جمال صفری
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، جنبش ملی آزادیخواهی، استقلال طلبی وعدالت خواهی کارگری و روشنفکری درآبادان نیز سرکوب شده بود، در آن فضای خفقان پس از سرکوب، مثل همیشه ورزش و سینما و فیلم در بین جوانان آبادان حرف اول را می زد و التیام بخش روح جوانان بود. تیمسارپرویز خسروانی یکی از کودتاچیانی بود که تاریخ ورزش ایران هیچ وقت همکاری او و باشگاه تاج را در کودتای ۲۸ مرداد را بر ضد مصدق فراموش نمی کند.
خسروانی با حمایت شاه و دربار، باشگاه تاجش ( استقلال فعلی) به بلای جان مردم تبدیل شده بود. او راه می افتاد و هر جا که زمین شهری مرغوبی می دید به مالک آن مراجعه می کرد، اگر طرف حاضرمی شد زمین را به او واگذار کند که فبها، وگرنه یک جوخه ژاندارم می رفت و یک پرچم سلطنتی را در وسط زمین فرومی کرد و خسروانی صاحب زمین را تهدید می کرد که زمین برای شاهنشاه است! طرف مسلماً تسلیم می شد و زمین را واگذار می کرد و سند به نام خسروانی، زن یا دو دخترش صادرمی شد.
وی توسط مسؤلین باشگاه تاج آبادان، با وعده و وعیدهایی که به سه نفر ازاعضائ باشگاه البرز آبادان داده بود، تیم فوتبال البرز را که در پرورش بازیکنانی نظیر حمید برمکی، حمید جاسمیان، رضاعلمداری، منوچهرسالیا، حسن علم، برادران گشوئی، شاعری، بهرام زنگوئی، منوچهرمحرک، حسین سامی مقام، جهان آل صفر و… تأثیر بسزائی داشت را از هم پاشاند. من درآنموقع نوجوان ۷ و۸ ساله ای بیش نبودم وناظرآخرین نشست اعضاء باشگاه البرز در زیر نخل های «دیری فارم» بودم که تمامی بازیکنان تیم فوتبال ازجمله برادرهایم و پسرعموهایم به جم پیوستند که باشگاه شاهین آبادان اینگونه تشکیل گردید.
درآن زمان درآبادان و خوزستان ورزش حرفه ای به عنوان یک ویژگی دیده نمی شد. علاوه براین، منافع تجاری اشخاص ثالث قدرتمند (مانند شرکت های بزرگ به عنوان حامیان) که امیدوار به انتقال تصویر از ورزش یا ورزشکاران به شرکت خود هستند رنگی و جایگاهی نداشت.
بخوبی بیاد دارم دراوایل سال ۱۳۳۵ پرویزخان با دوستان همبازیش درزمین خاکی پشت تربیت بدنی که بعدها استخر و سالن ورزشی شده بود، تمرین فوتبال می کرد. من نگاهم لحظاتی متوجه پیراهن شماره ۹ تیم ملی فوتبال ایران بود که پرویزخان پوشیده بود. او مشغول گفتگو با همبازیهایش بود ومن احساس غروز و شعف کردم ازاینکه یک آبادانی درتیم ملی فوتبال ایران بازی می کند. دراین تمرین، حمید جاسمیان، حمید برمکی، رضاعلمداری، بهرام عابدیان، مجید فخروئیان، گارنیک، خوشنام، سلحشور، منوچهرسالیا،عباس گشوئی، رضا جلال زاده، شاعری، نصرت الله فتحی، محمد باقرترابی، جهان آل صفر، موذون و.. نیز بودند.
ازهمان نوجوانی، پرویزخان برای من یکی ازالگوهای اخلاقی، آزاد یخواهی، استقلال طلبی، انسان دوستی و مردمی بود وهمچنین به باشگاه شاهین آبادان بعنوان یک نهاد اجتماعی و مدنی مستقل با ارزش های پایه ای که با قدرت و زوراینهمانی نمی داد و شخص پرویز خان مشخصه آن بود، علاقه عمیق و ژرف داشتم و اینک نیز نزدیک به شصت و هشت سال از آن زمان می گذرد به ارزشها و فضیلت ها و خلقیات انسانی و سازنده، حقوقمدار و شهروندی آن وفا دار، متعهد و پایبندم.
زنده یاد پرویز دهداری به دو صفت مشهوربود: «توجه شدید به دیسیپلین و نظم و رعایت اخلاق. مشهور است که دائما به شاگردانش توصیه می کرد که رقبا را تحقیر نکنند.
او حتی درسال ۱۳۶۶ در بازیهای مقدماتی جام ملتهای آسیا که ایران در کاتماندو پایتخت کشور فقیرنپال به مصاف این تیم میرود و مرتضی کرمانی مقدم در یکی از صحنههای بازی، بازیکن حریف را چند بار دریبل میزند، پرویز دهداری با دیدن این صحنه به دستیارش میگوید کرمانی مقدم را از زمین بیرون بکشد. این در حالی است که ایران هر ۳ تعویض را انجام داده و با این کار، تیم ملی ۱۰ نفره میشود. اصرار رضا وطن خواه بی فایده است؛ دهداری فریاد میزند: “مرتضی را از زمین بیرون بکش!”
بعد ازبازی، وطنخواه، مرتضی کرمانی مقدم را میخواهد ومیگوید پرویزخان با شما کاردارد. به اتاقش برو. دهداری عملکرد فنی کرمانی مقدم را تحسین میکند. مرتضی از او میپرسد: خیلی عذر میخواهم پرویزخان! چرا وسط بازی من را کشیدید بیرون؟ حتی کارت زرد هم نداشتم.
دهداری میگوید: توآن بازیکن حریف را دریبل یکسره ودو سره زدی و بعد توپ را از میان پاهایش عبور دادی و دوباره توپ را گرفتی و منتظر ماندی تا تقلا کند و دوباره دریبلش کنی؟ فکر نکردی که آن بازیکن هم، مثل تو، بازیکن تیم ملی یک سرزمین است. ملتی منتظر دیدن درخشش و شایستگی او هستند. از آن گذشته، او پدر دارد، مادر دارد، احتمالاً زن دارد، بچه دارد، خویشاوند دارد، آنها دارند بازی را میبینند، منتظرند ببینند فرزندشان، همسرشان یا پدرشان در مصاف با حریف چه میکند. تو او را نزد خانوادهاش، بچهمحلهایش، دوستانش و ملتش تحقیر کردی، خوار و خفیف کردی.
مرتضی جان! ما قبل از اینکه فوتبالیست باشیم، انسانیم. چه کسی به ما حق داده است انسان دیگری را کوچک کنیم؟
نصیحت به یادماندنی سرمربی تیم ملی فوتبال ایران؛ «مرتضی جان! قبل از اینکه فوتبالیست باشیم انسانیم.»
شیدا بانو دهداری تنها دختر پرویز دهداری است او«خاطراتش را با یکی از مردان بزرگ و تاثیرگذار فوتبال ایران مرورمی کند: “پرویزدهداری واقعیتی است که در فوتبال ما شبیه افسانه شده است. راهی که ایشان دنبالش بود برای کسانی که فوتبال بازی کرده و در این رشته کار می کنند، توجهشان به استعداد و محرومیت ها شبیه افسانه ای است که شاید درک و باورش امکان پذیر نباشد. او در مدت حضورش در تیم ملی ایران هرگز ریالی دریافت نکرد و برای خدمات و مربیگری اش از خود و خانواده خودش هزینه می کرد.”
«او ثروتی نداشت، یک زندگی معمولی و حقوق ماهیانه شرکت نفت که ماهیانه تقسیم می شد. داستان های خیلی زیادی وجود دارد. در سال های ۵۸ -۵۹ ما در خانه ای دو طبقه در خیابان سهروردی زندگی می کردیم و مستاجری داشتیم. یک روز مستاجر ما به خانه مان آمد و به پدرم گفت: پرویز خان من این ماه اصلا کار نکرده ام و با تاخیر اجاره را می دهم. پدرم آن روز حقوق گرفته بود و فکر می کنم حقوقش حدود ۳ هزار تومان بود؛ یادم هست پول حقوقش را روی میز گذاشت و گفت به اجاره فکر نکن، این یک ماه را با هم با این حقوق سرمی کنیم. »
«یک نمونه کوچک از مهربانیهای پدر این بود که چون میدانست فلان بازیکن، سهمیه غذا کافیاش نیست، سهم غذای خود را برای او میگذاشت. همچنین یک روز من و مادرم به همراه پدر برای خرید وسیلهای به بازار رفته بودیم که پدر در مسیر، یکی از شاگردان خود را دید و از او علت حضور نامنظم در اردوی تیمملی را پرسید که در همین گفتوگو متوجه وضعیت مادر بیمار آن فوتبالیست و مشکل مالیاش شد. پدرم پس از شنیدن این شرایط، آن ۳۰۰ و خوردهای پول را که قرار بود با آن خرید کنیم، در اختیار آن بازیکن گذاشت و ما نیز به خانه برگشتیم. پدر بسیار بخشنده بود و شاید این تعریفها و داستان شبیه افسانه است و بگویند مگر میشود؟ مگر هست؟»
«نمی خواهم اسم بیاورم اما حتما این آقا که از شاگردان و همبازیان پدرم بود یادش هست. روزی خیامی رئیس وقت ایران خودرو که از علاقمندان به پدرم بود در سال ۱۳۴۲ به ایشان می گوید: تو که بهترین بازیکن ایران شدی چه اتومبیلی داری؟ پدرم یک بلیت اتوبوس از جیبش در می آورد و می گوید این اتومبیل من است. خیامی از این موضوع تعجب می کند و می گوید تو کاپیتان شاهین و بازیکن تیم ملی هستی و بهترین بازیکن ایران شده ای؟! خیامی طاقت نمی آورد و به پدرم چکی را به اندازه مبلغ یک پیکان در آن زمان می دهد اما ایشان به خیامی می گوید اگر کاری می خواهی برای من بکنی برای فلان کس انجام بده که همبازی ما است و پدرش تازه فوت کرده است. این چک باعث شد تا این فرد خانه بخرد. »
مسعود دهداری فرزند زنده یاد دیدار برادر پرویز خان واپسین روز زندگی پرویز خان را اینگونه شرح می دهد :« ساعت ۱۱ شب درحال مسواک زدن درمنزل بود که سکته میکند. فاصله دومتری دستشویی تا مبل راحتی منزل را طی کرده تا روی مبل حمله دوم به وی دست دهد.
وی ادامه داد: بلافاصله با اورژانس تماس گرفته و او را به بیمارستان منتقل کرده که در مسیر بیمارستان سکته سوم به سراغ عمو آمد. صبح همان روز من به اصفهان رفتم تا به بهانهای پدر را به تهران بیاورم. در مقابل بیمارستان دی، واقع در خیابان ولیعصر ازدحام وحشتناک بود. پدرم بالای سر پرویز رفت، حال وی را که دید از پزشکان خواست که کلیه دومش را هم به برادر هدیه کند تا مرحوم دیدار با دیالیز زندگی کند و پرویز اما سرحال شود. دکترها پیشنهاد پدرم را پذیرفتند غافل از اینکه کار از کار گذشته بود!
اکثریت ایرانیان، خدمتگزاران به جامعه را به هر دلیل و بهانه ای تنها می گذارند و یا برخی از آنها با عده ای زورپرست درتخریب آنها شرکت می کنند. ابراهیم افشار روزنامه نگار ورزشی از اخلاقیات دوگانه برخی از ایرانیان درهنگامی که پرویز خان دهداری معلم و الگوی اخلاق فوتبال ایران پرواز آسمانی به ابدیت کرده بود می نویسد: موقعیکه «به جنازهاش برخوردم و وقتی از مسجد ختمش بیرون آمدم، آنقدر خشمگین بودم که مطلب «نه، نمیتوان فرشته ساخت» را در کیهان ورزشی نوشتم و جامعه بیوفای فوتبال را تقریبا به نجاست کشیدم. خشم مقدسم از این بابت بود که تمام آنهایی که تا دیروز در پروسه دشمنی با او و پرتاب گلولههای برف به سمتش اصرار داشتند و به من توصیه میکردند که مدافعش نباشم، دم در مسجد با چشمانی خیس ایستاده بودند و اشکهای بوقلمونی میریختند. عجیب اینکه بعدها یکی از گزارشگران معروف تلویزیون در خانه من اعتراف کرد که او نیز در میان پرتابکنندگان گلولههای برف به طرف دهداری بوده و دو برادر ورزشینویس اصلاحطلب بعدی نیز در کنار او در آن پروسه برفاندازی شریکش بودند.»
بدیگربیان، زنده یاد پرویزخان دهداری بازیکن و مربی نامدار تاریخ فوتبال ایران، که سلوک اخلاقی و پایبندیاش به اخلاقیات و فضیلتهای انسانی« درفوتبال ما شبیه افسانه شده است. »، اما «آرمانهایش پررنگتراز گذشته است و آنچه امروز در ورزش و به ویژه در فوتبال ایران و جهان گمشده و بی رنگ است»، از خودگذشتگی و اخلاق، نظم که او به آن پایبند بود که برانگیخته نفس مطمعنه خود، درخرد تجربه انتقادی خود، در «پندارنیک، رفتارنیک و کردار نیک» نمایانگر آن است که درداشتن ها انسانی، خود باخته بود. نگرش او به هستی بازتابی از فرهنگ و تمدن دیرپای ایران بود. بدینرو، او به نماد اخلاق، نظم و کرامت و منزلت انسانی در این کشور تبدیل گردید.
یادش گرامی باد
پاینده ایران
جمال صفری ( آل صفر)
۳ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴