برگهایی از زندگی سیاسی
دکتر شاپور بختیار
*
بخش هشتم – ب
بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛ راه امروز و آیندهی ایران.
زندهیاد دکتر سیروس آموزگار، سرپرست وزارت اطلاعات و وزیر مشاور در دولت شاپور بختیار که در این ساعات در کنار او حضور داشته به منابع متعددی، از جمله رادیو فردا، گفتهاست که برخی دوستان نزدیک بختیار از چند روز پیشتر از احتمال نخستوزیری او خبرداشتند و، در زمان مکالمهی تلفنی دکتر سنجابی با او بر سر خبر نخست وزیری وی، بختیار در تدارک انتخاب اعضای کابینه خود بودهاست.
سیروس آموزگار میگوید به صورت تصادفی این مکالمه را شنیدهاست و میافزاید:
«من درست کنار دکتر بختیار نشستهبودم و آقای ابراهیمزاده و آقای دکتر مدنی هم روبهروی ما نشستهبودند. در همین موقع و بهمحض اینکه بیبیسی خبر نخستوزیری بختیار را اعلام کرد، تلفن زنگ زد و آقای بختیار گوشی را برداشت، نه اینکه من بخواهم استراق سمع کنم بلکه به شکل تصادفی، شنیدم که آقای دکتر سنجابی با لحن تند و تشرآمیز به آقای دکتر بختیار گفت حالا که اعلیحضرت همایونی با شرایط ما موافقتفرمودند، من باید نخستوزیر بشوم نه شما. درست از همین الفاظ استفادهکرد. ولی ما اطلاعداشتیم که اعلیحضرت به آقای سنجابی پیشنهاد نخستوزیری کردهبود و ایشان به شکل مضحکی، پذیرش نخستوزیری را به موافقت آقای خمینی منوطکردهبود. ولی بعد از اینکه این حرف را زد که آقا من بایستی نخستوزیر میشدم نه شما، دکتر بختیار برافروختهشد و گفت حالا هم دیر نشده، شما تشریفبیاورید و کابینه را تشکیلبدهید و من هم آنچه را بتوانم انجاممیدهم.»
این شهادت سیروس آموزگار با آنچه از خود شاپور بختیار نقلکردیم در کلیات مطابقتدارد؛ اما جزئیات مهم مکالمهای که نقلشده نیز نمیتواند از یک سناریوی بعداً نوشتهشده برداشتشدهباشد.
آنگاه دکتر سنجابی دنبالهی مکالمهی تلفنی را چنین شرحمیدهد:
«گفت، فردا صبح من باز به منزل حق شناس میآیم و با رفقا صحبتمیکنم. فردا صبح مجددا در منزل آقای جهانگیر حقشناس جمعشدیم و من جریان امر را مطرحکردم. بلافاصله از هر سه چهار نفر رفقایی که آنجا بودند، متفقاً به ایشان حمله و اعتراض شد و او گفت، بله من قبول مسئولیت کردهام و اشکالی در این کار نمیبینم. مخصوصا حقشناس فوقالعاده منظم و مستدل صحبتکرد و به او گفت آقاجان این کاری که تو میکنی نابودکردن تمام زحمات ماست. نابودکردن تمام سابقه جبهه ملی است و رسوا کردن همهی مبارزات ما. زیرک زاده در مقابل او بلند شد و سر پا ایستاد و با دست اشارهکرد و گفت اول خودت را رسوامیکنی و بعد همهی ما را. بختیار وقتی دید همهی رفقا که آنجا بودند بالاتفاق نظر او را ردکردند و گفتند حرفی را که شما دیروز زدید با آنچه امروز میگویید منافاتدارد عصبانی و سرخشد و از در بیرونرفت و در را به هم کوبید وگفت من تصمیم خودم را گرفتهام و کاری است که میکنم و شما هرچه دلتان میخواهد بکنید. این بیکموزیاد جریان واقع امر بود۱۷.»
نویسنده این سطور در سخنرانی به مناسبت صدمین سال تولد شاپور بختیار وقایعی را که پس از این جلسه در خانهی مهندس حقشناس و پیش از تشکیل جلسهی شورای مرکزی موقت جبهه ملی و رأی به اخراج شاپور بختیار رخدادهبود چنین شرحدادهبودم:
در آن روز دکتر سنجابی به منزل خود بازمیگردد و به گفتهی شخصی که آنجا حضور داشته میگوید: «بختیار نخست وزیر شد.»
و «در این اثنا، بر طبق گزارش همان شاهد عینی، از اعضاءِ حزب ایران، که در آن زمان در منزل دکتر سنجابی کار منشیگری آن زندهیاد را بر عهده گرفتهبوده، و شخصاً نیز از وی جویای صحت آن قول او شدهام، یکی از دستیاران دکتر سنجابی که آن روزها در منزل وی زندگی میکرده میگوید من این مسئله را حلمیکنم و بلا فاصله به نوفل ـ لوشاتو تلفنمیکند و به مخاطب خود میگوید : ” دکتر بختیار به علت قبول نخست وزیری از جبهه ملی اخراجشد. “این خبر بلافاصله از نوفل ـ لوشاتو به بیبیسی دادهمیشود و، همان شب، پیش از آن که شورای جبهه ملی در این باره تصمیمیگرفتهباشد بیبیسی آن را پخشمیکند۱۸! فردای پخش این خبر از رادیوی لندن، شورای جبهه ملی بدون حضور دکتر بختیار تشکیل جلسه میدهد و اکثریت آن به اخراج او از جبهه ملی رأیمیدهند.»
و روایت دکتر سنجابی از این ماجرا، بدون آن جزئیات مهم، چنین است:
«درست یک روز بعد در ظرف بیستوچهار ساعت تمام اعضای شورای جبهه ملی به استثنای دکتر بختیار در منزل من تشکیل جلسه فوقالعاده دادند و همه در آن شرکتداشتند، دکتر آذر بود، امیرعلایی بود، حقشناس بود، فروهر بود، حسیبی بود، زیرکزاده بود، دکتراحمد مدنی بود، ابوالفضل قاسمی بود و دیگران. و بهاتفاق آراء، شاید منهای یک رأی حکم به اخراج ایشان دادند و طردش را [کذا] بوسیله اعلامیه اعلامکردیم. از آن پس جریان تشکیل حکومت [دولت] بختیار پیشآمد. او مدعیشدهبود هفت[،] هشت[،] یا ده نفر از اعضای شورای جبهه ملی در کابینهاش واردخواهندشد و نیز اظهارکردهبود که مهندس بازرگان و دوستان او با او همکاری خواهندکرد. ولی حتی یک نفر از افراد سرشناس ملیون حاضر به همکاری با او نشد. از آن تاریخ به بعد او هیچگونه ملاقاتی با رفقای جبهه ملیاش و با ما نداشت تا حکومتش با آن زبونی و رسوایی ساقطشد۱۹.»
تفسیر دربارهی «زبونی و رسوایی» دکتر بختیارکه دکتر سنجابی دربارهی پایان دولت او بکاربرده، بر عهدهی خوانندگانی میماند که از وزارت بلاقدرت دکتر سنجابی و از پایان کار او در دولت موقت بازرگان و نیز از پایان کار خود آن دولت موقت مسلوبالاختیار آگاهیدارند.
آنگاه دکتر سنجابی اضافهمیکند: «در همان ایام بود که از طرف یک نفر از اعضای سفارت آمریکا تقاضای ملاقات با من شد… اگر اشتباهنکنم او همان کسی است که این کتاب در درون انقلاب ایران را نوشته است یعنی آقای استامپل… هدف از ملاقات و صحبتی که با من داشت این بود که ما از دکتر بختیار پشتیبانی و حمایت کنیم. من به او گفتم که بختیار در این کار موفق نخواهدشد و قبول چنین مسئولیتی یک امر بسیار خطایی بودهاست. اگر شما این فکر را کردهاید اشتباه بوده، اگر سازمان امنیت منشاء آن بوده و به شاه معرفیکرده خطاکردهاست و اگر یک دولت دوست و متحد شما منشاءِ این فکر بوده و آن را تلقین کرده، باز اشتباه بودهاست. حکومت[دولت] بختیار در آرامکردن اوضاع و جلوگیری از انقلاب موفقنخواهدشد، بلکه وضع را وخیمتر و بدتر خواهدکرد۲۰.»
بر اساس توضیحات ما از قول دکتر خسرو سعیدی، و در یادداشت شمارهی ۹ این نوشته روشن میشود که تماس دکتر بختیار با دکتر سنجابی برای با خبر ساختن او از دیدارش با شاه نمیتوانسته دیرتر از هفتم دیماه صورتگرفتهباشد. از این که دکتر سنجابی به وی میگوید «شاه نخواهدرفت» چنین برمیآید که خبر دیرتر از تاریخ دومین دیدار پادشاه با شاپور بختیار، یعنی روزی که از او دربارهی امکان تشکیل دولت و شروط وی پرسشکرده و بختیار پاسخ خود را به روز بعد موکولکرده، به دکتر سنجابی دادهنشده؛ یعنی ششم دیماه. اما بر اساس گفتههای دکتر سنجابی در بالا و تاریخهای مربوط به آنها، دکتر بختیار زمانی دیدار با شاه را به وی اطلاع داده که همان روز شاه پذیرش شرط خروج از کشور را به وی اعلامکردهبودهاست و در نتیجه او میتوانسته با پذیرش نخست وزیری موافقتکند؛ و این روز مصادف با هفتم دیماه است. در فرض نخست اعلام خبر به دکتر سنجابی یک روز پیش از پذیرش نخستوزیری، و در فرض دوم، فردای آن روز، یعنی در روز پذیرش نخستوزیری صورتگرفتهاست۲۱. متأسفانه، با توجه به سابقهی مانعتراشی دکتر سنجابی بر سر راه تشکیل دولت دکتر صدیقی رعایت این احتیاط، که پیش از روشنشدن نیات شاه، احتمال دادن چنین پیشنهادی به بختیار زودتر به اطلاع دکتر سنجابی نرسیدهباشد ـ کاری که اگر شدهباشد بیدلیل نبوده ـ کاملاً قابل فهم میشود. دنبالهی کار نیز ، چنان که میدانیم، بجا بودن آن احتیاط را، اگر صورتگرفتهباشد، تأییدمیکند ۲۲!
از طرف دیگر یادآورشدیم که ادعای دکتر سنجابی دربارهی دیدارهای دیگری میان شاپور بختیار و شاه در ماههای پیش کاملاً بیاساس بوده و جز دیداری با جمشید آموزگار که آن هم با اطلاع و موافقت خود دکتر سنجابی، که قراربوده شخصاً هم در آن حضورداشتهباشد، و به عذر تأخیر در بازگشت از قم خلفوعده کرده و بدان نرفته، و گزارش آن به شورای جبهه ملی نیز دادهشدهبوده، موضوع دیگری در کار نبوده و سنجابی بی دلیل میکوشد با افزودن این «گناهان» به دفتر اعمال بختیار او را مقصر و توطئهگر بنمایاند۲۳. از سوی دیگر، یادآوری کنیم که، چنان که در سخنرانی کلن به مناسبت صدمین سال تولد شاپور بختیار گفتهبودیم، خبر اخراج دکتر بختیار از شورای جبهه ملی زمانی از رادیو بیبیسی پخشمیشود (شامگاه هشتم دیماه) که جلسهی نهم دیماه شورای جبهه ملی هنوز تشکیلنشدهبودهاست. مجموعهی این گفتههای خلافواقع و خلافکاریها، که علیه دکتر صدیقی نیز به اشکال دیگری صورتگرفتهبود، نشانمیدهد که به هیچ یک از ادعاهای دکتر سنجابی در این سخنان نمیتوان به چشم اعتماد نگریست.
دکتر بختیار بار دوم، در ششم دیماه، ده روز پس از اولین دیدارش با شاه، در اواخر آذرماه، که تنها به بیان عیوب روش شاه در ادارهی کشور گذشته بود، و همزمان با آن هنوز موضوع نخست وزیری دکتر صدیقی در میان بود و به طریق اولی سخنی از نخست وزیری او در میان نبود، از نو به دیدار با وی دعوتمیشود. یک روز پس از آن است که به دعوت شاه شروط خود برای تشکیل دولت را به اطلاع او میرساند و این شروط، که سفر شاه به خارج یکی از آنها بوده، مورد پذیرش شاه قرارمی گیرد. در کتاب خود میگوید در همین زمان است که دعوت شاه به نخست وزیری را به دکتر سنجابی اطلاع میدهد و حتی به وی میگوید در صورت قبول او حاضر است به نفع وی کناررود. اما دکتر سنجابی باز جلب موافقت خمینی را بهانه میکند. این زمان میتواند ششم یا هفتم دیماه بودهباشد. و برای آن که اعلامیهی نهم دیماه جبهه ملی دو روز پس از آن منتشر شدهباشد، هفتم دیماه میتواند به واقعیت نزدیکتر باشد.
با اینهمه، باز هم دکتر سنجابی، در روز شانزده دیماه، اصراردارد که مدعیشود عمل دکتر بختیار تصمیم فردی بوده اما، با آنکه عمل خود او در صدور اعلامیهی پاریس و تغییر برنامهی جبهه ملی در آن اعلامیه، کاملاً فردی بوده، ادعا دارد که از شخص او ابتکار فردی سرنزدهاست ! وی میگوید: «…ما در جبهه ملی هرگز دست به یک اقدام فردی نمیزنیم و موضع ما غیرقابل تغییر است. من در ملاقات خود با پادشاه نقطهی نظرهای خود را که مبتنی بر سه اصل اعلامشده از طرف جبهه ملی بود۲۴ بیانکردم؛ بنا بر این با همهی سابقهی دوستی و مبارزه [ی مشترک] چون دکتر بختیار از موضع اعلامشدهی جبهه ملی۲۵خارجشده و مادهی اول اعلامیه ما (؟!) عملاً زیر پا گذاشتهشده، نتوانستیم رفتار ایشان را بپذیریم، به همین دلیل گریزی[کذا؛ گزیری] برای همهی ما بجز اخراج و تقبیح ایشان باقینماندهبود که آن هم طی اعلامیهای منتشرشدهاست۲۶.» دکتر سنجابی در این ادعای خود که «در جبهه ملی ما هرگز دست به یک اقدام فردی نمیزنیم و موضع ما غیرقابل تغییر است» فراموشمیکند که در جلسهی ۲۱ مردادماه همان سال، که اقدام به انتخاب هیأت اجرائی موقت شدهبود (نک. پایین تر)، همچنین، در بحث پیرامون همکاریهای جبهه ملی با خمینی اکثریت به این نتیجه رسیدهبودند که «لزومی به جلب همکاری خمینی نیست و این صحیح نیست که جبهه ملی خود را تحت عنوان تلاش برای جلب همکاری با خمینی کوچککند۲۷.»
در اعلامیهی نهم دیماه جبهه ملی نیز همان خطای مادهی یکم اعلامیهی سه مادهای پاریس بدین صورت تکرارشدهاست: «جبهه ملی ایران بدان سان که اعلام داشتهاست نمیتواند با وجود نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقتنماید.» [ت. ا.] و نیاز به تکرار نیست که، بنا به توضیحاتی که پیش از این دادهشد، آنچه که غیرقانونی بوده، حکومت فردی شاه و تخطی او از قانون بوده، و در مقابل، نه خود نظام مشروطه که اینجا بهغلط «نظام سلطنتی» خواندهشده غیرقانونی بوده نه قانون اساسیِ آن که، بهعکس، خود ضامن و ملاک اصلی قانونی بودن نظام بودهاست. از سوی دیگر، ضمن این که شاپور بختیار از همان ابتدا به شاه اعلامکردهبود که قانونی شدن دولت خود را منوط به رأی تمایل مجلس میداند، و به همین دلیل نیز با عزیمت شاه از کشور پیش از گرفتن این رأی تمایل در روز ۱۶ دیماه مخالفتکردهبود، خبرگزاریها خبر رسمی تشکیل دولت او را روز دهم دیماه اعلامکردند. در این روز روزنامهی مهر ایران پس از نقل این خبر از خبرگزاری پارس که شاپور بختیار «برای تشکیل یک دولت غیرنظامی سرگرم مطالعه است» از قول او نوشت « متأسفانه با آقای دکتر سنجابی نتوانستم به توافق برسم. ایشان که قبلاً دچار اشتباهاتی مانند ماجرای پیشهوری شدهبودند۲۸ روشی دارند که من با آن کاری ندارم. من علیرغم روش مخالفان به راه خود که ۳۵ سال آن را دنبال کردهام ادامهمیدهم۲۹.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷[۱] پیشین، صص.۳۱۰ ـ۳۱۱.
۸[۱] در این باره همچنین نک. مهندس احمد زیرک زاده، پرسش های بیپاسخ در سالهای استثنائی، یادداشت ویراستار، ص. ۲۲۹. یکی از دو ویراستار این کتاب، دکتر خسرو سعیدی، در مرغ طوفان، که پیش از این نیز بدان استنادکردهایم، در این باره چنین مینویسد: «در اینجا اشاره بسیار کوتاه به این نکته ضرورت دارد که انتشار موضوع اخراج دکتر بختیار از جبهه ملی که خود مؤسس مجدد آن بود و اعلام عجولانهی خبر به رادیو بی.بی.سی قبل از طرح درست امر در شورای جبهه ملی از طرف افراد تازهکار و جویای نام و به تبع آنها پیروان غافل کاملا مغرضانه و با سوء نیت صورتگرفت و دکتر بختیار هم بیجهت در شورا برای بحث و دفاع حاضر نشد، چه هرگاه دکتر بختیار در شورایی که چنین تصمیم مهمی را میخواست اتخاذنماید حضورپیدامیکرد مطلب به هر حال به صورت دیگری درمیآمد.» ۴[ت. ا.]
۹[۱] دکتر کریم سنجابی، همان، ص. ۳۱۲. در این باره نیز از قول نویسندهی مرغ طوفان چنین میخوانیم: «فعلا صحبت بر سر این نیست که عنوانکردن این سه ماده ضرورت نداشت یا بیموقع بود، بلکه ایراد بر سر اقدام خودسرانه و از دست دادن هویت واستقلال است. به هر حال با اعلامیه پاریس، جبهه ملی که بیش از قدرت تشکیلاتی بر شهرت نام و سابقه خود تکیه داشت، دیگر عملا یک گروه سیاسی مستقل صاحب تز و نظر نبود و گردانندگان آن افرادی صرفاً مجری برنامه روحانیت در حد فلان تیمچه بازار بودند و به این ترتیب معلوم نبود دکتر بختیار به کدام اصول خیانت کردهاست و آن اصولی که ندیده گرفته کدامند؟ [ت. ا.]
۲۰ پیشین، ص. ۳۱۳.
۲۱ نویسندهی مرغ طوفان که ناظری نزدیک و محرم به دکتر بختیار و دکتر سنجابی، هر دو، بوده، در این باره مینویسد: «بطور کلی باید توجهداشت که در زمان مورد بحث مملکت به بنبستی گرفتار آمدهبود و به منظور رهایی با امثال احمد بنیاحمد، دکتر سنجابی، دکتر صدیقی، و دکتر بختیار برای قبول نخست وزیری مذاکرهمیکردند. شرایط نخستوزیری هم به منظور آرامش طوفان در چند شرط خلاصهمیشد. برخلاف ادعاهایی هم که بهعملآمد دکتر بختیار تمام مذاکرات خود را با شاه به دکتر سنجابی بازگو و کسب تکلیف کردهبود و دکتر سنجابی عقیده داشت هرگاه شاه به تعهدات مهمی که کرده «رفتن از ایران» و «دادن اختیارات کامل به نخستوزیر» و «عدم مداخله در کارها» عمل کند قبول پست نخستوزیری اشکالی ندارد (زیرا جبهه ملی سالها برای آغاز چنین تحولی روزشماریمیکرد) منتها قضیه آنجا خرابمیشود که در جبهه ملی متوجه میشوند طرف مذاکره و خطاب شاه برای نخست وزیری شخص دکتر بختیار بوده نه جبهه ملی که فردی را انتخابنماید، و آنگاه مخالفتها شروعمیشود و میگویند هرگاه نخستوزیری از جبهه ملی تعیینمیشود چرا این شخص باید دکتر بختیار باشد و مثلا دکتر سنجابی نباشد؟!
به علاوه نگارنده شاهد بود که دلیل اصلی مخالفت همرزمان جبهه ملی یا اعضای علاقمند حزب ایران با نخست وزیری دکتر بختیار، صرفنظر از مسئله تکروی، این بود که امکان ندارد شاه، ایران را ترککند و او این طرح یعنی موضوع نخستوزیری را برای خرابکردن دکتر بختیار و ایجاد شکاف در جبهه ملی ارائه دادهاست. بنابراین این گروه وقتی که میدیدند اقدام عظیمی که همه در انتظارش بودند یعنی رفتن شاه محقق شدهاست چنانچه سوءنیت نداشتند و تریدشان زایل شدهبود آیا نمیبایست در حملات و طرز قضاوت خود تجدید نظر نمایند و خبرنامه جبهه ملی را صرفاً به فحشنامهای بر علیه دکتر بختیار تبدیل نکنند؟ باری در این میان بدون اینکه قصد موجه جلوه دادن تکروی در میان باشد باید قبولکنیم که بیعت عجولانه و بدون تضمین دکتر سنجابی با آیتالله خمینی، راهگشای بیانضباطی بود و به این ترتیب در واقع حکم انحلال جبهه ملی صادرگردید. [ت. ا.]
۲۲ دیدیم که همین نویسنده در این باره چنین گفتهبود : «باری در این میان بدون اینکه قصد موجه جلوه دادن تکروی در میان باشد باید قبول کنیم که بیعت عجولانه و بدون تضمین دکتر سنجابی با آیت الله خمینی، راهگشای بی انضباطی بود و به این ترتیب در واقع حکم انحلال جبهه ملی صادر گردید». و همو، همانجا میافزاید: «لذا خروج از «اصول» یا «تکروی» برای دکتر بختیار به صورت مغرضانهای که عنوانگردید مطرح نبودهاست و علاوه بر یأسی که به او از امامزاده جبهه ملی با وجود تصمیم گیرندگانی چون دکتر سنجابی… دستداد شاید بتوان وضع دکتر بختیار را با مرحوم دکتر مصدق، آن کوه سرفراز استقامت در مجلس شانزدهم هنگام طرح لایحه نفت و پیشنهاد نخست وزیری او از جانب جمال امامی مشابه دانست که بدون مشاورت با فراکسیون جبهه ملی بنا به مصالح عالی فیالمجلس پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت و با نیت انجام برنامههای خود بهانه را از دست حریف گرفت و او را مبهوت ساخت… . اما کوبیدن دکتر بختیار از سوی جبهه ملی به آن صورت بیرحمانه و مستمر چراغ سبزی بود که نشاندادهشد تا دیگران بدون کمترین پروا و در نهایت هتاکی هر چه میخواهند بگویند.»
۲۳ ناگفته نگذاریم که بنا به گفتهی خود شاپور بختیار او چندین ماه پیش از این حوادث، بنا به اظهار تمایل ملکهی وقت، فرح پهلویِ دیبا، با نامبرده دیداری داشتهاست که بنا به قرائن در خانهی رضا قطبی که با هر دو طرف نسبت خانوادگی داشته صورتگرفتهاست. او در این باره مینویسد: «سه ماه پیش از انتصابم به نخست وزیری با او دیداری داشتم.»
نک. شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمهی مهشید امیرشاهی، چاپ دوم، ص. ۱۲۰؛
Chapour Bakhtiar, Ma fidélité, Albin Michel, ۱۹۸۲, p. ۹۷.
۲۴ و حال بخوبی میدانیم که در واقع: این نقطهی نظرها اعلام شده از طرف خود وی، و بنا بر یک اقدام فردی، بوده که در واقع منظور از آن جز موضع فردی شخص دکتر سنجابی نبود.
۲۵ روزنامهی کیهان، ۱۶ دیماه ۵۷؛ نک. حمید صدر، در آینهی ۳۷ روز، ص. ۱۶، از انتشارات نهضت مقاومت ملی ایران، چاپ دوم.
۲۶ نک. مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲۴، به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص. ۴۸۴.
۲۷ نک. مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲۴، به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص. ۴۸۴.
۲۸ اشارهی شاپور بختیار به ائتلافی است که در سال ۱۳۲۵ میان حزب ایران از یک طرف و حزب توده و فرقهی دموکرات آذربایجان از طرف دیگر صورتگرفتهبود. در این ماجرا که سبب آسیب شدید به شهرت حزب ایران و تضعیف آن گردید، علاوه بر مهندس فریور که بانی اصلی کار بود، و الهیار صالح که در مقام پیش کسوت حزب بر آن صحهگذاشتهبود، دکتر کریم سنجابی نیز یکی از افراد سهگانهای بود که در این کار نقشی برجسته ایفا کرده بودند. نک. مهندس احمد زیرک زاده، همان، ص. ۹۳ـ ۱۰۳.
۲۹ پیشین، ص. ۵۵۰.