ایران وایر – فرامرز داور
ارزیابی نگاه ایرانیان به موضوع فلسطین یک سال پس از جنگ میان «حماس» و اسرائیل، علامتی مهم از تفاوت نگاه شهروندان ایرانی به موضوع در مقایسه با ابتدای انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با دوران پس از رهبری «علی خامنهای» است.
تلاش دولتهای پیش از انقلاب بر مهار سیاستهای اسرائیل از راه نزدیکی با آن بود. «اردشیر زاهدی»، وزیر امور خارجه ایران در سالهای ۱۳۴۵ تا۱۳۵۰ در خاطرات خود شرح داده است که یکی از اهداف این روابط، به جز حمایت کنسولی از ایرانیان ساکن اسرائیل، حمایت از سرزمینهای فلسطینی در برابر اشغالگری اسرائیل و مقابله با شهرکسازیها بود.
هرچند یکی از اولین تصمیمهای «روحاللهخمینی» پس از انقلاب، قطع رابطه غیررسمی ایران و اسرائیل بود اما طرفداری از فلسطین و رد عملکرد اسرائیل در نقض حقوق فلسطینیان در میان ایرانیان طرفدار داشت.
۱۰ سال پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، گروهی از مبارزان گروه «فتح» که سازمان اصلی «جنبش آزادیبخش ملی فلسطین» (ساف) است، به یک شهرک اسرائیلینشین در مرز اردن و اسرائیل حمله کرده و آن را تحت کنترل خود درآوردند.
یکی از فرماندهان این عملیات، عضو هسته یک گروه کمونیستی ایرانی بود که بعدها به نام «چریکهای فدایی خلق ایران» شناخته شدند. نامش در کارت شناسایی فلسطینی «ابوعباس» درج شده بود اما نام واقعی او «علیاکبر صفایی فراهانی» بود؛ یک چریک فدایی خلق از ایران که در آن زمان در کنار فلسطینیان علیه اشغالگری اسرائیل می جنگید. تکرار چنین حمایتی از فلسطین، شاید امروز به افسانه شبیه باشد.
مساله محوری در بحران خاورمیانه پس از انقلاب ایران، از حمایت از فلسطینیان، به ضدیت با اسرائیل تغییر کرد و تا دوره حیات خمینی همچنان گفتمان آزادیبخشی به فلسطینیان در ایران طرفدار داشت.
این گفتمان از گفتار روحالله خمینی و برخی دیگر از سیاستمداران انقلابی همچون «اکبر هاشمی رفسنجانی» وارد ادبیات رسمی جمهوری اسلامی ایران هم شد.
در یکی از مهمترین سخنرانیهای پیش از تبعید، یعنی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که از آن به عنوان یکی از اولین جرقههای انقلاب هم یاد میشود، خمینی در مدرسه «فیضه» قم گفته بود: «امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هرچه میخواهید، بگویید؛ یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید، بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟»
از مهمترین کتابهایی که انقلابیون ایران درباره اسرائیل و فلسطین به آن استناد میکردند، «سرگذشت فلسطین»، نوشته «اکرم زعیتر» با ترجمه هاشمی رفسنجانی بود که میتوان آن را یکی از منابع مهم شناخت مساله فلسطین و اسرائیل در میان حاکمان انقلابی ایران دانست.
کتاب اولین بار در سال ۱۳۴۲، یعنی همان سال سخنرانی معروف خمینی منتشر شد. اکرم زعیتر در آن زمان سفیر فلسطین در اردن بود.
هاشمی رفسنجانی با ترجمه این کتاب، مقدمهای بر آن نوشت که سالها بعد درباره آن گفته بود: «مقدمه را خودم نوشتم که خیلی تند بود، چون آن موقع مساله استعمار جزو مهمترین مساله مبارزین بود. برای مجوز دچار مشکلی نشد. هرچند در آن زمان گرفتن مجوز هم چندان رسم نبود و سخت نمیگرفتند.»
مساله فلسطین و اسرائیل در آن زمانه مساله مربوط به آزادی، مبارزه با استعمار و حمایت از مظلوم یا مستضعف بود که این آخری نقشی محوری در گفتمان خمینی داشت.
نویسندگان «قانون اساسی ایران» که در آذر ۱۳۵۸ به رفراندوم گذاشته شد، در مقدمه آن آرزوی خود را «تحقق حکومت جهانی مستضعفین» و «شکست همه مستکبرین جهان در قرن بیستم» خوانده بودند.
در اصل ۱۵۴ قانون اساسی گفته شده است: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنا بر این در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.»
شکست فاحش تحقق شعارهای اولیه انقلاب، یعنی استقلال، آزادی و برقراری حکومت حق و قانون در ۴۵ سال اخیر، تغییری شگرف بر رویکرد ایرانیان به موضوع اسرائیل و فلسطین، به ویژه از میانه رهبری علی خامنهای گذاشته است.
حضور فلسطینیان در جنگ عراق و ایران که گزارشهای جسته گریخته آن در دهه ۱۳۷۰ به بعد به گوش میرسیدند، خاطرهای ناخوش از فلسطین نزد گروهی از ایرانیان در دهه ۱۳۶۰ ایجاد کرد. یک دهه بعد از شروع رهبری خامنهای، او منتقد سیاست رهبران اصیل فلسطینی شده بود.
زمانی که مذاکرات «یاسر عرفات» رهبر فلسطینیان در آن زمان و «اسحاق رابین» نخستوزیر وقت اسرائیل برای پایان درگیری میان دو طرف در جریان بود، خامنهای تندترین عبارات را علیه عرفات به کار برد که یک نقطه عطف در تاریخ روابط جمهوری اسلامی و دولت خودگردان فلسطین است.
در نماز جمعه دهم دی ۱۳۷۸، خامنهای گفت: «اگر همه این تعهداتى که اسرائیلیها (در مذاکرات کمپ دیوید۲) کردند، تحقق پیدا کند، آنچه که گیر این جماعت فلسطینىِ بیچاره مىآید، اندکى بیش از چهار درصد سرزمین فلسطین است… منطقه محدودِ کوچکِ متفرقِ غیرقابل ادارهاى را بهعنوان یک کشور، بهصورت ناقص و نیمهکاره در اختیار اینها قرار دادند! آنچه اینها در مقابل باید انجام دهند، این است که علاوه بر خود آن دستگاههاى امنیتی اسرائیل، اینها هم علیه فلسطینیهاى مبارزِ داخل سرزمین اشغالى اقداماتى بکنند! خیانت از این بالاتر؟ خیانت این کسانىکه بهنام فلسطینیها این کار را انجام مىدهند، از همه خیانتهایى که تا امروز به فلسطین شده، زشتتر و سهمگینتر و بدتر است.»
در نماز جمعه آتشین بعدی، خامنهای توهین پیشین به عرفات و همکارانش را تکرار کرد و گفت: «یک نویسنده فلسطینىِ عربِ ساکن امریکا نوشته است که این دارودسته عرفات هنوز نتوانستهاند زبالههاى شهر غزه را از خیابانها جمع کنند اما در همین مدت، پنج سازمان امنیتى و اطلاعاتى تشکیل دادند که جاسوسى مردم را مىکنند! این شد دولت فلسطین؟! این شد بازگشت مردم فلسطین؟! این شد احقاق حق فلسطین؟! اینقدر اینها بىشرمند! همان وقتى که این شخص، اولین مذاکرات را با اسرائیلیها کرد، من گفتم او هم خائن است و هم احمق! اگر خائن بود اما عاقل بود، بهتر از این عمل مىکرد.»
این فاصله چنان شد که خامنهای در آخرین سفر عرفات به ایران قبول نکرد که ملاقاتی بین آنها انجام شود و وقتی چند سال بعد «محمود عباس»، رهبر جدید دولت فلسطینی به تهران آمد، این بار او علاقهای به ملاقات با خامنهای نشان نداد و به دیدارش نرفت.
نقطه اوج این فاصله و افتراق را میتوان در سخنرانی خامنهای در سی و پنجمین سالروز شروع رهبری خود و واکنش عباس به آن دید. خامنهای در ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، کمتر از ۱۰ ماه پس از شروع جنگ میان حماس و اسرائیل گفت با ستایش از حمله حماس گفت این عملیات که در ۱۵ مهر گذشته اتفاق افتاد، دقیقاً مورد نیاز منطقه بود.
دفتر محمود عباس در واکنش به این اظهارات، بیانیه سابقهای منتشر کرد و گفت: «ملت فلسطین به جنگهایی نیاز ندارد که در راستای آرمان آزادی و استقلال آنها نباشد.»
خامنهای بی توجه به این نارضایتی، باز هم اظهارات مشابهی را تکرار کرد؛ چنانکه در سالروز جنگ دو طرف، حمله حماس را مجددا ستود.
رو برگرداندن خامنهای از عرفات و جانشینش عباس باعث شد بخشی دیگری از سیاستمداران ایرانی محذوف از سوی جمهوری اسلامی که در حمایت از فلسطین زمانی با حکومت همسو بودند، از سیاست صرفا نظامی خامنهای در برابر بحران خاورمیانه و کنار گذاشتن مطلق راه حل دو کشوری، از گفتمان جمهوری اسلامی فاصله بگیرند. به این ترتیب، یک ریزش شدید دیگر در حمایت از گفتمان فلسطین در ایران پدید آمد.
طیفهای سیاسی موسوم به ملی مذهبی و در راس آنها، «نهضت آزادی ایران» که از قضا افراد سرشناس آن سابقهای بلند در حمایت و همکاری با فلسطین داشتند، اینک صف خود را از سیاستهای حکومت ایران در برابر اسرائیل و فلسطین جدا کرده بودند.
هزینه سیاسی و مالی جمهوری اسلامی برای فلسطینیان در شرایطی که مشابه همان نیازها در ایران پاسخی از سوی حکومت نگرفتهاند و ایجاد دشمنی با اسرائیل و تشدید چشمگیری آن در دوره خامنهای با ایجاد گروههای متعدد شبهنظامی و تقویت مالی و تسلیحاتی آنها با شعار حمایت «رهبر مسلمانان جهان» از «امت اسلامی»، بازخوردهایی بسیار منفی در بین ایرانیان داشتهاند؛ به نحوی که حتی نزد برخی از ایرانیان معتقد به اسلام سیاسی گویا ملت ایران برای خامنهای جزیی از امت اسلام نیستند.
دامن زدن به حس اکراه عمومی در ایران به گروههای مقابلهگر با اسرائیل، مثل «حزبالله» لبنان، در روزهای منتهی به سالروز جنگ حماس و اسرائیل، به شکلی نمادین خود را نشان داد.
چند ساعت پیش از کشته «حسن نصرالله»، رهبر حزبالله لبنان که دو سال پیش در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، ایرانیان معترض را به «دشمن خارجی» نسبت داد و اظهارنظری تحقیرآمیز درباره کشته شدن «مهسا امینی» داشت، بیش از ۱۰ معدنکار ایرانی در طبس به دلیل شرایط فاجعهبار ایمنی و با وجود هشدارهای قبلی دچار حادثه مرگبار و کشته شدند. حکومت بیتوجه به این فاجعه ملی که موجب واکنشهای فراوان ایرانیان هم شده بود، نه تنها عزای عمومی اعلام نکرد که دادستان کل کشور هشدار داد اظهارنظر در این باره با واکنش قضایی مواجه خواهد شد!
به فاصله کوتاهی، نصرالله در عملیات اسرائیل در لبنان کشته شد. به جز شادمانی عمومی ایرانیان در شبکههای اجتماعی که خود علامتی از شدت فاصله شهروندان از سیاستهای حکومت است، خامنهای پنج روز عزای عمومی اعلام کرد. الصاق پوسترهایی حاوی تصویر حسن نصرالله بر روی پوسترهایی که ساعاتی قبل برای معدنکاران قربانی در سطح تهران نصب شده بودند، از سوی افکار عمومی علامتی از بیاهمیتی ایرانیان برای حکومت در برابر نصرالله برداشت شد که دو سال قبل اظهاراتش باعث آزار جمعی ایرانیان معترض شده بود.
سیاست حکومت در برابر مساله اسرائیل و فلسطین برای ایرانیان بسیار پرهزینه بوده است. تاسیس گروههای متنوع شبهنظامی و تامین مالی و تسلیحاتی آنها که میلیاردها دلار خرج روی دست شهروندان ایرانی گذاشته، باعث نوعی کراهت از روایت جمهوری اسلامی درباره اسرائیل و فلسطین در ایران شده است.
نمود تاریخی این تنافر و اکراه، در شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» ابعاد جهانی به خود گرفت و به گوش مقامهای جمهوری اسلامی هم رسید، به طوری که در خطبههای نماز جمعه تهران از آن انتقاد شد اما تغییری در رویکرد نظام ایجاد نکرد.
در شروع جنگ در غزه، تماشاگران فوتبال در یکی از بازیهای رسمی در ایران شعارهایی مستهجن علیه نمادهای فلسطینی دادند که نشانهای از درهای عمیق میان روایت مورد علاقه حکومت و واکنش مردم به آن بود.
نمونه قدیمیتر مربوط به «روز قدس»، آخرین جمعه ماه رمضان است. این روز با حمایت خمینی از سوی «حسینعلی منتظری»، نایب مخلوع رهبری جمهوری اسلامی، «روز حمایت از فلسطین» و «اعلام فاصله از رفتار اشغالگرانه اسرائیل» عنوان شده است. روز قدس سال ۱۳۸۸ که جمهوری اسلامی اولین بار به طور بیسابقهای مورد اعتراض چندین ماهه ایرانیان قرار گرفت، به موقعیتی برای شهروندان ایرانی تبدیل شد تا سیاستهای حکومت درباره اسرائیل و فلسطین را در اعتراضات خیابانی زیر سوال ببرند.
به تازگی و چندی قبل از کشته شدن نصرالله، «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر اسرائیل که عملیات یک سال اخیر او در غزه به کشته شدن ۴۲ هزار فلسطینی منجر شده، در پیامی خطاب به ایرانیان گفت بسیار زودتر از آنچه تصور میکنید، آزادی نزدیک است؛ علامتی از این که ممکن است اسرائیل اقدامات مشابه با آنچه با حزبالله لبنان کرد، در ایران هم در پیش بگیرد. به طور ناباورانهای این اظهارات با استقبال ایرانیان مواجه و به موضوع گفتوگوهایی داغ بدل شد.
«حاتم قادری»، استاد فلسفه سیاسی در «دانشگاه تربیت مدرس» تهران که در دهه ۱۳۷۰ دبیر «کنفرانس فلسطین، نگاه ایرانی» بود، در یک اظهارنظر در تهران گفته است: «مردم ما در داخل سرکوب میشوند. وقتی در حالت شبهبردگی به سر میبریم، صلاحیت اخلاقی برای آزادسازی فلسطین را داریم؟ چرا جامعه را به جایی رساندهایم که مردم به دنبال کسی مثل بنسلمان بگردند؟ باید برای فلسطین راهی پیدا کرد ولی وقتی خودمان در ناامنی هستیم، چگونه میخواهیم برای دیگران امنیت ایجاد کنیم؟»
اینک به جایی رسیده است که ایرانیانی به طور علنی از اسرائیل و حتی حمله احتمالی آن به ایران حمایت میکنند و راهپیماییهای حمایت از فلسطین جز با دعوت سازمانهای حکومتی شکل نمیگیرند و شرکت کنندگان در آن عمدتا کسی غیر از مقامهای رسمی و طرفداران حکومت نیستند.
احتمال حمله نظامی اسرائیل به ایران در میانه حمایت برخی از ایرانیان از چنین اقدامی و ابراز علاقه به سیاستهای نتاینیاهو هر چند به بروز احساسات ایراندوستانه ضد جنگ هم انجامیده اما نشانی واضح از فروپاشی گفتمان جمهوری اسلامی در حمایت از فلسطین و آزادی و استقلالش و تقویت احساسات ضداسراییلی در ایران است که نسبتی عکس با میزان آزادی در ایران داشته است. هرچقدر بر میزان استبداد و خفقان داخلی افزوده شده، گفتمان حمایت از فلسطین، بیشتر از دست رفته است.