دیروز ۴ خرداد مطابق با پنجاهمین سالگرد (۴ خرداد ۱۳۵۱) اعدام پایه گذاران سازمان مجاهدین خلق، آقایان محمد حنیفنژاد، سعید محسن، اصغر بدیع زادگان، محمود عسگریزاده و عبدالرسول مشکین فام بود.
درست است که استبداد سیاه آخوندی جنایتهای فراوانی را مرتکب شده و میشود و خواهد شد. ولی نباید فراموش کنیم که در سلطنت دیکتاتوری پهلوی آقای محمد رضا پهلوی کم جنایت و خیانت صورت نگرفته است.
از کودتای ۲۸ مرداد به بعد شخصیت و منش محمدرضا شاه پهلوی هرچه بیشتر به سمت خود بزرگ بینی و خودکامگی و استبداد همه جانبه معطوف شد. سرکوب مخالفان بعد از کودتا و با تاسیس ساواک شدت بیشتری گرفت که بیشتر معطوف روشنفکران و نخبگان ملی و چپگرا بود. مهمترین وظیفهای که برای ساواک در نظر گرفته شد حمایت از روند تثبیت، تحکیم و تداوم روش استبدادی سلطنت شاه بود
محمدرضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد یک تنه میتاخت و حتی تحمل افراد میانه رویی چون بازرگان و بختیار و علی امنیی را نداشت. وقتی که او خود را همه کاره مملکت کرد و در مقابل ملت ایستاد باید میدانست سرانجام خودکامگی مطلقه و ایجاد خفقان نتیجهاش این خواهد بود که جوانان به جوش آمده و خسته از ظلم و ستم برای رهایی از یوغ استبداد به سوی سایر راهها برای براندازی رژیم شاه میروند.
قصد دفاع از اعمال و خط مشی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و سایر گروههای چریکی را به هیچوجه ندارم ولی باید بدانیم که این گروهها محصول خودکامگی و عشق مفرط شاه به قدرت بود که میخواست با اعدام و سرکوبگری آنرا نگه دارد. محمد رضا شاه با آزادی و آزادی انسان و آزادی قلم و سخن و حق حاکمیت ملت در قانونگذاری نه اینکه مخالف بود بلکه ضد آنها بود. حکومت گری دیکتاتور مابانه او موجب شد جوانان بعد از کودتا بعلت بسته بود فضای سیاسی و عدم انجام هرگونه حرکت سیاسی در چارچوب مبارزه پارلمانی به مبارزه مسلحانه روی آورند. ادامه دیکتاتوری و عدم مشروعیت رژیم شاه به انقلاب رخ دهد. انقلاب شد چون شاه با کودتا علیه حکومت ملی مصدق مشروعیت خود و سلطنتش را از دست داده بود. چون علیرغم تلاش در توسعه اقتصادی مانع در مقابل توسعه سیاسی گردید. نبود آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی و آزادی بیان و عدم مشروعیت، چنان خیانت و جنایت و فساد تولید کرد که مجموعا انقلاب ۵۷ را رقم زد. بقول مهندس بازرگان رهبر واقعی انقلاب خود شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران بود.
یرواند آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن مینویسد: «مشهور است که درآمدهای بادآورده نفتی دهه پنجاه باعث جنون خودبزرگ بینی شاه شد؛ اما او مدتها پیش از رونق درآمدهای نفتی سوداهای اینچنینی در سر میپروراند.»
لئو اشتراوس در کتاب روانشناسی استبداد مینویسد «این تمایل در افراد قدرتمند وجود دارد که برای خود اعتباری را در نظر بگیرند که در عالم واقعیت وجود ندارد. دیکتاتورها تمایل دارند که قدرت و توانایی خود را بیش از واقعیتها نشان دهند. آنان در حقیقت خود را یک قهرمان میبینند.»
آری متاسفانه؛
حاصلِ عشق مترسک به کلاغ
مرگِ یک مزرعه بود
سران جمهوری فاشیستی اسلامی به سرکردگی علی خامنهای باید بدانند و مطمئن باشند که سرنوشتی مشابه سلطنت پهلوی خواهند داشت. داعشیان اشغالگر حاکم بر کشورمان ایران، با کشتار و سرکوب گری و خیانت و جنایت و فساد گسترده برای ملت ایران راهی بجز سرنگونی جمهوری فاشیستی اسلامی نگذاشتهاند.
از: گویا