مشروعیت رژیم ایران از مدتی به این سو، حرکت قهقرایی را میپیماید
بدیع یونس
شمار افرادی که زیر خط فقر میروند هر روز در حال افزایش است – BEHROUZ MEHRI / AFP
آنچه بیش از همه علی خامنهای را آزار میدهد این است که چگونه میتوان با نشان دادن حمایت مردمی در انتخابات آینده ریاستجمهوری در ۲۸ خرداد پیشرو، به رژیم جمهوری اسلامی مشروعیت بخشید. این در حالی است که دنیا هرگز به مشروعیت «ایدئولوژیک» اهمیت نمیدهد و تنها مشروعیتی که به آن اعتراف میکند، مشروعیت مردمی است؛ به ویژه اگر مشروعیت ایدئولوژیک بر اساس مسائل نژادی یا فرقهای استوار باشد.
البته مشروعیت رژیم ایران از مدتی پیش به این سو، یک حرکت قهقرایی را میپیماید و آخرین گواه برای این مدعا، میزان اندک مشارکت مردم در یازدهمین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی بود که بنا به اظهارات دولت، میزان مشارکت مردم در آن از ۳۰ درصد فراتر نرفته است.
تردیدی نیست که کاهش مشارکت مردم در انتخابات، خشم جامعه و بیتفاوتی آن را نسبت به برگزاری انتخاباتی که تندروان را به راحتی وارد مجلس کرد، نشان میدهد، به ویژه پس از آنکه حسن روحانی با سوءاستفاده از گرایش مردم به سمت اصلاحات و توسعه و بهبود شرایط زندگی و معیشتی، تمام امیدهای ملت را بر باد داد.
آنچه از فحوای پیام کتبی محرمانه روحانی که در مورد انتخابات به رهبر فرستاده و نسخهای از آن به بیرون درز کرده است، استنباط میشود این است که هر دو جناح سعی دارند بار دیگر این توهم را در افکار عمومی ایجاد کنند که در جمهوری اسلامی ایران دو جریان وجود دارد: یکی سازشناپذیر و دیگری دارای برنامهها و طرحهای اصلاحطلبانه. علاوه بر تمایل برخی از شخصیتهای نزدیک به خامنهای برای ارائه شعار «نظامی کردن ریاستجمهوری» با هدف مرعوب کردن مردم، کشاندن آنها به پای صندوقهای رأی و بالا بردن میزان رأیدهندگان، با در نظر داشتن اینکه اصلاحیه اخیر قانون اساسی به رهبران نظامی اجازه میدهد در حالیکه مشغول خدمت هستند، در انتخابات شرکت کنند.
تردیدی نیست که خامنهای به خوبی میداند که شرایط عمومی و اختصاصی کاندیداتوری و «فیلتر» شورای نگهبان برای نامزدها و حذف افرادی که مطابق با رضایت رهبر نباشند، هرگز اجازه نمیدهد که نامزدی بدون تایید و موافقت رهبر به ریاستجمهوری برسد. اما وی با دنبال کردن این فرآیند در صدد مشروعیت دادن ظاهری به رئیسجمهور آینده است تا در جامعه ایران قابل پذیرش باشد و با سوق دادن رأیدهندگان به سمت صندوقهای رأی، به نظام جمهوری اسلامی مشروعیت بخشد. با این حال، شکاف بین ملت و رژیم هر روز عمیقتر میشود و مردم ایران پیوسته از دولت فاصله میگیرند، زیرا نرخ ارز خارجی در برابر پول ملی در حال افزایش است، ریال ایران در سراشیبی سقوط قرار گرفته است، شمار افرادی که زیر خط فقر میروند هر روز در افزایش است، واردات کاهش مییابد و بهرغم کمبود کالا در بازار، قدرت خرید مردم همهروزه کمتر میشود.
این در حالی است که هزاران شهروند بازنشسته با هدف دستیابی به شرایط زندگی بهتر، در مقابل سازمانهای تأمین اجتماعی در مراکز استانها و شهرستانها دست به تظاهرات زده و تاکید دارند که با توجه به وضعیت وخیم اقتصادی که حقوق آنها چهل میلیون ریال است، در حالیکه خط فقر، صد میلیون ریال تعریف شده است، در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو شرکت نخواهند کرد. بنابراین، چگونه این طیف بزرگ جامعه به دادن رأی به نظام خودکامهای که توسط یک فرد اداره میشود، متقاعد میشود؟
البته پرسشهایی بسیاری در مورد میزان اشتیاق مردم به رأی دادن مطرح میشود، برای نمونه، زنان ایرانی که حدود ۵۲ درصد از جامعه را تشکیل میدهند چگونه میتوانند انگیزهای برای رفتن به پای صندوقهای رأی پیدا کنند، در حالیکه قانون اساسی و قانون انتخابات به هیچ صورتی به آنها اجازه نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری را نمیدهد. زنان ایرانی نهتنها از ابتداییترین حقوق مدنی و اجتماعی خود محروم هستند، بلکه همهروزه مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، حتی از سوی افراد نزدیک به رهبر همچون سعید طوسی، قاری قرآن و ماجرایی که در خانه رهبر اتفاق افتاد.
زنان ایران هرگز رهبری را فراموش نمیکنند که از سال ۲۰۰۸، آنها را از احساس عزیز «مادری» محروم کرده و اکنون در چارچوب سیاستش برای ایجاد انگیزه به رأی دادن زنان و افزایش درصد رأیدهندگان در انتخابات آینده، اعلام میکند که سیاست قبلی دولت در زمینه تهدید نسل اشتباه بوده و جمعیت ایران باید به ۱۵۰ میلیون نفر میرسید. بانوی ایرانی، هرگز ظلم و بیرحمی رژیمی که او را از امتیازات خانواده، حقوق مدنی و اجتماعی محروم کرده است فراموش نخواهد کرد تا بار دیگر سر اطاعت را خم کند و به پای صندوقهای رأی برود.
بنابراین، میتوان گفت که تحریم انتخابات و میزان مشارکت پایین رأیدهندگان تنها به فقرا، طبقه متوسط جامعه، زنان و کسانی که از رژیم جمهوری اسلامی آسیب دیدهاند محدود نخواهد شد، بلکه شامل تمام گروههای مختلف قومی خواهد شد که تحت شکنجه و آزار نظام ایران به سر میبرند.
شکی نیست که به دنبال حمله بسیج و سپاه پاسداران به مردم منطقه سیستان و بلوچستان با هدف جلوگیری از رقابت آنها با سپاه پاسداران برای قاچاق سوخت و کالا که منجر به آتش گرفتن صدها تانکر نفت متعلق به مردم شد و شمار زیای از ساکنان روستاها بازداشت شدند، بعید است که مردم استان سیستان و بلوچستان، دیگر اشتیاقی برای رفتن به پای صندوقهای رأی داشته باشند.
تا زمانی که قانون انتخابات، تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی را به ۲۹۰ نفر محدود کند و ۲۸۵ نفر از نمایندگان با رأی مردم انتخاب شوند، اما نمایندگان ارامنه (دو نفر)، یهودیان، زرتشتیان و سایر اقلیتها که در مجموع پنج نمایند میشوند، طوری تعیین شوند که مردم در انتخاب آنها نقشی نداشته باشند، این اقلیتها چگونه میتوانند به نظامی رأی بدهند که آنها را از برابری و حق شهروندی محروم میکند.
علاوه برآن، کسی که از آزادیهای شخصی و عمومی محروم شده و در معرض شکنجههای بیشماری همچون آدمربایی، اسارت، محرومیت از دسترسی به اینترنت و حق ارتباطات اجتماعی قرار گرفته و در زندانهای سیاسی مانند زندان «اوین» که به شکنجه کردن زندانیان مشهور شده است، زندانی شده، یا آنهایی که توسط عناصر نظام در فرودگاههای جهان از جمله فرودگاه استانبول ربوده شدند، چگونه میتوانند جرئت و دلیری پیدا کنند که برای انتخاب نماینده واقعی خود به حوزههای رأیگیری وارد شوند؟
آیا کسانیکه برای حذف فیزیکی آنها از بمبهای اسدالله اسدی و «دیپلماسی ترور» استفاده شده است و مانند تمامی ایرانیان مقیم خارج از کشور از حق رأی محروم شدهاند، میتوانند رأی بدهند؟ مگر رأی دادن شهروندان ایرانی خارج از کشور میزان مشارکت مردمی را افزایش نمیدهد و به نظام مشروعیت نمیبخشد؟
بدون شک، شهروندان ایرانی با شکم گرسنه و وحشتی که از این رژیم دارند، هرگز آماده نخواهند شد به جلادانشان و کسانی که آنها را مورد شکنجه و آزار قرار دادهاند، رأی بدهند.
از: ایندیپندنت