جنبش ملی کردن صنعت نفت برای نخستینبار وحدت و اتحادی شگفتانگیز میان دولت و ملت ایران فراهم کرد؛ دولتی در مبارزهای بزرگ برای اعاده حیثیت ملی در مقابله با شرکتی که، با سودجویی از ناتوانی و عقبماندگی از تنها منبع کشور به سود خود بهرهبرداری میکرد، سهمی اندک به صاحبان آن میپرداخت و بدتر از آن، با تصورات تبعیضآمیز و عادات سلطهجویانه و نژادپرستانه به ارث برده از رفتارهای استعماری در کشورهای دیگر، نسبت به ایرانیان نیز رفتارهای مشابهی داشت که برای ایرانیان تحملناپذیر بود. ملی کردن صنعت نفت برای ایرانیان به صورت نبردی با اشغالگر و اربابی بیگانه درآمد که دولت و ملت به خشم آمده را برای رفع اهانت و اعاده حقوق ملی در کنار هم قرار داد و برای دکتر مصدق که رهبری نهضت را از آغاز در اختیار داشت محبوبیتی بینظیر و وحدتآفرین پدید آورد.
ملی شدن صنعت نفت ایران مراحلی را طی کرد. مرحله پیشنهاد و ایستایی، مرحله یارگیری تا حد وحدت ملی، مرحله اعلام ملی شدن و اخراج انگلیسیها و شور و هیجان عمومی، مرحله شکایت انگلیس از ایران در مراجع بینالمللی و تحریم نفت ایران، مرحله حمایت آمریکا از مصدق و خصومتورزی شوروی و شیفتگانش نسبت به مصدق، مرحله چانهزنی بر سر شرایط بازار با شرکتهای بزرگ بینالمللی که توانایی استخراج و تصفیه و صدور را داشتند، مرحله فراتر رفتن از شرایط حداکثری روز که شرکتهای آمریکایی در قراردادهای خودشان اعمال میکردند و تبدیل جنبشی حیثیتی و اقتصادی به جنبشی صرفا اقتصادی و بازاری، رویگردان شدن آمریکا از مصدق پس از آخرین هشدارهایی که حداکثر شرایط قابل قبولشان را اعلام کرده بودند، حمایت شوروی و شیفتگانش از مصدق و ضدیت او با غرب پس از رویگردانی آمریکا و همزمان با قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و بازگشت مصدق به قدرت با وادار کردنشاه به پذیرش فرماندهی او به کل قوا، فراتر رفتن مصدق از موضوع وحدت بخش ملی کردن نفت و پرداختن به کشمکشهای سیاسی با ریشههای تاریخی و خاندانی و سیاسی، تقاضا و دریافت اختیارات قانونگذاری، انحلال دیوانعالی کشور و بازسازی ساختار قوهقضاییه، تصفیه بزرگ در ردههای فرماندهی ارتش به منظور کنترل جدیتر در قالب فرماندهی کل قوا، قدرتنماییهای روزافزون حزب توده و شیفتگان شوروی و نفوذ آن حزب در ارکان ارتش توسط سازمان نظامی و بروز نگرانی تجدید سیاستهای توسعهطلبی شوروی در راه آرمان حکومت بر جهان که فقط هفت سال از بروز عملی آن در ایجاد حکومتی دست نشانده در آذربایجان میگذشت، تشدید نگرانی در میان روحانیت سیاسی آن زمان و نظامیانی که هنوز خشم و خاطره آذربایجان را در دل داشتند و نگران پاکسازی فرماندهانشان بودند، افراطگرایی وزیرخارجه پرشور و جمهوریخواه و متمایل به چپ، توطئه افسران پاکسازی شده و برقراری تماس با همقطاران خودشان در ردههای فرماندهی با بهرهمندی از حمایتهای آمریکا که امیدش را از ناسیونالیسم مصدق برای رویارویی با شوروی در آن شرایط جنگ سرد سلب کرده و اکنون نگران حضور روزافزون حزب توده بود و طبیعتا بهرهمندی از حمایت انگلیس که دشمن زخمدیده مصدق بود، قتل همراه با شکنجه افشارطوس رییس شهربانی که ظاهرا با حفظ وفاداری به مصدق از وجود آن توطئه آگاه شده بود و توطئهگران برای تخلیه اطلاعاتی او را شکنجه کرده بودند، مراجعه مصدق به آرای عمومی با وجود مخالفت وزیر کشور روشنفکر و آگاهش دکتر صدیقی و بعضی دیگر از دوستان وفادارش مانند خلیل ملکی و حتی دکتر سنجابی که تعطیل مجلس را، علاوه بر ایراد حقوقی، موجب بازگذاشتن دستشاه در برکناری مصدق و گزینش نخستوزیر دیگر برای برگزاری انتخابات میپنداشتند، توهم مصدق درباره اینکهشاه چنین جرأتی ندارد!
تغییر بهانه توطئهآمیز افسران برای برکناری مصدق به بهانهای قانونی یا لااقل در قالبی قانونی پس از تعطیلی مجلس، ابلاغ دستخط برکناری مصدق در ساعات پاسی پس از نیمهشب در بامداد ۲۵ مرداد! استنکاف مصدق از اجرای آن، زیرا مصدق با توجه به قیام ۳۰ تیر خودش را مستظهر به حمایت مردم میپنداشت، در حالی که برخی گروهها و حزب توده نیز هر یک خودشان را وارثان اصلی ۳۰ تیر تلقی میکردند و سهم خود را میخواستند!
ظهور مقتدرانه حزب توده در خیابانها، پایین کشیدن مجسمهها و حکومت سه روزه آنان بر خیابانهای تهران! تصور احتمالی افسران حلقه توطئه بر اینکه مصدق همچون دفعات پیشین در برابر برکناری تسلیم میشود (تا بلکه مانند بار گذشته ملت خودشان حساب خاطیان را برسند) و مقاومت مصدق را چندان در نظر نگرفته بودند. تجدید قوای افسران و شبکه همکاری آنان و ورود مسلحانه به خیابانها و برچیدن بیمقاومت دولت مصدق! تردیدی نیست که آمریکاییها و انگلیسیها از قبل از سوی حلقه افسران در جریان توطئه قرار داشتند و اسناد آن منتشر شده است. تردیدی نیست توطئهگران برای خود دلایلی شخصی و عقیدتی و حتی ملی هم داشتند، برای پیروزی نیاز به جلب چنان حمایتی داشتند! درباره خطر کمونیسم، برای مثال سرگرد همایونی عضو سازمان افسری حزب توده و افسر نفوذی در ساختار اجرایی افسران توطئهگر در مصاحبه با حمید احمدی (صفحه ۱۶۷ اندیشه پویا مرداد و شهریور ۱۳۹۲) میگوید: «از تاریخ ۱۷ مرداد ۱۳۳۲، گروهانِ دوم هنگ پهلوی… مأموریت ادامه کارهای فعالانه افسران و سربازان کودتاچی را عهدهدار شد. سرهنگ دو اسکندر آزموده فرمانده هنگ پهلوی به من مأموریت داد تا در فرمانداری نظامی مستقر شوم. » ایشان سپس میگوید که چگونه سرهنگ دو مبشری [از سازمان افسری حزب توده] مصدق را در جریان کودتا قرار میدهد. باری کاری که در ۲۵ مرداد با آن سادگی که تصور میرفت انجام نشد در ۲۸ مرداد با قدری خشونت، یا بهتر است بگویم با قدری نمایش قدرت به پایان رسید.
از تودههای مردم که سال پیش قیام ملی ۳۰ تیر را آفریده بودند اثری دیده نشد! حامیان مذهبی دل بریده و نگران کمونیسم بودند، حامیان ملی تاثیرشان زیاد اما تعدادشان کم و باسوادان و روشنفکرانی کارمندمسلک و روزنامهخوان بودند و اهل ستیز خیابانی نبودند! و گروه منسجم حزب توده، با همه ادعاهای روشنفکری و کارگری، با آن کادر افسری و نظامی، سکوت اختیار کرد! گروههای عوام که نگران بحران و بیکاری و نان بودند ایستادگی نکردند، بلکه به وعدههای تغییر چشم دوخته بودند. من آن تغییر را امری بیشتر داخلی میدانم که از حمایت و هماهنگی خارجی برخوردار بود! ملیون از طرفی برای توجیه شکست خودشان آن را به گردن قدرتهایی مانند آمریکا و انگلیس میاندازند و از طرفی برای تحقیر دشمن آن را کار چند چاقوکش و روسپی میخوانند! حزب توده سکوت خودش را به گردن مصدق میاندازد که برای رفع نگرانی از واکنش احتمالی غرب دستور داده بود خیابانها را ترک کنند! بهانه خوبی است! اما حزب توده که فرمان از مصدق نمیگرفت! دستور از سفارت روس میگرفت. دراینباره بهتر است به عقیده مردی با تجربه و سرد و گرم چشیده مانند آقای ژندی مدیر روزنامه پرآوازه «بسوی آینده» ناشر افکار و سیاستهای حزب توده نگاه کنیم که او نیز در همین شماره اندیشه پویا در صفحه ۱۷۰ میگوید:
«… احزاب یا تشکیلاتی که جنبه وابستگی داشته باشند نمیتوانند بهطور مستقل در هیچ مرحلهای تصمیمگیری کنند. اینها باید همیشه متوسل و دست به دامان جریان و افرادی باشند که از آنها خط میگیرند… و چون آنها مصلحت خود را فدای دیگران نمیکنند آنچه همواره برایشان مطرح است فقط مصلحت خودشان است، نه خواستههای حزب توده و [منویات] «بسوی آینده»… » سخن آقای ژندی به این معنی است که سران حزب باید دستورات خودشان را از سفارت شوروی میگرفتند و شورویها به رعایت مصالح خودشان دستوری برای دخالت ندادند! این گفته با هرگونه منطق تحلیلی منطبق است. در واقع شوروی به دو طریق در بروز ۲۸ مرداد تاثیرگذار بود، یکی با آن حمایت علنی که آمریکاییهای درگیر جنگ سرد را، آن هم در دوران مککارتیسم، از سلطه شوروی بر خاورمیانه و نفت آن وحشتزده کرد و دوم دستور شوروی عدم مداخله و کنارهجویی حزب توده پس از رخداد ۲۸ مرداد در ایران! چرا شوروی باید چنین دستوری داده باشد؟ فراموش نکنید که هنوز هفت سال از خروج شوروی از آذربایجان نگذشته بود، خروجی که گذشته از قیام مردم آذربایجان، سیاست قوام، دخالت ارتش، بیش از همه ناشی از اولتیماتوم جدی آمریکا به شوروی بوده است! اکنون در زمانی حساستر، مقاومت شوروی در برابر اولتیماتوم جدی آمریکا در توان و به مصلحت آن کشور نبود! شاه در ۲۸ مرداد نه فقط سلطنت بلکه حکومت را به دست گرفت، اما، با آن پیشزمینه، مشروعیت را از دست داد! این آغاز جدایی مردم ایران از حکومت شد. حزب توده نیز با دامن زدن بر این جدایی و تشویق غربستیزی به بهانه ۲۸ مرداد و پنهان ساختن چهره شوروی به عنوان تاثیرگذارترین عامل در آن رخداد، توانست غربستیزی و انزواطلبی را در ایران نهادینه و پایدار کند و انتقام بگیرد! کاری که بمب اتمی هیروشیما در ژاپن و کشتارمیلیونها نفر در ویتنام در آن کشورها نتوانست بکند!
از: بهار