علیرضا قندچی: سوختن کل خانواده‌ام را دیدم

جمعه, 10ام بهمن, 1399
اندازه قلم متن

fereshteh_ghaziفرشته قاضی
f.ghazi(at)roozonline.com

فائزه فلسفی و فرزندانش درسا و پارسا؛ هر سه از قربانیان سرنگوی پرواز ۷۵۲

فائزه فلسفی و فرزندانش درسا و پارسا؛ هر سه از قربانیان سرنگوی پرواز ۷۵۲

«در شبکه خبر می‌دیدم یک نقطه نورانی در حال آتش گرفتن بود و در آن لحظات من صرفاً نظاره‌گر این بودم که خانواده‌ام در آسمان دارند می‌سوزند و این نقطۀ نورانی داشت حرکت می‌کرد و تیر خلاص آن موقعی بود که این نقطۀ نورانی خورد زمین و آتشی بلند شد. من سوختنِ کل خانواده‌ام را پای تلویزیون دیدم.»

علیرضا قندچی که همسرش فائزه و دو فرزندش درسا و پارسا را در ساقط شدن هواپیمای اوکراینی با موشک‌های سپاه در بامداد ۱۸ دی ۹۸ از دست داد، در مصاحبه با رادیو فردا از جزئیات تکان‌دهنده‌ای می‌گوید که زندگی‌اش را برای همیشه دگرگون کرد.

در فاجعه سرنگونی پرواز ۷۵۲ با موشک‌های سپاه همهٔ ۱۷۶ سرنشین این پرواز کشته شدند، هرچند این فاجعه قربانی دیگری هم داشت؛ کودک هفت‌ماهه‌‌ای به نام «هوگو» که در رحم مادرش جان باخت.

برگردیم به یک سال پیش و زمانی که شما منتظر بازگشت خانواده‌تان از ایران بودید. چگونه متوجه فاجعه شدید؟

علیرضا قندچی: شروع و تا انتها گفتن این داستان غم‌انگیز باز یک‌جورهایی خنجر زدن مجدد به قلب همه آدم‌هایی مثل من است ولی جزو وظایفم است که یاد و خاطره خانواده‌ام را زنده نگه دارم و به خاطر همین از ابتدا توضیح می‌دهم.

من توی خانه بودم. آخرین تماسی که داشتم با دخترم در واتس‌اپ بود. فرودگاه بودند. من نگران بودم با توجه به شرایط زمانی آن موقع که ایران به دو پادگان خالی آمریکا حمله کرده بود و احتمال هرچیزی می‌رفت. تمام خانواده نگران بودیم. دخترم به من گفت نگران نباش، ما داریم وارد هواپیما می‌شویم. قطع کردم و یک سری کارهایم را انجام دادم و بعد با یکی از دوستانم صحبت کردم. گفتم که حالم خیلی بد است. گفت برای چی؟ گفتم نمی‌دانم دلم شور زد و حالم بد شد.

چون آن روز من از سوی پلیس جریمه شده بودم، گفت به خاطر این جریمه؟ گفتم نه، نمی‌دانم، همه‌چیز به هم ریخته و این همزمان با آن لحظاتی است که این فاجعه داشت صورت می‌گرفت و من ناخودآگاه مشوش شده بودم.

بعد یکی از دوستان دیگر به من پیام داد که خانواده‌ات با چه هواپیمایی دارند می‌آیند؟ گفتم هواپیمای اوکراینی. گفت یک خبری در تلگرام آمده مثل این‌که مشکلی برای هواپیما پیش آمده.

شدیداً نگران شدم. فکر می‌کردم پرواز کردند و دارند از آسمان ایران خارج می‌شوند و همه‌چیز دارد حل می‌شود. تلویزیون را باز کردم و دیدم شبکه خبر زیرنویس می‌زند که هواپیمای اوکراینی دچار نقص فنی شده و سقوط کرده. خدا می‌داند آن موقع چی بر من گذشت. زنگ زدم به خانه پدری‌ام. پدرم فوت کرده و مادرم و خواهرم یک چیزهایی می‌دانستند ولی سناریوی دیگری برای من گفتند که با فرودگاه تماس گرفتیم و گفته‌اند هواپیما آتش گرفته و داریم مسافران را خالی می‌کنیم. یک سناریوی این‌طوری تا من نگران نشوم.

همچنان شبکه خبر را دنبال می‌کردم. همزمان که زیرنویس می‌شد، اخبار حمله به پایگاه امریکایی و قاسم سلیمانی را داشتند تیتراژ و رژه می‌رفتند. تا این‌که اعلام کردند هواپیما سقوط کرده و در پس‌زمینه صحبت‌های یکی از مسئولین هواپیمایی هواپیما را نشان می‌داد. یک نقطه نورانی که در حال آتش گرفتن بود و در آن لحظات من صرفاً نظاره گر این بودم که خانواده‌ام در آسمان دارند می‌سوزند و این نقطه نورانی داشت حرکت می‌کرد و تیر خلاص آن موقعی بود که این نقطه نورانی خورد زمین و آتشی بلند شد. من سوختن کل خانواده‌ام را پای تلویزیون دیدم. بعد از آن را زیاد یادم نمی‌آید با توجه به شوکی که شدم، ولی ظاهراً زنگ زده‌ام به خانۀ مادرم و به خواهرم یا برادرم گفته‌ام که گوشی را بدهید می‌خواهم با بابام صحبت کنم. بعداً به من گفتند.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

دوستانم که یک مقداری از این قضیه مطلع شده بودند، آمده بودند. نمی‌دانم چه زمانی بوده، یک ساعت بعد شاید، چون بعداً به من گفتند و من هیچ چیزی یادم نمی‌آید با توجه به شوکی که به من وارد شده بود. مثل این‌که در را باز کرده بودند و دیده بودند که من با لباس در حمام هستم. زنگ زده بودند اورژانس آمد و به من آرام‌بخش تزریق کردند و یک سری چیزهایی که من در جریان نیستم.

تا ۲۴ ساعت حدوداً نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده. فقط موقعی که داشت حالم کمی بهتر می‌شد دیدم در مسیر فرودگاه هستم. ظاهراً برای من بلیت گرفته بودند برای ایران و در مسیر فرودگاه تورنتو بودم. یک چیزهایی یادم می‌آید که مرا سوار هواپیما کردند با یک سوشیال اسیستن که رسیدم به فرانکفورت. تقریباً داشت یک چیزهایی یادم می‌آمد. با توجه به تزریق‌هایی که انجام شده بود، یک‌جورهایی توی حالت هوشیاری نبودم ولی از فرودگاه فرانکفورت به بعد که حامد و جواد را دیدم و صحبت کردیم، هوشیاری من برمی‌گشت.

حدودا ۷ ساعت پرواز داشتیم. رسیدیم مرز ایران که اعلام کردند سپاه زده و آسمان ایران امن نیست و باز ما را برگرداندند به فرانکفورت و با توجه به شرایط استثنایی و ویژۀ ما بلیت را تغییر دادند به ترکیه. یک چیزی حدود دو سه روز در راه بودیم تا برسیم به ایران در آن شرایط. حال بد ما قابل بیان نیست. زمان بسیار سختی بود.

سه روزی که در راه بودید زمانی بود که مقامات و رسانه‌های جمهوری اسلامی دروغ می‌گفتند. وقتی رسماً گفتند موشک سپاه هواپیما را هدف گرفته برای شما چه اتفاقی افتاد؟

یک مقداری برای من این قضیه محرز بود با توجه به این‌که من مکانیک خوانده بودم و دکترای مکانیک دارم و می‌دانم که هواپیمای مسافربری به‌راحتی سقوط نمی‌کند. چون با ضریب اطمینانی که برای ایمنی هواپیما در نظر می‌گیرند، به‌ندرت هواپیمای مسافربری سقوط می‌کند و طبق آمار و ارقام، ایمن‌ترین وسیله نقلیه است مگر این‌که هواپیما را بزنند.

در فرودگاه فرانکفورت، من و جواد (سلیمانی) با سی‌بی‌سی کانادا مصاحبه کردیم که مدام پخش می‌شد و من گفتم که فکر نمی‌کنم که این قضیه به شکل مشکل فنی باشد. به آقای ترودو به‌عنوان نخست‌وزیر هم گفتم کسانی که در هواپیما بودند اکثراً شهروند کانادا هستند و از شما می‌خواهم که بررسی کنید و به عنوان یک مهندس مکانیک بعید می‌دانم که مشکل فنی بوده باشد.

بعد که مشخص شد مشکل فنی نبوده، قاعدتاً هر پدری موقعی که آسیبی به کودکش، به فرزندش می‌رسد یا یک خط روی صورت فرزندش می‌افتد، زمین و زمان را به هم می‌ریزد. حالا که زده بودند دو بچه ۸ ساله و ۱۷ ساله مرا که دخترم سه روز بعد از این قتل‌عام ۱۷ ساله می‌شد (گفتن این کلمات خیلی برای من سخت است) اما سوزاندند و تکه‌تیکه کردند. قاعدتاً هر پدری خونش به جوش می‌آید و دنبال دفاع از خانواده‌اش می‌رود و من هم این کار را کردم و دارم می‌کنم.

البته اول از همه می‌خواهم از خانواده‌ام عذرخواهی کنم که یک سال گذشت و من نتوانستم کاری بکنم از لحاظ این‌که پیدا کنم چه کسانی مسبب و چه کسانی دستوردهنده بودند و آن‌ها را به دادگاه بکشانم. تا حد ممکن همه ما زورمان را زدیم ولی هنوز به نتیجه نرسیدیم. لذا اول از همه باید از خانواده‌ام عذرخواهی کنم.

شما در ایران پیکر همسر و فرزندان‌تان را تحویل گرفتید. خبرها از فشار بر خانواده‌ها و مصادره جنازه‌ها حکایت داشت. برای شما چطور بود؟

خانواده من جزو پیکرهایی بودند که سری اول تحویل دادند. من از این جهت به مشکل خاصی برنخوردم ولی کارها تحت کنترل انجام شد و ما همه احساس می‌کردیم که نیروهای امنیتی سپاه اطراف ما هستند ولی مزاحمت خاصی برای خاکسپاری خانواده من انجام نشد. دور و بر ما بودند، اما مشکل خاصی ایجاد نکردند کما این‌که کمک هم نکردند.

اسم این داستان را گذاشتند شهید ولی به‌عنوان یک شهید خاکسپاری نشدند. من درباره خانواده خودم صحبت می‌کنم. اتفاقاتی برای خانواده‌های دیگر افتاده که من در کم و کیف این موضوع نیستم، ولی برای خانواده من این موضوع نبود و خدا را شکر توانستیم یک خاکسپاری در حد معمول خودمان انجام دهیم.

غیر از پیکرهای اعضای خانواده شما آیا از وسایل شخصی آن‌ها هم چیزی به شما تحویل دادند؟

هیچ ساکی ما دریافت نکردیم. غیر از موبایل همسرم که خارج از سرویس است، کار نمی‌کند و داغون است و کیفی که توی آن چند کارت است، هیچ چیزی به ما تحویل ندادند. می‌دانم که فاِئزه همیشه پول‌هایش را در این کیف می‌گذاشت. هیچ پولی نبود و چند کارت بانکی به‌دردنخور توی آن است که اکثراً داغون شده‌اند و کاش این کیف را به ما نمی‌دادند، چون کیف خون‌آلود و گل‌آلود را به ما دادند و درد ما باز هم هزار برابر شد.

اعلام کرده‌اند که ۱۵۰ هزار دلار غرامت خواهند داد. در این باره چه فکر می‌کنید؟

غرامت بدون تشکیل دادگاه؟ اسمش را گذاشته‌اند خطای انسانی. اصلاً فرض بر این‌که تمام حرف‌هایی که جمهوری اسلامی در این مورد زده درست است. بیایید از اول خطاهایی که انجام شد را مرور کنیم. اولین خطای انسانی که هواپیما ۴۵ دقیقه تإخیر داشت. دومین خطای انسانی که اولین دکمه فشار شلیک موشک را انجام دادند. سی ثانیه بعد دوباره خطا کردند و دومین موشک را شلیک کردند. سوم سامانه پدافندی که به خطا بالای سر فرودگاه مسافربری گذاشته‌اند نه فرودگاه نظامی. چهارم سامانه پدافندی که یکی از بی‌نظیرترین پدافند‌هایی است که همه‌چیز را مانیتور می‌کند و به گفته نظامیان جزو پدافند های‌تک دنیاست و نفهمید که موشک کروز اگر بالای سر ایران است در حال کم کردن ارتفاع است، ولی هواپیما با آن حجم در حال ارتفاع گرفتن است و امکان ندارد ثانیه به ثانیه اوج گرفتنش را نبینید.

خطای انسانی که ابعاد یک هواپیما شش برابر ابعاد کروز است و این سامانه با این تکنولوژی بالا نتوانست تشخیص دهد. این خطا امکان پذیر نیست در قرن ۲۱ که یک نفر خودسر، یک سرباز یا اپراتور دکمه را بفشارد بدون گرفتن تإییدیه از صدجای دیگر. آن هم دکمه فشار موشک.

خطای بعدی، سه روز آقایان به‌جد به همه ما گفتند که این یک مشکل فنی یا نقص فنی است و بعد از این‌که این اتفاق افتاد محل حادثه را دو سه ساعت نگذشته با لودر خاک‌برداری کردند که محل از بین برود. حتی اگر خطایی صورت گرفته، شما باید شواهد را نگه دارید برای اینکه نشان دهید که خطایی انجام شده. چرا ظرف دو سه ساعت نشده همه‌جا را بستند؟ از پیش لودرها آماده بود. خاک‌برداری کردند و بردند یک جای دیگر و خاک آوردن ریختند این‌ور.

خطایی که از همه بدتر آن شب صورت گرفت این است که وقتی شما با یک جای دیگر وارد جنگ می‌شوید و خودتان می‌گویید که منتظر دو موشک کروز از سمت آمریکا به ایران بودیم، حریم ایران را نبستید. اگر کروزی شلیک شده از غرب یا جنوب ایران به سمت هرجایی که باشد تعداد زیادی پدافند و تعداد زیادی مانیتور و رادار در مسیر بودند، هیچ کدام ندیدند و فقط همانی که بالای سر هواپیما گذاشته شده بود دید؟ اگر این هواپیما را کروز تشخیص دادید، دو هواپیمای قبل از این هم همان شب بلند شده بودند، چرا آن‌ها را کروز تشخیص ندادید و چرا به آنها حمله نکردید؟

اصلاً گیریم یک خطا انجام شده، آیا برای خطاکار نباید دادگاهی تشکیل شود؟ آیا ما که خانواده‌ها هستیم محق نیستیم که توی چشم آن نفری که دکمه را فشار داده، گیریم یک سرباز، نگاه کنیم و بگوییم فلانی چرا این کار را کردی؟ اصلاً گیریم که همه‌چیز این خطاها را بخشیدیم، چرا یک خطاکار در دادگاه ندیدیم؟ چطور می‌شود که خطاکار به دادگاه نرفته، غرامت برای خانواده‌ها مشخص شده؟ بر اساس کدام دادگاه، کدام ماده تبصره و کدام قانون؟ آیا مشخص شد که آمر چه کسی بوده؟ عامل چه کسی بوده؟ خیلی مسخره است.

رژیم جمهوری اسلامی خیلی می‌خواهد لطف کند، شفافیت را برای ما ایجاد کند. ما می‌دانیم که در هر صورت آمر و عامل و دستوردهنده چه کسانی هستند. چرا باید الان که ما در ماهی هستیم که غم و اندوه‌مان چندبرابر است و تمام خانواده‌ها خواب و خوراک ندارند، یادآور سفر خانواده‌هایشان به ایران هستند و لحظه به لحظه دارد خاطرات مرور و یادآوری می‌شودٰ، حرف از غرامت بزنند؟ نمی‌گوییم آقا مرهم باشید؛ لطفاً فقط حرف نزنید. لطفاً درد ما را چندبرابر نکنید. لطفاً کار احمقانه نکنید. لطفاً خبر احمقانه منتشر نکنید.

من می‌دانم چرا این غرامت گفته می‌شود. می‌خواهند بگویند که ما حواس‌مان به خانواده‌ها هست و داریم نهایت سعی‌مان را می‌کنیم که دلجویی کنیم، ولی واقعاً این درست است؟ اسم این دلجویی است؟ به جای این قضیه، دادگاه تشکیل شود. همه‌چیز شفاف شود. چرا آن چیزی را که حق ماست انجام نمی‌دهید؟ این توهین به ما و بازی‌هایی است که قدیمی شده. بازی‌هایی که رویش فکر شده تا رضایت چند نفر را بگیرند و تیتر بزنند که ما رضایت خانواده‌ها را گرفتیم در حالی که کور خوانده‌اند. اگر ۱۷۵ خانواده هم رضایت بدهند، من تا آخر این پرونده تا جایی که زنده هستم ادامه خواهم داد.

یک سال تمام پی‌گیر دادخواهی بودید. یک سال از همسرتان و از پارسا و درسا حرف زدید. این فاجعه از علیرضا قندچی چه ساخت و شما را تبدیل به چه کرد؟

سؤال خیلی خوبی است. خیلی به این مسئله فکر می‌کنم. من اصلاً آدم سیاسی نیستم. اگر بپرسید مثلاً فلان کس کیست، نمی‌دانم نماینده مجلس است یا چی. من بر اساس شغلی که داشتم ،کار مهندسی انجام می‌دادم. سرم توی کار خودم بود. همهٔ ما خانوادگی سرمان به کار خودمان بود و داشتیم یک زندگی نرمال را با تمام مشقاتی که یک مهاجر می‌پذیرد جهت زندگی بهتری که ممکن است آینده بهتری را برای بچه‌ها بسازد، طی می‌کردیم. نه فائزه و نه من هیچ‌کدام نه در مورد سیاست و نه در مورد آدم‌های سیاسی اطلاعی نداشتیم.

خیلی وقت‌ها این جمله را می‌شنوم که به من می‌گویند نگران نباش، الان بچه‌هایت در جای خوبی هستند. حالا جای خوب منظورشان نمی‌دانم بهشت است یا چی. من آدم معتقدی هستم، ولی در جواب این صحبت‌ها یک بار این‌جا بگویم که بچه‌های من کنار من، نمی‌گویم در بهشت بودیم ولی زندگی خوبی داشتیم. از بودن کنار همدیگر لذت یک خانواده را داشتیم و این‌جور نبود که قبلاً در جهنم بوده باشند و الان رفته باشند جای بهتر. به‌عنوان یک خانواده‌ای که با دو بچه دور هم بودیم، روزهای بدی سپری نمی‌کردیم.

ولی بعد از این اتفاق دیگر علیرضا قندچی، علیرضا قندچی سابق نیست. توان کار کردن ندارد. توان تمرکز ندارد. این‌ها اثرات قرص‌هایی است که در این مدت مصرف شده. سعی کردم برگردم به محل کارم اما بیشتر از یک ماه نتوانستم دوام بیاورم. کمتر شاید. دیدم تمرکز لازم را ندارم. کار من کار حساسی است. من دیگر آن آدم سابق نیستم از لحاظ جسمانی، از لحاظ منتالی و مغزی و اصلاً هم انگیزه‌ای ندارم برای مسائل روزمره مثل زندگی سابقم. تنها چیزی که مرا نگه می‌دارد این است که بتوانم حق و حقوق بچه‌هایم را در حدی که در توانم است بگیرم و می‌جنگم. چون من اعتقاد به آن دنیا دارم، می‌خواهم یک روزی که از این دنیا رفتم، درسا و پارسا و فائزه که آمدند جلو، بتوانم سرم را بالا بگیرم و توی چشم‌هایشان نگاه کنم و بگویم که پدرتان، همسرت، سعی‌اش را کرد تا جایی که توانست. بتوانم سرم را بالا بگیرم و بگویم به‌عنوان یک پدر وظایف پدری‌ام را انجام دادم. این تنها چیزی است که برای آدمی که صبح از خواب بلند می‌شود یادش می‌آید که تمام زندگی‌اش نابود شده و چیزی برای ادامه‌اش نیست، یک مأموریت شده. همین.
در پایان و بعد از گذشت یک سال از فاجعه چیزی هست که بخواهید مطرح کنید؟

ما مردم خیلی خوبی از لحاظ همدردی داریم و اگر به شما بگویم که بیش از یکی دو میلیون پیغام همدردی داشتم، دروغ نگفته‌ام. خیلی همراه هستند و خیلی احساس همدردی با من می‌کنند. ولی یک‌جاهایی کافی نیست. یعنی ماها همدردهای خوبی برای همدیگر هستیم و فقط همین. یعنی جایی که زور می‌آید و فشار می‌آید، پشت همدیگر را بعضا خالی کردیم. البته این قضیه استثنا زیاد دارد و خیلی‌ها بودند که جان برکف بودند، ولی کافی نیست.

یکی از مشکلاتی که ما در خارج از کشور دست‌به‌گریبان آن هستیم این است که نمی‌دانند چه بر ما در کشورمان می‌گذرد. چند کارگردان، چند مستندساز و چند فیلمساز آمده‌اند حوادثی را که در ایران اتفاق افتاده به تصویر بکشند و در اکران‌های بین‌المللی بیاورند تا این‌وری‌ها بفهمند که چه بلایی آن طرف سرمان می‌آید.

یکی از مشکلاتی که روزها و ماه‌های اول داشتیم این بود که حرف‌های ما را به‌رسمیت نمی‌شناختند. یعنی ما که صحبت می‌کردیم، گزارش‌های رسمی را جلوی ما می‌گذاشتند. کلی باید ادله می‌آوردیم تا باور کنند که این گزارشی نیست که بشود روی آن صحه گذاشت. تا بعد فهمیدند که با کسانی دارند صحبت می‌کنند که خیلی بازیکن‌های قوی‌ای هستند و خوب بلدند دور بزنند یا همه‌چیز را خراب کنند یا به سمتی ببرند که خودشان می‌خواهند. علتش هم این است که خود ما خیلی جاها کوتاهی کردیم و عقب‌نشینی کردیم. اما ما حداقل برای اولین بار هم که شده ایستاده‌ایم تا به نتیجه برسانیم و این قضیه دیگر برای نفرات بعدی تکرار نشود.

اولین بار بود در تاریخ مسافربری دنیا که یک کشور به هواپیمای مسافربری خودش حمله کرد. هیچ کشوری به هواپیمای مسافربری خودش شلیک نکرده بود. برای همین است که قوانین ایکائو می‌گوید تحقیقات هواپیمایی که سقوط می‌کند در همان کشوری است که سقوط کرده. الان یکی از مشکلات ما این است که باید پرونده را خود ایران جلو ببرد، به‌خاطر این‌که قوانین ایکائو این را می‌گوید. این یکی از نقصان‌های قانون است.

جمهوری اسلامی یک سال زمان داشته و اگر گزارش درست و حسابی ندهد، خودش به این سمت می‌برد که ما دادخواهی را به دادگاه‌های بین‌المللی ببریم. یک سال زمان داشتند، ولی متأسفانه همکاری نکردند و پاسخ درست و حسابی ندادند. کشورها و دولت‌هایی که درگیر هستند، منتظر آخرین گزارش رسمی جمهوری اسلامی هستند که اگر این اتفاق نیفتد، پرونده به دادگاه‌های بین‌المللی خواهد رفت.

از: رادیو فردا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.