کودتای اول – قسمت پایانی

پنجشنبه, 25ام مرداد, 1403
اندازه قلم متن

دکتر کریم سلیمانی

نگاهی به پروسه سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق از منظر اسناد وزارت خارجه دولت آمریکا – قسمت پایانی

کودتای اول: ۳خرداد ۱۳۳۱ – ۷ تیر ۱۳۳۱

اتلی (Attlee) نخست‌وزیر انگلستان از سفیر این کشور در تهران می‌خواهد که با “قویترین لحن” از شاه بخواهد مصدق را برکنار کند. (ص۳۱۲)

خطاب به آنانی که تاریخ دیروز را با معیارهای امروزی خوانش می‌کنند، گر این رفتار نخست‌وزیر انگلستان با دولت ایران، استعماری نبوده، پس چه نامی بر آن بگذاریم؟

۵. سند شماره ۹۳ (۲۷ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۴ مهر ۱۳۳۰)

حسین علاء در ۳ مهر ۱۳۳۰ به ملاقات هندرسن سفیر آمریکا می‌رود و او را طرف مشورت قرار می‌دهد. محتوای این گفتگو از منظر حاکمیت ملی حیرت‌آور است. علاء از هندرسن انتظار دارد که بگوید شاه چه بکند و یا چه نکند. او در این گفتگو با هندرسن در‌پی یافتن راهی است که مصدق را برکنار کند. (ص۳۲۵-۳۲۴)

۶. سند شماره ۹۶ (۲۸ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۵ مهر ۱۳۳۰)

در اوایل مهر ۱۳۳۰ سفیر دولت انگلیس در تهران از شاه می‌خواهد “به شرط این‌که مصدق برکنار شود و جای او را دولت منطقی‌تری بگیرد، پیشنهادهای مساعدتری ارائه خواهد شد.” (ص۳۳۴، پاورقی شماره ۵)

۷. سند شماره ۹۸ (۳۰ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با ۷ مهر ۱۳۳۰)

سند شماره ۹۸ یکی از مهم‌ترین اسناد مجموعه دو جلدی “اسناد سخن می گویند” است. این سند چهار صفحه‌ای محتوای بسیاری از رخدادهای سیاسی دوران نهضت ملی را رمزگشایی می‌کند. در صبح روز ۶ مهر ۱۳۳۰ هندرسن به دیدار شاه می‌رود تا استوارنامه خود را تقدیم کند. در این جلسه دکتر فاطمی وزیر خارجه دولت دکتر مصدق هم حضور داشت. هندرسن در گزارش خود می‌نویسد:

ظاهرا به علت حضور وزیر امور خارجه، شاه صحبت را از مسئله‌ی اختلاف نفت منحرف کرد و بر نیاز مبرم ایران به توسعه اقتصادی تاکید کرد. (ص۳۳۷)

شاه به گونه‌ای رفتار می‌کند، گویی که حسین فاطمی، فرد بیگانه است و هندرسن محرم اوست. هندرسن هم که از رفتار شاه متوجه می‌شود به دلیل حضور فاطمی نمی‌تواند با او به راحتی گفتگو کند، در بعدازظهر همان روز (۶ مهر) مجددا به دیدار شاه می‌رود. شاه در گفتگوی بعدازظهر با هندرسن که به واقع اولین روز رسمی شروع بکار او بود، با چنان استیصالی از مصدق صحبت می‌کرد که گویی یک بچه کوچک در نزد بزرگتر خود شکایت می‌کند:

شاه تلاش نمی‌کرد اضطراب و اندوه خود را از آن‌چه به نظرش ناتوانی وی در برابر اوضاع کنونی بود، پنهان سازد. وی بارها و بارها با ظاهری حاکی از یاس و ناامیدی اظهار می‌کرد که اما من چه می‌توانم بکنم، من دست تنها هستم. (ص۳۳۸)

یکی از غم‌انگیزترین فرازهای این سند آن‌جاست که “اعلیحضرت” از موقعیت رقت‌انگیز خود در برابر دولت انگلیس لب به سخن می‌گشاید:

من می‌دانم که سیاست‌های مصدق ایران را به سوی نابودی می‌کشاند، من تشخیص می‌دهم که علی‌رغم بهره‌کشی انگلستان از ما یا حتی در مواردی خیانت به ما، اگر بخواهیم به عنوان یک کشور مستقل بمانیم، باید دوستی و حمایت انگلستان را حفظ کنیم، من می‌دانم که اگر انگلیس با شخص من مخالفت کند، نظام سلطنتی ما، که به عقیده من عامل اصلی ثبات در کشور ماست، ممکن است سقوط نماید. ولی من چه می‌توانم بکنم؟(ص۳۳۹)

در ادامه این گفتگو، وحشت شاه از دولت انگلیس بخوبی هویداست، به هندرسن می‌گوید؛ چون فعلا شرایط به گونه‌ای است که اگر اقدام به برکناری مصدق کنم مرا به عنوان”یک آلت دست انگلستان”خواهند دید ولی امیدوارم که یا مصدق بر سر عقل آید و یا آنقدر مرتکب اشتباه شود که از طریق مجلس ساقط شود. شاه ادامه می‌دهد:

ولی این امید به‌ هر حال برای سفیر بریتانیا که امشب با من ملاقات می‌کند، جاذبه‌ای ندارد. هنگامی‌که وی دریابد من فکر نمی‌کنم که باید هم اکنون مصدق را برکنار کنم، خشمگین می‌شود و دولت وی ممکن است شروع به مخالفت با من کند. (ص۳۴۱-۳۴۰)

شاه در انتهای گفتگوی بعد از ظهر ۶ مهر ۱۳۳۰ از روی استیصال کامل به هندرسن می‌گوید “در حال حاضر نمی‌داند به کجا متوسل گردد.” (ص۳۴۰)

عجب است! پادشاه مملکت از دست نخست‌وزیر قانونی خود نمی‌داند به کجا متوسل شود!

۸. سند شماره ۱۳۸ (۲۶ دسامبر ۱۹۵۱ برابر با ۴ دی ۱۳۳۰)

هندرسن در ۳۰ آذر ۱۳۳۰ (۲۲ دسامبر) در یک ملاقات یک‌ساعته با شاه درباره مسائل جاری گفتگو می‌کند. در این جلسه برای نخستین بار است (البته براساس این مجموعه از اسناد وزارت خارجه آمریکا) که شاه از برکناری دکتر مصدق به وسیله کودتا صحبت می‌کند. ولی چون پس از این جلسه و در ملاقات‌های بعدی با سفیر آمریکا، بحث کودتا مطرح نشده است، ترجیح دادم که این سند را جزو اسنادی قرار ندهم که از ۳ خرداد ۱۳۳۱ (سند شماره ۱۷۵) تا ۷ تیر ۱۳۳۱ (سند شماره ۱۸۴) به طور پیگیر و جدی و با برنامه‌ریزی در سطوح بالای دو دولت انگلیس و آمریکا و البته با ابتکار شاه، سرنگونی دولت مصدق مطرح شده است.

در گفتگوی روز ۳۰ آذر، شاه به هندرسن می‌گوید چون هیچ گروه مخالف موثری در برابر مصدق وجود ندارد، پس باید او را بوسیله یک کودتا برکنار کرد و پس از کودتا هم باید یک رژیم دیکتاتوری ایجاد کرد. هندرسن می‌نویسد “من هم حرف شاه را تصدیق کردم.” (ص۴۸۵)

این تبانی مشخص میان پادشاه با یک مقام دولت بیگانه، به منظور سرنگونی نخست‌وزیر قانونی کشور، اگر در جهان آزاد اتفاق می‌افتاد، قطعا نام آن را خیانت به کشور گذاشته و پادشاه را به دادگاه می‌سپردند. در این میان جرم مصدق چیست که هندرسن از شاه می‌خواهد او را برکنار کند؟ زیرا مصدق زیر بار پذیرش کمک‌های اقتصادی آمریکا نمی‌رود که در برابر آن کمک‌ها، تضمین‌هایی بدهد که دولت ایران را در برابر دولت آمریکا متناسب با قانون مربوط به دفاع مشترک در یک جنگ احتمالی با بلوک شرق به جهان، به اصطلاح آزاد، متعهد نماید. (تفصیل این بحث و انتظارات دولت آمریکا از مصدق در اسناد شماره ۱۳۶ ص۴۷۵، ۱۳۷ ص۴۸۰، ۱۴۱ ص۴۹۴ و شماره ۱۵۰ ص۵۲۹ آمده است.) به همین دلیل هندرسن به شاه مراجعه می‌کند که این نخست‌وزیر چموش را برکنار و شاه که از این فرد بیگانه، تندتر است، می‌گوید باید کودتا کرد. (ص۴۸۵)

در انتهای این گفتگو، شاهکار دیگری از پادشاه ایران به نمایش در می‌آید. به هندرسن می‌گوید “ایران یک ملت بیمار است و از آن نباید انتطار داشته باشید که به طور طبیعی رفتار کند.” (ص۴۸۶)

رهبر یک کشور که باید از ملت و آبروی مردم خود محافظت کند، به سفیر یک کشور بیگانه می گوید ملت من بیمار است، شما صبور باشید. (ص۴۸۶)

بعد از این جلسه است که هندرسن در گزارشی به وزارت خارجه آمریکا ملت ایران را بیمار و دکتر مصدق را از بیمارترین رهبران جهان بر می‌شمارد. (سند شماره ۱۳۹، ص۴۹۰)

 پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، دولت انگلستان در تاریخ ۴ خرداد و نیز ۳۱ خرداد ۱۳۳۰ از دولت ایران به دیوان دادگستری شکایت کرد و تقاضا نمود، دیوان، دولت ایران را از اجرایی کردن قانون ملی شدن نفت باز دارد. دولت ایران طی لایحه‌ای صلاحیت رسیدگی به اختلاف میان دولت ایران و شرکت نفت را نپذیرفت و از کارکنان خارجی شرکت نفت خواست تا ۱۱ مهر ۱۳۳۰ ایران را ترک کنند. به همین دلیل دولت انگلیس در تاریخ ۵ مهر ۱۳۳۰ از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد که ایران را از این اقدام باز دارد.

در پی شکایت دولت انگلیس، دکتر محمد مصدق به همراه عده‌ای به نیویورک رفت و در جلسات شورای امنیت در فاصله روزهای ۲۲ تا ۲۶ مهر از حقوق ملت ایران دفاع جانانه‌ای انجام داد و دولت انگلیس در شورای امنیت ناکام ماند. شورای امنیت موضوع دعوای انگلیس و ایران را به دیوان بین‌المللی ارجاع داد.

دولت ایران در ۱۵ بهمن ۱۳۳۰ لایحه‌ای را به دیوان تسلیم کرد و قویا منکر صلاحیت دیوان در رسیدگی به شکایت انگلستان شد. در نهایت دیوان لاهه در روز ۱۹ خرداد ۱۳۳۱ رسیدگی به شکایت دولت انگلیس علیه ایران را شروع و در ۳۱ تیر به نفع ایران رای داد. از از ۱۴ قاضی دیوان ۹ نفر از جمله سر آرنولد مک‌نیر، قاضی انگلیسی به نفع ایران رای داد. (فؤاد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران: زوار، ۱۳۷۹، ص۲۷۵-۲۷۱)

تصور کنید در حالیکه کشتی‌های جنگی انگلستان در برابر پالایشگاه آبادان مستقر و این شهر را در محاصره دریایی داشتند و از طرف دیگر دولت این کشور از ۴ خرداد ۱۳۳۰ با شکایت علیه ایران، ابتدا در دیوان لاهه، سپس شورای امنیت و پس از آن، مجددا در دادگاه لاهه، یک جنگ تمام عیار حقوقی در سطح مناسبات بین‌المللی را به راه انداخته و اوج آن در روزهای خردادماه ۱۳۳۱ بود، دکتر مصدق می‌بایست در این جنگ نابرابر، به مصاف حریف قدر قدرت می‌رفت. او که داشت آماده می‌شد تا در روز ۶ خرداد ۱۳۳۱ تهران را به قصد لاهه ترک نماید، درست ۳ روز پیش از این تاریخ، در سوم خرداد پروسه کودتا(ی اول) با ابتکار قطعی شاه و وزیر دربار او، حسین علاء، آغاز می‌شود.

تصور آن حتی پس از سالیان درازی که از آن رخداد گذشته است، هنوز سخت و دردناک است. یک نخست‌وزیر قانونی با مجموعه‌ای از بیماری‌های کهنه و مزمن که از جوانی همچون همزادی او را رها نمی‌کرد و در ایامی که با شور و شوق وصف‌ناپذیر، نه تنها در لاهه، بلکه در صحنه جهانی در مقام دفاع از منافع و حاکمیت ملی ایرانیان، عصا به دست و لنگان لنگان، اما استوار در تلاش بود، پادشاه ایران در تهران در صدد است تا با همکاری دو سفارت امریکا و انگلیس بر علیه این پیرمرد فرتوت کودتا کند‌….

  1. ۹٫ سند شماره ۱۷۵ (۲۴ مه ۱۹۵۲ برابر با ۳ خرداد ۱۳۳۱)

هندرسن می‌نویسد وزیر دربار، حسین علاء، از او درخواست دیدار کرد و “با ابراز نهایت اعتماد به من گفت که می‌خواست به طور بسیار محرمانه درباره مسئله‌ای که شاه با آن روبروست” گفتگو کند. (ص۵۹۳)

علاء از هندرسن می‌پرسد، آیا شاه باید قبل از ۲۷ مه (۶ خرداد) که مصدق احتمالا عازم لاهه است، باید اقداماتی به جهت برکناری او انجام دهد؟(ص۵۹۴) در این گفتگو، هندرسن و علاء به این نتیجه می‌رسند:

ما قانع شده‌ایم که با توجه به روش استوار و محکمی که از سوی مصدق در رویاروئی با دولت انگلیس اتخاذ شده هیچ گونه توافقی در مسئله نفت تا زمانی که مصدق به عنوان نخست‌وزیر بر سر کار باشد، ممکن نیست. بنابراین برکناری مصدق از کار بنظر می‌رسد که پیش‌شرط برای دستیابی به راه‌حل مسئله نفت باشد.(ص۵۹۵)

  1. ۱۰٫ سند شماره ۱۷۶ (۲۸ مه ۱۹۵۲ برابر با ۷ خرداد)

هندرسن در این سند توضیح می‌دهد که دیشب علاء به دیدار او آمده و راجع به مشاجره‌ای که میان مصدق با شاه بر سر دخالت ارتش و دربار در جریان انتخابات مجلس هفدهم، اتفاق افتاد، شاه هم جواب مصدق را به تندی داد. علاء با ذکر جزئیات، به هندرسن توضیح می‌دهد که مصدق از بابت این مشاجره روحیه‌اش را از دست داده بود.(ص۵۹۷)

رفتار علاء به گونه‌ای است که گوئی هندرسن محرم او و شاه است و نه نخست‌وزیر منتخب مردم. به واقع مصدق بیشتر از ملی شدن نفت به احیای حاکمیت ملی می‌اندیشید که وجود نداشت. اگر حاکمیت ملی وجود می‌داشت، می‌بایست شاه و علاء از مصدق حمایت می‌کردند، در حالیکه اسناد رسمی وزارت خارجه آمریکا به صراحت و به تکرار فراوان نشان می‌دهد، این‌ دو نفر در تیم امریکا و بریتانیا بودند.

علاء به هندرسن می‌گوید، شاه در نظر دارد مصدق را برکنار کند ولی از من خواسته که از شما بپرسم، آیا دولت آمریکا از مصدق حمایت می‌کند؟ هندرسن در پاسخ به خواسته علاء و شاه می‌گوید:

تا زمانی که مصدق به عنوان نخست‌وزیر بر سر کار می‌باشد، هیچ‌گونه راه‌حلی برای مسئله‌ی نفت یافته نمی‌شود.(ص۵۹۸)

 در ادامه علاء بیان می‌دارد، شاه تصمیم گرفته است مصدق را برکنار کند ولی مایل نیست بدون مشورت هندرسن دست به این‌ کار بزند. به همین دلیل او را به نزد سفیر فرستاده است تا نظر او را درباره چگونگی برکناری مصدق بپرسد. علاء به هندرسن اصرار می‌‌ورزد که نظرش را درباره چگونگی برکناری مصدق به طور محرمانه به وی توضیح دهد. (ص۵۹۹)

  1. ۱۱٫ سند شماره ۱۷۸ (۶ ژوئن ۱۹۵۲ برابر با ۱۶ خرداد ۱۳۳۱)

هندرسن در این گزارش با یادآوری ملاقات‌ خود با علاء در ۵ مه ۱۹۵۲ (۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۱) می‌نویسد علاء بیان داشت، شاه در فکر برکناری مصدق است ولی نمی‌داند که دولت آمریکا و انگلیس با دولت جانشین همکاری می‌کنند؟

علاء به عنوان محرم شاه چنان حقیرانه مسائل خود را مطرح می‌کند که گویی، هندرسن رئیس کشور است و او و شاه، مادون هندرسن هستند. سپس علاء سه گزینه جانشین مصدق را که مورد نظر شاه است، از نظر هندرسن می‌گذراند و از او می‌خواهد نظر خود را نسبت به قوام، حکیمی و منصور به عنوان جانشین احتمالی مصدق بدهد. (ص۶۰۶-۶۰۴)

در ادامه هندرسن می‌گوید طرفداران قوام هم در پی این بودند که یک جلسه محرمانه با من در منزل یک دوست مشترک داشته باشیم که من نپذیرفتم.(ص۶۰۷)

  1. ۱۲٫ سند شماره ۱۸۱ (۱۳ ژوئن۱۹۵۲ برابر با ۲۳ خرداد ۱۳۳۱)

سفیر آمریکا در تهران در سند ۱۸۱ گزارش می‌دهد، شاه او را برای روز ۱۲ ژوئن ۱۹۵۲ (۲۲ خرداد ۱۳۳۱) به کاخ خود دعوت کرده است. علا‌‌ء در محوطه کاخ قبل از این‌که هندرسن به ملاقات شاه برود، به استقبال او می‌آید، به وی می‌گوید شاه نسبت به برکناری مصدق دچار تردید شده است و با اصرار از هندرسن می‌خواهد که شاه را متوجه ضرورت برکناری فوری مصدق بکند. (ص۶۱۴)

هندرسن در این ملاقات، در حالیکه مصدق در دادگاه لاهه درگیر مذاکرات سخت با طرف انگلیسی است، شاه را به شکل باورناپذیری به عزل مصدق تحریک می‌کند. به شاه می‌گوید انتظار می‌رود با “همان قاطعیتی که در سال ۱۹۴۶” در آزاد سازی آذربایجان از خود نشان داد اینک در برکناری مصدق نیز از خود نشان دهد. (ص۶۱۶)

و برای شاه مهم‌ترین مساله صرفا این بود که در صورت برکناری مصدق، آیا آمریکا و انگلستان حاضرند که از دولت جدید حمایت کنند؟ (ص۶۱۶)

در انتهای این گفتگو، شاه درباره جانشینان احتمالی مصدق، از پنج نفر نام می‌برد: اللهیار صالح، بوشهری، منصور، قوام و حکیمی. ولی او بیشتر به صالح متمایل است. (ص۶۱۸)

مسئله اصلی این نوشتار صرفا معرفی کودتایی است که برای بهار ۱۳۳۱ برنامه‌ریزی شد و قرار بود مصدق در اواخر خرداد از قدرت ساقط شود‌. اسناد مربوط به کودتای یاد شده که هم معرفی و هم تصاویر آن‌ها ضمیمه شده‌اند، به شدت تحت الشعاع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قرار گرفته و به همین دلیل، توجه مورخین را کمتر جلب کرده است.

علت به اجرا در نیامدن کودتا، باز از زبان اسناد آمریکایی طرح می‌شود.

  1. ۱۳٫ سند شماره ۱۸۲ (۲۴ ژوئن ۱۹۵۲ برابر با ۳ تیر ۱۳۳۱)

مذاکرات محرمانه شاه و علاء با سفیر آمریکا در تهران، هندرسن، در خصوص برکناری مصدق از قدرت، که جزئیات آن در سندهای ۱۷۵، ۱۷۶، ۱۷۸ و ۱۸۱ گزارش شده است، چنان جدی بود که دو گروه کاری متشکل از کارشناسان آمریکایی و انگلیسی در تاریخ ۲۴ ژوئن ۱۹۵۲ (۳ تیر ۱۳۳۱) جلسه‌ای را در لندن برگزار کردند تا درباره اداره صنعت نفت ایران پس از سقوط دولت مصدق تصمیم‌گیری کنند.

طرف مذاکره کننده آمریکایی شامل پل نیتزه و پالمر و از طرف انگلیس راجر ماکینز، میدلتون و رامز باتوم  در این گفتگو شرکت داشتند. (ص۶۲۰)

مذاکره کنندگان در جلسه لندن به منظور اداره نفت ایران ِ پسا مصدق، وارد جزئیات بسیار گسترده‌ای شدند. برای آگاهی از ابعاد این مذاکرات، تصویر تمام صفحات سند ۱۸۲ را در پیوست قرار می‌دهم تا خواننده متوجه این حقیقت شود که دو دولت آمریکا و انگلیس، امر کودتا علیه دولت مصدق در این مرحله را که نگارنده آن را کودتای اول نام نهاده است، بسیار جدی و واقعی تلقی کرده بودند.

پل‌نیتزه از کارگروه آمریکایی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت مالی ایران پس از کودتا معتقد بود که “ماهیانه ده میلیون دلار برای مدت شش ماه در اختیار دولت جدید بگذاریم.”(ص۶۲۰)

این پیشنهاد صریح و فوری نیتزه امریکایی، طرف انگلیسی را شوکه کرد، به طوری‌که میدلتون گفت “این اقدام، دولت جدید را در معرض این اتهامات قرار می‌دهد که بازیچه و آلت قدرت‌های غربی است.”(ص۶۲۰)

این توصیه میدلتون، راهکار هندرسن را به یاد می‌آورد که دو روز پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در گزارش ۳۰ مرداد ۱۳۳۲ از وزارت خارجه آمریکا می‌خواهد باید کارزاری راه بیاندازیم که افکار مردم را مبنی بر اینکه “دولت ایالات متحده با پول و کمک فنی در سرنگون ساختن مصدق و سرکار آوردن دولت زاهدی کمک و مشارکت نموده است” تغییر دهد. (جلد۲، سند ۳۵۱، ص۱۲۰۳-۱۲۰۲)

هیئت وزیران انگلیس در جلسه روز ۲۴ ژوئن (۳ تیر) در خصوص تعامل با ایران و شرکت نفت در صورت تغییر دولت در ایران، تصمیاتی را اتخاذ کرد که از طریق راجر ماکینز به سمع کارگروه رسید. )ص۶۲۱)

یکی از مواردی که به وسیله میدلتون بیان شد، باید در ابتدا از ایران “مبلغ عمده‌ای به عنوان غرامت مطالبه شود و سپس به عنوان بخشی از قرار و مدار نهایی از مطالبه آن صرف‌نظر شود. این امر به مذاکره‌کنندگان ایرانی احساس یک موفقیت آشکار می‌دهد و از آن آبرو و اعتباری برای خود کسب می‌کنند.” (ص۶۲۳)

طرف انگلیسی حتی نام کسی را که قرار بود پس از سقوط مصدق مذاکره با ایران را مدیریت کند، نام می‌برد: کینهن کورنوالیس.(ص۶۲۳))

یک روز پس از این‌که مصدق از لاهه به تهران بازگشت، براساس گزارش علاء به هندرسن “صبح روز ۲۶ ژوئن (۵ تیر) کاشانی به دیدار وی (علاء) آمده بود و …. به نظر وی (کاشانی) بوشهری بهترین شخص برای جانشینی مصدق است. (سند شماره ۱۸۳، ص۶۲۶)

این سند نشان می‌دهد، کاشانی در این مقطع از زمان، در جریان حذف مصدق بوده و به همین دلیل او هم در خصوص دولت جانشین به مشورت طلبیده شده است. بنابراین، این‌ ادعا که کاشانی در زمستان ۱۳۳۱ با درخواست مصدق برای تمدید اختیارات فوق‌العاده راه‌خود را از مصدق جدا کرده، صحیح نمی‌باشد.

۱۴ . سند شماره ۱۸۴ (۲۸ ژوئن ۱۹۵۲ برابر با ۷ تیر ۱۳۳۱)

سند حاضر به واقع صورت جلسه چهارمین گفتگوی وزیران امور خارجه ایالات متحده-انگلستان در وزارت خارجه انگلیس، لندن است. (ص۶۲۸) ریاست گروه آمریکایی در این جلسه با آچسن وزیر خارجه آمریکا به اتفاق هشت نفر دیگر از کارشناسان و مشاوران بود. در طرف انگلیسی، وزیر خارجه این کشور، ایدن، یک گروه هفت نفره را اداره می‌کرد.

در جلسه یادشده، مسئولین امریکایی و انگلیسی سعی می کنند مواضع خود را نسبت به دولت جدید در ایران هماهنگ کنند. طرف آمریکایی تاکید می‌کند “که هیچ کنایه و اشاره‌ای درباره گفت‌وگوهای ما با یکدیگر، به آگاهی ایرانیان نرسد.”(ص۶۲۹)

البته شگفت‌ آور است که از چنین جلسه‌‌ی مهمی که در سطح وزرای خارجه دو کشور برگزار شد، اطلاعات بسیار اندک در سند ۱۸۴ درج شده است.

مصدق در صبح روز ۲۴ ژوئن (۴ تیر) از لاهه به تهران بازگشت و بلافاصله به دیدار شاه رفت و به او اعلام کرد قصد استعفا دارد مگر اینکه در این مبارزه سخت، مجلس با تدابیر او همراهی کند. (ص۶۲۴)

حضور مصدق در ایران و حمایت گسترده مردمی از وی، شاه را در آن‌چه که تا کنون به اتفاق علاء و هندرسن در اندیشه داشت، دچار تردید کرد.

  1. ۱۵٫ سند شماره ۱۸۵ (۷ ژوئیه۱۹۵۲ برابر با ۱۳۳۱)

محتوای سند ۱۸۵ از یک طرف بیانگر حمایت فزاینده مردم از نخست‌وزیر قانونی کشور و از طرف دیگر حاکی از ترس و تردید شاه برای ادامه سیاست کودتایی خود بر علیه مصدق است. به واقع از این سند متوجه می‌شویم چرا با وجود این که کودتا  بالاترین مقامات آمریکایی و انگلیسی را درگیر کرده بود و برای اداره صنعت نفت ایران در دولت پسا مصدق برنامه‌ریزی کرده بودند، به مرحله اجرا نرسید.

مشاوران شاه: حسین علاء و یزدان پناه وزیر جنگ و سناتور علی دشتی به منظور تحریک و تهییج شاه “موکدا به شاه رهنمود دادند که وضعیت مالی کشور خطرناک و بحرانی است و تا هنگامی که مصدق نخست‌وزیر باشد، هیچ راه گشایشی به نظر نمی‌رسد.”(ص۶۳۱)

آنان به شاه اطمینان دادند در هر دو مجلس، مصدق فاقد اکثریت است. هندرسن در گزارش خود می‌نویسد شاه نسبت به درستی اظهارات آن‌ها ابراز تردید نمود و گفت:

به نظر وی مصدق هنوز از همدلی و حمایت فراوانی در میان مردم ایران برخوردار است. در تظاهرات آبادان و هزاران تلگراف و نامه‌ای که از نهادهای مختلف در سراسر کشور رسیده بود همگی درخواست تجدید انتصاب مصدق را نموده‌اند، ناآرامی و آشوب در بازار تهران و نقاط دیگر موجب شده که وی باور نماید مصدق از نظر سیاسی از بین نرفته است. (ص۶۳۱)

علی‌رغم پیش‌بینی مشاوران شاه، مجلس شورا با اکثریت ۵۲ رای از ۶۵ رای به مصدق رای اعتماد داد. علاء از این بابت بسیار اندوهگین شد و نگران بود که شاه”به ناتوانی متهم شود و …. من (هندرسن) خندیدم و گفتم احتمالا دو نفر دیگر نیز ملامت می‌شدند – من و او (علا‌‌‌ء)، وی متهم می‌شود که از تشویق و برانگیختن شاه به اندازه کافی در دست زدن به عمل، ناتوان مانده و من هم به ناتوانی در تاثیرگذاری شاه علیه مصدق متهم می‌گردیدم.(ص۶۳۳)

گزاره پیش‌رو از جانب هندرسن، به واقع حاکی از یک روایت قطعی در خصوص محتوای سیاست‌های پهلوی دوم در دوره نهضت ملی است. نقض مطلق حاکمیت ملی، هندرسن:

گفتم من از سوی گروه‌های مختلفی تحت فشار قرار گرفته بودم “که نفوذ خود را روی شاه به کار گیرم” و او را وادار کنم تا مصدق را برکنار نماید.

سپس هندرسن شکایت می‌کند که مخالفان مصدق نا کامی او را تعبیر به حمایت از مصدق خواهند کرد. (ص۶۳۳)

چنانچه شاه چنین کرد:

من (هندرسن) تا اندازه‌ای نمی‌توانم بفهمم چگونه پس از آن همه توضیحات من به شاه، او هنوز می‌تواند به طور خصوصی و با کنایه اظهار کند که آمریکایی‌ها (و حالا حتی انگلیسی‌ها نیز) به طور محرمانه و در پشت پرده ممکن است از مصدق حمایت و پشتبانی نمایند. هندرسن حدس می‌زند “شاه می‌کوشد که گناه بخشی از بی‌تحرکی خود را بر دوش انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بگذارد.” (ص۶۳۶)

هندرسن در خصوص ضعف‌ نفس شاه می‌نویسد:

خشم ملکه مادر از پسرش به حد اشباع رسیده و والاحضرت اشرف نیز که دیروز به تهران بازگشت از آنچه واقع شده است (ناکامی در کودتا علیه مصدق) آنقدر خشمگین گردیده که دستخوش یک سکته قلبی شده است.(ص۶۳۶)

از روزهای اولیه آغاز بکار مصدق به عنوان نخست‌وزیر، بنا به گواه اسناد وزارت خارجه آمریکا که از مهمترین اسناد و مدارک این دوره به‌شمار می‌رود، شاه همواره در پی برکناری مصدق بود (سند شماره ۱۸) و این رویه را تا اوایل خرداد ۱۳۳۱ بی وقفه ادامه داد و به گونه‌ای عمل کرد که گویی مصدق عنصری بیگانه و نامطلوب است و هندرسن محرم و یاور ملت ایران است.

شاه بارها و بارها شبانه وزیر دربار خود را به نزد او فرستاد تا در خصوص برکناری نخست‌وزیر محبوب مردم، رایزنی کند. مناسبات سه راس مثلث شاه، علاء و هندرسن به شهادت سند ۱۷۵ از سوم خرداد ۱۳۳۱ بر روی کودتا بر علیه مصدق تمرکز یافت.

در هیچ‌یک از مواد قانون اساسی مشروطه به پادشاه و یا زیر مجموعه او اجازه داده نشده است بر اساس‌ آن‌چه که در اسناد ۱۷۵، ۱۷۶، ۱۷۸، ۱۸۱ و ۱۸۲ قید شده، با نخست‌وزیر خود رفتار نماید.

با توجه به آن‌چه درباره کودتای اول رفت، حقوقدانان باید جایگاه حقوقی و قضایی رفتار شاه و علاء را نسبت به نخست‌وزیر قانونی کشور مشخص کنند. با وجود این، مرحوم محمدامینی براین باور است، برای شرکای ایرانی فعال در براندازی دولت ملی مصدق، باید برپایه قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ با اصلاحات بعدی، ماده ۶۱ که می گوید “هر کس با دول خارجه یا مامورین آن‌ها در اسباب چینی داخل شود که آن‌ها را به خصومت یا جنگ با دولت ایران وادار کند، یا اسباب عداوت و جنگ آن‌ها را به هر نحو و وسیله فراهم کنند، محکوم به اعدام است.” داوری کرد. (محمدامینی، سوداگری با تاریخ، جلدیکم، شرکت کتاب، ۱۳۹۱، ص۲۹۶)

تصور کنید تاکنون شاه و دربار او از هیچ توطئه‌ و کژاندیشی نسبت به مصدق فروگذار نکرده‌اند، اما حالا ۱۴ تیر است و بنا بر گزارش علاء به هندرسن، مصدق در بعد از ظهر پنجم ژوئیه (۱۴ تیر) از شاه دیدار نمود. او از “شاه به خاطر پشتیبانی صادقانه‌ای که از وی نموده بود شفاها تشکر کرد و تاکید ورزید که شاه سهم مهمی در تاریخ به خاطر پیشرفتی که نصیب دولت وی شده است دارا می‌باشد و اظهار امیدواری نمود که شاه در آینده نیز به مساعی خود مثل یک پادشاه میهن دوست ادامه می‌دهد.” (ص۶۳۱-۶۳۰)

در حالیکه مصدق از اوضاع کلی کشور و نا مهربانی‌های شاه و دربار نسبت به خود آگاه بود، با وجود این به گونه‌ای از شاه جوان قدردانی می‌کند که به او بفهماند، در واقع آموزش دهد، او باید یک پادشاه مشروطه و میهن‌دوست باشد. چقدر طبیعت این دو شخص: پادشاه و نخست‌وزیرش از هم دور بود؛ به فاصله‌ای در ابعاد بعید!


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.