مجید محمدی
حجاب اجباری مهمترین و بارزترین نماد و برنامه در مهندسی فرهنگی و اجتماعی تحت عنوان اسلامیسازی است
موج جدیدی از سرکوب زنان در ایران آغاز شده است- ATTA KENARE/ AFP
با شروع فصل تابستان در ایران، موج جدیدی از سرکوب و نقض حقوق زنان به راه افتاده است. این موج تازه با عنوان اعمال قوانین مربوط به حجاب، از ممنوعیت ورود زنان «بدحجاب» یا «کم حجاب» به متروی مشهد تا ایستهای بازرسی فلهای گشت ارشاد که مثل گذشته زنان را با هل دادن، تحقیر و فحاشی (نامه محسن پیرهادی عضو مجلس تهران به فرمانده نیروی انتظامی، تابناک ۱۶ تیر ۱۴۰۱) به ونهای گشت میبرند، از توقیف گسترده خودروها به بهانه «شل حجابی» و تعطیلی اماکن گردشگری به این بهانه، تا ارائهنکردن خدمات به زنان «بدحجاب» در ادارات دولتی، ازجمله بانکها را شامل میشود. ابراهیم رئیسی برای تشدید این موج، مصوبه سال ۱۳۸۴ شورای عالی انقلاب فرهنگی در باب حجاب و عفاف را مجددا ابلاغ کرد.
در عکسالعمل به این موج حتی بخشی از تمامیتخواهان، دولت رئیسی و نهادهای تحت کنترل رهبر (ستاد امر به معروف و نهی از منکر) را به بازگشت به سیاست گذشته رژیم یعنی اعمال فشار تدریجی در بلندمدت دعوت کردهاند. (سرمقاله روزنامه رسالت ۱۵ تیر ۱۴۰۱) بخشی از مخالفان حجاب اجباری نیز در یک کارزار، ۲۱ تیرماه، یعنی روز حجاب و عفاف را روز بیرون رفتن بدون حجاب اعلام کردهاند.
تحمیل تدریجی یا گازانبری
روحانیان شیعه و پاسداران آنها در پیشبرد پروژه شکل دادن به یک حکومت تمامیتخواه فاشیستی از مجرای اسلامیسازی از بالا و تحمیل سبک زندگی خود بر دیگران بسیار صبور بودهاند. آنها همچنین در مهندسی فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران نیز صبورانه و تدریجی عمل کردند. البته در حوزه حجاب، حذف کالاهای فرهنگی رقیب و تضعیف سنتهای اجتماعی سکولار در مواردی دست به خشونت زدهاند، اما عموما از روشهای پاداش و هویج با هم استفاده کردند.
آنها در ابتدا بر تودههای بیسواد و کمسواد مذهبی و نیروهای روشنفکر و دانشگاهی ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی و بهطور کلی ضد تمدن غربی اتکا داشتند و توانستند بسیاری از نهادهای خود مانند روزنامهها، احزاب، موسسات تبلیغات دینی و تجاری و شرکتها را تاسیس کنند و درعینحال بسیاری از نیروهای مخالف خود را بهتدریج سرکوب و نهادهای آنها را تعطیل کنند، اما این کافی نبود. در مرحله بعد بهتدریج نیروهای سیاسی- مذهبی با گرایشهای مداراجویانه و آزادیخواه را حذف کردند. سپس نیروهای چپ مذهبی وفادار به خمینی حذف شدند، چون آنها خامنهای را رهبری فرهمند و قابل اطاعت نمیدانستند. در مرحله بعد نیروهای میانهرو را که میخواستند با جهان تنشزدایی کنند، یکی یکی حذف کردند و این کار بیش از چهار دهه طول کشید. در طی چهار دهه، اسلامیسازی همه چیز از علم، فلسفه، هنر و پوشش تا معماری، آموزشوپرورش، اتوبوسرانی و پیادهروها ادامه داشت و بسیاری از مخالفان، این اسلامیسازیها را هدف فرعی و کسب قدرت را هدف اصلی معرفی میکردند.
آخرین اقدامها در این ۴۳ سال عبارتند از: ۱- دستور علی خامنهای مبنی بر بازنویسی کتابهای درسی که بارها بر اساس برنامه اسلامیسازی تدوین شدهاند، ۲- تلاش برای ذهنشویی دانشآموزان با مداحی «سلام فرمانده» و برگزاری مراسم برای مداحی رهبر در استادیومهای ورزشی با حضور زنان، در حالی که زنان برای مسابقات نمیتوانند در ورزشگاهها حضور پیدا کنند، ۳- موظف کردن همه دستگاههای دولتی در پیگیری سیاست جمعیتی موردنظر خامنهای که همه منابع کشور را در اختیار این برنامه قرار میدهد تا جمعیت کشور مطابق نظر رهبر دو برابر شود، ۴- پر کردن فضاهای شهری با تبلیغات نهادهای امنیتی و نظامی مانند سازمان اوج برای دولت رئیسی و فرماندهان سپاه، ۵- حاکم کردن اسلامگرایی نظامیگرا بر محتوای تولیدات فرهنگی کشور (مثل توقیف فیلمهایی که از دولت قبل پروانه نمایش داشتهاند) و ۶- معرفی ستارههای جهانی با عنوان پشتیبانان امپریالیسم شیعی و تبلیغات آن (مثل تحریف سخنان رونالدو برای نامشروع جلوه دادن اسرائیل).
در کنار فرایند انحصاریسازی قدرت، همه قوای حکومتی دو پروژه بزرگتر یعنی مهندسی اجتماعی و مهندسی فرهنگی را به اجرا درآوردند. علی خامنهای در همه سخنرانیها به بخش فرهنگ یا جامعه میپردازد و بر این دو تاکید دارد. او از عبارتهای مختلف و هشدارهای متفاوتی برای تاکید بر مهندسی فرهنگی و اجتماعی استفاده میکند، اما همه بر یک موضوع متمرکزند؛ حذف هر آنچه از حکومت مستقل است. او از بهکار بردن این تعبیرها ابایی ندارد و وظیفه حکومت دینی را مهندسی فرهنگی و اجتماعی میداند.
مهندسی اجتماعی
هم در دوران پهلوی و هم در دهه ۷۰، برخی نهادهای صنفی، حرفهای و اجتماعی نسبتا مستقل شکل گرفت. این نهادها برخلاف فشارهای حکومتی تلاش میکردند خود را به کارکردهای ویژهای محدود کنند و از سیاست دوری گزینند تا بتوانند در حکومت دینی که برای هر نهادی یک نمونه اسلامی درست میکرد، به حیات خود ادامه دهند. این نهادها نه برانداز بودند و نه از کشورهای خارجی کمک میگرفتند، اما حکومت اسلامی با زدن چنین برچسبهایی آنها را تحت فشار قرار میداد و اعضای آنها را مدام بازداشت و تهدید میکرد و در نهایت فعالیت آنها را متوقف میکرد. آخرین مورد، انحلال جمعیت امام علی بود که صرفا یک نهاد خیریه بوده است.
با پیشبرد چنین سیاستی تا پایان قرن چهاردهم، نه نهاد مدنی، روزنامه، نشریه و ناشر مستقلی باقی ماند و نه هیچ نهاد فرهنگی توانست بدون وابستگی به حکومت فعالیت کند. این گونه نهادها یا ازنظر اجرایی، یا سازمانی و مالی به حکومت و منابع در اختیار حکومت که بهطور دلبخواهی هزینه میشوند وابسته بودند.
در طی دوران حکومت جمهوری اسلامی، نهادهای دولتی همیشه سعی کردهاند نهادهای جعلی در برابر نهادهای ضعیف و شکننده موجود که مدام تحت فشار نهادهای امنیتی بودهاند تاسیس کنند. هرچند این روند برای کسب مشروعیت ملی یا بینالمللی موفق نبود، اما حکومت دست از این سیاست برنداشت. این نهادهای غیردولتی (سمن یا «سازمان مردمنهاد» به تعبیر بوقهای تبلیغاتی دولتی) در همه مجامع بینالمللی حاضر شدند و از مواضع جمهوری اسلامی دفاع کردند. همه هزینههای حضور این افراد در مجامع بینالمللی را دولت پرداخت میکند و پس از بازگشت همه آنها از منابع و مجوزهای دولتی برخوردار میشوند.
حکومت به شیوههای مختلف به مهندسی اجتماعی اقدام میکند، مانند:
۱. منع افراد از یادگیری خواندن و نوشتن به زبان مادری
۲. کنترل انواع مراسم مانند عزا و عروسی
۳. افزایش جمعیت شیعه در مناطق سنینشین
۴. منع گردهماییهای مذهبی مسیحیان تبشیری، بهائیان، سنیها و شیعیان ناهمرنگ
۵. منع تاسیس نهادهای مختلف مانند مدارس، دانشگاهها و احزاب غیرخودی
۶. فشار آوردن به مخالفان و خانواده آنها، با بازداشت، تهدید و زندان برای خروج از کشور
۷. منع تجمع غیرشیعیان باورمند به ولایت برای هر گونه مراسم غیرمذهبی مثل بزرگداشت سنتهای قومی و ملی
۸. تغییر تقویم کشور از تقویم ملی به تقویم فرقهای
۹. شیعه را با عنوان دین رسمی اعلام کردن، در حالی که میلیونها نفر در ایران شیعه نیستند و دهها میلیون نفر از کسانی که اسما شیعهاند، دستورهای شیعه را رعایت نمیکنند و به دین رسمی باور ندارند
۱۰. تقلیل هویت ملی ایرانیان در هر صحنه و مجمعی به هویت شیعی- سیاسی
اعمال حجاب اجباری، گل سرسبد این مجموعه مهندسیهای اجتماعی است. هیچ یک از این برنامهها مثل تحمیل حجاب اجباری، با سرسختی، استقامت و تداوم دنبال نشده است.
مهندسی فرهنگی
حکومت برای مهندسی فرهنگی جامعه نیز اقدامهایی انجام داده است:
۱. سانسور کتاب قبل از چاپ بهوسیله دولت و خرید دولتی کتابهای موردنظر حکومت
۲. مجوز ندادن به آثار هنری و ادبی که مطلبی برخلاف میل روحانیان و پاسداران عرضه کرده باشند
۳. انحصار صدور مجوز فعالیت فرهنگی و نهادسازی در دست دولت که به خودیها (عمدتا امنیتیها) داده میشود
۴. تبدیل فرهنگ، هنر، ادبیات و رسانه به ابزار تبلیغات سیاسی برای دولت
۵. قطع ارتباطهای فرهنگی با ملل دیگر، بهویژه غربیها
۶. تبدیل خانههای فرهنگ ایرانیان در خارج کشور، به محل برگزاری انواع مراسم مذهبی
۷. تشکیل طبقهای از مداحان که همه عرصههای فرهنگی را اشغال کردهاند
۸. کنترل مولدان فرهنگی با پاداشها (خرید آثار آنها) و تنبیهها (لغو مجوز یا لغو سهمیهها و ارز دولتی)
۹. تقلیل فرهنگ ایران در نمایشگاههای بینالمللی به تبلیغات سیاسی- مذهبی
۱۰. کاهش منابع دانشگاهی و رشدهای نجومی بودجههای دولتی برای حوزههای علمیه و تبلیغات مذهبی
ایده پردازان و مقامهای جمهوری اسلامی به این نکته باور دارند که شیعه تنها دین حق است و در متون دینی هر آنچه انسان لازم دارد هست. بنابراین فرهنگها و سبک زندگیهای دیگر را غیرضروری و نادرست میدانند. تلاش شیعیان سیاسی این است که همه آثار و نمادهای فرهنگی و سبکهای زندگی دیگر را حذف و نمادها و آثار خود را جایگزین کنند. حجاب رسمی (چادر سیاه و مقنعه تیرهرنگ) مهمترین نماد پدیدهای است که از آن با عنوان «فرهنگ اسلامی» یا «سبک زندگی اسلامی» یاد میکنند.
از: ایندیپندنت