان وحدت دهنده فارسی و فرهنگ کهن و آرزوهای مشترک زندگی کرده است و ستمهای مختلف و قدرتهای سیاسی مشترک را تجربه کرده است. ما متنوع هستیم و در ضمن دارای یک سلسله خودویژیگی هویتی مشترک هستیم. ما ایرانی هستیم.
در ایران عقاید نژادپرستانه عامیانه علیه عربها و افغانها موجود است و عوامل رژیم این عقاید را تشویق میکنند. باید علیه این عقاید منحط مبارزه فرهنگی نمود و نشان داد که نژادپرستی یک ایدئولوژی خطرناک است. در ایران تبعیض دینی وجود دارد و اهل سنت و بهاییها از امتیازات شیعیان محرومند و یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان دستخوش محدودیتهای بسیاری میباشند. در این زمینهها باید مبارزه نمود تا دینداران و ناباوران از حق شهروندی یکسانی برخوردار باشند. در ایران، «صدا و سیمای» حکومتی برنامه به زبان مادری دارد و انتشار کتاب به زبان مادری صورت میگیرد، ولی زبانهای مادری آذری و کردی و بلوچی و غیره از امکان توسعه لازم برخوردار نبودهاند. آموزش زبان مادری حق تمام کودکان است و حق هر زبانی است که رشد کند و شکوفا گردد. چنین شرایطی میطلبد تا حکومتی دمکراتیک و سکولار و غیرمتمرکز بوجود آید و کل شرایط ایران را بطرز جدی بهبود بخشد. لازم است تا دمکراسی تمام استعدادهای مناطق دور از مرکز را بکارگیرد و مسئولیت کشوری و سیاسی و اقتصادی را پخش کند. اقتصاد متکی بر توسعه پایدار، بازار محور، متکی بر عدالت اجتماعی با آخرین نوآوریهای دیجیتالی و متکی بر مدیریت غیر متمرکز راه اقتصادی فردای ماست.
عناصر قومگرای آذری که مبلغ جدایی هستند و به ترکیه و عربستان سعودی و باکو چشمک میزنند خود را بدروغ «ستمدیده» معرفی میکنند. حال آنکه پادشاهان و سلطانهاها و حاکمان ایران طی قرنهای متمادی ترک و آذری بودهاند و در زمان پهلوی و جمهوری اسلامی بسیاری از سران لشگری و کشوری آذری بوده و میباشند. آذریها جزو ایرانیان ثروتمند بوده و پیوسته در بازار اقتصاد ایران نقش بارز داشتهاند و افزون بر آن آذریها در شتاب بخشیدن به امتزاج جامعه شناختی و خانوادگی با تهرانیها و خراسانیها و رشتیها و سایر شهروندان و نیز توسعه ادبیات فارسی و زبان فارسی نقش بزرگی داشتهاند.
رهبران کرد پیوسته تلاش دارند کردهای ایرانی را از ملت ایران جدا کرده تا طرحهای فدرالیسم قومی و طرحهای قدرت طلبی شخصی خود را آبیاری کنند. البته برخی از این رهبران دارای بازی دوگانه میباشند. آنها گاه خود را وحدت طلب و همسو با احزاب سیاسی ایران میدانند و گاه خود را طرفدار مبارزه مسلحانه برای «کردستان بزرگ» معرفی میکنند. این سیاست دوگانه فاقد شفافیت بوده و اعتماد شکن است. تا زمانی که کرد زبانان در کشورهای چهارگانه، بهجای تکیه بر مردمان کشورهای خود و مشارکت در دولتهای مشترک متبوع، به ایدئولوژی برتری جویانه انزواطلب و اسلحه کلاشینکف خود متکی باشند و بهعنوان سربازان پیاده در خدمت مطامع احزاب معاملهگر کردی باشند، دردها و آلام اشان کم نخواهد شد و قربانیهای زیاد خواهند داد. مردمان کردزبان در کشورهای سهگانه ترکیه و عراق و سوریه، اگر نیک بیاندیشند، درخواهند یافت که مشارکت فعال در حکومت ملتهای متبوع و کسب اعتماد آنان از یکسو، و حفظ پیوندهایِ فرهنگیِ تاریخیِ خود با ملت ایران (و نه تنها کردزبانهای استان کردستان و دیگر استانها) در بستر ایران بزرگ فرهنگی، بزرگترین و نیرومندترین دکترین امنیتی برای آنان در شرایط بحرانی منطقه خواهد بود. متاسفانه اقتدارگرایی و شوینیسم رژیم ترکیه، ناسیونالیسم عربی و حکومت ولایت فقیهی شیعه به همبستگی مردمی هر کشور ضربه وارد نموده است. حکومتهای موجود دمکراتیک نیستند و به منافع تمام شهروندان خود توجهی ندارند. ولی فشار برای تغییر قدرت سیاسی با همت همه شهروندان کشوری کم هزینه ترین راه حل میباشد. هم میهنان کرد زبان ما همیشه جزو جغرافیای سیاسی و تاریخ و فرهنگ ایران زمین بودهاند. بزرگان ادب و هنرمندان کرد در ادبیات و زبان فارسی و هنر و شعر ایران نقش پررنگ داشتهاند و بنابراین رهبران سیاسی کرد به این همسوئی تاریخی و آینده نگر کردها با کل ملت ایران باید توجه کنند.
درد همگانی، زبان همگانی و پروژه همگانی
تمدن ایران با وجود جمهوری اسلامی، هجوم فرهنگ خرافی قرآنی شیعه گری، نابودی منابع طبیعی و فرهنگی و ثروت ایران، سقوط آموزش در مدرسه و دانشگاه و جنگ طلبی حکومت در خاورمیانه در خطر است. خطرهای متعدد ناشی از سیاست حاکم میطلبد تا یک سیاست هوشمندانه و همسو در سطح ملی و همراه با مدرنیته خواهی و دمکراسی خواهی در نظر گرفته شود. نخبگان روشنفکری و فرهنگی و سیاسی ایران با توسعه روحیه نقد و افکار سکولار و پیوند با دانشهای مدرن و دمکراسی خواهی میتوانند خود را همگام نمایند و از تردید و تشتت و روند خودتخریبی دوری جویند. طرح فدرالیسم قومی، بسیج علیه زبان فارسی، تمایل به اصلاح طلبان اسلامگرا و سازش با حکومت، تبلیغها و تهیجهای جهت دار علیه بخشی از ملت ایران، همه و همه به زیان ما برای ادامه و شکوفایی در تاریخ است.
در حال حاضر عناصر قومگرای فعالی علیه ادامه کاری و همبستگی ملت ایران بپاخواستهاند و از بسیاری از رسانهها برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند. افزون برآن، بخشی از اپوزیسیون سیاسی نیز دستخوش تشتت فکری است و متمایل به سازش با بخشی از حکومتیان و نفی سکولاریسم است و یا در بخش دیگر سردرگمی و امتیازدهی غیر اصولی ترویج میشود و بعنوان نمونه گاه گفته میشود: «رفع هرگونه تبعیض و به رسمیت شناختن حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گروههای اتنیکی ایران. به رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری در کنار زبان فارسی». این دیدگاه یکدست نادرست است. چرا از گروههای «اتنیکی» صحبت میشود و از حقوق شهروندان در ایران سده بیست و یکم سخن بمیان نمیآید؟ چرا کسب و تقویت حق در باره زبان مادری باید به قیمت ناتوان ساختن زبان ملی فارسی تمام شود؟ انتقاد به این نظریه کدام است؟
یکم، از نظر تئوریک، مقوله اتنیکی را باید روشن ساخت. در برخی نوشتارها این مقوله را برابر تبار و قوم و قبیله قرار دادهاند. از نظر من مقوله اتنیک نمیتواند جنبه بیولوژیکی داشته باشد و تعیین محتوای ان متناسب شرایط تغییر میکند. از نظر جامعه شناختی و قوم شناسی در ایران بطور وسیع قبایل و خانوادههای قومی که برپایه خویشاوندی تعریف میشد از بین رفتهاند. حال ایا میتوان دین و زبان یا فرهنگ را پایه تعریف «اتنیکی» قرار داد؟ مذهب شیعه در تمام بخشهای جمعیت ایران کم و بیش تاثیر گذار بوده و اگر شیعه گری در میان کردها وجه غالب ندارد ولی در میان فارس زبانان و آذری زبانها موقعیت مسلط دارد. امتزاج چندجانبه در میان آذری و تهرانی و کرد و اصفهانی و شیرازی و… بسیار گسترده است. سیاست رضا شاه و سپس اقتصاد و سیاست و دین و امتزاج خانوادگی، جنبه قبیله گی و خویشاوندی را بطور وسیع پاک کرده است. در کلام از برخی ایلات و قبایل صحبت میشود ولی در واقعیت جامعه شناختی این مقوله همچون پدیده مجزا رنگ میبازد.
دوم، حقوق سیاسی همهء مردمان ایران توسط حکومت اسلامی ولایت فقیهی نقض شده و سرکوب سیاسی متوجه همهء ملت ایران و همهء گرایشهای سیاسی مخالف رژیم است. زندانیان سیاسی و اعدامهای سیاسی در چهل سال اخیر از همهء بخشهای مردم بوده است. در سالهای اخیر تعداد اعدام کردها بسیار بالا بوده ولی در کل دورهء اسلامی بیشترین اعدامها از میان مجاهدین و پیکاریها بوده است. سرکوب هنرمندان و کنشگران حقوق بشر و زیست محیطی در کل جامعه صورت گرفته است. رفع تبعیض سیاسی محدود به این یا آن بخش جامعه نیست بلکه نیاز کل جامعه است. ادعای اینکه «ما بیشترین قربانی را داریم پس حق بجانب ماست و جداشدن ما توجیه شده است.» یک استدلال عوامفریبانه و غیرمنطقی است. قربانیان از همه بخشهای ملت میباشند و حکومت ولایت فقیهی شیعه مسئول این جنایت هاست.
سوم، حقوق اجتماعی نابرابر و فشار اقتصادی در همه جای ایران رایج است. شهروندان بلوچ در فقر سیاهی قرار دارند و همین فقر در لایه هایی از جمعیت در تهران و بنادر و کرمان و خوزستان نیز وجود دارد. طبق آمار آذربایجان و کردستان علیرغم محرومیتهای زیاد، در کلیت خود از مناطق گرفتار فقر مطلق نیستند. در این استانها لایههای بسیار فقر نیز وجود دارند ولی بالاترین میزان فقر پیوسته رابطه مستقیم با مناطق مورد ادعای شوینیستهای قومگرا ندارد. بنابراین، بیعدالتی ناشی از سیاست طبقهء آخوند و رؤسای حکومتی و نظامی به کل جامعه تحمیل شده است. رفع تبعیض اجتماعی در کل جامعه باید صورت بگیرد. امتیازداران مالی و اقتصادی به یک بخش از جغرافیای جمعیتی محدود نمیشود. امتیازداران از شهرهای صنعتی بزرگ میآیند و در طبقه ثروتمندان کلان و بویژه در میان مسئولان حکومتی و دینی و سپاهی و تکنوکراتهای بالا میباشند که رانت مالی و سیاسی و دینی را به انحصار خود درآوردهاند.
چهارم، در عرصهء فرهنگی، مردم ایران از میراث مشترک بزرگی برخوردارند. سنتهای مردمی و فرهنگ باستانی مانند نوروز در همه جای ایران جشن گرفته میشود. بخش مهم از فرهنگ دینی میان اهل سنت و شیعیان مشترک است. فرهنگ مدرن «ایرانیزه» شده در میان جوانان و لایههای اجتماعی در شهرها و شهرستانها جاری است. در تمام این چهل سال حکومت تلاش کرده تا فرهنگ شیعه رسمی و تبلیغات دولتی و حوزوی را به همه تحمیل کند. هرچند مردمان معتقد شیعه از آن سود جسته و بر نادانی اجتماعی افزودهاند، ولی ایدئولوژی شیعه گری حکومتی به یک تبعیض بزرگ و مهلک تبدیل شده است. پیوسته ما شاهد بودهایم که ایدئولوگهای حوزهها مانند آیت الله مطهری و آخوندهای بزرگ در ضدیت با فرهنگ باستانی و ملی کوتاهی نکردهاند. رفع ستم فرهنگی و رفع تبعیض دینی و آئینی خواست همه مردم ایران است.
پنجم، زبان فارسی میراث همهء مردم ایران است و زبان ملی پیوند دهندهء سراسر کشور است. این موقعیت محصول تاریخ است و کسانی که در شکوفایی آن کوشیدهاند از همهء بخشهای جمعیتی ایراناند. نویسنده و شاعر و هنرمند و زبانشناس و ترانه سرا و خوانندگانی که به فارسی خدمت کردهاند از تمام مردم ایران بودهاند و در این زمینه آذری و کرد نیز نقش پررنگ داشتهاند. ضدیت با زبان فارسی یک نادانی بزرگ است. پیشنهاد جایگزین نمودن فارسی با انگلیسی در ایران یک بلاهت است. برابر قراردادن زبان فارسی با یک «نژاد»، یک سردرگمی روانی است. زبان فارسی جزو هویت ملی همه ایرانیان است و این زبان بر دوش فردوسی و مولوی و حافظ و تمام کتابهای تاریخی و ترجمهها و نوشتارها و کوهی از واژهها استوار شده است. آنچه مسلم است در کشوری مانند ایران که زبانهای بسیار متعددی وجود دارد همهء زبانها باید آزاد باشند و تمام وسایل برای پراتیک زبان مادری و توسعه آنها فراهم گردد. بنابراین آموزش زبان و همه زبانها باید مورد احترام قرارگیرد. ولی آموزش و تدریس به زبان مادری مسئله دیگرگونه میباشد. غنای زبان فارسی و نیرومندی این زبان باعتبار همه ادبیات و شعر و ظرفیتی است که بوجود آورده است. بنابراین در شرایط کنونی، مواد درسی برای دانشجو اگر بزبان مادری باشد، دانشجویان از غنای زبانی و وسعت واژگانی فارسی محروم خواهند شد. بعنوان نمونه اگر بجای خواندن شاهنامه فردوسی، دانشجوی آذری باید کتاب «دَدَه قورقود» را بخواند از غنای فارسی و تمام میراث آن محروم خواهد بود. دانشجوی کرد و بلوچ چه کند؟ دانشجوی شهروند عرب خوزستانی چه کند؟ دانشجوی گیلکی چه کند؟ در ایران کنونی زبان فارسی نقش ملی و هویتی برای ایرانیان داشته و در طول تاریخ قدرتمند شده است و این امر تناقضی با آموزش زبانهای مادری و توسعه آنها نخواهد داشت. برای آموزش فلسفه و جامعه شناسی و روانشناسی و اقتصاد و ریاضی و دانش در ایران، زبان فارسی بهترین وسیله برای آموختن است. هرچند که فارسی نیز دارای کمبود است و از توانایی برخی زبانهای جهانی مانند انگلیسی و فرانسه برخوردارنیست. زبان فارسی به لحاظ «عربی زدگی» و فشار حاکمیت حوزوی و آخوندی و سلطانی نتوانست همه استعدادهای خود را شکوفا کند. زبان در برگیرنده واژهها و ساختار دستوری و اصطلاحهای گفتاری و قدرت آوایی و اسطورهای و انتقال احساس و معنی است. در زبان فارسی ما به واژه سازی بیشتر و ساده نویسی بیشتر و پالایش زبانی بیشتر نیاز داریم. باوجود این نارساییها زبان فارسی دارای پشتوانه تاریخی بزرگ و فراملی بوده و میتواند خدمت بزرگی به ملت ایران بکند. زبان دانشگاه و مدرسه به فارسی است و زمان مادری در هر کجا که لازم است. بیافزائیم که فراگیری زبانهای جهانی مانند انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره پیوند ما را با جامعه جهانی نیرومند ساخته و فراگرفتن دانشها را آسان میسازد.
ششم، بر اساس مکتبهای فکری و نگرشهای اجتماعی مختلف ما به تعریف آکادمیک یگانهای از ملت نخواهیم رسید. در طول تاریخ بازیگران سیاسی و اجتماعی، متناسب چگونگی خود تعریفهای گوناگونی ارائه دادهاند و راه حل ویژه پیدا کردهاند. ولی ما میتوانیم متناسب شرایط خود و آیندهای که میخواهیم بسازیم به یک توافق و تفاهم دسترسی پیدا کنیم. در این پهنه سراسری ایران همه شهروندان میتوانند پروژه مشترکی داشته باشند. حکومتی لائیک و غیرمتمرکز برای توزیع عادلانه ثروت، برای آزادی سیاسی و فرهنگی کامل، برای توسعه زیست محیطی ایران، برای نفی همه تبعیضها و برتریهای بیجا، برای پایه یافتن تمدنی مدرن و انسانی و با شرکت تمام استعدادهای چهارگوشه ایران، همه این محورها بیانگر یک پروژه همسو کننده است. زندگی یک تفاهم هوشمندانه برای همزیستی است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
از: گویا