متن تنقیح شده گفتگوی متین غفاریان (مهرنامه شماره ۳۴) با احسان هوشمند
احسان هوشمند ـ پژوهشگر حوزه مطالعات قومیـ معتقد است سیاستهای فعلی در مواجهه با مسئله زبانهای محلی بدون پشتوانه تئوریک است. او همچنین به برخی مخاطرات اجتماعی جدی که آموزش بدون مطالعه و کار کارشناسی زبان مادری ممکن است ایجاد کند، اشاره میکند و معتقد است ابعاد وحساسیتهای اجتماعی و سیاسی زیادی در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرد.
مناقشاتی که بر سر آموزش زبان مادری به وجود آمده است، نشانه این است که هنوز درباره سیاست زبانی مشخصی توافق وجود ندارد. فکر میکنید ریشههای این عدم توافق بر سر سیاست زبانی از کجا نشات میگیرد؟
ابتدا اشاره کنم که در کشور نه تنها در مورد زبان مادری بلکه در مورد زبان ملی و در سایر موارد مشابه هم استراتژی مشخصی وجود ندارد. باید اعتراف کرد که امروز در مورد بسیاری مسایل اساسی جامعه سیاستگذاری و برنامهریزی مشخصی وجود ندارد. همانطور که دکتر سیدجواد طباطبایی در گفتگویی با مهرنامه گفته بود، الان مهمترین موضوعی که بدون متولی مانده، خود ایران است. اگر در مورد زبانهای محلی چند نفر فعال سیاسی وجود دارند که حرف میزنند و اعتراض میکنند اما کمتر کسی در مورد هویت ملی و مخاطراتی که آن را تهدید میکنند، توجه نشان داده است. این مسئله را در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۵۸هم شاهد هستیم که یا از کنار مسایل ملی به سادگی گذاشتند یا برخی از نمایندگان اجازه ندادند که بحث باز شود. بنابراین در این زمینه شاهد کم توجهی بودهایم و البته شاید بخشی از این مسئله ناشی از تعارضی نظری باشد که میان مفهوم ملت و امت وجود داشته و رفع نشده است. این تعارض نظری گهگاه خود را در سیاستگذاری نشان داده و فقدان برنامهیزی در بسیاری حوزههای هویتی و مربوط به میراث تاریخی و فرهنگی مشهود است. فقدان این نگاه را حتی در حوزههای دیگر مانند هنر و ورزش و آموزش عالی هم شاهد هستیم. بنابراین، نکته اول آن که فقدان سیاستگذاری و برنامهریزی محدود به زبانهای محلی نیست.
نکته دوم این است که در چنین مباحثی باید نگاه علمی و حقوقی داشته باشیم. طبق قانون اساسی ما باید از زبانهای محلی سخن بگوییم و زبانهای مادری هم ذیل این تعریف از زبانها قرار میگیرند. در مورد زبانهای قومی و اصل ۱۵ قاون اساسی اگر به مشروح مذاکرات قانون اساسی مراجعه کنید متوجه میشوید که منظور از اقوام در این اصطلاح زبان اقلیتهای مذهبی ـ جمعیتهای ارمنی، کلیمی، کلدانی، آشوریـ است. بنابراین، مسئله زبانهای قومی در ایران قبلاً حل شده است چرا که زبانهای قومی در مدارس این مذاهب و گروه های اجتماعی تدریس میشود. اما در مورد زبانهای محلی دچار ابهام هستیم که چه باید کرد.
اول باید به این موضوع اشاره کنم که دو پدیده باعث شدهاند که توجه به زبانهای محلی با نگرانی روبرو شده است. پدیده اول تلاش برخی کشورهای منطقهای و فرامنطقهای برای تاثیرگذاری بر مسایل فرهنگی، زبانی و قومی بوده است. یک نمونه آن تلاشهایی است که نزدیک به یک سده قبل در قفقاز یا در امپراطوری عثمانی شروع شد. این تلاشها دو رویکرد عمده داشتند یا با نگاه الحاقگرایانه چشم به بخشی از قلمرو ایران داشتند یا با نگاه ابزارگرایانه درصدد استفاده از مسایل قومی برای اعمال فشار بودهاند. شوروی، از جمله، در این زمینه بسیار فعال بود که نمونه تلاشهایش را میتوان در جریان فرقه دموکرات آذربایجان یا جمهوری مهاباد مشاهده کرد. پدیده دوم، برخی رویدادهای خونین در این مناطق است. از جمله باید به اتفاقات خشونتبار در قبل از انقلاب در ماجرای فرقه دمکرات در زنجان و جمهوری مهاباد و یا بعد از انقلاب در مناطقی مانند کردستان، ترکمنصحرا و خوزستان اشاره کرد. محرک این خشونتها چه مسایل مذهبی ـ شیعه و سنی ـ و چه مسایل قومی بود، هنوز هم سبب میشود که هرگونه بحث درباره مسایل قومی با دیده تردید بررسی شود. البته بخش عمده این مسایل به دلیل سیطره نگاه چپگرایانه و مارکسیستی و هژمونی گروه های مسلح چپ در این مناطق بود اما در نهایت، بروضعیت این مناطق کشور اثر جدی گذاشت. بنابراین جدای از دغدغههای حاکمیتی و امنیتی ـ بخشیاش درست و بخشیاش نادرست که باید جای خود را به دغدغههای علمی و کارشناسی بدهدـ مردم و نخبگان فرهنگی جامعه هم نگران موضوع هستند. و این نگرانی تا حدی بحث را محدود میکند.
نکته سوم اینکه اساسا جامعه ایران در سه دهه گذشته با این مسئله روبرو است که چون برخی از تصمیمات از پشتوانه کارشناسی برخوردار نیستند اغلب به نتیجه دلخواه نمیرسند و چه بسا که نتیجه عکس میدهند. از آنجا که سیاستمداران ما در سه دهه گذشته در قبال زبان فارسی و زبانهای محلی برنامه و سیاست مشخصی نداشتهاند، ممکن است هرگونه تصمیمگیری در این حوزه هم زیانها و مضراتی در پی داشته باشد. به طوری که شاید فردا به وضع امروزمان غبطه بخوریم.
منظورتان این است که تصمیم دولت برای آموزش زبان مادری دارای پشتوانه نظری و تحقیقاتی نیست؟
دقیقاً،یکی از پژوهشهایی که من انجام دادهام، بررسی پژوهشهایی است که توسط پژوهشگران یا دانشجویان در قالب پایاننامه و نهادهای دولتی در قالب طرحهای پژوهشی انجام شدهاند. بیش از ۶۰۰ پژوهش در این زمینه را به همراه یک تیم تحقیقاتی بررسی کردهام. جدای اینکه چارچوب بسیاری این پژوهشها غیرعلمی و ایدئولوژیک یا سیاسی است، اساسا پژوهش جدی درباره نحوه طراحی و اجرای هرگونه سیاستی در قبال زبانهای محلی وجود ندارد. برخی درباره اینکه در مناطق دوزبانه یا سهزبانه وضعیت آموزشی و عملکرد تحصیلی دانش اموزان چگونه است، پژوهش کرده بودند وبه نتایج متفاوتی رسیده بودند. به طور مثال برخی پژوهشها این نتیجه رسیده بودند که در مناطق دو زبانه شاهد افت تحصیلی هستیم. برخی دیگر برعکس با عدد و آمار نشان میدادند که هوش تحصیلی دانشآموزان در این مناطق با توجه اینکه باید دو زبان یاد بگیرند و تعداد لغاتی که به ذهن می سپارند موجب تقویت هوش می شود، بیشتر است و حتی قبولی کنکور در این مناطق از معدل کشوری بالاتر است. اما این پژوهشها به پرسشهای اصلی در زمینه سیاست زبانهای محلی پاسخ ندادهاند. از جمله اینکه چه ضرورتی آموزش زبانهای مادری را ایجاب میکند. یا در صورتی که قرار شود این سیاست اجرا شود، گامهای اولیه برای رسیدن به این مقصود چیست؟ بنابراین وجوه فنی مسئله مغفول مانده است و در این زمینه هیچ پژوهش و مطالعه کارشناسانه وجامعی نداریم. چه در سطح پژوهشهای دانشجویی و چه در سطحی که جمعی از کارشناسان زبانشناسی، قومشناسی، علوم سیاسی، جامعهشناسی و برنامهریزی آموزشی پژوهش کرده باشند، فاقد پژوهش جدی در سطح کشور هستیم. تازه یک پژوهش در این زمینه کافی نیست. باید پژوهشهای جدی با رویکردهای نظری متفاوت انجام شود و هر کدام فرصتها و تهدیدهایی که با آموزش زبانهای محلی ایجاد میشود را توضیح دهند.
با این توصیف، به نظر خود شما فرصتها و تهدیدهای آموزش زبانهای محلی چه میتواند باشد؟
حفظ تمامی میراث معنوی و فرهنگی تمدن ایرانی وظیفه همه ایرانیان به ویژه بخش دولتی است. در این خصوص مشخصا اولین گام برای آموزش زبانهای محلی ـ جدای ازداشتن یک پشتوانه نظری و تیم تحقیقاتی و کارشناسیـ این است که بدانیم در ایران چند زبان محلی داریم. فهم این مسئله، وظیفه سازمان میراث فرهنگی، آموزش و پرورش، و وزارت علوم و تحقیقات است. بنابراین نیاز اول این است که بدانیم چند زبان محلی داریم. یعنی ابتدا اطلس زبان های محلی را باید تدوین کرد سپس به سراغ گام های بعدی رفت.بنابر این برای گام اول شناسایی زبان های محلی باید در دستور کار قرار گیرد و این نیاز ملی و فرهنگی ایران امروز است.
یعنی در این زمینه هم کاری انجام نشده است؟
به جز یکی ـ دو کار سطحی و یا کارهای عمیق اما ناقص و محلی، در زمینه کار دیگری نداریم. به عبارت دیگر،اطلس زبانهای محلی در ایران نداریم. یک کار البته در فرانسه انجام شده است که البته ممکن است اغراض دیگری پشت آن باشد. اما آن کار هم با کاستی های جدی روبرو است.بیش از انکه اطلس زبانی باشد تلاش برای طرح نقشه قومی ایران است با خطاهای قابل توجه و بزرگنمایی های و نیز در مورد برخی دیگر کوچک نمایی. ..
چه نوع اغراضی؟
اینکه ایران را فقط در یک چارچوب قومی تعریف کنند. به هر حال، تحقیقی که نشان دهد در استان سمنان یا در شهرستان کاشان یا در هورامان کردستان و کرمانشاه چند گروه زبانی وجود دارند، و اینکه اینها زبانهای مستقلی هستند یا زیرمجموعه زبانهای دیگر هستند، وجود ندارد. خیلی از شهروندان ایرانی را نمی توان در یک گروه قومی تعریف کرد. مردم اصفهان هویتشان اصفهانی است نه قوم موهومی به نام فارس. بسیاری از محققان تاکید کرده اند ما در ایران قومی به نام قوم فارس نداریم. همچنین مثلا معلوم نیست که آیا هورامی یک زبان مستقل است یا نوعی زبان کردی است یا معلوم نیست که هورامی ژاوه رودی با هوارمی مناطق هوارامان تخت تا پاوه یکی است یا دو گویش هستند یا اصلا دو زبان مختلف هستند. اما چرا این نکته مهم است؟ چون قرار است زبانهای محلی تدریس شود. اگر قرار باشد فرزند من در مدرسه زبانی یاد بگیرد که زبان مادری یا محلی او نیست، این مسئله مشکل ایجاد میکند.
نکته دوم، اصلا فرض کنید که از منظر جامعهشناسی قومی معلوم شود که چند زبان قومی وجود دارد. باز هم آموزش چنین زبانهای قومی مشکل ایجاد خواهد کرد. فعلا نظام سیاسی و مجموعه دستاندرکاران این حوزه به این نتیجه رسیدهاند که زبانهای قومی را تدریس کنند. اما برخی از این زبانها در جایی بیرون از منطقه بومیاش مانند قفقاز و یا در جاهایی بیرون از مرزهای ایران شکل گرفتهاند، برخی عناصر ایرانی و فارسی این زبانها کنار گذاشته شدهاند و تلاش شده است که تمام گروههای زبانی این مناطق را یکدست کند. اگر قرار باشد این زبانها تدریس شوند، اولا کار نادرست و غیرعلمی است چون به قومیزه کردن ایران منجر می شود و کارشناسان در این زمینه به اندازه کافی سخن گفتهاند. ثانیا با تدریس اینگونه زبانها مشکل سر جای خود خواهد بود. مثلا فرض کنید که در منطقه قشقایی زبان ترکی آذری تدریس شود. خواسته قشقاییها برای تدریس زبان محلیشان رفع نمیشود. چون ترکی آذری زبان ترکهای قشقایی نیست. یا در بیجار کردستان و شاهین دژ قرار است چه زبانی تدریس شود؟گروسی؟یا سنندجی؟یا سورانی یا کرمانجی؟باید قبل از هر اقدامی برای این مسائل راهی کارشناسانه یافت.
بنابراین منظور شما این است که آنقدر با تکثر زبانی روبرو هستیم که تدریس چند زبان محلی محدود مشکلآفرین خواهد بود؟
اجازه بدهید یک نمونه را مثال بزنم. در شهر ارومیه یک گویش ترکی وجود دارد که مردم آذری به آن سخن میگویند. همزمان، گروههای زیادی از کرد ساکن در ارومیه کردهای شیکاک هستند. این گروه از کردها در بالادست و بخش شمالی آذربایجان تا ماکو زندگی میکنند که میتوان آنها را زیرمجموعه زبان کردی کُرمانجی یا کِرمانجی دانست. در پائیندست اینها، یعنی منطقه بوکان و مهاباد به سمت سردشت و پیرانشهر، گروه زبانی دیگری از کردی وجود دارد که با کردهای عراقی هم نزدیکی دارد و کردی مکریانی نامیده میشود. این بخش از کردها معمولا به کردی سورانی که در عراق هم استفاده میشود، سخن میگویند. تازه در همین شهر ارومیه، ما یهودیها، ارمنیها و آشوریها را داریم. بنابراین پرداختن به این همه زبان در یک مدرسه با تعداد محدودی دانش آموزکار سختی خواهد بود.
نکته دیگری هم موجب نگرانی میشود. وقتی که نمیدانیم که چه تعداد زبان محلی داریم، معنای دیگرش آن است که به اندازه کافی کارشناس زبانشناس زبانهای محلی نداریم.وقتی زبان های محلی شناسایی شدند تازه باید ساختار زبانی این زبان ها را مورد بررسی قرار داد و برایش دستور زبان نوشت و این نیازمند زمان مناسب و کافی است تا به نتیجه برسد و در مرحله بعدی باید توجه داشت که آموزش زبانهای محلی نیازمند کتاب و معلم است و وقتی ما در این زمینه کارشناس به اندازه کافی نداریم، معلوم نیست که چه کسی قرار است کتابهای درسی در این زمینه را تالیف کند و چه کسانی این زبانها را تدریس کنند. این خودش یک چالش است. برخی نگران هستند که این کتب توسط کسانی تالیف شود که فعالیتهای سیاسی قومگرایانه و ضدملی در کارنامه خود دارند. این نگرانی مسبوق به سابقه هم هست چرا که قبلا وقتی در دوره اصلاحات قرار شد در برخی دانشگاههای کشور زبانهای محلی تدریس شود، تدوین سیلابس و رئوس دروس به عهده تنی چند از قومگرایان گذاشته شد که خی از آنها برگرایش شدید ضدایرانی داشتند. برخی کارشناسان می گویندآیا قرار است که تدوین رئوس دروس زبانهای محلی در مدارس هم به عهده اینگونه افراد گذاشته خواهد شد؟یعنی قرار است در مدارس علم و میراث مشترک فرهنگی درس داده شود یا قرار است چریک یا شخصیت ضد ایرانی تربیت شود؟
حالا فرض کنید، کتابهای درسی مربوطه هم با تمامی ملاحظات علمی و کارشناسی و توسط متخصصین مربوطه هم تدوین شد. چه کسی قرار است این دروس را تدریس کند؟ آیا قرار است فعالان قوم گرا این دروس را درس بدهند؟ به نظر کارشناسان، در این زمینه چالشهای جدی وجود دارد. مشکل هم از اینجا شروع میشود که زبانهای محلی را زبانهای قومی تعریف کردهاند و این دو را با تفاوت های آشکار یکی فرض کرده اند. بنابراین در زمینه ابعاد فنی ماجرا، مشکلات و پرسش هاس بی پاسخ زیادی داریم. شناسایی این دست از مشکلات و آسیب شناسی آن نیازمند چندین کار مطالعاتی است که وزارت آموزش و پرورش و سایر دستگاه ها باید بدان توجه کنند.
نکته بعدی، شکل حقوقی ماجرا است. در متن قانون اساسی تصریح شده است که آموزش زبانهای محلی، آزاد است. معنایش این است که نمیتوان کسی را به یادگیری زبانهای محلی مجبور کرد. یعنی احتمالاً آموزش زبان های محلی در ساعات غیر درسی و پس از اتمام ساعات درسی و رسمی و تنها برای علاقمندان برگزار می شود.
مسایل دیگر، مشکلات اجرایی هستند. به طور مثال در کرمانشاه ـ و حتی در تهران و کرج و تبریز و دیگر کلان شهرها که محل مهاجرت گروههای متعدد زبانی هستندـ با گروههای زیادی از زبانهای محلی روبرو هستیم که نمیتوان هیچکدام را از آموزش زبان محلیشان محروم کرد. در کرمانشاه، گروهی به هورامی سخن میگویند، گروهی به کلهر حرف میزنند. گروهی لک هستند. اقلیت لر و ترک هم داریم که از منطقه سنقر به کرمانشاه مهاجرت کردهاند. گروهی هم جاف(بنا بر تعریف هورامی ها از کردهای مجاور مناطق هورامی) . آیا قرار است در مدارس کرمانشاه همه این زبانها تدریس شود؟ مشخص شده است این کار چهقدر هزینه، معلم و امکانات لازم دارد؟ وزارت آموزش و پرورش که در شرایط کنونی توانایی تامین هزینههای جاری مدارس را ندارد، میتواند هزینههای قابل توجه و سنگین این کار را تامین کند؟ ممکن است در نهایت، تعداد اندکی برای آموزش دیدن هر کدام از این زبانها ثبتنام کنند. مثلا دو نفر برای هورامی، دو نفر برای ترکی، دو نفر برای لکی یا کلهری و مکری ثبتنام کنند. دولت می خواهد برای این افراد معدود کلاس خصوصی بگذارد؟ یا قرار است که موسسههای معینی تعیین شوند و این دروس را ـبه هزینه دولت یا هزینه خودشانـ تدریس کنند؟ نکته اجرایی بعدی این است که مشخص نیست آموزش زبانهای محلی قرار است در چه سطحی آموزش داده شود. آیا این آموزش به سطح پایه محدود خواهد بود یا در سطوح متوسطه و عالی هم تدریس خواهد شد؟
نکته تأمل بر انگیز دیگر آن است که برخی از آموزش به زبان محلی سخن میگویند، در حالی که قانون اساسی این مسئله را منع کرده و تنها آموزش زبان محلی را تائید کرده است نه آموزش به زبان های محلی. یعنی آموزش ادبیات زبان های محلی نه آموزش فیزیک وشیمی به زبان های محلی…نکته دیگر این شایعه است که آموزش زبان های محلی استانی است.این شایعه اگر درست باشد به یک فاجعه منجر می شود آیا در استان آذربایجان غربی قرار است فقط آذری یا فقط کردی سورانی یا کردی شکاک تدریس شود؟این رویکرد از پیش پیداست که بسی غیر کارشناسانه و سیاسی است و می تواند پیامدهای ناگواری در پی داشته باشد!چنانچه ایم شایعه درست باشد می تواند به یک چالش بسیار سنگین مبدل شود.
در این زمینه الگوهای جهانی وجود دارد. آیا نمیتوان از این الگوها استفاده کرد؟
میشود و حتماً باید از تجارب دیگر کشورها استفاده کرد. اما از کدام الگو میخواهیم استفاده کنیم؟ الگویی باید مورد استفاده قرار گیرد که با شرایط ما تطابق داشته باشند. برخی کشورهای به شکل مصنوعی از چند گروه زبانی شکل گرفتهاند و بنابراین باید همه این زبانها را در نظر داشته باشند، نمیتوانند الگوی ما باشند. باید به الگویی رجوع کرد که در کشوری مانند و یا با شرایطی شبیه ایران اجرا شده باشد. کشورهایی که یک حوزه تمدنی هستند و مردمانشان دارای پیوندهای تاریخی طولانی و عمیق با یکدیگر هستند.
در ایران ما یک پیشنیه مشترک تاریخی چند هزارساله داریم که باید مورد توجه قرار گیرد. در ایران، اگر آمارهای مهاجرت در داخل را بررسی کنید مشاهده می کنید که یک آمیختگی بسیار زیاد میان مردم مختلف را داریم که از گروههای زبانی متفاوت میآیند. در تهران، بنا بر آماری که من استخراج کردهام، صدها هزار خانوار وجود دارند که والدین از دو استان یا دو گروه زبانی مختلف هستند. فرزندان این خانوادهها را در کدام گروه زبانی باید قرار دهیم؟ برای آموزش زبان های محلی برای شهروندان مهاجر مقیم تهران یا دیگر کلان شهرها با این مشخصه ها باید چه روشی در پیش گرفته شود؟
برخی از کارشناسان تأکید می کنند که ما تجارب پیشینی داریم باید آنها را مورد بررسی قرار داد. مثلا بعد از انقلاب، مطبوعات محلی با زبان محلی اجازه انتشار یافتهاند. آیا کسی محتوا وکارکردها و فرجام این نشریات را بررسی کرده است؟ آیا در این خصوص فرصت ها،تهدیدها،قوت ها و آسیب ها مورد بررسی قرار گرفته اند؟به هر حال، برخی گردانندگان نشریات دانشجویی قومی که در دوران اصلاحات منتشر میشدند، به بهانه فعالیتهای سیاسی قومی توسط نهادهای اطلاعاتی دستگیر شدهاند و به زندان رفتهاند،ایا قرار است دوباره کاری شروع شود سپس و در مراحل اجرایی مشخص شود که آسیب هایی دارد که ناشی از اجرای غلط یا بی مطالعه است و آنگاه نهادهای ذیربط با بگیر و ببند بخواهند آب رفته را به جوی بازگردانند. برخی از نشریات قومی رویکرد کاملا ضد ایرانی و گاه نقش سخنگویی یک حزب مسلح خارج از کشور را داشتهاند. در یک مورد، یک نشریه سالروز شکست ایران از روسیه و انضمام قفقاز به روسیه را شادباش گفته بود. چرا که به نظرشان اولین گام استقلال اران و باکو در این زمان برداشته شده است. در مورد دیگر، فرقه دموکرات را نماینده به حق خواسته های مردم آذرباجان خوانده شده است.در این دوره چون ضوابط و ملاک های مشخصی برای این دست از نشریات موجود نبود مسیری متفاوت از خدمت به فرهنگ و میراث معنوی ایرانیان طی شد و حتی بر نفرت طبل پراکنی قومی کوبیده شد. ایا از این تجارب استفاده می شود یا اینکه آن تجارب تکرار می شود و در نهایت با نیروی قهری و پلیس و دستگیری برای عوارضش فکری می شود؟
نگرانی دیگر این است بسیاری از استانهای ما چند قومی و یا محل سکونت چند گروه زبانی از میان زبان های محلی ایرانی هستند و ممکن است با اجرای آموزش زبانهای مادری، این گروهها در برابر هم قرار گیرند. چند روز قبل در دانشگاه ارومیه یک دانشجوی دختر درگذشته است. درباره مرگ او روایات مختلفی وجود دارد. مدیران دانشگاه میگویند که او خودکشی کرده است. دوستان او میگوید شواهدی دال بر خودکشی او وجود ندارد. تجمعی به دلیل این مسئله در دانشگاه ارومیه شک گرفت و روایتی قومی از این مسئله در حال شکل گیری بود. بنابراین این نگرانی وجود دارد که در این بستر حساس، باز کردن مسئله آموزش زبانهای محلی بدون مطالعات پایه ای و بهر بردن از تجارب پیشنی کشور و حتی تجارب دیگر کشورها مسایل را پیچیدهتر کند. امروز در امریکا بعد از تجدید نظر در باره تدریس زبان اسپانیولی وضعیت آموزش این زبان با گویش وران فراوان در چه شکلی است؟چرا ایالات متحده با مطالعات متعدد به چنین نتیجه ای رسید؟در فرانسه با زبان ملل مستعمره یا دیگر گروه های داخل کشور چگونه برخورد شد؟در سوئد با زبان اقلیت بومی یا به اصطلاح خودشان سامی آنجا چه روشی و رویکردی اتخاذ شده است؟بومیان سرخ پوست امریکا؟یا در ایتالیا با گروه های زبانی مختلف در سده اخیر چه سیاستی در پیش گرفته شد؟برخی نیز هندوستان به عنوان یکی از تجارب موفق دمکراسی برمی گزینند.اینکه در هندوستان دمکراسی بسیار نهادمند تر از کشورهایی چون ایران است تردید نیست.اما در خصوص مسائل قومی در هندوستان باید تأکید کرد از دوره چند دهه اخیر یعنی از زمان استقلال هندوستان از استعمار بریتانیا در اواخر دهه ۴۰ قرن بیستم تاکنون دو کشور به دلایل قومی از هدوستان جدا شده اند یعنی بنگلادش و پاکستان و به همین دلایل بین هند و پاکستان بر سر جامو و کشمیر هنوز مناقشه جاری است.همچنین مهاتما کاندی،ایندرا گاندی و نیز راجیو گاندی یعنی سه رهبر بزرگ سیاسی این کشور قربانی چالش های قومی شده اند.ضمن آنکه فعالیت گروه های مسلح تجزیه خواه از نوع مائوئیست یا مسلمان هم از نظرها نباید مغفول بماند.پس شرایط هر کشوری خاص همان مرز و بوم است و نمی توان در مسائل پیچیده از دیگر کشورها الگوی کامل و صددرصدی گرفت.
دستاندرکاران آموزش زبان مادری، متوجه این حساسیت هستند اما معتقدند که این حساسیتها مبنایی ندارد و با آزاد کردن آموزش زبانهای مادری، این حساسیتها کم میشود. به عبارت دیگر، با آموزش زبان مادری بهانه از گروههای قومگرا گرفته میشود. مسئله دیگر این است که گفته میشود علیرغم تکثر گروههای زبانی هر کدام از این گروهها یک زبان معیار دارند. به طور مثال به هرحال کردها فارغ از تفاوتهای زبانی که با هم دارند، میتوانند با هم بر اساس یک زبان معیار حرف بزنند…
نه نمیتوانند.این به هیج وجه درست نیست. یک کرد ماکویی با کرد ایلامی نمیتوانند با هم کردی حرف بزنند و مجبورند فارسی با هم صحبت کنند. تفاوتهای زبانی در اینجا تفاوت ساختاری است و مانع فهم متقابل می شود. در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری آقای خاتمی نماینده ارومیه به سنندج آمده بود که برای ایشان تبلیغ کند. ایشان به زبان کردی منطقه خودش شروع به سخنرانی کرد اما به دلیل مشکل در فهم متقابل در میانه سخنرانی مجبور شد، سخنرانیاش را به زبان فارسی انجام دهد. همچنین برخی از شبکههای کردی خارج از کشور هم به زبان سورانی و هم به زبان کرمانجی اخبار پخش میکنندچرا؟ برخی از محققان اشاره کردهاند که تفاوتهای زبانهای کردی از تفاوت زبانهای فرانسوی و آلمانی بیشتر است. البته میتوان زبان معیار کردی را تدریس کرد اما این، وافی به مقصود آموزش زبانهای مادری نخواهد بود چون زبان مادری همه گویش وران نیست و به علاوه، این کار با دفاع از میراث تاریخی و فرهنگی مشترک ایرانی همخوان نیست بایدحفظ زبان های محلی کردی مانند سنندجی،هورامی، کلهری و گروسی به عنوان میراث تمدنی ایرانی در دستور کار قرار گیرد.زبان های سورانی و کرمانجی متولی دارند اما زبان های کلهری و لکی و هورامی و گروسی در حال نابودی است و حفظ این زبان ها ضمن آنکه حفظ میراث معنوی ایرانیان است موجب می شود تا حق مردم در استفاده از زبان های محلی هم مخدوش نشود.
بهعلاوه، این کار، یعنی صرفا استفاده از زبان های قومی مسئلهساز خواهد شد. مثلا، اگر بخواهیم به مردم کرمانشاهی زبان مهابادی یاد بدهیم، یا برعکس، اگر به مردم مهاباد بگوییم که زبان کردی کرمانشاهی با توجه به اینکه اکثر کردهای ایرانی کرمانشاهی هستند و لذا کردی استاندارد و معیار این زبان است و باید این زبان آموزش داده شود، مطمئنا با مسایلی روبرو خواهیم بود. این تفاوتها میان بلوچی مکرانی و بلوچی سرحدی هم وجود دارد. تازه توجه داشته باشید که در بسیاری از بخشهای ایران این تکثر زبانی وجود دارد اما خواسته آموزش زبان محلی وجود ندارد. برای این مناطق چه باید کرد؟ اگر زبان محلی آموزش بدهیم که کسی طالباش نیست اگر آموزش ندهیم موجب اعتراض خواهد شد.
شما میزان این حساسیتها را دست بالا نگرفتهاید؟
میزان این حساسیتها بالا هست. هفتههای گذشته برای یک دیالوگ کوتاه در سریال سرزمین کهن، شاهد اعتراض از اصفهان تا مسجد سلیمان بودیم به طوری که رئیس صدا و سیما مجبور شد رخت وکلاه و لباس لری بپوشد و از مردم عذرخواهی کند. البته ایشان از اینکه خسارتی که به وحدت ملی وارد شد و خسارتی که به دلیل تعطیلی سریال به بودجه عمومی وارد شد، عذر خواهی نکردند و نگفتند که این خسارات چگونه جبران میشود. آیا صرفا با یک پوزش ـ که کار بسیار پسندیدهای بودـ میتوان این خسارات را جبران کرد؟
مسئله همین است که در صورت هر گام نسنجیده و کارشناسی نشده ای و اجرای هر طرحی بدون بررسی های لازم مسایل قومی به دلیل آموزش زبانهای قومی و نه مادری در کل کشوراشاعه پیدا کرده و پخش خواهد شد. در استان فارس هم بختیاری ها زندگی میکنند و هم گروهی از قشقایی ها. نمیشود گفت که فقط قشقاییها زبانمحلی قشقایی را در مدارس بیاموزند اما لرهای بختیاری چون خواستهای ندارند، از این خدمات محروم شوند. تازه اگر لرهای بالا دست از این آموزش بهرهمند شوند، لرهای ممسنی چه خواهند گفت؟ لرهای یاسوج و بویر احمد و شهرکرد و نهایتاً الیگودرز و غیره چه میشوند؟
لرها زبان متفاوتی از زبان فارسی دارند یا گویشی از این زبان هستند؟
در این زمینه دو روایت هست. یک روایت این است که لری یک گویش است از فارسی. اما روایت دیگری هم هست که لری را یک زبان مستقلی میداند. چون تحقیق کافی در این زمینه وجود ندارد، در این زمینه نمیتوانیم اظهارنظر قطعی کنیم. تازه تلاش البته محدودی در میان برخی سیاسی کارها وجود دارد که میگویند لری اصلا وجود ندارد و لرها بخشی از کُردها هستند. و باید لرها کردی سورانی بیاموزند.اخیراً یک محقق خارجی هم مدعی است لری خود چند زبان است!
مسئله دیگر که وجود دارد این است که مسئله آموزش زبان مادری به شدت سیاسی شده است و به نظر میرسد برخی از پرچمداران مسئله آموزش زبانهای مادری که از سیاسیون هستند و گاه ساکن در کشورهای دشمن ایران چون در دستیابی به قدرت ناکام ماندهاند تلاش میکنند با تکیه بر این مسئله جایی برای خودشان باز کنند. وجود چنین افرادی در صحنه پیگیری مسائل زبانی این شائبه را ایجاد می کند که چنین افرادی نه به دنبال بعد فرهنگی موضوع بلکه در پی سیاسی کردن موضوع زبان ها هستند.چنین تلاشی البته نتایج عکسی به همراه خواهد داشت.یعنی نه تنها نفعی برای موضوع ندارد بلکه بر پچیدگی ها می افزاید.
اما پرچمدار آموزش زبان مادری، دولت مستقر است که در دستیابی به قدرت مشکلی ندارد.
البته دولت مستقر و دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام واقلیتهای دینی ـآقای یونسیـ اشاره کردهاند که پرچمدار این مسئله برخی سیاستمداران و روزنامهنگاران هستند.
تحلیل دولت این است که خواسته آموزش زبان مادری یک خواسته محدود و روشنفکرانه است و ما با سیاست اعتماد به مردم و آزاد گذاشتن آموزش زبان مادری، حساسیتهای موجود در این زمینه را از بین میبریم.
مسئله زبانی به لحاظ جامعهشناختی زیرمجموعه مسایل قومی است. ما در زمینه مسایل قومی هم دچار فقر مطالعاتی هستیم و این تصمیمگیریهای عقلانی و خردمندانه را با مشکل مواجه میکند. گرفتاری دیگر ما حضور پررنگ تفاسیر امنیتی در این حوزه است که جلوی ورود محققانه و آزادانه را به موضوع میبندد. نباید متولی امر فرهنگی امنیتی ها باشند.من منکر اجرایی شدن این کار و شروع کار برای اجرایی شدن آموزش زبان های محلی نیستم. تمام حرفهای من یک پیشفرض داشت و اینکه مقدمه هر تصمیمی در این حوزه داشتن دانش و توان کارشناسی و فنی است. بعد از کسب دانش است که میتوان باز با مشارکت اهل فن، تدبیر جامع و چندجانبه اتخاذ کرد. مثالی بزنم. در دهههای اخیر، در ایالات متحده مهاجرت اسپانیولیزبان آنقدر زیاد شد که در انتخابات این مسئله دستمایه سیاستمداران ـ به خصوص سیاستمداران جمهوریخواه که در پی رای جنوب بودندـ قرار گرفت و قرار شد زبان اسپانیولی در برخی ایالات که جمعیت اسپانیولیزبان زیاد است، تدریس شود. بعد از مدتی معلوم شد که این مسئله باعث انزوای مردم اسپانیولیزبان شده است و آنها از پیدا کردن شغل و ادغام در جامعه آمریکا دچار مشکل شدهاند. بهطوری که بعد از مدتی مدارس اسپانیولیزبان تعطیل شدند چرا که این مناطق جزو مناطق محروم آمریکا بودند و این عدم جذب در جامعه آمریکا فقر را در این مناطق نهادینهتر کرده بود. در ایران هم این مسئله دستمایه انتخابات وکسب رای شد و اتفاقا نتیجه عکس هم داد. به طور مثال در انتخابات دوم شورای شهر که آزادترین انتخابات کشور بود، به هر میزان که شعارهای تند در زمینه قومی داده شد، رای کمتری هم کسب شد. در مطالعاتی که در دهه ۸۰ در کردستان انجام شده است، خواستههای زبانی خواسته بیست و پنجم و ششم مردم بوده است. طبق این مطالعات، اولویت مردم رسیدگی به مشکلات روزمرهشان است. اتفاق مبارک این است که در دولت برای مسایل زبانی و قومی یک دستیار و نه متولی منصوب شده است اما این گام اول است. اگر این گام دستخوش سیاستهای پوپولیستی و ژورنالیستی و سیاستزده شود، مطمئنا هزینههای زیادی پرداخت خواهیم کرد. مگر اینکه در این زمینه با تکیه بر مطالعات دقیق یک برنامه دقیق تدوین شود و حتی از این محدوده خارج شود و به دیگر مسایل قومی و حتی مسایل مذهبی هم نظر داشته باشد. چنان که برخی اشاره کردهاند، دولت به این دلیل که نمیتواند از سویی برای محدودیتهای اقلیت مذهبی سنی کاری انجام دهد و حتی نتوانست به اندازه دولت های قبلی در این زمینه پیش برود(علیرغم شعارهایش) و از سوی دیگر در پیشبرد توسعه در این مناطق با مشکل مواجه است، فعلا به مسایل زبانی روی آورده است. امیدوارم که این تحلیل، تحلیل درستی نباشد.
امروز همچنین کارشناسان می گویند در حالی که در چند دهه گذشته بر نفی مبانی هویت ایرانی تأکیدهای زیادی شده و در مدارس و آموزش های رسمی چه در دوره آموزش عمومی و یا دانشگاهی و نیز در فضای رسانه ای مانند رسانه های دیاری و شنیداری بر مبانی هویت ایرانی بی مهری های زیادی صورت گرفته است و به نوعی به سیاه نمایی تاریخ دیرین ایران پرداخته شده است و راه بر اندیشه های ایران گرایانه که هم بر هویت تاریخی و ملی ایرانیان و هم بر هویت دینی شان تأکید می کند بیش از پیش بسته شده در چنین حالتی ورود به مباحث محلی گرایانه نمی تواند برای همبستگی ملی دستاوردی مثبت در پی داشته باشد.نیاز امروز ایران در همه عرصه ها توجه به ابعاد کارشناسانه هر برنامه ای است.بدون استفاده از ظرفیت های علمی و کارشناسانه و بدون توجه به مبانی تاریخی هویت ایرانی هر تلاشی برای حل مسائل موجود نه تنها ثمرات مطلوبی در پی نخواهد داشت بلکه ممکن است بر انبوه مشکلات موجود هم بیافزاید.
منبع: ماهنامه مهرنامه ویژه نامه نوروز۱۳۹۳ شماره ۳۴، صفحه ۲۲۸ تا۲۳۰