روی کار آمدن حسن روحانی مصادف بوده است با شور و شوق وافری در فعالین سیاسی برای گشایش فضای استبداد زده ایران و دول خارجی برای رسیدن به تفاهمی بر مسر مسئله هسته ای ایران. هر دو گروه غافل اند از اینکه نظام سیاسی حاکم بر ایران برای بسیاری از مشکلات خود و مشکلات منطقه ای راه حل های منطقی و مطابق با موجودیت خویش دارد، اما چشم خویش را بر همه چیز بسته و تنها امیدش رسیدن به نتیجه ای دلخواه بر سر مذاکرات هسته ای ای است. رسیدن به تفاهمی در مذاکرات هسته ای بسیار مطلوب نگارنده است زیرا که هم تحریم های اقتصادی سبک ترمیشوند و هم زندگی مردم از این مشقت تحمیلی اندکی آسوده تر خواهد بود. خطر حمله نظامی به ایران کمتر شده و امید به سرمایه گذاری در ایران بیشتر خواهد شد. برنامه هسته ای ایران به گزارش تمام نهاد های بین المللی اقتصاد بیش از ۳۰۰۰ میلیارد دلار هزینه داشته است و هنوز که هنوز است یک لامپ برق خانگی با این انرژی روشن نشده است. کشوری که روی دریایی از گاز نشسته و منابع نفتی اش یکی از بزرگترین منابع نفتی دنیا است، مبلغی مساوی بودجه ی ۳۰ سال خویش را تا به حال به خاطر یک ماجراجویی ایدئولوژیک ضرر کرده است. در حالیکه فقر در نقاط مرزی ایران از کردستان تا بلوچستان آتش جدایی طلبی را شعله ور میکند و کم کم پای القاعده هم به مرز های شرقی ایران باز شده و دست به ترور و جنایت میزنند، در حالیکه بسیاری از استان های بهره مند از منابع و امکانات اقتصادی چون خراسان و گیلان و کرمان و هرمزگان و خوزستان هر روز شاهد فربه تر شدن طبقه ی فقیر و محتاج به نان شب و امکانات اولیه بهداشتی هستند، در حالیکه حاشیه تهران امروز فقیر ترین حاشیه تمام جهان است و در حالیکه بیش از ۷۰ درصد فارغ التحصیلان دانشگاه های ایران به علت نبود فضای کسب و کار و اشتغال در تدارک مقدماتی و یا نهایی ترک ایران هستند، ضرر ۳۰۰۰ میلیاردی حکومت چه معنایی جز بی شعوری دارد. اصلا سخن از نبود این حکومت برای بهبود اوضاع نیست، سخن از کار هایی است که همین حکومت میتواند انجام دهد تا هم رفاه نسبی را فراهم آورد و هم پایه های خودش را محکم تر کند و هم با سر بالا و بدون خفت وخواری با غرب سر میز مذاکره بنشیند. مگر ۳۵ سال محرومیت استان های مرزی ایران از سرمایه گذاری های صنعتی و اقتصادی کار را به پدیده جدایی طلبی و مبارزه مسلحانه نکشانده است؟ مگر این نکته غیر قابل فهم است که میشود در استان های مرزی با ایجاد مناطق آزاد تجاری همانند آنچه در جزیره کیش رخ داد، فضای کسب و کار را بهبود بخشید و وضعیت رفاهی مردم منطقه را بهتر کرد؟ منتها بی شعوری سبب میشود که حکومت تمام راه های ارتزاق معمول را ببندد و اتفاقا ارتش مرزی هم کولبران کرد و یا قاچاقچیان بلوچ-ناچار از این شغل- را به رگبار ببندد. ما حصل این بیشعوری مگر چیزی غیر از ایجاد بیشتر حس جدایی طلبی نیست؟ مگر تحصیل به زبان کردی و آموختن فارسی و وزبان های خارجی با تمامیت مرزی ما منافات دارد که حتما یک عده باید برای حصول آن اسلحه به دست بگیرند و دستگیر شوند و بعد اعدام گردند؟ مگر درست کردن مدرسه و دانشگاه و بندر و گمرکات و اسکله در بلوچستان چیزی بیش از ۳۰۰۰میلیارد دلار هزینه داشته است؟ که نداشته است و که اراده ای برای انجامش نیست. حکومت اسلامی ایران نه به خاطر اینکه موجودیت اش به خطر میفتد بلکه از نهایت بی شعوری چشم اش را به کار ها یی که میتواند انجام بدهد بسته است. پس انداز های روحانیان در بانک های سوییس بلوکه خواهد شد. این شکل دزدی آنها از منابع زیرزمینی ایران تنها حمالی برای بانک هایی است که به هر بهانه ای میتوانند تمامی حساب های آنها را بلوکه کنند و آب هم از آب تکان نخورد. هیچ کدام از مسئولین مملکتی که نمیتوانند به دادگاهی شکایت برند و بگویند ۳۵ سال درآمد ایران را دزدیده اند و در فلان بانک سپرده اند و حالا بلوکه شده و باید باز شود. اصرار بر غنی سازی در خاک ایران که تا به حال غیر از ضرر هیچ نبوده و از سویی دیگر بهانه ای برای تهدید نظامی همیشگی ایران فراهم آورده چه منفعتی غیر از ارضا شدن حس بی شعوری دارد. حالا که بعد از ۳۵ سال دعوا و یاغی گری در برابر تمام جهان، این بار با اصرار مردم و به خواست مردم، طرف عاقل تر جمهوری اسلامی که البته همچنان چشم اش را به اعدام ها و نقض حقوق بشر در ایران بسته، قدم به میز مذاکرات گذاشته است، باید شاهد ادعاهای عجیب کیهان که قطعا مزدبگیر بیت خامنه ای است باشیم؟ یعنی حضرت عظما نمیفهمد که این بازی دیگر شبیه بچه بازی های هیئت های عزاداری نیست؟ نمیفهمد که حتی در صورت توافق باز هم خطر حمله نظامی اسراییل هست و اگر توافق نشود خطر حمله تمام جهان به ایران وجود دارد؟ خطر تکه و پاره شدن آدم ها و سرزمینی که ماهیت مردم اش هرگز جنگ طلب نبوده است؟ نمیفهمد که دیگر هیچ بهانه ای باقی نمیماند؟ اصرار بر عدم تعلیق حتی ۶ ماهه تمامی فعالیت های هسته ای ایران و اصرار بر استفاده ازتاسیسات آب سنگین اراک که تا به حال غیر از ضرر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و بر باد رفتن آبرو و اعتبار جهانیمان چیزی نداشته، غیر از بیشعوری است؟
عدم رسیدگی به مشکلات داخلی مملکت، عدم توازن در پیشرفت متوازن تمامی مناطق ایران، عدم شفافیت در صرف منابع مالی در داخل ایران که در هیچ کجای جهان معمول نیست، مقابله تک نفری با اسراییل و تمام قدرت های هم پیمانش و از آن سو مدارا و کمک به مخالفانش که در جنگ ۸ ساله عراق دوشادوش صدام علیه ما جنگیدند، همان حماسی که در روز اعدام صدام عزای عمومی برقرار کرد، غیر از بی شعوری است؟
و اما فاجعه اینجاست که تمامی اینها حالا تقصیر فرانسه است. فرانسه کوتاه نیامده است. مگر حکومت بیشعوری در ۳۵ سال گذشته کوتاه آمده؟ مگر ولایتی نگفت در مناظره های انتخاباتی که رفته بوده با میتران قهوه بخورد همزمان یکی از آنهایی که معلوم نشد از کی دستور گرفته، رفته و فلان کاری کرده (بختیار را قصابی کرده) و ماجرا بهم خورده است. فرانسه به چه چیز رهبر معظم باید اعتماد کند؟ ما به کدام کار او باید اعتماد کنیم؟ فرانسه با اسراییل است؟ ما با چه کسی هستیم؟ حماس؟ فرانسه به فکر منافع ملی خودش است؟ ما اصلا فکر میکنیم؟
به جای اینکه فشار افکار عمومی ایران به سمتی سوق داده شود که انرژی هسته ای در ایران ماهیت قانونی و بین المللی به خود بگیرد و جلوی هرگونه ضرر اقتصادی بیشتر گرفته شود، به جای اینکه عقلانیت ممکن بر مسئولین جمهوری اسلامی دیکته شود، میبینیم که از دو سوی فاقد شعور سیاسی افکار روانپریش و کمپین هایی بر علیه استکبار جدید راه افتاده اند. یک سو کیهان و نمایندگان خامنه ای درسپاه هستند که مذاکرات را به سراب تشبیه میکنند و رفتار فرانسه را دلیلی برای محق بودن خود قلمداد میکنند و دیگر سو مخالفان عجیب و غریب جمهوری اسلامی که فرانسه را پادوی اسراییل معرفی کرده و به نتیجه نرسیدن مذاکرات را به گردن او میندازند. عده ای هم راه افتاده اند در فضای مجازی و به صفحه فیس بوک یا توییتر آقای فابیوس میروند و فحش و بد و بیراه مینویسند و یا اینکه دوره راه افتاده اند که از این به بعد به باگت فرانسوی میگوییم بربری لوله ای و یا اینکه بوسه فرانسوی را بوسه گل محمدی مینامیم. تمام تاسف نگارنده از حجم عظیم بلاهتی است که این روزها بی امان و افسار گسیخته به نام فعالیت سیاسی و یا نظر سیاسی در فضای سیاسی بروز دارد. نگارنده معتقد است که مردم ایران انتخاب درستی کردند. به کسانی رای دادند که در سر میز مذاکره شعار نمیدادند، به انهایی رای دادند که عیلرغم همراهی اعتقادی و درونیشان با استبداد منزجر کننده حاکم، خطر حمله نظامی و فقر و بدبختی ناشی از تحریم های اقتصادی را فهمیده اند. لااقل به آن بخشی رای داده اند که به اندازه شریعتمداری و احمدی نژاد تند رو نیست. منتها این رای را برای حفظ غنی سازی اورانیوم نداده اند. این رای را برای رفع تحریم ها به هر قیمتی داده اند. این رای را برای آزادی موسوی و کروبی و مابقی زندانیان سیاسی داده اند و حتی اگر دولت وقت تلاشی برای آن نکند خود دوباره وارد کنش سیاسی خواهند شد که این استعداد در جامعه فعلی ایران وجود دارد. این رای را آقای روحانی دارد که به تمام دنیا بگوید ما غنی سازی را متوقف میکنیم و شما هم تحریم ها را. مردم نیاز به تنفس دارند. مردم نیاز به دفاع از آرمان های غزه و لبنان و بشار اسد ندارند. آنها نیاز به برطرف شدن مشکلات معیشتی دارند. آنها نیاز به اورانیومی که تا به حال حتی به اندازه یک ریال به ثروت و رفاهشان نیفزوده ندارند. آنها ازدولت انتقاد نخواهند کرد اگر که تعلیق تمام فعالیت های هسته ای را بپذیرد، بلکه ممنون خواهند بود. آیا فهم اینها نیاز به شعور فوق العاده ای دارد؟ آیا دولت فرانسه مسئول عدم درک صحیح رهبر عظما در مسایل اقتصادی و سیاسی ایران است؟ آیا مخالفین عجیب و غریب جمهوری اسلامی دشمن جدید پیدا کرده اند و میخواهند او را جایگزین آمریکا کنند؟ بیش از صد بار مشاهده کردم که عده ای مرتب مینویسند و میپراکنند که ((فرانسه در راه آرمان های اسراییل و یهود قدم برمیدارد. )) و((این نتیجه سرمایه داری جهانی و از این حرف هاست.)) وحتی دیدم که نوشته شده ((شعار نه غزه نه لبنان مبتذل است)). این حرف ها شبیه همان حرف های نئونازی هاست که بعضی وقت ها خودشان را در لباس چپ قائم میکنند و وقتی اوضاع مساعد شد از فاشیست های دست راستی هم تند تر میشوند. بدبختی اینجاست که این افراد روشنفکرهای ما محسوب میشوند. سخنرانی میکنند. کتاب مینویسند. لزومی به بردن اسم و شروع دعوا نیست. کسی که برای ارضا حس بیشعوری حرف میزند، هرگز تغییر نخواهد کرد.
شاید لازم باشد این عجبا وغربا یک آزمون ضد نژادپرستی و ضد سامی گری هم بدهند، لااقل تکلیف امثال ما روشن خواهد بود، خواهیم فهمید که هدف خیلی ها که با ژست های عجیب و غریب مزخرفات را با لباسی جدید و مثلا اسلام صلح طلب و یا اعتدال سیاسی ترویج میکنند، تحقق منافع ملی ایران است یا نابودی اسراییل و یهودیان؟
مردم ما توی خیابان آمده اند و با صدایی رسا فریاد زده اند: ((نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران)). این باید توی گوش همه باشد. توی گوش دولت باشد. توی گوش مخالفانش هم باشد. مردم ایران به خواست های روشنی اشاره کرده اند:
– مقدم بودن منافع ملی بر هر چیزی
– پایان دوران حمایت احساسی مردم ایران از حماس و فتح و حزب الله
– پایان چشم و گوش بسته ماندن و گله وار توی راهپیمایی ها شرکت کردن
– پایان دعوا با دنیا و خواست آشتی با جهان به هر قیمتی
فهمیدن اینها نیاز به شعور فوق العاده ای ندارد. منتها میشود خود را به نفهمیدن زد و البته عاقبتش را هم دید.
امیرحسین فتوحی