نامه زندانی سیاسی محمد بنازاده امیر خیزی از زندان رجائی شهر «چه باید کرد؟»

دوشنبه, 15ام اردیبهشت, 1393
اندازه قلم متن

نامه زندانی سیاسی محمد بنازاده امیر خیزی که در این نامه به یورشها و رفتارهای غیر انسانی که بصورت یک جنگ روانی و جسمی علیه زندانیان سیاسی در زندانهای کشور بکار برده می شود تا شاید آنها را مرعوب و ساکت نماید ،جهت اطلاع افکار عمومی و انتشار در رسانه ها در اختیار « فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» قرار داده شده است. متن نامه به قرار زیر می باشد:

صدای رژه رفتن و پا کوبیدن، شعار دادن گارد زندان بطور تحریک آمیزی در راهروی زندان رجایی گوهردشت کرج پیچیده بود و روز بعد انتشار خبر اعدام ۱۱ نفر از زندانیان ، تصور می شد که شاید مقدمه و هشداری باشد که با ما هم همان کاری را انجام دهند که در بند ۳۵۰ اوین کردند. این تعبیر ما زندانیان بود. شاید هم چنین هدفی نداشتند. ولی در هر حال فضای نا امن و رعب و وحشتی است که در زندان بوجود آورده اند.

در زندانهای ایران همیشه این فضای ترس و ناامنی حاکم بوده و به روالی جاری تبدیل شده است تا فشارهای روحی و جسمی بر زندانیان سیاسی تحمیل گردد.

طی ۲ الی ۳ ماه اخیر خلاف آنچه تصور می رفت نه تنها زندانیان سیاسی را آزاد نکردند، بلکه فشارهای روحی و روانی فزونی یافته ، گویی سیاست جدیدی از طرف رژیم اعمال می گردد. به عنوان یک زندانی سیاسی که چند سالی را در زندان گذرانده ام ،این شرایط جدید غیر قابل تحمل شده است. روزی نیست که زندانیان به بهانه های مختلف ربوده نشده و به جاهای نامعلوم و زندانهای دیگر فرستاده نشوند. یک روز به بهانه اعزام به مراجع قضایی یا به بهانه اعزام به بهداری و حتی در حین رفتن به ملاقات، زندانی را ربوده و به سلولهای انفرادی یا به جاهای دیگری انتقال می دهند و کار به جایی رسیده که هیچ کس نه به دادگاه ، نه به بهداری یا هر جای دیگری و حتی به بیمارستان اطمینان ندارد که برود و این در زندان یعنی یک فاجعه است. چون زندانی با وجود انبوه نگهبانان و ماموران و سیم خاردار و فنس کمترین امنیتی ندارد و این مسائل شاید برای امسال من که سالها در زندان بوده عادی شده باشد که نه تنها اینطور بوده بلکه وضع نیز بدتر شده برای کسی مثل من که فقط به اتهام سیاسی و مطالبه حقوق اولیه خود و مردمم گرفتار شده ام . امنیت وجود ندارد و مدام هر لحظه منتظر یورش وحشیانه ای مثل بند ۳۵۰ اوین که از پیش طراحی شده بود و صرفا جهت رعب و وحشت و ایراد ضرب و جرح بوده ، باشم.

وقتی فاجعه پنجشنبه خونین اوین را شنیدم که زندانیان در برابر زورگویی و ستمی که به آنها شده شجاعانه اعتراض و مقاومت کرده اند شرایط روحی آنها را درک کردم و به آنها حق دادم اگر چه دیگر از من سن و سالی گذشته و در آستانه ۷۰ سالگی این کارها را باید به نسلهای بعدی و نوه هایم بسپارم ولی این همه تحقیر و سرکوب امانم را بریده و باید کاری کرد خصوصا وقتی که طبق قوانین مصوب خودشان ( قانون مجازات جدید و مواد متعدد آن قانون مانند ماده ۲ و بند الف ماده ۱۰ و ماده ۹۹ و ۷۲۸و اصل ۱۶۹ قانون اساسی ) که من و خیلیهای دیگر نباید در زندان باشیم چه آنکه ماده ۱۸۶ قانون مجازات سابق که هزاران نفر را به استناد آن اعدام و ده ها هزار نفر را محبوس کرده اند اساسا صرف نظر از مخالفت با شرع و حتی فکر ، نسخ و مجری گردیده اما رژیم قانون شکنی را ادامه داد و ما را در زندان نگاه می دارد .
وقتی قانون اجرا نمی شود زور و سرکوب حرف اول را می زند. چه باید کرد؟ یا به قول مهندس بازرگان در زیر این ظلم و ستم شدید به حیات خفیف و خائنانه تن بدهم یا در حد وسع و توانم مقاومت کنم و از حداقل حقوق انسانی خود ایستاد و دفاع کنم.

شاید در این سالهای پیری، مرگم را تبدیل به پله ای کنم برای احقاق حقوق انسانی و حقوق بشر،

زندانی سیاسی محمد بنازاده امیرخیزی
زندان گوهردشت کرج
اردیبهشت ماه ۱۳۹۳


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.