احمد پورمندی
آقای خاتمی و جبهه اصلاحات چند ماه پیش، در انتخابات مجلس شرکت نکرده و اعلام کردند دیگر قصد دارند در کنار مردم بمانند. چه اتفاقی افتاد که در ظرف چند ماه، «کنار مردم ماندن» به شرکت در انتخابات رئیس قوه مجریه و تشکیل دولت ذیل ولایت مطلقه فقیه ترجمه شد؟
تنها دلیل معتبری که از سوی فعالین و سخنگویان جبهه اصلاحات مطرح شده، این است که خامنهای تصمیم به تغییر ریل و انجام اصلاحاتی گرفته و به سراغ آنها آمده است.
اگر این ادعا صحت نداشته باشد، طبعا تمام نظریهپردازیها و احتجاجات آقایان بیپایه و اساس خواهد بود و تصمیم به شیرجه زدن در استخر خالی، نتیجهای جز خودکشی ندارد. اما اگر این ادعا درست باشد، برای طراحی یک نقشه راه انتخاباتی درست، طبعا باید به سوالات زیر پاسخ داده میشد:
۱- میزان اصلاحات موردنظر بیت و حوزههای آن؟
۲- میزان مقاومت اقتدارگرایان در مقابله با تغییر ریل؟
۲- توانایی واقعی خامنهای برای غلبه بر این مقاومت؟
۴-چشمانداز جانشینی؟
۵- سیر تحولات در جهان و منطقه؟
میتوان گفت که برای هیچ یک از این سوالات، پاسخ روشنی داده نشده است و نظر به تجربههای تا کنونی، نمیبایست بر اساس شایعات و وعدههای اغواگر و بدون اخذ تضمینهای لازم، تصمیمی برای قبول مسئولیت لایروبی طویله به جا مانده از دولت رئیسی گرفته میشد.
آیا گزینهای بهتر از ورود به انتخابات و رسیدن به ریاست دولت از طریق حمایت از پزشکیان وجود نداشت؟
از منظر منافع حزبی، پاسخ این سوال احتمالا منفی است و جبهه اصلاحات که با ورود به انتخابات، موقتا جان دوبارهای گرفت، میتواند از اقدام خود دفاع کند. اما از منظر منافع ملی و آینده کشور، سوالات مهم و جدیدی مطرح میشوند:
۱- چرا خامنهای باید کردیت اصلاحات را به شما بدهد که در اغلب اوقات خار چشم او بودهاید؟ آیا دامی بر سر راه شما تعبیه نشده است؟
۲- اگر دولت تشکیل دادید و معلوم شد که بیت اراده و توانی برای اصلاح ندارد، آیا حریف شنا در خلاف جهت امواج سنگین اقتدارگرایی و هر دو روز یک بحران، هستید؟
۳- اگر شما را به مثابه چاقوی بیتیغه، مثلا مجبور به حذف یارانههای پنهان حاملهای انرژی و چندین برابر کردن قیمت برق و بنزین کنند، آیا وزیر کشورتان تنها به پای مردم شلیک میکند و یا مثل ۹۸ سرها هم بینصیب نمیمانند؟
۴- اگر گره مناسبات با ایالات متحده، ناگشوده ماند و تحریمها باز هم شدیدتر شد، چه خواهید کرد؟
به این سوالات آزار دهنده میتوان باز هم افزود، اما تا همینجا، میتوان به سوال اصلی نزدیک شد که آیا از منظر منافع جامعه، گزینه بهتری وجود نداشت؟
به باور من، حتما راه بهتری وجود داشت.
اگر در مذاکرات پیش از انتخابات، جبهه اصلاحات، شرکت در انتخابات و پذیرش مسئولیت اجرایی را به پیششرطهایی نظیر اعلام التزام به اجرای بیتنازل قانون اساسی از سوی خامنهای، رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی، انحلال مجلس فرمایشی، فراهم کردن مقدمات کوتاه کردن دست سپاه از اقتصاد و سیاست و… مشروط میکرد و در صورت عدم پذیرش آنها، بازی را واگذار مینمود، چه اتفاقی ممکن بود بیفتد؟
با این فرض که خامنهای قصد تغییر ریل داشته، آیا جز این است که او ناچار به چینش دیگری از کاندیداها میشد تا در نهایت یک اصولگرای معتدل از نوع قالیباف، لاریجانی و یا حتی پزشکیان از صندوق بهدر آید که هم مورد اعتماد او باشد و هم به اصلاحات حداقلی مورد نظرش باور داشته باشد؟
کنار کشیدن از یک بازی که شانس بردش در اطراف صفر است، نه تنها شرط عقل است، بلکه راه را برای بهترین گزینه ممکن هم باز میکند. اگر جبهه اصلاحات در کنار مردم و در جبهه امتناع میماند، هم خطر بیآبرویی را به جان نمیخرید و هم میتوانست با دست باز، در فاصله میان حکومت و مردم، اما در کنار مردم و از منظر منافع آنها، فضای مانور در جهت گسترش کمی و کیفی اصلاحات احتمالی را فراهم آورد.
با چنین تاکتیکی، توپ در زمین اصولگرایان قرار میگرفت و آنها میبایست از سد داعشها و امثال پایداری عبور کنند. تصورش دشوار نیست که در این سناریوی آلترناتیو، جلیلی دیگر به یک وزنه ۱۳ میلیونی تبدیل نمیشد و این جریان به حاشیه رانده میشد.
اینک که جبهه اصلاحات، به منافع حزبی ، فشارهای کاسبان اصلاحات و تحلیلهای نزدیکبینانه، تسلیم و روانه باتلاق قوه مجریه شده است، بیم و هراس در میان اصلاحطلبان هر روز آشکارتر میشود. در حالی که برخی از آنها سعی میکنند تا با نقد مواضع پزشکیان، نسبت به او فاصلهگذاری کنند و کسانی نظیر علویتبار که مردم را به مشارکت در رایگیری فرا خوانده بود، نسبت به خطر جدی شکست هشدار میدهند، خانم آذر منصوری رئیس جبهه، تمام مسئولیت برآمدن پزشکیان و دولت آینده او را به گردن میگیرد. ظاهرا همه دست به دعا نشستهاند تا از بیت دود سفیدی به آسمان بلند شود!
در خوشبینانهترین تحلیلها هم نمیتوان امیدوار بود که در ساختار فاسد و مافیایی قدرت، ارادهای برای تغییر وجود داشته باشد و سقف آنچه خامنهای میخواهد و میتواند انجام دهد، در حد اقداماتی بسیار کمدامنه است که از حد خرید زمان تجاوز نخواهد کرد. خامنهای مرد پروندههای ناتمام و فرار از تصمیم، در لحظه تصمیمگیری است.
ابربحران پیچیده و عمیقی که کشور ما را فرا گرفته، راه حل درون حکومتی ندارد. سو استفاده از استیصال مردم به سود کاسبان اصلاحات، در سایه نزدیکبینی و توهم، جبهه اصلاحات را به آستانه خودکشی سوق داده است. این جبهه دیگر بخشی از حکومت است و فضای مبارزه خشونتپرهیز در اختیار گذارطلبان است.
بحران جانشینی در ایام شاهمرگی در راه است. مرکز ثقل تحول دیرگاهی است که به بیرون از حکومت منتقل شده است. هر روز تاخیر در تشکیل جبهه نجات ملی حول مطالبه «رفراندم قانون اساسی» گامی به سوی از دست دادن فرصتها و فروپاشی کشور خواهد بود و چنین مباد!
از: ایران امروز