با وجود اینکه از قتل دکتر شاپور بختیار توسط تروریستهای جمهوری اسلامی ۲۳ سال میگذرد و امید وآرزوی آمران و مجریان این جنایت در آن زمان این بود که با قتل وی اقداماتی را که طی سی و هفت روز حکومت انجام داد از خاطره ها خذف کنند، با نهایت ضعف و زبونی شاهد و ناطر این هستند که با وجود همه سند سازی ها و تحمیق کودکان دبستانی برای خدشه دار کردن نام او روز به روز و بیش از پیش بر اهمیت اقدام او در دوران کوتاه مدت صدارتش افزوده میگردد. آه افسوس ملتی که چرا در آن زمان بجای گوش دادن به هشدارهای او فریب آخوند خدعه گر و فریبکاری را خوردند روز بروز بیشتر میشود. نسلهائی که بعد از انقلاب بدنیا آمدند از پدران ومادران خود می پرسند، چرا بجای شنیدن هشدارهای او فریب سخنان آخوندی مکار را خوردند و با این اشتباه خود عمر نسلهائی را تباه کردند که باید در این نظام دروغ و جنایت و فساد ناظر از بین رفتن احترام و اقتدار ملی ایران و ایرانیان باشند.
خشم ناشی از ناتوانی ضعف و زبونی دشمنان بختیار را در برابر گسترش محبوبیت او باید فهمید. می بینند با وجود قتل او و متوسل به اشائه دروغ قادر نیستند ذره ای از احترام عموم را نسبت به وی، بخصوص در بین جوانان نسلهای بعد از انقلاب از بین ببرند. آنها نمیدانند که علت ناکامی شان در کجاست. اگر نگاهی کوتاه به خود و به آنچه که با آوردن حکومت اسلامی بر سرِ این کشور و ملت ستمدیده آن آورده اند بیاندازند، خواهند دید که یکی از علل گسترش محبوبیت دکتر بختیار در میان مردم گذشته ننگین خود آنهاست. کسانیکه تصاویر بنی صدر را هنگام دستبوسی “امام خمینی” دیده اند، سخنان تحریک آمیز او را در سِمت ریاست شورای انقاب اسلامی بویژه در تحریک صدام حسین به حمله نظامی به ایران و دیگر خوشرقصی های وی را برای خمینی فراموش نکرده اند به کدام اعتبار باید نظرات وی را در مورد بختیار بپذیرند؟ دستگاه سرکوبِ جمهوری اسلامی از پاسداران گرفته تا ماموران رنگارنگ اطلاعاتی حکومت اسلامی که جزشکنجه، ارعاب، اعتراف گیری زیر شکنجه به دروغ در پرونده اقدامات خود ندارند و در رذالت و جنایت روی ماموران امنیتی رژیم شاه (ساواک) را سفید کرده اند، چگونه میتوانند توقع داشته باشند که دروغهایشان در مورد دکتر شاپور بختیار باور شود؟ برخی از سلطنت طلبانی که قبل از«آریا مهر» اموال ملت را به دلار تبدیل کرده و زود تر از او خود را به ساحل عافیت رساندند و جز فحاشی و بد دهنی کاری ازشان بر نمی آید چگونه و بر اساس کدام آبرو توقع دارند که مردم ایران باید خزعبلاتی را که در مورد بختیار میگویند، بپذیرند؟
دکتر بختیار نه تنها با اقدامات افتخار آمیز خود در دوران نخست وزیری بلکه با مبارزه طولانی علیه استبداد و فاشیسم از آن زمانیکه بعنوان دانشجو در فرانسه برعلیه فرانکو و هیتلر جنگید و چه در دوران مصدق که به عنوان معاون وزارت کار برای حقوق کارگران مبارزه میکرد و بعد از کودتا نیز نقش موثری در ایجاد نهضت مقاومت ملی بر علیه حکومت کودتا داشت و بارها نیز در دوران محمد رضا شاه به زندان رفت، گذشته ای شفاف، پاک و پرافتخار از مبارزات برای دمکراسی و عدالت اجتماعی بجا گذاشته است، گذشته ای که به این سادگی ها خدشه دار نمیشود. اگر کسانی که با او دشمنی میورزند نگاهی به کتاب زندگی خود بیاندازند، می بینند که تفاوت ره از کجا تا بکجاست. کسانی که فکر میکنند بتوانند با لجن پراکنی علیه بختیار کارنامه اقدامات ضد ملی و وطن فروشانه خود را تغییر دهند، سخت در اشتباهند. دشمنی آنها با دکتر بختیار در حقیقت خصومت با رادمردی، شهامت و ایستادگی مردی است که بر سر اصول با هیچکس سازش نکرد و بامبارزه بی امان بر سر آرمانهای خود به مرگ خندید. برای ما قابل فهم است که او با چنین گذشته ای برای منشیان و کارپردازان و عمله و اکره دو استبداد سابق و کنونی جائی را برای احساس سرافرازی نمیگذارد. از خود بپرسند آیا مقصر بختیار است که تاریخ نام او را بخاطر میسپارد و از کنار آنها به مثابه موجوداتی ضعیف النفس و نوکر قدرت استبدادی بی اعتنا عبور میکند؟
اتحاد نامقدس
آنچه که با وجود انگیزه های گوناگون سه گوشه مثلث بنی صدر، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و برخی از سلطنت طلبان را بهم وصل میکند، شباهت در رفتار مغرضانه ای است که به ذم خودشان برای صدمه زدن به حیثیت بختیار در پیش میگیرند.
کسی به عنوان «محقق تاریخ» جمهوری اسلامی در آرشیوی نامه ای را پیدا میکند که یک انگلیسی برای مثال نوشته دکتر بختیار قبل از جنگ ایران و عراق سفری به بغداد داشته و با صدام حسین ملاقات کرده است. گاهنامه انقلاب اسلامی (به مسئولیت بنی صدر) نیز این نامه را بعنوان «سند» فتوکپی میکند و آن را بدون آنکه در مورد این آدم انگلیسی، موقعیت آجتماعی و اعتبار اجتماعی او تحقیقی نماید، منتشر میکند، یکی دو نفر نیز که در سایت بالاترین عضو هستند آن را «داغ» میکنند و بعد همان ها خبر بالاترین را در فیسبوک خود میگذارند، و طوری وانمود میسازند که به سندی دست یافته اند که انگیزه حمله صدام به ایران را «برملا» میکند. مدتی میگذرد و وقتی می بینند کسی از جانب نهضت مقاومت ملی (سازمانی که دکتر بختیار پایه گذارآن بود) جدی نمیگیرد مدتی ادامه میدهند و بعد از اینکه چند سلطنت طلب و چند مامور اطلاعاتی جمهوری اسلامی آنرا داغتر میکنند. موضوع فراموش میشود. انتشارات جمهوری اسلامی در مورد دکتر بختیار و مقالات و گفتارهائی که سلطنت طلبان به مناسبت یا بی مناسبت علیه دکتر بختیار ابراز میکنند، مانند مطالبی که بنی صدر «افشا» میکند چنان بی پایه و اساس هستند که بجای شوکه شدن باعث خنده و مزاح هواداران بختیار میشود. به حدی که هرچه فکر میکنیم می بینیم، چنان مبتذل و سبک است که نباید آنرا جدی گرفت.
اخیرا نیز به نظر میرسد جمهوری اسلامی برای ادامه سمپاشی علیه بختیار انتشار کتابی را برای ضربه زدن به حیثیت وی مناسب و موثر تشخیص داده باشد که بنی صدر با انتشارگفته هائی از آن در نشریه انقلاب اسلامی بر صحت و سقم آن مهر تاکید میگذارد و پشت سر او برخی از سلطنت طلبان به هوچی گری میپردازند. نویسنده کتاب خاطرات جدید این بار انگلیسی نیست بلکه یک ایرانی است بنام «جهانشاه بختیار» که نوه بختیار است و تا بحال کسی حتی اسم او را نشنیده است. مسئله ای که برای آدمی ۵۰ ساله که ادعا میکند، جاسوس سیا و موساد بوده و به سبک جیمز باند کلی عملیات تخریبی در ایران انجام داده و از سیا لوح افتخار گرفته خیلی خنده دار است. چرا؟ چونکه اولین بار است که میشنویم سیا به مامورین خود لوح افتخار میدهد و از وی نیز که با انتشار کتابی بسیاری از ماموریتهائی را که داشته برای آنها فاش میکند، قدردانی به عمل میآورد بخصوص که یاد آور میشود نه تنها برای سازمان سیا بلکه به موازات آن برای موساد هم فعالیت میکرده است!
مصاحبه ای که در مجله فرانسوی – Le Nouvel Observateur با جهانشاه بختیار صورت گرفته و برای انقلاب اسلامی حکم «سند» را پیدا کرده همراه با طنز و نا باوری ادعاهای شاخدار جهانشاه بختیار را منعکس میکند. و بعد هم از ما هواداران بختیار انتظار دارند، بر اساس چنین لاطائلاتی موضع بگیریم! توصیه من این است که اگر به این قضییه اهمیت میدهیم حد اقل این مصاحبه را به دقت مطالعه کنیم و به ترجمه کسانی که زبان فرانسه را بلد نیستند نیز اتکا نکنیم!