- علی مصلح
- شغل,روزنامهنگار حوزه هنر و فرهنگ
-
بی بی سی فارسی
انتخاب علی دهکردی یکی از اعضای هیات مدیره خانه سینما به عنوان مدیرعامل جامعه اصناف سینمای ایران فقط یک هفته بعد از استعفای مرضیه برومند از این سمت، شاید در نگاه اول نشاندهنده سرعت عمل و توافق اعضای هیات مدیره به نظر برسد. اما اگر وضعیت این نهاد صنفی در سالهای اخیر و البته یک سال بعد از اعتراضهای سراسری ۱۴۰۱ را مرور کنیم، میتواند اقدامی از سر اضطرار یا حتی درماندگی برای حفظ خانه سینما به نظر برسد.
بهویژه اگر به یاد بیاوریم که آخرین بار در سال ۱۳۸۵ یک عضو هیات مدیره به عنوان مدیرعامل انتخاب شده بود؛ در آن سال رضا میرکریمی عضو و رئیس هیات مدیره بود و به عنوان مدیرعامل نیز انتخاب شد و تا سال ۸۷ در این سمت باقی ماند و سپس جای خود را به محمدمهدی عسگرپور، کارگردان و از مدیران سابق تلویزیون و بنیاد سینمایی فارابی داد.
این شروع دوران تنش میان خانه سینما و دولت وقت به ریاست محمود احمدینژاد بود که سرانجام در دولت دوم او به بسته شدن خانه سینما ختم شد. بعد از بازگشایی خانه سینما در سال ۹۲ و اولین ماههای آغاز به کار دولت حسن روحانی، اعضای هیات مدیره دورههای مختلف تصمیم گرفتند مدیرعامل را خارج از هیات مدیره جستوجو کنند.
بعد از آقای عسگرپور، رضا میرکریمی بار دیگر مدیرعامل شد اما فقط یک سال دوام آورد و در سال ۹۵ جای خود را به منوچهر شاهسواری داد که به مدت شش سال، تا ۱۴۰۱ مدیرعامل ماند و قبل از انتخابات دوره شانزدهم هیات مدیره خانه سینما استعفا داد.
چالشهای انتخاب مدیرعامل خانه سینما در ۱۴۰۱
این هیات مدیره که در شهریور سال گذشته روی کار آمد، با چالشهای فراوان مواجه بود. سینمای ایران به دلیل شیوع ویروس کووید-۱۹ تقریبا دو سال تعطیل بود و سپس دولت ابراهیم رئیسی روی کار آمده بود که وزیر ارشادش از زمان معرفی به مجلس و پیش از گرفتن رأی اعتماد، برای سینماگران به عبارتی خط و نشان کشیده بود.
او بعد از آغاز به کار، محمد خزاعی را به عنوان رئیس سازمان سینمایی معرفی کرد که هرچند تهیهکننده سینما بود، اما عمده فعالیتش در همکاری با نهادهای حکومتی، نظامی و امنیتی رقم خورده بود.
دولت آقای رئیسی از تابستان ۱۴۰۰ تیغ سانسور را تیز کرده بود و هیات مدیره و مدیرعامل احتمالی خانه سینما در پایان تابستان ۱۴۰۱ باید خود را آماده دوگانه تعامل/ تقابل با این وزارت ارشاد و این مدیران سینمایی میکردند؛ کسانی که در بهار این سال صحبت از «فهرست ممنوعالکارها» در سینما میکردند، فیلم «برادران لیلا» را به دلیل حضور بدون دریافت مجوز نمایش در جشنواره فیلم کن توقیف کرده بودند و وقتی تعدادی از سینماگران در واکنش به سرکوب اعتراضهای مردم آبادان به فروریختن ساختمان متروپل، بیانیهای با عنوان «تفنگت را زمین بگذار» امضا کردند، نه تنها به بازداشت چهرههای شاخص امضاکننده این بیانیه توسط نهادهای امنیتی اعتراض نکردند که حتی از این برخورد اطلاعاتی حمایت کردند.
اما نه مدیران دولتی و نه سینماگران احتمالا انتظار نداشتند در پایان شهریور ۱۴۰۱، ایران با یکی از وسیعترین و طولانیترین اعتراضهای مردمی تاریخ جمهوری اسلامی مواجه شود. جان باختن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، جرقه این اعتراضات بود و یکی از اولین جلوههایش از سر برداشتن و سوزاندن روسریها و شالها توسط دختران و زنان ایرانی بود.
چیزی که شاید همه را بیشتر غافلگیر کرد، همراهی تعدادی از بازیگران زن مشهور سینما با این موج مخالفت با حجاب اجباری بود. پاییز ۱۴۰۱ هنوز به پایان نرسیده بود که زنان بازیگر به نمادهای ایستادگی در برابر حجاب اجباری و مخالفت با حکومت تبدیل شده بودند. در مقابل، جمهوری اسلامی نیز با موج گسترده احضار، بازداشت، ممنوعالخروج کردن و فشار رسانههای حکومتی به جنگ این بازیگران و سایر سینماگران منتقد رفته بود.
در حالی که در همان دو هفته روی کار آمدن هیات مدیره خانه سینما تا آغاز اعتراضها، کمتر کسی حاضر به پذیرش مسئولیت مدیرعاملی خانه سینما شده بود، در پاییز و زمستان، انتخاب مدیرعامل امری محال به نظر میرسید.
علاوه بر تقابل میان سینماگران و حکومت که در جشنواره فیلم فجر با تحریم گسترده این رویداد توسط بدنه سینما به اوج رسید، گیشه سینما نیز در نیمه دوم ۱۴۰۱ عملا تعطیل بود.
به همین دلیل وقتی ۱۳ اسفند اعلام شد مرضیه برومند به عنوان مدیرعامل خانه سینما انتخاب شده است، اولین چیزی که به ذهن میرسید، انتخاب یک زن برای نخستین بار در تاریخ خانه سینما برای این سمت بود، آن هم کمتر از شش ماه بعد از آغاز جنبشی که در داخل و خارج از ایران با عنوان «زن، زندگی، آزادی» شهرت یافته بود.
مسیر دشوار اولین مدیرعامل زن خانه سینما
ولی مشخص بود مرضیه برومند کار راحتی پیش رو ندارد. سال ۱۴۰۲ با شکل جدیدی از مقاومت مدنی بازیگران زن سینما آغاز شد. از همان نیمه دوم فروردین، چندتن از آنها بدون حجاب اجباری در مراسم عمومی شرکت کردند و قوه قضائیه بلافاصله با تشکیل پرونده پاسخ داد.
هیات مدیره خانه سینما که در سال ۱۴۰۱ و بعد از بازداشت چند عضو خود تهدید به «تحصن و اعتصاب» کرده بود، در برابر احکام عجیب صادر شده برای دستکم سه بازیگر، کاری جز صدور بیانیههای ملایمتر انجام نداد و در عوض صنفهای مختلف موضعگیریهای تندتری در قالب بیانیه انجام دادند.
به نظر میرسید وظیفه اصلی موضعگیری در برابر اقدامات تندتر حکومت از هیات مدیره و مدیرعامل به شورای مرکزی صنفها منتقل شده بود و این روشی برای دوام آوردن در شرایط سخت سال ۱۴۰۲ بود. همزمان شنیده میشد که مرضیه برومند که فشارها را فراتر از انتظار دیده بود، چند بار قصد کنارهگیری داشته است.
در نهایت مرگ دلخراش داریوش مهرجویی، کارگردان صاحبنام سینمای ایران و همسرش، وحیده محمدیفر، جرقه نهایی را زد. خانم برومند در مراسم تشییع پیکر این دو سینماگر اظهارنظری کرد که بلافاصله با واکنش حاضران در مراسم مواجه شد. او چند روز بعد از آغاز جنگ غزه، به حکومت گفت اگر با سینماگران درست رفتار کند، آنها حتی حاضرند با «اسرائیل بجنگند.»
در فضای رادیکال بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ و در حالی که شکاف بین سینما و حکومت ایران به اوج خود رسیده بود،این اظهارنظر بسیار غیرمحتاطانه بود و اگر خانم برومند سیاستمدار بود، میشد آن را نوعی «خودکشی سیاسی» لقب داد. و البته جایگاه مدیرعامل خانه سینما در فضای پرتلاطم امروز ایران که همهچیز سیاسی و امنیتی شده است، کمتر از یک سیاستمدار در معرض توجه نبود.
مرضیه برومند یک روز بعد، حرف زدن از «جنگ» را اشتباه دانست و به نوعی حرفش را پس گرفت، اما در حالی که بخشی از افکار عمومی ایران کشته شدن داریوش مهرجویی و همسرش را با قتلهای زنجیرهای مقایسه میکرد، این «اشتباه» بهایی سنگین داشت و باعث شد سه هفته بعد هیات مدیره خانه سینما اعلام کند با استعفای او موافقت کرده است.
در بیانیه هیات مدیره آمده بود «شرایط پیچیده حاکم بر سینمای ایران» در دوران مدیریت مرضیه برومند به دلیل آنچه هیات مدیره «تناقضات مدیریتی، مشکلات اقتصادی و فضاهای هیجانی تحمیلشده بر پیکره سینمای ایران» خوانده است، «سخت و پیچیدهتر» شد و به همین او کنارهگیری خود را بعد از حدود هشت ماه فعالیت به عنوان مدیرعامل اعلام کرد.
یک انتخاب محافظهکارانه و چشمانداز مبهم آینده
در حالی که برخی سینماگران از جمله ابوالحسن داوودی، رئیس پیشین هیات مدیره خانه سینما معتقد بودند در فضای فعلی، این نهاد نیاز به مدیرعامل ندارد، یک هفته بعد از پذیرفتن استعفای خانم برومند، هیات مدیره خانه سینما اعلام کرد علی دهکردی را به عنوان مدیرعامل انتخاب کرده است.
او در کنار محمدمهدی عسگرپور، علی لقمانی، رسول صدرعاملی، مسعود امینی تیرانی، حبیب اسماعیلی و علیرضا حسینی هیات مدیره خانه سینما را تشکیل میدادند و اگر قرار بر گمانهزنی برای انتخاب یکی از آنها به عنوان مدیرعامل بود،آقای دهکردی در میان سه نامزد احتمالی هم قرار نمیگرفت.
او هرچند با فیلم مهم «از کرخه تا راین» در دهه ۱۳۷۰ وارد سینما شد و در کارنامهاش سابقه حضور در چند فیلم موفق را دارد، اما سالها است که از بازیگری در سینما دور افتاده و بیشتر در تلویزیون دیده میشود. علی دهکردی همزمان عضو شورای مرکزی انجمن بازیگران نیز هست، آن هم در غیاب چهرههای مشهوری که حاضر به نامزدی در انتخابات این صنف نشدند.
به همین دلیل او را فعال صنفی باسابقهای هم نمیتوان به شمار آورد. اما از سوی دیگر، او سابقه همکاری با سینماگران نزدیک به جمهوری اسلامی یا تولیدات مورد تایید نظام را در کارنامه دارد و اگر این عامل برای هیات مدیره خانه سینما تعیین کننده بوده باشد، میتواند نشانهای از عقبنشینی برای جمعی باشد که هشت ماه پیشتر با انتخاب اولین مدیرعامل زن خانه سینما قصد داشتند همراهی خود با شعار «زن، زندگی، آزادی» را نشان دهند.
اما فراتر از آن که چه کسی مدیرعامل خانه سینما باشد، جامعه اصناف سینمای ایران با تناقضهایی بزرگتر مواجه است. شکلگیری این نهاد کار مسئولان وقت معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد در سال ۱۳۶۸ بود و خانه سینما در طول ۳۴ سال حیاتش نتوانسته است بند ناف اتصال به دولت را ببرد.
مسئولان این خانه همواره اذعان کردهاند بدون بودجه و کمک دولتی نمیتوانند مطالبات گسترده چند هزار عضو خود – از بیمه و حمایت از سینماگران بیکار و دفاع از حقوق مادی و معنوی آنها – را پاسخ دهند و حتی برای انجام امور اجرایی و برگزاری مراسم و جشنهای سالانه و سایر موارد به کمک دولتها نیاز دارند. به همین دلیل، خانه سینما به جز مقاطعی، هرگز نتوانسته است مستقل از دولت عمل کند.
ماهیت دولتی سینمای ایران که در آن چرخه تولید و عرضه از ابتدای ارائه فیلمنامه تا زمان اکران زیر نظارت و سانسور دولتی است و در سالهای اخیر پای نهادهای نظامی و اطلاعانی هم به آن باز شده است، اجازه نمیدهد خانه سینما برای حفاظت از منافع اعضایش در برابر دولت بایستد و همواره باید با تشکیلات وزارت ارشاد در «تعامل» باشد و بعد از اعتراضات سال گذشته هم تحت رصد و فشار نهادهای امنیتی و قضایی قرار گرفته است.
اما سینمای ایران بعد از اتفاقات ۱۴۰۱ مانند سایر عرصههای کشور است و از قواعد پیشین تبعیت نمیکند. شکاف شدید میان ملت و حکومت در این صنعت به شدت دولتی شکل پیچیدهتری دارد و به همین دلیل است که بسیاری از سینماگران شناختهشده ایرانی که کار خود را بعد از انقلاب آغاز کردهاند، با اشاره به آنچه در چهار دهه اخیر گذشته است، از بنبست جدی در حیات صنعت سینما خبر میدهند؛ صنعتی که کمتر کسی حاضر است در مناسبات امروزش فیلم جدی تولید کند و گیشهاش اگر چند کمدی عامهپسند نباشند، به شکل کامل ورشکسته و بیمخاطب است.