عربستان سعودی و اسرائیل هر یک به دلایل متفاوتی مایلند در روند مذاکرات آینده برجام حضور یا نقش داشته باشند
سیاست آمریکا در قبال بازگشت به برجام و نحوه تعامل احتمالی با ایران، در حال شکلگیری است – POOL / GETTY Getty Images via AFP
با گذشت ده روز از آغاز به کار جو بایدن به عنوان چهلوششمین رئیسجمهوری ایالاتمتحده آمریکا، موضوعاتی مانند مذاکرات ایران و آمریکا، بازگشت آمریکا به برجام، برنامه اتمی ایران و امکان برخورد نظامی اسرائیل و ایران به هیچ وجه از عناوین رسانههای جهانی حذف نشده بلکه در رأس توجهات رسانهای قرار گرفتهاند.
وقتی آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، در کمیته روابط خارجی سنا به عنوان گزینه رئیسجمهور برای وزارت مورد سؤال و جواب قرار گرفته بود، در مورد ایران اظهارات واضحی داشت؛ از جمله این که «اگر ایران به اجرای تعهدات خود بازگردد»، آمریکا نیز چنین خواهد کرد و این که هدف از توافق برجام با جمهوری اسلامی ایران، «ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات اتمی بود»؛ و هدف آمریکا از بازگشت به برجام، استفاده از آن به عنوان «زمینهای برای دستیابی به یک توافق طولانیتر و مستحکمتر» است.
بازگشت آمریکا به برجام
استدلال دستگاه سیاست خارجی آمریکا این است که خروج آمریکا از توافق اتمی و تحمیل تحریمهای حداکثری، موجب شده است که ایران با کاهش تعهدات خود و نقض برجام، فاصله دستیابی به مواد لازم برای تولید بمب را کوتاهتر کند و از یک سال، به حدود سه یا چهار ماه نزدیک شود. فرض نگارنده بر این است که این ارزیابی، با نظر اروپاییان مبنی بر این که توافق برجام به عنوان یک پیمان منع گسترش تسلیحات اتمی موفق بوده ولی خروج آمریکا آن را تضعیف کرده است، نزدیکتر میشود. اقدامات دولت بایدن برای بازگشت به عرصه جهانی از جمله پیمان آبوهوایی پاریس، تمدید پیمان هستهای «استارت نو» با روسیه، تماس با روسیه، بریتانیا، آلمان، و فرانسه در مورد برجام و سایر اقدامات در شرف انجام، با این فرضیه همخوانی دارد.
مصاحبه کوتاه آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، ساعاتی پس از این که کنگره او را برای این پست مورد تایید قرار داد، نشان میدهد که سیاست آمریکا در قبال بازگشت به برجام و نحوه تعامل احتمالی با ایران، در حال شکلگیری است. این سیاست در ورای مهار اتمی جمهوری اسلامی ایران، سایر مسائل مانند فعالیتهای ضد ثبات منطقهای و حمایت از گروههای مزدور و نیابتی را نیز در بر میگیرد که در این اواخر به حمایت از طالبان نیز مزین شده است.
نزدیکی آمریکا و اروپا
آنچه تا همینجا میتوان گفت این است که آمریکا علاوه بر نزدیکتر شدن به اروپا، نگرانیهای امنیتی همپیمانان و شرکای خاورمیانهای خود از جمله اسرائیل، را کاملا در نظر دارد و در صورت بازگشت به برجام کوشش خواهد کرد آن نگرانیها را در برنامه کاری خود بگنجاند. تفاوت عمده بین دو نگرش جو بایدن و دونالد ترامپ در این است که جو بایدن با تیمی کار میکند که در شکلگیری توافق برجام نقش داشتهاند و علاوه بر آن، همان طور که در مصاحبه آنتونی بلینکن آمده، تیمی از کارشناسان و متحدان منطقهای نیز در فرایند مذاکره تاثیر گذار خواهند بود. در حالی که تیم دونالد ترامپ، بیشتر تکمحوری و با در نظر گرفتن یک هدف مشخص یعنی استفاده تبلیغاتی برای انتخابات، عمل میکرد که در نهایت هم در آن پیروز نشد.
عربستان سعودی و اسرائیل هر یک به دلایل متفاوتی مایلند در روند مذاکرات آینده برجام حضور یا نقش داشته باشند. گرچه استراتژی هر یک از دو کشور متفاوت است و در عمل ممکن است راههای گوناگونی را برگزینند ولی علل نگرانی و احساس تهدید آنها از جانب ایران، مشابهت دارد. حمایت ایران از حوثیهای یمن برای عربستان و حمایت ایران از حزبالله و حضور گروههای نیابتی موردحمایت ایران در سوریه و به ویژه در مناطق نزدیک به مرزها برای اسرائیل، منبع نگرانیهای امنیتی هستند. گرچه در سالهای اخیر حملات هوایی اسرائیل به مراکز تمرکز چنین گروههایی در سوریه، خسارات زیادی را در کنار تلفات انسانی به آنان تحمیل کرده است، ولی از شدت حمایت ایران کاسته نشده است.
آمادهباش نظامی اسرائیل
انتشار خبرهایی در مورد پرداختهای کلان نقدی و چمدانی به گروههایی مانند حزبالله لبنان و یا فلسطینیها و حماس، بر وسوسه واکنش نظامی اسرائیل دامن میزند و اسرائیل نگران است که بازگشت آمریکا به برجام، زمینهای فراهم سازد که موجب تقویت مواضع ایران در حمایت از این گروهها شود. از سوی دیگر محاسبات جدید در مورد کوتاهتر شدن فاصله زمانی دستیابی ایران به تسلیحات اتمی نیز نوعی تهدید استراتژیک برای موجودیت اسرائیل تعبیر میشود.
آخرین واکنش اسرائیل نسبت به احتمال تولید تسلیحات اتمی در ایران را در سخنان نقل شده از سپهبد آویو کوخاوی، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل، میتوان مشاهده کرد که گفته بود: «به نیروهای اسرائیل فرمان آمادهباش دادهاند تا برای حمله نظامی به ایران مهیا شوند.» این که اصولا حمله نظامی به تاسیسات اتمی از نظر نظامی بازدارنده و یا از منظر حقوق بینالملل موجه است یا خیر، بحثی است که در این یادداشت مختصر نمیتوان به آن پرداخت اما اظهارنظر رئیس ستاد مشترک اسرائیل در هر حال نگرانیهای اسرائیل را بازتاب میدهد.
باید توجه داشت که این اظهارات با اظهارات بعدی بنی گاتس، وزیر دفاع، به نوعی تحکیم و در عین حال تعلیق شده است؛ به این معنی که وزارت دفاع با بیان این که «خطوط قرمز، پشت درهای بسته ترسیم میشود» خواسته است تا ضمن تایید اظهارات رئیس نیروهای مسلح در مورد آمادهباش، حق انتخاب نظامی اسرائیل را که طبعا پشت درهای بسته تصمیمگیری میشود، مورد تاکید قرار دهد، بدون این که برای آن زمانبندی خاصی را اعلام کند.
از طرف دیگر خود اسرائیل به عنوان یک قدرت غیر رسمی اتمی میداند که فقط با تهدید نظامی نمیتوان جلوی توسعه اتمی را گرفت. ضمن این که فشار حداکثری ترامپ نیز تاثیر معکوس داشته و در نتیجه اسرائیل را به سمتوسوی گزینه نظامی رانده است. تجربیات چند سال اخیر حاکی از این است که ایران هم بهخوبی میداند تاسیسات اتمیاش تا چه حد و از چه جنبههایی آسیبپذیر است.
دو روی یک سکه
طبیعتا این سؤال مطرح میشود که ایران و اسرائیل از این بازی خطرناک چه هدف و منظوری را دنبال میکنند و آیا این بازی به استفاده از ابزار نظامی منتهی میشود؟
اسرائیل به تنهایی توان نظامی برای یک جنگ مداوم در منطقه را ندارد. حضور حزبالله در لبنان و حمایت ایران از گروههای فلسطینی، به صورت بالقوه میتواند هرگونه اقدام جنگی اسرائیل را تبدیل به یک جنگ متوسطمدت و یا مداوم کند. پیمان ابراهیم هنوز از حیطه همکاریهای اقتصادی خارج نشده و بعید به نظر میرسد که کشورهای منطقه عضو این پیمان، اراده سیاسی برای شروع یا باقی ماندن در یک جنگ متوسطمدت نظامی در منطقه را داشته و یا برای نتایج آن آماده باشند. ضمن این که ورود به چنین جنگی خودبهخود دستاوردهای پیمان ابراهیم را تعلیق میکند. حفظ دستاوردهای پیمان ابراهیم بهمراتب برای اسرائیل مهمتر است مگر این که تعرض نظامی مستقیمی از جانب ایران شروع شود.
ایران نیز علیرغم تهدیدهای موشکی، معلوم نیست بتواند در آن واحد با بیش از یک کشور برای مدت قابلملاحظهای جنگ کند و طبیعی است که جنگ با اسرائیل به صورت «دوفاکتو»، اعلان جنگ به متحدان اسرائیل نیز محسوب میشود. از طرف دیگر تهاجم محدود هوایی و موشکی ایران حتی با حمایت گروههای نیابتی و حزبالله لبنان نیز نمیتواند به آن تداوم بخشد. برخلاف سال ۲۰۰۶ که حزبالله در جنگ با اسرائیل از موجودیت خود دفاع میکرد، در صورت وقوع جنگ بین ایران و اسرائیل، چنان انگیزهای وجود نخواهد داشت و طبعا با شرایط در حال دگرگونی منطقه، حزبالله ترجیح خواهد داد به عنوان یک بازیگر سیاسی در داخل لبنان باقی بماند، نه این که موقعیت خود را در یک جنگ نیابتی از دست بدهد.
علاوه بر این، حضور و حمایت یک قدرت بزرگ جهانی لازم است تا در دو سوی معادله، توازن یا برتری نظامی ایجاد شود. روسیه به عنوان طرف حامی یکی از دو طرف، وارد چنین مخاصمهای نخواهد شد. تنها آمریکا است که با چندین کشور در خلیجفارس و اسرائیل تعهدات طولانی دارد و از آنها حمایت میکند و در صورت وقوع جنگی بین ایران و اسرائیل، در کنار اسرائیل خواهد جنگید. با این همه، روز چهارشنبه دولت جو بایدن-گرچه به طور موقت، ولی رسما- فروش تسلیحات به عربستان و امارات را متوقف کرد.
توقف فروش تسلیحات به این دو کشور اگرچه میتواند بخشهای درگیر در تجارت اسلحه آمریکا را ناراضی کند ولی به نظر میرسد توقف فروش به احتمال زیاد به درخواست اسرائیل صورت گرفته باشد تا برتری نظامی اسرائیل، متعاقب فضای آرامی که پس از پیمان ابراهیم بین کشورهای منطقه و اسرائیل حاصل شده است، آسیب نبیند. همین امر نشان میدهد که خطوط قرمز اسرائیل در شرایط فعلی بر مبنای عدم جنگ ولی بهکارگیری حداکثر تهدیدات کلامی و کوتاه نیامدن در برابر تهدیدات ایران ترسیم شده است؛ ضمن این که اسرائیل از همه ابزارها از جمله حملات سایبری و خرابکاری در تاسیسات اتمی ایران استفاده خواهد کرد.
از طرف دیگر، اطلاعیه وزارت خارجه آمریکا علت توقف فروش تسلیحات را ضرورت بازبینی در آنها و حصول اطمینان از این امر اعلام کرده است. این قراردادها «جوابگوی استراتژیهای آمریکا برای تقویت شرکای این کشور، همکاریهای دوجانبه و تامین امنیت آنها» خواهد بود.
بدیهی است تصمیم دولت ترامپ برای فروش تسلیحات پیشرفته به کشورهای منطقه از جمله ۵۰ جنگنده اف-۳۵ به امارات متحده، بیشتر انگیزههای اقتصادی داشته تا موازنه قوای منطقهای. در همان زمان نیز اسرائیل چندان از این تصمیم راضی نبود ولی آن را گام مهمی در جهت تقویت پیمان ابراهیم برآورد میکرد.
آیا جنگ میشود؟
تصمیم دولت بایدن برای متوقف کردن فروش تسلیحات گامی در جهت ایفای نقش سنتی آمریکا به عنوان قدرت تعدیلکننده توازن نظامی در منطقه است و نشان میدهد آمریکا در عمل اجازه نخواهد داد این موازنه به نفع بازیگرانی که به طور سنتی روابط خصمانه داشته یا دارند، تغییر کند؛ ضمن این که ملاحظاتی چون وضعیت حوثیها نیز بر این تصمیمگیری موثر بوده است.
نکته نهایی این که دوران ریاستجمهوری جو بایدن، درست پس از یک سال و در میانه بحران همهگیری کووید-۱۹ آغاز شده است. این دوران از نظر بحران و رکود اقتصاد جهانی با دوران قبل از جنگ دوم جهانی مقایسه میشود. نظریههای کلاسیک جنگ و صلح، توسل به جنگ را راه مناسبی برای حل بحرانهای اقتصادی میدانند اما یک نکته باریکتر از مو وجود دارد: سلطه کووید-۱۹ بر جامعه بینالمللی، مانع بزرگی برای هرگونه فعالیت جمعی، خارج از مبارزه برای مهار این بیماری، است. اگر جامعه جهانی بخواهد در پیگیری یک جرقه کوچک نظامی (به فرض وقوع درگیری نظامی بین اسرائیل و ایران) و در حمایت از یک طرف، وارد جنگی جهانی شود، خودبهخود از کووید-۱۹ شکست میخورد؛ چراکه در چنان شرایطی شیرازه امور گسسته شده و پیش از خاتمه یافتن جنگ، ویروس کورونا دهها و شاید صدها هزار نفر را به کام مرگ خواهد فرستاد. برجام در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما و برای حل معضل امکان اتمی شدن ایران آغاز شد. اکنون یک رئیسجمهور دموکرات دیگر در ایالاتمتحده بر سر کار است که اتفاقا بر همه جانبهگرایی و تعامل جهانی گرایش دارد. آیا چنین دولتی وارد یک جنگ جهانی میشود؟
احساس تهدید و نگرانی، امری حسی است و نه تنها از لابهلای حرفها و تهدیدهای کلامی بلکه از حرکات مهرهها ایجاد میشود. ایران، حزبالله، سوریها، لشکر فاطمیه، زینبیه و بلوفهای ایران برای نابودی اسرائیل فقط این احساس را منتشر میکنند اما واکنش به تهدید، امری کاملا منطق محور است که به محاسبه، عقلانیت سیاسی و وجود توان نظامی بستگی دارد. در شرایط فعلی، عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که فکر کنیم جنگی رخ نخواهد داد.
جلیل روشندل استاد علوم سیاسی در دانشگاه کارولینای شرق
از: ایندیپندنت