“آنهایی که قرنطینه این روزها را به خاطر شیوع ویروس کرونا به سلول انفرادی یا حبس در زندان تشبیه میکنند، شاید نمیدانند انفرادی و زندان چیست”
«مازیار ابراهیمی» از متهمان پرونده ترور دانشمندان هستهای ایران، از ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ تا پنجم مرداد ۱۳۹۳، یعنی ۲۶ ماه زندانی بود
واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده «کرونا» را اجباری کردهاند. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه. حالا اما اغلب آنها از هیچکدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمیبرند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
اجبار به خانهنشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری، بسیاری را یاد زندانیان انداخته است. عدهای از افسردگی و ناامیدی حرف میزنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشته و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه میکنند. «ایرانوایر» سراغ آنهایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کردهاند، رفته و از آنها درباره شباهتها و تفاوتهای روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است.
اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کردهاند، آن را قابل مقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمیدانند اما راهکارهایی که آنها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفتهاند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شدهاند، راهگشا هستند.
*****
«آنهایی که قرنطینه این روزها را به خاطر شیوع ویروس کرونا به سلول انفرادی یا حبس در زندان تشبیه میکنند، شاید نمیدانند انفرادی و زندان چیست. زندان جایی است که شما ناخواسته در آن قرار میگیرید اما قرنطینه به میل خودتان در کنار خانواده یا به تنهایی است و برای خود ما بهتر است. انفرادی اما… امیدوارم هیچکس آن را تجربه نکند.»
«مازیار ابراهیمی» از متهمان پرونده ترور دانشمندان هستهای ایران، از ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ تا پنجم مرداد ۱۳۹۳، یعنی ۲۶ ماه زندانی بود. او ۱۶ ماه از این مدت زندان را در سلول انفرادی به سر برد و هفت ماه اول زیر شکنجههای روحی و جسمانی قرار داشت. ابراهیمی در آن ۱۶ ماه انفرادی، نه ملاقات داشت و نه حتی حق برقراری تماس تلفنی.
نداشتن چشماندازی بر پایان روزگار کرونا، ناچار به ماندگاری در چهاردیواری به اسم خانه، تن دادن به ورزشهای خانگی، دوریهای فیزیکی از اعضای خانواده و حتی گذراندن ساعتهای سال نو به دور از عادات همیشگی در قرنطینه، در ظاهر نمونههای مشترکی با تجربه کسانی هستند که زندان را تجربه کردهاند؛ مواردی که شاید برای بسیاری، تشابهی میان زندان و سلول انفرادی با قرنطینهای باشد که اتفاق افتاده است. اگرچه آنچه بر زندانیان سیاسی، امنیتی یا عقیدتی در زندانهای جمهوری اسلامی گذشته، خود گواهی بر تفاوتهای ماهوی این دو امر است.
مازیار ابراهیمی از جمله افرادی است که شبیهسازی میان قرنطینه و سلول انفرادی را بیمورد میداند. اگرچه در لابهلای اظهاراتش، قرنطینه را فرصتی برای بازنگری در خود بیان میکند؛ اتفاقی که برای خودش در سلول انفرادی رخ داده بود.
تحمل خواندن و شنیدن روایتهای مازیار ابراهیمی و نمونههای دیگری از زندانیان سیاسی و امنیتی، گاه به سختی میسر است. او هم مثل شماری دیگر از زندانیان جمهوری اسلامی، زیر شکنجههای بسیار، به «اعتراف تلویزیونی» مجبور شد اما بعد از آزادی گفت: «من فقط به این دلیل اعتراف کردم که کابل نزنند و شکنجه ندهند. من را روی تخت دراز میکردند و تا میتوانستند، با کابل میزدند. با خنده میگفتند که پاهایت اندازه کلهات شده! روز اعتراف تلویزیونی نمیتوانستم راه بروم. دو نفری زیر بغل من را گرفتند و روی صندلی، جلوی دوربین نشاندند. خودشان هر چه میگفتند، من باید عین آن را تکرار میکردم. تهدید کرده بودند که اگر عین آن حرفها را نگویم، آن قدر میزنند که گوشت روی استخوان پاهایم نماند. مادرم اعتراف من را که در تلویزیون دید، سکته کرد. هنوز به حالت سابق برنگشته است. خانوادهام ۱۶ ماه نمیدانستند کجا هستم.»
حالا بیشتر از پنج سال از آزادی مازیار ابراهیمی میگذرد. او در آلمان به سر میبرد و زندگیاش در دنیای پناهجویی سپری میشود. در این ماههای پس از شیوع کرونا، بیشتر وقتش را در اتاق محل زندگی خود میگذراند و در تنهایی؛ وضعیتی که گاهی حبس، انفرادی و شکنجه را برایش یادآور میشود. اما شاید آن تجربه پرخشونت، گذراندن قرنطینه و روزگار تبعید را برای او آسانتر کرده است. برای همین، تطبیق این دو امر را با توصیف انفرادی آغاز و تاکید کرد که سلول انفرادی «به هیچوجه» با قرنطینه قابل قیاس نیست.
«در سلول انفرادی، غذا خوردن در اختیار تو نیست. حتی دستشویی رفتن هم دست خودت نیست. باید زنگ بزنی، کسی در را باز کند و به تو اجازه بدهد که به دستشویی بروی. نمیتوانی آنچه را که میل داری، بخوری. اولین باری که سیبی به من دادند، آنهم بعد از مدتها که در انفرادی به سر میبردم، دلم نمیآمد سیب را بخورم. فقط نگاهش میکردم. بو میکردم. وضعیتم عجیب و غریب شده بود. در انفرادی کار خاصی نمیتوان کرد. در نهایت در سلول سه چهار متری، مثل فرفره میشدم و دور خودم میچرخیدم. نگهبان از دوربین میدید و میگفت بشین که سرم گیج رفت. کتابی نیست که مطالعه کنید. خودت میمانی و افکارت.»
در مقابل چنین توصیفی، قرنطینه شرایطی کاملا متفاوت دارد که از نظر او، تنها کنار گذاشتنِ عادات همیشگی است: «در قرنطینه دست انسانها از دنیا کوتاه نیست. حتی میتوانند بدون ارتباط گرفتن با دیگران و لمس کردن، بیرون بروند. با ماسک و دستکش قدم میزنند. بسیاری در کنار خانواده خود هستند. وسایل ارتباط جمعی مثل تلویزیون، اینترنت و تلفن هست. میتوانند آشپزی کنند، فیلم ببینند، اخبار گوش کنند و کتاب بخوانند. در قرنطینه کسی به شما توهین نمیکند و دست و پای شما را نمیشکند. اگر مشکلی داشته باشید، میتوانید با اورژانس تماس بگیرید. میتوانید برای مشکلات جسمانی، به داروخانه بروید. قرنطینه فرصت خوبی برای جامعه بشری است که بیشتر با خانواده باشند یا اگر تنها هستند، برای خودشان و درون خودشان وقت بگذارند. فقط به خودشان فکر نکنند، به دیگران هم بیاندیشند.»
مازیار ابراهیمی در آن ۱۶ ماه انفرادی، فکرش حتی به ورزش کردن هم نمیرسید. با آن که بهداری به او توصیف کرده بود اما روحیهاش و تحمل آنهمه شکنجه، انگیزه ورزش کردن و رسیدگی به وضعیت جسمانی را نیز از او گرفته بود.
به گفته خودش، «بیگناهی» تنها انگیزهای بود که باعث شد آن شرایط طاقتفرسا را دوام بیاورد. هرچند بارها آرزوی مرگ کرد؛ به ویژه که دو بار او را تصنعی اعدام کرده بودند. فکر میکرد فوقش گردنش کمی درد میگیرد اما از شکنجههایی که پایانی بر آن متصور نبود، رها میشود و آن روزهای بیچشمانداز، تمام خواهند شد.
در مقابل، قرنطینه قرار است در جهت منفعت عمومی، زنجیره انتقال ویروس کرونا را قطع کند و بالاخره به پایان خواهد رسید. در قرنطینه انسانها میتوانند برای گذراندن وقت خود، با در دست داشتن ابزارهای مختلف، برنامهریزی کنند.
ابراهیمی میگوید: «قرنطینه فرصت خوبی برای جامعه بشری است که بیشتر با خانواده باشند یا اگر تنها زندگی میکنند، برای خودشان وقت بگذارند. انسانها میتوانند در قرنطینه خود را سرگرم کنند و با مطالعه، دانش خود را بالا ببرند. فیلم و کتاب و آشپزی و باغبانی در اختیار دارند. فقط کافی است که با کسی در ارتباط نباشند.»
ساعتهای کشدار و تمام نشدنی انفرادی برای مازیار ابراهیمی جدا از ساعتهای شکنجه، به فکر کردن میگذشت. به خودش، زندگی و گذشتهاش فکر میکرد اما ابزاری نداشت که به آنچه دوست دارد، بپردازد. به آشپزی علاقه دارد، برای همین در ذهنش دستور غذا تهیه و مواد غذایی را با هم مخلوط میکرد تا بلکه غذایی جدید تهیه کند. به عکاسی علاقه دارد، پس در خیالش به مکانهایی که دیده بود و دوست داشت، سفری دوباره میکرد یا تصویر میساخت از طبیعت و مکانهایی که هیچگاه پا به آن نگذاشته بود و لنز دوربین را میچرخاند و تصویری از خیالش میگرفت.
برخی از زندانیانی که سلول انفرادی را تجربه کردهاند، در روایتهایشان از تاثیرات پس از انتقال به بند عمومی یا آزادی میگویند. برخی هم خانوادههایشان، روزگار بعد از حبس را روایت کردهاند. به روایت آنها، قرار گرفتن در مکانهای بسته برای این زندانیان سابق طاقتفرسا میشود و کابوسها همیشه آنها را همراهی میکنند. بسیاری برای سالها خواب آرامی نداشته و با چراغ خاموش یا روشن، وحشت میکنند.
مازیار ابراهیمی هم از این قاعده مستثنی نیست. میگوید همچنان نمیتواند چهاردیواری را طاقت آورد یا مدت زمان زیادی در اتومبیل بماند. فضاهای محدود آزارش میدهند. کابوسهای شبانه هنوز در خواب او را همراهی میکنند: «از همان انفرادی، این هم برایم مانده است که اگر نتوانم بیرون بروم، در همین اتاق کوچک، راه میروم و دور خودم میچرخم.»
هرچند شاید این تجربه که همچنان او و بسیاری از زندانیان را همراهی میکند، تحمل موقعیتهای دیگر مثل قرنطینه را آسان کرده باشد: «انگار که وزنهای ۱۰۰کیلویی را برداشته باشی، برداشتن وزنههای ۱۰ کیلویی دیگر سختی ندارند. اما همان وزنه ۱۰۰کیلویی هم آسیبهایی به مفاصل و عضلات وارد کرده است که اگرچه همچنان هستند اما در برخی شرایط کمک میکنند. البته بعضی وقتها هم یادآوری برخی تنگناها آزار میدهد.»
او به عنوان انسانی که ماهها در انفرادی بوده، حبس را تجربه کرده و حالا در دنیای پناهجویی، هم شرایط جدید زندگیاش چالشبرانگیز است و هم با زندگی بسیاری از پناهجویان سر و کار دارد، همچنان میگوید که قرنطینه را باید در جهت خیر بشر دید، به آن تن داد، از آن استفاده کرد و نه فقط به محافظت از خود، که به انسانهای دیگر هم اندیشید. اگرچه بسیاری از زندانیان در سلولهای انفرادی گاه نااامید میشدند از تابیدن روزنهای از روشنایی و فکر به رهایی اما در قرنطینه، میتوان هر روز پنجرهای به آسمان گشود و امیدوار بود به گذر از این دوره تاریخی با تجربهای عمومی و بیمرز میان مردمان جهان.
از: ایران وایر