گردآفرید سلحشوری، شهروندخبرنگار
تعطیلات نوروز فرصتی بود که من پیرزن بی آزار، مهمان و مصاحب مجالس دید و بازدید باشم، خانوادههایی که در تعطیلات عید به دیدن من میآمدند، بعد از نشستی با من، مرا به خانههای خود میبردند تا بحث را ادامه دهیم، عقلهایمان را روی هم بگذاریم تا آیندهای بابمیل خودمان یا بهتر است بگویم «بابمیل اکثریت جمعیت زیر پنجاه سال بسازیم.»
پیشتر هم در لحظه تحویل سال، تقریبا همه ساختمانهای بلند مرتبه در تهران و تعداد زیادی از شهرهای بزرگ و کوچک بهخروش آمدند و شعارهای شش ماه گذشته را تکرار کردند و دهن ناامیدانی مثل من را بستند.
در پنجشنبه آخر سال پیش از نوروز، بهغیر از سر دادن شعارها و شکفتن «خوشههای خشم»، به شیوه کشاورزان ورشکسته و گرسنه رمان «جان اینشتاینبک»، در آرامستانها بر سر مزار جانباختگان، عزاداران خشم و اندوه را با امید به آینده آمیختند و هر کجا ممکن بود به شبکههای اجتماعی ریختند، تا در تاریخ این روزهای کشور ثبت شود.
البته خبری از تظاهرات خیابانی بهقصد سرنگونی رژیم هم نبوده است و این نبود موقت، فرصتی فراهم کرد تا رسانههای داخلی و بازجوها در زندان، خود را فریب دهند که «اوضاع آرام و سر و صداها خوابیده.»
اما به کوری چشم همین بازجویان و خبرنگاران حکومتی، اعتراضات بازنشستگان و کارگران، اینجا و آنجا تازه شروع شده است، هرچند در ظاهر هنوز خواستههایشان صنفی مانده است.
در همسفری با خانوادهها به چند شهرستان و روستاهای استان مرکزی، حتی در میان فقرا و ساکنان شهرستانهای کوچک، ذهنها به نحو برگشتناپذیری به پسا جمهوری اسلامی متوجه شدهاند. باسوادها و اندک سوادداران روستاها هم بهاصطلاح عوام، بوی الرحمان رژیم را زیر بینی خود حس کردهاند. چند کدخدا و دهدار آشنا هم بیترس و واهمه از حتمی بودن سرنگونی نظام حاکم با من حرف می زدند.
از نشانه خوب تغییر نگرشها یکی این بود که پیرمردهای همسنم، برخلاف جوانیم، پیرزن شهری و تحصیل کردهای مثل من را داخل آدم بهحساب میآوردند، و مدام از من میخواستند تا تاریخی تقریبی برای سرنگونی نظام پیشبینی کنم؛ حتی میخواستند سر تاریخ مشخصی در آینده با من شرطبندی کنند.
در روستاهای قزوین و ساوه هم دیوارهای پوشیده از «شعار زن، زندگی، آزادی» البته دفن شده زیر خطهای سیاه یا جایگزین شده با کلمه «غیرت اسلامی»، چشمهای مرا نوازش میکرد.
خبر خوبتر اینکه آنتنهای استار لینک به قیمت نصب معادل هفتصد تا هزار دلار آمریکا، از مرز کردستان با سواریهای شوتینگ که با حداکثر سرعت کالای قاچاق را تا شعاع یک ساعت رانندگی از غرب تهران حمل میکنند، به چشم خود دیدم. بهبه از این سرعت اینترنت.
با نصاب تحصیلکرده و کنشگر سیاسی هم حرف زدم که کمی پایینتر آیندهنگری او را بازگو خواهم کرد.
در گشتوگذار نوروز در قزوین، به روزنامهنگاری برخوردم که در آستانه روز عید به قید وثیقه آزاد شده بود. او از نگرانیهای بازجو حدود سی سالهاش میگفت که مدام از او میخواستند درباره آینده رژیم پیشگویی رژیم اسلامی -پسند کند و بازجویان اصرار داشتند به این روزنامهنگار حقنه کنند که تظاهرات خیابانی رو به پایان است و شاید اعتراضی اینجا و آنجا بشود، اما بههیچوجه به سرنگونی نمیانجامد.
روزنامهنگار که حدود چهل ساله نشان میداد خطاب به من گفت: «من عدم اعتمادبنفس را در صدای بازجوهایم حس میکردم و همین بازجویان جابهجا تضاد و اختلافات فکری بین مخالفان جمهوری اسلامی را برای من شاهد میآوردند ؛صد البته، ناخواسته تزلزل و ورشکستگی فکری خود را میپوشاندند.»
بین روزنامهنگار فعلا آزاد شده از زندان و عموی بزرگش که ریش سفید محل هم بود، بحث داغ شد: تجربه و ریش و مو سفیدم به من میگوید که تا مرگ آقای خامنهای هیچ اتفاقی که به سرنگونی بینجامد، رخ نخواهد داد.
روزنامهنگار به قید وثیقه آزاد شده: «اگر تا آن موقع مخالفان نتوانند به سازماندهی و برنامهای برای گذار از این رژیم برسن، آن مرگ هم مثل مرگ خمینی به چرخشی برای توجیهی به سوی معاملهای با آمریکا و چند قرارداد با شرکتهای غربی خواهد انجامید و سرخوردگیهای بیشتر و مهاجرت و فرار مغز انبوه تر خواهد شد.»
جوانی در مهمانی با صدای بلند گفت «تا آخر امسال اینها رفتنیان وگرنه من رفتنیام از این ده و کشور، حتی اگر با قایق بادی مجبور باشم خودم رو به یونان و یا ایتالیا برسانم.»
روزنامهنگار: «شاهرخ مسکوب در مرثیهای که حدود یک سال بعد از پیروزی اسلام سیاسی در ایران و یک روز پس از مرگ سهراب سپهری نوشته، از شتاب نابهجای انقلابیون گلایه میکند و مصائب بعدی را ناشی از این شتاب بیمورد میداند. تجربه چند ماه زندان به من فهمانده که هنوز خیلی به چانهزنی و گفتوگو جدال فکری بین مخالفان در داخل و خارج نیازمندیم و با تعیین ضربالاجل و تاریخ مشخص برای سرنگونی فقط به ناامیدی امیدواران امروز کمک میکنیم.»
در اینجا بود که نصاب استارلینک برای چای و خستگی در کردن به میان ما آمد: «من نصب هرگونه دستگاه ارتباط paraphernalia بیفیلتر با دنیا را رسالت این روزهای خودم میدانم. چند هفتهای در ماه های اخیر مهمان بازداشتگاهی در پایگاه بسیج، نزدیک میدان آزادی بودم تا اینکه یکی از دوستان پاسدار پدرم مرا آزاد کرد. در آن چند هفته متقاعد شدم که باید حتی به زور سرنیزه هم شده سکولاریزم و جدایی دین از حکومت را محقق کنیم. یعنی کار ناتمام رضا شاه را تمام کنیم. آنهایی که از دموکراسی و احترام به عقیده باورمندان به اسلام سیاسی در فردای جمهوری اسلامی حرف می زنند، کتاب “تشیع و مشروطیت در ایران” اثر دست “عبدالهادی حائری” را بخوانند. باید اقتصاد دین شیعه بر پایه خمس را از بیخ کند و مساجد و حوزههای علمیه را تغییر کاربری داد و خلاصه همه موانع بر سر بیتوان و بینوا کردن نهاد روحانیت را از میان برداشت.»
خوشبختانه میزبان پیرسال ما، کتابخانه پروپیمانی داشت و نصاب استارلینک از صفحه ۳۲۷ کتاب فصل «نتیجه» را برای ما با صدا بلند برخواند تا ما را قانع کند که اسلام بهطور عام و تشیع بهطور خاص، با دمکراسی و سکولاریزم سازگار نیست.
زیبا دختر کتابخوان شهرک اکباتانی که در نوشتههای قبلیام از کنشگری سیاسی و مدنیاش حرف زدهام، در جمع حضور داشت. او هم میزبان من در این سفرها بود و در عین حال با هم مهمان خانه چند کدخدا بودیم.
زیبا: «الان حدود نیم میلیون روحانی طلبه و مدرس در کشور داریم که با دهها هزار مسجد در ارتباط مالی هستن. هرکدام از این مساجد با ارتباط با دهها باب مغازه و بانک، از آنچنان درآمدی برخوردارند که در پسا جمهوری اسلامی میتوانند مبلغان اسلام سیاسی با قرائت تازهای تربیت کنند. به مسجد نور میدان فاطمی در تهران و بانک سپه جنب آن نگاهی کنید.»
نصاب استارلینک: «به همین خاطر من اصرار دارم باید کار نیمه تمام رضا شاه را تمام کنیم. همین کتاب که الان جلوی ماست توضیح میدهد رضا شاه را روحانیون شیعه “پادشاه شیعه” اعلام میکنند و به خیال خوش، رضا شاه به حوزه علمیه قم عقب نشینی میکنند و پدر همین نویسنده کتاب، عبدالکریم حائری یزدی قم را مرکز رقیب نجف میسازد و ظاهرا روحانیون در سیاست دولت پهلوی اول دخالتی نداشتند. روحانیون از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷، فرصت داشتند تا خود را برای کسب قدرت آماده کنند. بر خلاف عقیده عام، تاریخ زبالهدان ندارد و با مساعد شدن اوضاع، عقاید ارتجاعی پیروان کافی و رهبری عامهپسند پیدا میکنند.»
بحث بین نصاب و زیبا که حدودا هم سن سال هستند ادامه مییابد: «پس تا اطلاع ثانوی یعنی تا سالها پس از فرو ریختن نظام جمهوری، از دموکراسی و آزادی بیان برای همه عقاید که اکنون ایرانیان در اروپای غربی و آمریکا شمالی از آن ها برخوردارند خبری نخواهد بود؟»
نصاب استارلینک: «اگر منظورت آزادی بیان برای روحانیون و نهادهای مبلغ اسلام سیاسی است، بله. روحانیون یا باید به توصیه “رامین پرهام” به خاستگاه تاریخی خودشان برگردند که همان نجف در عراق امروز است، و یا در ایران پسا جمهوری اسلامی بازپروری شوند و آموزشهای مفید ببینند و دیگر کسی از مذهب شیعه و هر مذهب دیگر اسلام و غیر اسلام، امرار معاش نکند.»