وضعیت مطبوعات در ایران؛ از تحریریه‌های خالی تا سالن زیبایی و کافه‌داری

جمعه, 14ام اردیبهشت, 1403
اندازه قلم متن

دنا ماندگار

تحدید مطبوعات و تهدید روزنامه‌نگاران در جمهوری اسلامی روندی است که از همان ماه‌های نخست پس از انقلاب ۵۷ آغاز شد، با این حال این وضعیت از دو دهه پیش به این سو به‌گونه‌ای دیگر و به‌خصوص با حذف روزنامه‌نگاران شدت بیشتری گرفته است.

فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران می‌گوید در سال ۱۴۰۲ دست‌کم ۲۷ روزنامه‌نگار و فعال رسانه‌ای بازداشت، ۲۷ روزنامه‌نگار احضار و ۲۱ نفر با اتهاماتی همچون «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت کشور»، در مجموع به ۶۰ سال زندان محکوم شدند.

در فهرست سازمان گزارشگران بدون مرز هم که تازه‌ترین گزارش آن جمعه ۱۴ اردیبهشت، روز جهانی آزادی مطبوعات، منتشر شد، ایران با رتبهٔ ۱۷۶همراه با کره شمالی، افغانستان، سوریه و اریتره در قعر جدول شاخص‌های روزنامه‌نگاری قرار دارد.

به غیر از عوامل قهری و آشکار، در سال‌های اخیر وضعیت اقتصادی در کنار فشارهای امنیتی موجب شده تعدادی از روزنامه‌نگاران از خیر این حرفه بگذرند و به‌اجبار به مشاغل دیگری رو بیاورند. یک روزنامه‌نگار به رادیوفردا می‌گوید در نتیجهٔ این فشارها «مجبور شدم بعد از۲۰ سال روزنامه‌نگاری، کافه‌ای بزنم و حالا دنبال کیفیت سس و پاستا و جلب مشتری هستم».

پس از انقلاب اسلامی، هیچ‌گاه وضعیت آزادی روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران مطلوب نبوده، اما پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، یعنی دوره‌ای که به «بهار مطبوعات» مشهور است، گشایش‌هایی نسبی ایجاد شد و یک تنفس کوتاه برای فعالیت‌های آن‌ها فراهم شد.

با وجود ادامه‌دار بودن محدودیت‌ها و فشارها بر مطبوعات، اما هرگز نمی‌توان اردیبهشت ۱۳۷۹ را در تاریخ مطبوعات ایران فراموش کرد؛ وقتی آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، مطبوعات را «پایگاه دشمن» معرفی و عملاً فرمان حمله به مطبوعات را صادر کرد.

این سخنرانی برای خود انقلابیون هم یادآور سخنرانی روح‌الله خمینی در ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ بود که به نشریات حمله کرد و جملهٔ معروفش را گفت که «اگر تمام قلم‌ها را شکسته بودیم…» و کم‌کم کار به جایی رسید که از حدود ۲۰۰ روزنامه و نشریه پس از انقلاب، اواخر بهار ۱۳۶۰ تنها چهار روزنامه منتشر می‌شد.

«توقیف فله‌ای» و یک‌شبهٔ مطبوعات اصلاح‌طلب نیز پس از سخنرانی خامنه‌ای در اردیبهشت ۷۹ رقم خورد. این اقدام جنگ علیه فضای اطلاع‌رسانی نبود، بلکه صدها خبرنگار و روزنامه‌نگار شغل خود را از دست دادند؛ توقیف‌هایی که با استناد به قانون اقدامات تأمینی که اختیار دستگیری اراذل و اوباش پیش از ارتکاب مجدد جرم را به قضات می‌دهد، انجام شد.

تکرار توقیف‌ها فضای کاری رونامه‌نگاران را سخت‌تر کرد و گروهی رفتن را به ماندن ترجیح دادند. سال ۸۸ و سرکوب اعتراضات انتخاباتی این وضعیت را تشدید کرد؛ عده‌ای به رسانه‌های خارج از کشور پیوستند، آن‌ها هم که ماندند، سرنوشت‌شان کم‌کم همان رفتن شد و فضای رسانه‌ای از روزنامه‌نگاران حرفه‌ای خالی و خالی‌تر شود.

خانم سارا، یک خبرنگار اجتماعی که مایل به افشای نام واقعی‌اش نیست، می‌گوید «پس از ۸۸ گفتند اسمت دردسرساز است و می‌توانم با نام مستعار مطلب بدهم». همان وقت، آقای رضا خبرنگار اقتصادی در خط هفت‌تیر-میدان ولیعصر مسافر می‌برد و می‌آورد و آقای مجتبی، دبیر سیاسی سابق یک روزنامه، فروشنده شده بود و با مشتری‌هایش چانه می‌زد.

روند بیکاری روزنامه‌نگاران در همهٔ سال‌ها ادامه داشته است، اما معمولاً خودشان آن را گزارش نمی‌کنند. شهریور ۱۴۰۲ روزنامهٔ اعتماد چاپ تهران روایت ۱۴ روزنامه‌نگار زن را گزارش کرد که ظرف سال‌های گذشته به جای حضور در تحریریه، شیرینی می‌پزند، سالن زیبایی دارند، مزون‌داری می‌کنند و یا صنایع دستی‌شان را می‌فروشند و یا مشغولیتی غیر از حرفه‌ای دارند که بیش از ۱۰ یا ۱۵ سال در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی در روزنامه‌نگاری تجربه داشته‌اند.

فشارهای سیاسی، امنیتی و مالی و تعطیلی‌های مداوم آن‌ها را مجبور به مهاجرت از تحریریه کرد. سیاست تعطیلی مطبوعات و یا به انزوا کشیدن آن‌ها سال‌هاست که دنبال می‌شود، تنها گفتمان آن تغییر کرده است.

مثلاً روند تحدید مطبوعات در دو دولت‌ محمود احمدی‌نژاد شکل دیگری گرفت که به نظر می‌رسد نتیجه‌بخش بوده است؛ به جای تعطیلی نشریات یا بازداشت و محاکمهٔ روزنامه‌نگاران که احتمالا هزینه اجتماعی و سیاسی بالاتری داشت، شیوه‌های دیگری به کار گرفته شد.

اطلاعیهٔ محرمانه: انتشار ممنوع

تجربهٔ تعطیلی فله‌ای ۱۳۷۹ دیگر تکرار نشد، اما هزینهٔ انتشار اخبار و گزارش‌ها برای رسانه‌های مستقل و روزنامه‌نگاران افزایش پیدا کرد تا کار بیشتر فرسایشی شود.

سال‌هاست شورای عالی امنیت ملی، به‌تناسب اتفاقات روز، فکسی به روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها ارسال می‌کند و آن‌ها را از انتشار گزارش آن اتفاقات به‌بهانهٔ «حفاظت از منافع ملی» روز منع می‌کند. نمونه‌های آن نوسانات مداوم قیمت ارز، سکه و طلا، اختلاس مدیران دولتی، کمبود دارو، مسمومیت دختران دانش‌آموز، پوشش اعتراضات و یا دستور برای استفاده از کلماتی مثل اغتشاشات به جای اعتراضات و… هستند.

پس از شروع جنبش «زن زندگی آزادی»، بازداشت الهه محمدی و نیلوفر حامدی (خبرنگاران دو روزنامه) و در ادامهٔ آن احضار سایر روزنامه‌نگاران و هشدار به آن‌ها درباره فعالیت‌هایشان در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و یا حمایت از همکاران دربندشان، یک تلنگر و هشدار تازه بود که خبرنگاران نه در پوشش اتفاقات و نه در نوشتن گزارش امنیت ندارند و انجام فعالیت‌های حرفه‌ای‌شان می‌تواند اتهاماتی سنگین و محکومیت و ممنوعیت از کار برایشان داشته باشد؛ چنان‌که تعدادی علاوه بر زندان، به محرومیت از فعالیت‌های رسانه‌ای و یا حضور در شبکه‌های اجتماعی، تبعید و یا ممنوع‌الخروجی محکوم شده‌اند.

این احکام هزینهٔ فعالیت‌های آزاد رسانه‌ای را بیش از پیش افزایش می‌دهد.

پایگاه‌های خبری دولتی؛ رقیب یا جایگزین مطبوعات مستقل؟

به اندازه‌ای که مطبوعات مستقل تضیعف شدند‌، پایگاه‌های خبری وزارتخانه‌ها تقویت شده‌اند‌و تعدادی از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران نیز از تحریریه‌ها به این پایگاه‌ها اینترنتی نقل‌مکان کردند.

سیاست این پایگاه‌های خبری با تغییر هر دولت باید تغییر کند. سال ۱۳۸۸ سال سرنوشت‌سازی برای خانم بهار، خبرنگار حوزه انرژی، و چند همکارش بود که به‌طور رسمی در رسانهٔ انرژی وزارت نفت کارشان را شروع کردند.

این خبرنگار که می‌خواهد نام واقعی‌اش ذکر نشود، به رادیوفردا چنین می‌گوید:

«از حق‌التحریر کار کردن خسته شده بودم و پیشنهاد کار در این سایت تخصصی یک اتفاق خوب بود. حقوق ثابت، بیمه و امنیت کاری داشت. اما با توجه به پیشینهٔ کاری در رسانه‌های اصلاح‌طلب، در دولت‌های احمدی‌نژاد و رئیسی، ما یک غریبه و نفوذی محسوب می‌شویم و تمام زندگی‌مان به‌خصوص در شبکه‌های اجتماعی زیرنظر است و باید برای لایک پست‌ها هم جواب پس بدهیم.»

کار در این وب‌سایت‌ خبری برای خانم بهار به این شکل است که در هر دولت تنها باید در مورد محسنات و توانایی‌های وزیران و مدیران فعلی و خیانت‌های وزیران و مدیران قبلی بنویسند. او می‌گوید چاره‌ای نیست، وقتی هزینه‌های زندگی مدام در حال افزایش است.

این وب‌سایت‌ها رقیب مطبوعات مستقل نیستند، بلکه جایگزین آن‌ها هستند. بسیاری از سازمان‌ها به جای دعوت از خبرنگاران برای پوشش برنامه‌ها و یا نشست‌های مطبوعاتی، گزارش‌ها را بر روی وب‌سایت‌های خود قرار می‌دهند و رسانه‌ها باید از آن محتوا استفاده کنند.

برای مثال، گزارش منتشرشده از جلسات دادگاه‌های بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تخلفات اقتصادی و اختلاس‌ها در همهٔ رسانه‌ها شبیه هم است و همه چاره‌ای نداشته‌اند جز این‌که از گزارش‌های وب‌سایت «میزان» – خبرگزاری قوه‌قضاییه- استفاده کنند. تا یک یا دو دهه قبل خبرنگاران اجازهٔ پوشش چنین اتفاقاتی را داشتند، اما حالا با حضور پایگاه‌های خبری انحصاری، خبرنگاران دعوت نمی‌شوند و یا به آن‌ها اجازهٔ ورود نمی‌دهند. به همین دلیل، محتوایی فراتر از محتوای وب‌سایت‌های وابسته نیز منتشر نمی‌شود و جزئیات مهم، به‌رغم اهمیت‌شان، حذف می‌شود.

خانم سپیده که یک خبرنگار حوزهٔ اجتماعی است و مایل به افشای نام واقعی‌اش نیست، سال ۱۳۸۸ بعد از چند ماه بیکاری وارد روابط عمومی قوه قضائیه شد. هشت سال سابقهٔ روزنامه‌نگاری داشت و جزو خبرنگارانی بود که به‌اصطلاح حوزهٔ کاری‌اش توی مشتش بود. از هیچ خبط و خطایی نمی‌گذشت. اما بعد از آن‌که کارشناس روابط عمومی شد، همهٔ آن خبط و خطاها را می‌پوشاند، مبادا به دست خبرنگاران برسد. خانم سپیده راه‌های دور زدن خبرنگاران را خوب می‌دانست و برای همین هم حقوق می‌گرفت.

روابط‌عمومی‌ها یکی از شانس‌های بچه‌های روزنامه‌نگار بودند که آن سال‌ها بیکار می‌شدند؛ جایی امن و بی‌دردسر که حقوق آخر ماه نیز برقرار است.

سایهٔ سنگین امنیتی‌ها

سال ۱۳۸۸ خیلی از روزنامه‌نگارانی که مانده بودند، یا بازداشت شدند و رفتند زندان یا برایشان پرونده تشکیل شد. تشکیل پرونده یعنی دردسر مدام و احضارهای پی‌درپی.

آقای علیرضا، بعد از چند بار احضار، یک دفتر بیمه در مرکز شهر راه انداخت، مصطفی در یک انتشاراتی مشغول کار شد، خانم ندا هم سفال‌گری می‌کرد. آقای هادی تا سردبیری یک روزنامه پیش رفت و تا سال ۹۱ هم دوام آورد، اما دولت دوم احمدی‌نژاد سنت تازه‌ای گذاشت.

هادی که او هم مایل به افشای نام واقعی‌اش نیست، به رادیوفردا چنین می‌گوید:

«آن سال به ازای هر گزارشی که منتشر می‌شد، یک اطلاعیهٔ محرمانه دریافت می‌کردم که نوشتن از سکه و دلار ممنوع است، به قیمت نفت کاری نداشته باشید و… تا جایی که توانستم، مقاومت کردم؛ اما در نهایت مجبور شدم بعد از۲۰ سال روزنامه‌نگاری، کافه‌ای بزنم و حالا دنبال کیفیت سس و پاستا و جلب مشتری هستم. گاهی از این که رسانه ندارم حرص می‌خورم، اما دست‌کم مدام زیر فشار نیستم.»

فشارهای اقتصادی و امنیتی همه را فراری نداد، بعضی در ظاهر فعالیت رسانه‌ای دارند. خانم مینا، خبرنگاری با ۱۵ سال سابقهٔ کار مطبوعاتی، بعد از آخرین بیکاری‌اش که حدود ۶ سال پیش بود، مدتی لوازم آرایش فروخت، اما در نهایت شروع کرد به تولید محتوا در شبکه‌های اجتماعی و تولید کلیپ‌های تبلیغاتی.

مینا در این باره به رادیوفردا می‌گوید:

«آخرین بار، به دلیل انتشار یک گزارش در خبرگزاری وزارتخانه، اول تعلیق شدم و بعد حراست چندین بار بازخواستم کرد. سؤالات در مورد نیتم از نوشتن آن گزارش، ارتباطاتم با روزنامه‌نگاران خارج از کشور و… بود و در آخر اخراج شدم. فشار روانی آن روزها موجب شد این کار را برای همیشه کنار بگذارم. حالا رسانه‌ام شبکه‌های اجتماعی است. دردسرهای سیاسی و اجتماعی ندارد. مشکل امنیتی هم ندارد، درآمدش هم خیلی بهتر است.»

حقوق روزنامه‌نگاران در صورتی که منظم هم پرداخت شود، باز هم چیز دندان‌گیری نیست. بسیاری از آن‌ها دوشغله هستند و برای چند مجله و وب‌سایت هم به‌صورت حق‌التحریری می‌نویسند.

در گزارش فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران به افزایش احضارها و بازداشت روزنامه‌نگاران پس از جنبش مهسا در ایران اشاره شده است. سازمان گزارگران بدون مرز هم می‌گوید «روزنامه‌نگاران و رسانه‌های مستقل در ایران دائماً با بازداشت‌های خودسرانه و احکام بسیار سنگین روبه‌رو هستند که پس از محاکمه‌های به‌شدت ناعادلانه در دادگاه‌های انقلاب علیه آن‌ها صادر می‌شود».

خانم تارا که یک روزنامه‌نگار اجتماعی است و مایل نیست نام واقعی‌اش برده شود، به رادیوفردا چنین می‌گوید:

«آخرین بار سال ۱۴۰۱ در جلسه‌ای چندساعته بازجویی شدم که بخش اصلی آن در مورد همکاران و نوع ارتباطم با روزنامه‌نگاران خارج از ایران بود. در این جلسه چندین بار تهدید به بازداشت و بازجویی توسط کسانی شدم که صبر و حوصله ندارند و نوع دیگری برخورد می‌کنند. بعد از آن جلسه برای مدتی از نوشتن گزارش‌هایی که می‌توانست حساسیت‌برانگیز باشد، پرهیز داشتم و برای چندین ماه صفحاتم را در شبکه‌های اجتماعی بستم.»

ترس از احضار و بازداشت در آن سال عمومیت پیدا کرده بود، به‌گونه‌ای که برخی بهترین شیوه‌های مواجهه با بازجو و یا پاسخ دادن را هم به یکدیگر آموزش می‌دادند؛ اتفاقی که به‌شکل دیگری در سال ۸۸ هم مرسوم شده بود و جزوه‌‌ای میان روزنامه‌نگاران می‌گشت که از زبان بدن تا مدل نوشتن برگه‌های بازجویی را توضیح داده بود.

احضار و بازجویی بخشی از کار روزنامه‌نگاران ایرانی است که پیش از هر انتخابات، پس از هر حادثه و اتفاق، حتی هنگام نوسانات شدید بازار، انجام می‌شود.

تارا می‌گوید: «این بخش از زندگی ما عادی نمی‌شود و هر بار فشار روانی خود را برای مدت‌ها به جای می‌گذارد، اما مدام فکر می‌کنم می‌ارزد؟ نه، اما کاری هم جز نوشتن بلد نیستم.»

مطبوعات هم مانند هر شغل دیگری باید پوست بیندازند، نسل‌های تازه بیایند و کار را دست بگیرند. در تحریریه‌های خالی و یا نیمه‌خالی، شانس دست‌به‌دست شدن تجربیات سال‌به‌سال کمتر می‌شود و در حال رسیدن به صفر است؛ یعنی سال‌به‌سال واقعیات شانس کمتری برای بازنمایی و انتشار پیدا می‌کنند.

دنا ماندگار نام مستعار یک روزنامه‌نگار اجتماعی است که با رادیوفردا همکاری می‌کند.

از: رادیو فردا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.