در سال ۱۳۱۵ خورشیدی “یالمار شاخت” نابغه آلمانی و وزیر اقتصاد رایش سوم آریایی به سفارش عالیجناب گروفاس (آدولف هیتلر) به تهران آمد و پس از دیدار با علیاکبر داور وزیر اقتصاد و دارایی در تهران، عازم رامسر شد تا ضمن دیدار با رضاشاه راه اندازی سازمانی به نام “بورس” ایران را با او مطرح کند. مهم نیست که رضاشاه دور از شأن خویش میدید این وزیر آلمانی که همتراز او نیست را در پایتخت ملاقات کند. باز مهم نیست که آدولف هیتلر رئیس کشور آلمان شخصا به دیدار رضاشاه به تهران نیامد تا با او در کاخ مرمر دیدار کند؛ مهم این است که علیاکبر داور با یالمار شاخت توافق کرده بود در صورت تایید نهایی رضاشاه، بزودی همان آرشیتکت آلمانی ایستگاه مرکزی راه آهن ایران، طراحی سازمان بورس تهران را نیز به تقلید از ساختمان بورس برلین آغاز کند. خشم و اهانت نابهنگام رضاشاه اما علیاکبر داور این وزیر نگونبخت ایرانی را ناچار ساخت برای حفظ حرمت و اعتبار خویش با نوشیدن یکی دو فنجان قهوه تریاقی به دیار باقی شتابد و ایده تشکیل بورس هم ناکام شود.
چند سال بعد نخستوزیر ایران دکتر مصدق که نتوانست با انتشار اوراق قرضه دولتی مبلغ بیست هزار میلیارد تومان (به نرخ امروز) برای پرداخت حقوق ارتشیان، کارمندان و بازنشستگان جمعآوری کند، در دیدار با یالمار شاخت اما قول مساعد برای ساخت سازمان بورس میدهد. این بار نوبت نخستوزیر است که گرفتار خشم شاه و کودتا گشته و به حبس و حصر محکوم شود و ایده تشکیل بورس بار دیگر اجرایی نشود. یالمار شاخت به رضاشاه و مصدق هشدار داده بود که ایران به عنوان کشوری کمآب و بیابانی چندان مستعد کشاورزی نیست بلکه مناسب کارخانه و تولید صنعتی است. به این لحاظ، سرمایه لازم برای توسعه صنایع نیز از طریق بورس و سرمایه گذاری خارجی تامین شده و در ضمن با جمعآوری پولهای سرگردان و هدایت آن به بازار سرمایه از افزایش تورم جلوگیری خواهد شد.
به لحاظ اهمیت حیاتی نقش بورس در چرخش اقتصاد کشورها تنها به این نکته تاریخی اشاره کنم سه بورس برلین، لندن و نیویورک در تمام دوره جنگ جهانی دوم فعالیت داشتند. در دوره هولناک کرونایی هم که آسیب اقتصادی به این کشورها به اندازه زیان جنگ جهانی شده است بورسهای فرانکفورت، توکیو و شانگهای همچنان به فعالیت ادامه میدهند. نظر به اینکه بازار سرمایه همان خونیست که در رگهای اقتصاد کشورها جریان دارد تا اکسیژن (سرمایه) را به تمام اندامها برساند، این دولتها علیرغم آنکه فساد و رانتخواری ممکن است در اینجا و آنجا مشاهده شود اما هرگز اجازه نمیدهند فساد و رانت در سیستم اداری بورس رایج شود. به این جهت هیئت ناظر بر شفافیت اطلاع رسانی در نهادهای مالی آلمان، امریکا و ژاپن کنترل شدید بر چگونگی حسابرسی شرکتها داشته و کوچکترین معاملات سهام توسط مدیران و حسابداران (یا اعضای خانواده) این شرکتهای ثبت شده در بورس را به اطلاع عموم میرساند.
در همان روزهای نخست کرونایی شاخص این بورسها با یک سقوط آزاد چهل درصدی بیشاز شش تریلیون دلار از ارزش سهام کاسته شد اما با توجه به اعتماد عمومی و شفافیت بازار سرمایه و حمایت دولت در مدت سه ماه این شاخصها به اندازه کافی ترمیم شده، ارزش سهام افزایش یافته و اینک بازار سرمایه به حرکت آرام خویش ادامه میدهد. آن روزها برخی از نشریات ایرانی حتی اعلامیه مرگ نابهنگام بورس لندن و نیویورک را نیز آماده انتشار داشتند اما امروز هیچیک از آن نشریات نمینویسد که کدام مکانیسم پیشرفته، چه اعتماد عمومی و کدام شفافیت بر بورسهای لندن، نیویورک یا استکهلم و زوریخ حاکم بوده که توانسته چهار هزار میلیارد دلار سرمایه ملتها را دوباره به صندوقهای مشاع در بورس بازگرداند.
اینک نوبت بورس تهران است که به باورم اینروزها به شدت در مسیر اثباتگرایی (Positivism) فرانسوی حرکت میکند. بنابراین راه رهایی از این پوزیتیویسم چیست؟ آیا چنانچه شاخص بورس تهران در آینده همانند لندن و نیویورک چهل درصد ریزش کند آنگاه میتوان امید داشت که در عرض سه ماه شاخص به سطح گذشته بازگردد؟ در کشورهایی که طول عمر بورس آنها بیشاز صد و حتی به دویست سال میرسد هرگز چنین هجوم هیجانی به سوی بازار بورس تجربه نشده است. البته درک میکنیم علت این اقبال عمومی به علت سقوط ارزش پول ملی، افزایش نرخ تورم و بدتر از آن “کاهش” نرخ سود بانکی در ماههای گذشته است. حال که میلیونها بازیگر حقیقی یا به عبارتی اکثریت طبقه متوسط ایران که اندک پسانداز شخصی، اندوخته بازنشستگی، ارثیه و حتی وام بانکی را (به همان سه دلیلی که اشاره کردم) به بازار بورس سرازیر کرده است باید این هشدار را جدی بگیرد که معاملات سهام بورس (برخلاف معاملات تجاری که برپایه عرضه و تقاضا استوار است) براساس اصطلاحا بازی جمع صفر (Zero Sum Game) طراحی شده است. به بیان تقریبی، هرآنچه من میبازم تو میبری پس معاملات سهام، یک بازی برد – برد یا باخت – باخت نیست.
تغییر مفهوم “قدرت” در اقتصاد و سیاست
به بهانه بورس دیرهنگام تهران اشاره کوچکی هم به تغییر نگرش مفهوم “قدرت” و ثبات سیاسی داشته باشم؛ قدرتی که نمادهای آن عبارتند از نظام بانکی سالم، بورس شفاف، تکنولوژی پیشرفته، سرمایه سفید (که منبع کسب قانونی و مالیاتی آن مشخص و ردیابی شده باشد) و دولتی که حافظ همه آنها باشد. در واقع اینها همگی مولفههای قدرت نوین هستند در برابر موشک، جنگنده، ناوگان و دولتی که خواهان و حافظ این ابزار سنتی باشد.
کشورهای حوزه خلیج فارس (بجز ایران) بطور تقریبی سالانه دویست میلیارد دلار برای این نیازها هزینه میکنند. همین عدم تقارن در اروپا نیز مشهود است. در حالی که بیست و هفت کشور اتحادیه اروپا تلاش میکنند قدرت نوین را بر این چهار مختصات استوار سازند تا اتحادیه از هم نپاشد؛ روسیه که در همسایگی آنها نشسته است اما با تکیه بر تقویت همان مولفههای سنتی بگونه پنهان و آشکار میکوشد این اتحادیه از هم بپاشد. بنابراین بیسبب نیست که در بیست سال گذشته بیشاز هزار میلیارد دلار سرمایه ملت روس توسط الیگارشها به بانکها و بورسهای لندن و پاریس و زوریخ سرازیر شده است حال آنکه حتی یکصدم این مبلغ هنگفت برای سرمایهگذاری اروپاییها وارد بورس مسکو نشده است. آیا بدون تغییر نگرش و مختصات “قدرت” روزی فرا میرسد که موج سرمایه از اروپا به سوی مسکو جریان یابد؟ به عبارتی دیگر همان اندازه که “قدرت” سیاسی در اتحادیه اروپا عقلانی شده است در روسیه هم “عقلانیت” سیاسی آنقدر قدرت خواهد گرفت تا این سرمایه های فراری را سرانجام به بازار بورس مسکو بازگرداند؟
استکهلم، اوت ۲۰۲۰