کالبد شکافی اپوزیسیون

سه شنبه, 14ام تیر, 1401
اندازه قلم متن

مصاحبه رضا پهلوی و جمع آوری تمام نیروهای اپوزیسیون در جهت:

مبارزه مشترک برای ریشه کنی جمهوری اسلامی

سیروس شادمان

در زیر به بررسی نکته اساسی سخنرانی اقای رضا پهلوی یعنی جمع آوری و هماهنگی تمام نیرو های اپوزیسیون در داخل و خارج کشور در زیر یک چتر می پردازیم:

قسمت بزرگی از نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج ایران به دو بخش تقسیم شده اند.

در یک طرف نیروهای حکومت مشروطه سلطنتی است که حکومت مورد نظر اقای رضا پهلوی میباشد، اگر چه او چند مورد گفته است که هیچ مخالفتی هم با حکومت جمهوری ندارد ولی با آنچه از شعار های طرفداران ایشان بر می آید، آنچه مورد نظر آنها است حکومت مشروطه سلطنتی است بر پایه قانون اساسی سال ۱۹۰۶ و تمام اختیارات غیر دموکراتیک، که برای شاه و روحانیون در آن گنجانده شده است و البته او تا بحال هیچ صحبتی نیز در رد،  تعدیل و یا تغییر مفاد این قانون به زبان نیاورده است.

جریان دوم حکومت جمهوری بر اساس کلیه قوانین کنوانسیون های حقوق بشر سازمان ملل شامل آزادی های احزاب سازمانهای اجتماعی برابری های قومی،  جنسی و نژادی و جدائی کامل دین از دولت و سیاست بطور کلی است که به وسیله جبهه ملی ایران و تمام سازمان های جمهوریخواه دموکراتیک و لائیک نمایندگی میشوند. نکته ای در مورد اپوزیسیون جمهوریخواه باعث تردید و تا حدی تعجب است اینست که با وجود اینکه تقریبا تمام مواضع و ایدئولوژی آنها بنحو کم سابقه ای نزدیک به یکدیگر است انها تا بحال نتوانسته اند که در یک سازمان فراگیر با یکدیگر بپیوندند.

آنچه که تا بحال از صحبت های اقای رضا پهلوی با رسانه های مختلف بر می آید اینست که او خود را بهترین گزینه برای جایگزینی جمهوری جمهوری اسلامی میشناسد. و این استنباط او با توجه به استقبالی که وسائل ارتباط جمعی خارج از کشور به مصاحبه او نشان دادند اصلا بی پایه نیست و به نظر میرسد که دولت های کشورهای غربی نیز در غیاب یک اپوزیسیون یکپارچه، هماهنگ و توانمند جمهوریخواه،  از او پشتیبانی خواهند کرد.

هر دو پادشاه پهلوی، دارای سوابق تاریکی از وابستگی و سرسپردگی به قدرتهای استعماری بیگانه هستند و دیکتاتوری مطلق، شکنجه، حبس و کشتار آزادیخواهان و دزدی اموال و ثروتهای ملی شیوه اصلی کارشان بوده است.

 هر دو پادشاه پهلوی،  رضاشاه در کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹،  طراحی و کارگردانی شده بوسیله سرویس جاسوسی ام آی سیکس دولت انگلستان، و محمدرضا شاه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، طراحی شده بوسیله سازمان جاسوسی سی ای ا امریکا و کارگردانی شده بوسیله هر دو دولت امریکا و انگلستان، از عوامل اصلی و نفراول در سرنگونی حکومت دموکراسی نوپای ایران بودند که برای حفظ و توسعه منافع استعماری کشورهای انگلستان و امریکا به قدرت رسیدند. بدون هیچ شک و شبهه ای روزگار اسفناک کنونی ایران نتیجه مستقیم و پیامد آن دو کودتای خانمان برانداز است که نتائج سهمگین ان تا سالها گریبان گیر مردم بی گناه کشورمان خواهد بود.

 آقای رضا پهلوی پسر ارشد محمدرضا شاه،  دارای سابقه مبارزاتی شاخصی بر علیه جمهوری اسلامی نیست و اعتبار او برای رهبری مبارزات مردم بر علیه جمهوری اسلامی، ولیعهدی محمدرضا شاه پهلوی است انتظار آنکه آقای رضا پهلوی دست به تقبیح یا محکوم کردن دیکتاتوری پادشاهان گذشته بزند انتظاری بیهوده است، به دلیل آنکه چنین اعترافی اعتبار ایشان را برای پادشاهی ایران سست میکند. تکیه ایشان برای به قدرت استقرار دوباره سلطنت پهلوی بیشتر تکیه به نارضایتی عمیق مردم از جمهوری اسلامی است، که نه تنها آزادیهای سیاسی که آزادی های اجتماعی مردم ایران را نیز از آنها گرفته، و اتلاف ثروت ملی ایران و شکنجه و کشتن مخالفان و جنایت، به مقیاس زیاد پادشاهان پهلوی را پشت سر گذارده است.

آقای رضا پهلوی همیشه برای متمایز کردن حکومت پادشاهان گذشته پهلوی از جمهوری اسلامی آزادی های اجتماعی زنان و مردان در دوران سلطنت آنها را در مقابل نبود هیچ گونه آزادی اجتماعی در حکومت جمهوری اسلامی برخ مردم میکشد. او هیچگاه از دیکتاتوری و نبود آزادی های سیاسی در زمان آنها و مجازاتها و اعدام های فراقانونی در صورت تخلف و زیر پا گذاشتن خط قرمز های نامرئی حکومت دچار مردم آزادیخواه بجان آمده از دیکتاتوری میشد سخنی به زبان نمی آورد. سیاهچال های مرگبار شهربانی رضاشاه و ساواک محمد رضا شاه، گریبانگیر و منتهی به مرگ بسیاری از آزادیخواهان و دولتمردان ایران شده بود. و البته ادعای اعطای! حق رای به زنان وسیله محمد رضا شاه در حالی که هیچ کسی در ایران دارای حق رای نبود، شوخی دردناکی بیشتر نیست.

 سوالی که بعضی رهبران اپوزیسیون خارج ایران از آقای رضا پهلوی دارند اینست که چرا او که مدعی پشتیبانی از تمام آزادیهای سیاسی و اجتماعی برای حکومت آینده ایران است، از هرگونه صحبتی در نفی و رد دیکتاتوری حکومت پدران خود، خودداری میکند.

جواب این سوال به نظر من بسیار روشن است، همان گونه که گفته شد او یک شخصیت برجسته سیاسی یا فرهنگی نیست، که ایشان را به خودی شخص خود، بصورت یک رهبر از دیگران متمایز کند، و اعتبار او بیشتر بر ولیعهدی شاه سابق و وراثت خانوادگی بر اساس قانون اساسی ۱۹۰۶ متکی است. پر واضح است که هرگونه اعتراف به دیکتاتوری، وابستگی و نادرستی های شاهان گذشته پهلوی اعتبار و صلاحیت ایشان را را که میراث دار آن دو پادشاه است زیر سوال میبرد به این دلیل است که انتظار انتقاد و محکوم کردن سوابق تاریخی آنها که بر پایه منابع داخلی و اسناد و اطلاعات منتشر شده وسیله وسیله وزارت خارجه آمریکا غیر قابل انکار است، انتظاری بیهوده است.

مصاحبه اخیر ایشان، با تعدادی از رسانه های خارجی ایرانی کاملا بازگو کننده واقعیت ذکر شده در بالاست به وضوح نشان میدهد که تمام سوالات و جواب ها از پیش طراحی شده بود خبرنگاران از قبل دستچین شده بودند. اگر ایشان می توانستند به هر سوالی، بخصوص سوالاتی در مورد دوران حکومت پدران خود پاسخ دهند، براحتی می توانستند ضمن دعوت نمایندگان اپوزیسیون و خبرنگاران آزاد به تمام سوالات پاسخ داده و به تشریح اعتقادات و سیاستهای خود بپردازند و به تمام شک و تردید های موجود در مورد اهداف خود پاسخ دهند.

حال سوال از اپوزیسیون جمهوری خواه و جبهه ملی است، چگونه است که آقای رضا پهلوی که ولیعهد محمدرضا شاه پهلوی و میراث دار رضا شاه و محمد رضا شاه است که هر دو آنها، با دو کودتای به وسیله دو دولت بزرگ استعمارگر و برای حفظ و توسعه منافع استعماری آنها و با همکاری و مشارکت خائنانه هردو آن شاهان و همچنین قشرهای مذهبی همگام با آنها به قدرت و حکمرانی رسیده بودند و هر دو دولت آمریکا و انگلستان به توطئه خود و سازماندهی ان دو کودتا معترفند و دولت آمریکا پس از گذشت چند دهه اسناد مربوط به انها را که بوضوح حتی جزئیات لحظه به لحظه هر دو کودتا را شرح میدهد را منتشر کرده است،  میتواند در بین مردم ایران جایگاه بزرگتر از اپوزیسیون ملی ایران خصوصا جبهه ملی با ان سوابق درخشان و پر افتخار در تاریخ داشته باشد و واقعا چه دلیلی اپوزیسیون و جبهه ملی را تا بدین پایه سترون و بدون دنباله کرده است که اکنون اقای رضا پهلوی،  پهلوان میدانست و اپوزیسیون سیاهیهای لشگر او. جمهوری خواهان باید بدانند که مبارزه آنان فقط با جمهوری اسلامی نیست وظیفه دیگر جمهوریخواهان که بهیچوجه کم اهمیت تر از سرنگونی جمهوری اسلامی نیست مبارزه در عرصه تبلیغاتی بر علیه دروغ پراکنی های خاندان پهلوی است که با استفاده از نارضایتی گسترده مردم از جمهوری اسلامی در صدد ماهی گیری از اب گل الود و بازگشت به قدرت هستند. در این رابطه آگاه کردن مردم ایران و بخصوص نسل جوان از سوابق سیاه این خاندان و ضربات هولناکی که آنها با تبعیت از قدرتهای استعماری در دو کودتای انگلیسی آمریکایی در سالهای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ به استقلال و مشروطیت ایران وارد کردند بسیار ضروری است. مردم ایران باید بدانند که هر دوی این پادشاهان هیچ اختیاری از خود نداشتند و در تمام مراحل حکومت خود هرگاه که منافع ملی کشورمان در تضاد با منافع دولتهای انگلستان و امریکا قرار گرفته منافع کشور و ملت ایران مانند گوسفند قربانی، قربانی منافع استعماری اربابان پادشاهان پهلوی شده است. برای نمونه قرارداد اکتشاف استخراج و تصفیه نفت در ایران با یک تبعه کشور انگلستان به نام ویلیام ناکس دارسی در سال که در سال ۱۲۸۰/۱۹۰۱ با دولت ایران به امضا رسید در نظر اوریم، این قرارداد به نحو بی سابقه ای به نفع ایران بود و نشانه وطن پرستی و درایت طرف ایرانی مذاکره کننده برای تنظیم قرارداد و استقلال رای و عدم وابستگی شاه قاجار بود. بهمین جهت بود که دولت انگلیس از سال ۱۲۸۸ سهام دارسی در آن شرکت را تصاحب کرد در صدد تغییر و تعویض شرایط آن برآمد. انکار با وجود دموکراسی، مجلس شورای ملی و مطبوعات آزاد و دولتمردان وطن پرست کاملا غیر ممکن بود. اولین تلاش انگلستان به منظور تعطیل دموکراسی، ایجاد خفقان و در دست گرفتن تمام اختیارات دولت ایران، تحمیل قرارداد تحت الحمایگی ۱۹۱۹/۱۲۹۸ به دولت ایران بود که ایران را بطور دربست در سلک کشورهای تحت الحمایه انگلستان قرار میداد و انگلستان را تبدیل به تصمیم گیرنده بلامعارض در مورد تمام مشکلات، راه حل ها و تصمیم گیری های سرنوشت ساز قرار می داد. این قرارداد با پرداخت دویست هزار پوند به وثوق الدوله نخست وزیر خیانتکار ایران و دو نفر از وزرای کابینه او به تصویب دولت وثوق رسید ولی با آنکه تمام کشور ما، از قبل از جنگ جهانی اول تا آن زمان در اشغال نظامی دولت انگلیس و در زیر فشار ناشی از اشغال بود، با مخالفت شدید در مجلس شورای ملی ایران و مخالفت احمد شاه قاجار و روزنامه ها و قاطبه مردم ایران روبرو شد و به جائی نرسید. و وثوق از واهمه دستگیری و محاکمه به دامان اربابان انگلیسی خود در لندن پناه برد. این حرکت هماهنگ مردم ایران، مجلس شورای ملی، رجال و دولتمردان آگاه و وطن پرست و احمدشاه قاجار به استعمارگران انگلیسی آموخت که حتی با اشغال نظامی ایران نمی توانند منافع استعماری خود را به ملت ایران تحمیل کنند.

مدت قرارداد دارسی ۶۰ سال بود و در سال ۱۹۶۱/۱۳۴۰ به پایان میرسید و بر پایه قرارداد دارسی تمام اموال منقول و غیر منقول شرکت نفت در پایان مدت قرارداد به ایران تعلق میگرفت و ایران صاحب بزرگتری شرکت اکتشاف و تصفیه نقت در دنیای آن زمان می شد، و این برای انگلستان به هیچ وجه قابل تحمل نبود. پس از ناکامی از در اختیار گرفتن دولت ایران با تحمیل قرارداد ۱۹۱۹، انگلستان دریافت که تا زمانی که دموکراسی و حاکمیت ملی در ایران پابرجا است امکان تغییر و تمدید قرارداد دارسی وجود ندارد و تنها راه حل استقرار حکومتی دیکتاتوری و دست نشانده واز بین بردن دموکراسی، آزادی بیان و احزاب در ایران است. در سال ۱۹۲۰/۱۲۹۹ ژنرال آیرونساید فرمانده نیروهای ارتش انگلیس در ایران، با استخدام و بکار گرفتن سیدضیاءالدین طباطبائی جاسوس با سابقه انگستان و یک افسر قلدر، خشن، حریص و فاقد حتی سواد خواندن و نوشتن و بی اطلاع از اوضاع سیاسی دنیا بنام رضاخان میرپنج دست به کودتا و تخریب کامل دموکراسی در ایران و استقرار دیکتاتوری ترور و وحشت بسرکردگی و رضا خان در ایران کرد. در سال ۱۹۳۳/۱۳۱۲ در طی مذاکراتی در یک جلسه بین رضا خان و دو دیپلمات کارکشته و با سابقه انگلستان، سفیر انگلستان در تهران و رئیس انگلیسی شرکت نفت، در حالی که هیچ دیپلمات ایرانی در جلسه شرکت نداشت و حتی مترجم بین رضا شاه و انگلیسی ها کارمند سفارت انگلستان بود قراردادی تنظیم شد که بر اساس ان نه تنها، تمام منافع و مطالبات ایران بر اساس قرارداد دارسی از میان رفت، مدت قرارداد تازه برای سیی سال دیگر یعنی تاسال ۱۳۷۰ تمدید شد. دکتر محمد مصدق در نطقی در مجلس ششم در مورد این قرارداد چنین گفت:

مادر دهر نزاد کسی را که در یک شب به وطنش چنین خیانتی کند!

اگر کودتای ۱۲۹۹ با خیانت و شرکت رضاشاه صورت نمی گرفت:

قرارداد تحمیلی، غیرقانونی و ننگین ۱۳۱۲ / ۱۹۳۳ بسته نمیشد.

قرارداد دارسی لغو نمیشد.

دولت ملی و مردمی دکتر مصدق، هیچ احتیاج و الزامیی برای ملی کردن صنعت نفت در سال ۱۳۳۱ نداشت چون قرارداد دارسی در کمتر از ده سال دیگر به پایان میرسید.

و کشور ایران صاحب بزرگترین صنایع اکتشاف، استخراج تصفیه و فروش نفت میشد که ملیاردها دلار ثروت را به خزانه ایران سرازیر می کرد.

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با شرکت محمد رضا شاه و آخوندهای شیعه صورت نمی گرفت.

مردم ایران هچ انگیزه ای برای انقلاب در سال ۱۳۵۷ نداشتند.

کشور و ملت ایران گرفتار سرنوشت دردناک کنونی و چنگال خونالود ددمنشان جنایتکار اسلامی نبودند.

برای انکه بدانیم این دو پادشاه که در مقابل مردم بی دفاع قدر قدرت بودند و قلدری می کردند و به راحتی دستور زندانی کردن شکنجه، قتل و سر به نیست کردن مخالفان خود مخالفان و معترضان آزادیخواه وطن پرست را صادر میکردند، چقدر در مقابل اربابان خود ذلیل و زبون بودند، در زیر خلاصه ای از عاقبت کار آنان را بخوانید:

رضاشاه از اینکه در اذهان مردم، به عنوان مجری سیاستهای استعماری دولت انگلستان شهرت داشت و با کودتای طرح و کارگردانی شده آن دولت بکار گمارده شده بود احساس سرشکستگی و حقارت می کرد، و در پی فرصتی برای خلاصی از چنگال انگلیسیها بود. او بجای برگشت به ملت ایران و عذرخواهی از گذشته، کناره گیری از قدرت و احیای دوباره مشروطیت و حاکمیت مردم و فقط سلطنت کردن نه حکومت و اتکا به قدرت و پشتیبانی مردم نه قدرت بیگانه، شروع به لاس زدن با هیتلر، کرد به خصوص انکه هیتلر در دوسال اول جنگ دوم، دست بالا را در جبهه های جنگ علیه متفقین داشت کرد. برای اینکار ابتدا اقدام به صادر کردن مواد کشاورزی و دامی حاصله از املاک وسیع غصبی از مردم بی دفاع، شامل بیش از ۲۵۰۰ دهکده و قریه از حاصلخیز ترین زمینهای کشورمان به آلمان هیتلری کرد که صد البته، ارز حاصل از آنها را به حسابهای بانکی او در بانکهای خارج از کشور واریز میشد. این در حالی بود که کشور و مردم ایران در سالهای بین ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ گرفتار قحطی بزرگی بودند این قحطی بدلیل انکه دولت انگلستان بطور وسیع دست به خرید و ارسال گندم و سایر محصولات کشاورزی ایران به جبهه های جنگ در مقابل آلمان زده بود و موجب نایابی مواد غذائی و مرگ قسمت بزرگی از شهروندان کشور در آن سالها شد. بر اساس آمارگیری های سفارت آمریکا در سالهای قبل و بعد از قحطی بزرگ در ایران، بین هشت تا ده میلیون از جمعیت ایران در طول سالهای قحطی نابود شدند.

در اینجا اشاره به یک نکته با اهمیت ضروری است، رضا شاه دیکتاتوری کاملا بی سواد بود و هیچ اطلاعی از موقعیت ژئوپولیتیک ایران نداشت و موقعیت حساس ایران را در منطقه بسیار حساس خاورمیانه درک نمی کرد. او همچنین بخاطر دیکتاتوری خشن و مطلق تمام فرهیختگان سیاسی ایران را از اطراف خود پراکنده کرده بود و اگر کسی مانده بود از ترس جان جرات مخالفت با آرای او را نمیکرد. ایران در شمال، دارای ۲۰۰۰ کیلومتر مرز با کشور بزرگ اتحاد جماهیر شوروی و در جنوب و باختر، کشورمان دارای هزاران کیلومتر مرز مشترک با امپراتوری قدرتمند انگلستان بود. در چنین شرایطی در جنگ دوم جهانی که آلمان با روسیه شوروی و امپراتوری انگلیس درگیر جنگ بود هیچ دولتمرد آگاهی در کشور ایران با توجه به موقعیت حساس و خطرناک کشور، اقدام به نزدیک شدن به آلمان و از آن مهمتر اجازه به اقامت صدها جاسوس آلمانی در لباس کارشناس در ایران نمی کرد ولی رضا شاه نه تنها اینکار را کرد که درخواستهای پیاپی متفقین در مورد اخراج کارشناسان آلمانی را نیز پشت گوش انداخت و با این کار لطمه جانکاه دیگری به پیکر ایران وارد کرد.

در تاریک روشن صبح روز سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای روسی از شمال و نیرو های انگلیسی از غرب جنوب وارد ایران شدند و دست به اشغال کشورمان زدند فرماندهان ارتش، ارتشی که بیش از ۵۰ درصد درآمد سالانه کشور به مصرف آن میرسید با تعویض یونیفرم نظامی با لباسهای شخصی بدون شلیک یک تیر از جلو نیروهای متفقین گریختند و کشور را دودستی تقدیم به اشغالگران بیگانه کردند.

رضاشاه که بخاطر اشغال کشور قدرت خود را از دست داده بود بخاطر ترس از شورش و انتقام مردم از انگلستان انتظار پناهندگی در سفارت انگلیس را داشت به گزارش دریفوس سفیر آمریکا به وزارت خارجه انکشور توجه کنید:

«شاه ابراهیم قوام پدر شوهر دختر خود را، برای نشان دادن اضطراب شاه از تاخیر و ادامه زدوخورد، به دیدن سفیر انگلستان فرستاد. قوام همچنین در لفافه پرسید که شاه ممکنست که به خاطر ترس از روسها بخواهد به سفارت انگلستان پناهنده شود ولی با سردی سفیر انگلیس روبرو شد».

ترس رضاخان از روسیه نبود بلکه از مردمی بود که در طول ۲۰ سال آزادی، جان و اموال آنها مورد تجاوز او و ارتش او قرار گرفته بودند.

رضا شاه و دولت انگلستان هر دو، ولی هر کدام با یک دلیل متفاوت، نگرانی های زیادی از شورش مردم و ایلاتی که آزادی، زندگی و داراییهای آنها بمدت بیست سال مورد تجاوز رضاشاه قرار گرفته بود، داشتند. رضا شاه به خاطر ترس از محاکمه و اعدام و امپراتوری انگلستان بخاطر برملا شدن تمام دسیسه های انگلستان در کودتای سوم اسفند، استقرار دیکتاتوری رضاشاه و به مدت نزدیک بیست سال پس از آن هدایت تمام سیاست های دولت ایران در جهت منافع انگلیس. در طول چنین محاکمه ای، بخاطر برملا شدن اهداف استعماری دولت انگلستان و جنایات و دزدیهای رضا خان که دولت انگلستان در تمام انها شریک جرم محسوب میشد و لطمه زیادی در دنیا که به حیثیت انگلستان وارد می شد و از همه مهمتر اعتبار قرارداد ۱۹۳۳ و لغو قرارداد دارسی، که انگلستان بمدت ۲۰ سال برای آن تلاش کرده بود قطعا به زیر سوال میرفت و دولت ایران می توانست از زیر بار اجرای آن شانه خالی کند و آن را کان لم یکن اعلام کند. به این جهت انگلستان به سرعت دست بکار انتقال رضاشاه از تهران تحت حفاظت نیروهای انگلیس و تبعید او با کشتی باری انگلیسی به تبعیدگاه شد. سه سال بعد در سال ۱۳۲۳ رضا شاه در حالی که نتوانست حتی یک ریال از میلیون ها، و به مقیاس امروز میلیاردها پول و املاک بیشمار و وسیعی که از اموال دولتی و اموال مردم با نادرستی بدست آورده بود براحتی و در آزادی استفاده کند، در تبعیدگاه ژوهانسبورگ در غربت و تنهائی جان سپرد.

ایران در کودتای ۱۳۳۲ / ۱۹۵۳

در سال ۱۳۲۹ دولت ملی دکتر محمد مصدق صنایع نفت ایران را که تا آن تاریخ به وسیله دولت انگلستان به تاراج می رفت ملی کرد و برای بار دوم دولت انگلستان و این بار با همکاری موثر دولت آمریکا دست به کودتا زدند، حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون و محمد رضا شاه را که از ایران فرار کرده بود به قدرت باز گرداندند.

در زیر مکاتبات سفیر انگلستان و سفیر امریکا سه ماه قبل از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را بخوانید که چگونه محمد رضا شاه با نهایت عجز از هندرسون سفیر آمریکا تقاشا میکند که از انگلستان بخواهد تکلیف او را روشن کند!:

به گزارش زیر، از طرف سیر راجر ملور مایکینز سفیر انگلیس در آمریکا در سال ۱۹۵۳، به وزارت خارجه انگلستان که راجع به مکاتبات خود با وزارت خارجه آمریکا را در مورد محمدرضا شاه توضیح میدهد توجه کنید

شماره ۱۰۸۵، ۲۱ می ۱۹۵۳

بسیار محرمانه

 پرژیا

وزارت خارجه آمریکا به ما اطلاع داد در چند مورد گفتگوهائی که هندرسون (سفیر آمریکا در تهران) با شاه داشته است او از هدف اصلی انگلستان در مورد خودش ابراز بی اطلاعی کرده است و میخواهد بداند منظور نهائی انگلستان چیست. او بطور خسته کننده ای تکرار میکند که دولت انگلستان سلسله قاجاریه را بیرون کرد و پدر من را سرکار آورد و بعد او را هم بیرون کرد و حالا بستگی به انگلستان دارد که بخواهد او را در قدرت نگه دارد یا کنار بگذارد.

اگر تصمیم انگلستان بر اینست که او را در راس قدرت نگه دارد او باید بداند ولی اگر تصمیم آنها بر اینست که او باید برود، باید فورا به او اطلاع داده شود که او به ارامی خود را کنار بکشد. آیا انگلستان میخواهد کس دیگری را به جای اوبه شاهی بر گزیند؟ و یا بکلی سیستم سلطنتی را در ایران براندازد؟ ایا انها (انگلستان) درپی این هستند که اعتبار و حیثیت او را ازبین ببرند؟

خوب دقت کنید! این پادشاه ایران است که به این صورت برای کمک انگلستان و امریکا برای استمرار قدرتش التماس میکند. در هیچ مرحله از نزدیک ۲۷ قرن تاریخ ایران، این کشور تا به این درجه از پستی سقوط نکرده بود. چگونه ممکن است که یک پادشاه مشروطه به توصیه نخست وزیر فرهیخته وطن پرست کشور خود، برای سلطنت کردن با افتخار براساس قانون اساسی مشروطه که برای پیروی و نگهداری از آن سوگند خورده است نادیده گرفته و در ازای ان برای کسب قدرت و سرقت اموال ملت خود حاضر به فروش خود و کشور خود به کشورهای بیگانه شود و هنگامی که خود را در تنگنا ببیند، سفیر یک کشور بیگانه را با التماس واسطه میانجیگری از کشور استعمارگر دیگری کند که درطول سیصد سال ایران را بازیچه اهداف مزورانه خود قرار داده و خسارات صد درصد جبران ناپذیری به آن وارد کرده است، همان دولت استعمارگری که پدر او را، با نهایت تحقیر پس از آن که تاریخ مصرفش سپری شده از قدرت کنار گذارده و با یک کشتی باری از ایران اخراج کرده و حتی به او اجازه نداده که در یک کشور آمریکای جنوبی آزاد زندگی کند و انقدر او را درسارت نگاه داشت تا که در غربت و اسارت بمیرد.

حال چگونه است که آقای رضا پهلوی با میراثی تا بدین حد مورد قبول و احترام تمام رسانه های ایران خارج از کشور است. من مصاحبه آقای فلاحتی از صدای امریکا را با آقای رضا پهلوی در یوتیوب گوش کردم. برای من تا حدی باعث تعجب بود که شخصی مانند اقای فلاحتی از صدای امریکا که رسانه اصلی دولت آمریکا است برای مصاحبه به محل اقامت او میرود و با نهایت احترام برای مصاحبه، مانند خبرنگاران ایرانی در مقابل محمد رضا شاه در مقابل او می نشیند و هیچ سوالی را در مورد گذشته خاندان پهلوی مطرح نمی کند. در یک مصاحبه دیگر با یک نفر که من متاسفانه تاریخ و نام مصاحبه شونده یادم نیست وقتی آن شخص در یک مورد بجای نام رضا شاه رضا خان را بکار برد فلاحتی بشدت به او اعتراض کرد و گفت ایشان رضا شاه هستند و پس از یکی دو مجادله لفظی بالاخره ان شخص گفت رضاشاه. من مورد دیگری را سراغ ندارم البته من برنامه صفحه آخر را بطور گهگاهی تماشا میکنم ولی همین دو مورد این را به شنونده القا می کند که صدای آمریکا از همین حالا اقای رضاپهلوی را به پادشاهی ایران برگزیده است!؟

و همچنین مردم در تظاهرات داخل کشور به روان پدربزرگ او که دمکراسی ایران را پایمال کرد و ما را به این روزگار اسفناک دچار ساخت، درود می فرستند!! و در مقابل جبهه ملی ایران میراث دار محمد مصدق با گذشته ای درخشان و مشحون از خدمات بزرگ به استقلال و حاکمیت ملی و کوتاه کردن دست دو ابرقدرت روسیه شوروی و انگلستان با بازپس گیری امتیاز شیلات شمال و نفت جنوب اینگونه تنها، بی سرپرست و بی طرفدار مانده است، اگر ما میراث داران محمد مصدق، حسین فاطمی و شاپور بختیار هستیم مسلما میراث داران خوبی نیستیم!!

این موضوع پیچیده ای نیست که اکثر وسایل ارتباط جمعی ایرانی موجود فقط با حمایت های مالی کسانی می توانند دوام بیاورند و هزینه های زیاد تلویزیون ها و نشریات پر خرج خود را تحمل کنند که از منابع مالی اشخاص و سازمانهای ذینفع استفاده کنند. البته یکی از این منابع ثروت بی حساب است که به وسیله پادشاهان پهلوی از ایران به سرقت رفته و اکنون برای بازگرداندن پهلوی به قدرت بکار گرفته میشود در این رابطه نقش عربستان، امارات و اسرائیل به هیچ وجه نباید نادیده گرفت. انتظار اینکه صدای آمریکا، تلویزیون منو تو و امثالهم از جمهوری خواهان ملی را برای مصاحبه دعوت کنند بیهوده است و تا زمانی که جبهه ملی و سامانهای ملی جمهوریخواه با هم جمع نشوند و یک سازمان بزرگ و منسجم متشکل نشوند و جبهه واحد قدرتمندی تشکیل ندهند، امکان انکه قدرتهای خارجی آنها را به بازی بگیرند وجود ندارد، آنها کسی را حمایت میکنند که نفوذ زیاد در بین مردم ایران داشته باشد و ازنظر انها مهره موثری ذر اینده ایران به حساب بیاید

وظیفه بزرگ اپوزیسیون در داخل و خارج کشور ایران، دادن آگاهی از گذشته شاهان پهلوی بطور مداوم و به مقیاس بزرگ و گسترده به مردم ایران است. این کار برای جلوگیری از فریب و گرفتار شدن مردم ایران در دام رژیم پهلوی برای سومین بار بسیار ضروری است. فقط در صورتی که اپوزیسیون جمهوریخواه هرچه زودتر به صورت یک آلترناتیو آزادیخواه، دموکرات، میراث دار افکار و منش آزادیخواهانه محمد مصدق درآید، میتواند مورد اعتماد و قبول مردم ایران قرار گیرد و تنها در چندین مرحله ایست که می تواند به قدرتهای خارجی بقبولاند که تنها آلترناتیو مناسب برای جایگزینی جمهوری اسلامی آنها هستند و کشور ایران با حکومت جمهوری و دموکراتیک، به صورت وزنه سنگینی است که میتواند صلح آرامش و و استحکام را در خاورمیانه بارور کند. تجربه خمینی و حمایت قدرتهای خارجی از او نشان داد که آنها روی اسب چلاق شرطبندی نمیکنند. در سال ۱۳۵۷، فقط پس از اطمینان به نفوذ گسترده خمینی در بین مردم ایران بود که دولت آمریکا ژنرال هایزر را به ایران فرستاد و به وسیله او به عوامل سازمان سیا در بین فرماندهان ارشد ایرانی دستور اعلام بی طرفی ارتش را صادر کرد!.

اگر جبهه ملی و جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک هرچه زودتر نتوانند به صورت یک جبهه واحد سازماندهی کرده و اقدام به نفوذ و شناساندن خود به مردم ایران در داخل کشور کنند، این احتمال به هیچوجه دور از ذهن نیست که مردم جامعه امروز ایران، به جان آمده از شرایط دردناک و اسفناک پر از فقر، بیماری، فحشا، و اعتیاد ودر زیر دیکتاتوری دزد و جنایتکار اسلامی، بنا به ضرب المثل معروف «صد رحمت به کفن دزد اولی» به آلترناتیو دم دست و قابل قبول کشورهای غربی رضایت دهند و برای بار سوم به چنبر خانواده پهلوی گرفتار ایند. چون واقعیت آن است که واقعا دزدان پهلوی چی در مقابل غارتگران اسلامی چون کفن دزد در مقابل دزدان جواهرند و لااقل به زندگی و پوشش مردم کاری ندارند.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.