جهنمی شمال تهران؛ روایت شهروندان خارجی و ایرانیان دوتابعیتی از اوین

یکشنبه, 7ام بهمن, 1403
اندازه قلم متن

ایران وایر

در کمتر از دو دهه، ده‌ها شهروند کشورهای غربی یا شهروندان دوتابعیتی به‌دلایل سیاسی بازداشت شدند و زندان اوین و بازجویی‌ها در آن را تجربه کردند. آنچه که این زندانیان پس از آزادی در خاطرات خود آورده‌اند، تصویری از آنچه در این زندان می‌گذرد را به دست می‌دهد و رفتار بازجوها و زندانبانان را بازگو می‌کند؛ تصویری که گاهی برای ایرانیانی که اخبار زندانیان را به‌دقت دنبال کرده‌اند هم، شوکه‌کننده است.  

***

پیتزای ناپل بیشتر دوست داری یا رمی؟

«از شکاف باریکِ درِ سلول، صداهای گریه، استفراغ، قدم‌زدن و کوبیدن می‌آمد. انگار کسی سر خود را به در می‌کوبد. فکر کردم اگر مرا بیرون نبرند، من هم به همین حال خواهم افتاد.»

 این‌ها، بخشی از خاطرات «چچیلیا سالا»، آخرین گروگان جمهوری اسلامی است؛ خبرنگار ایتالیایی که با «محمد عابدینی نجف آبادی»، مهندس متهم به قاچاق قطعات پهپاد به ایران، معاوضه شد. 

این روزنامه‌نگار ایتالیایی که بیست روز بعد از دستگیری آزاد شد، ۹ روز از بازداشت را در انفرادی به سر برد. او در آخرین مصاحبه‌هایش با رسانه‌ها گفت که نگهبانان اوین به او لباس زندان شامل یک گرمکن خاکستری، پیراهن، شلوار، روسری آبی‌رنگ و یک چادر دادند. خانم سالا همچنین گفت که ماموران عینک او را هم گرفتند، آن هم در شرایطی که چشمانش بسیار ضعیف است و بدون عینک تقریبا نابینا است.

در سلول چچیلیا سالا، تنها دو پتو وجود داشت و خبری از بالش و تشک نبود. چراغ سلول هم پیوسته روشن بود و خواب او را مختل کرده بود.

او چند روزی را به بررسی وجب‌به‌وجب دیوارهای زرد سلولش پرداخت و روی آن یک لکه خون، چوب‌خط‌های شمارش روزها که به گفته او احتمالا مربوط به زندانی پیشین بوده است و کلمه «آزادی» را دید.

این خبرنگار ایتالیایی توضیح داد که در زمان بازجویی چشم‌بند داشت و رو به دیوار می‌نشست. بازجو به زبان انگلیسی روان صحبت می‌کرد و با پرسیدن اینکه خمیر پیتزای رمی را ترجیح می‌دهد یا ناپلی، نشان داد که شناخت خوبی از ایتالیا دارد.

نمایش بازجوی خوب و بازجوی بد

«رکسانا صابری»، یکی از اولین زندانیان دوتابعیتی است که بهمن۱۳۸۷ به اتهام جاسوسی، حدود شش ماه در زندان اوین ماند و بخش عمده‌ای از آن را در انفرادی گذراند. او در کتابی با عنوان «میان دو جهان: زندگی و اسارت من در ایران»، از فشارهای روانی و تهدیدهایی که در طول بازجویی متحمل شد، سخن گفته است؛ اینکه بازجوها تلاش می‌کردند او را به اعتراف به فعالیت‌هایی که انجام نداده بود، وادار کنند.

رکسانا، از اوین به‌عنوان محیطی پر از ترس و تنهایی یاد می‌کند. او در سلولی کوچک در انفرادی نگهداری می‌شد و زمان زیادی را بدون دسترسی به دیگران یا اطلاعات بیرونی سپری کرد.

رکسانا در خاطراتش گفته که بازجوها گاهی تلاش می‌کردند با نمایش دوگانه‌ای از «بازجوی خوب و بد»، اعتماد او را جلب کنند. برخی از آن‌ها به‌ظاهر مهربان بودند و وانمود می‌کردند که قصد کمک دارند، در‌حالی‌که هدفشان دستیابی به اطلاعات یا اعتراف از سوی او بود.

او تحت بازجویی‌های طولانی‌مدت قرار داشت و گاه بازجوها او را به خیانت به کشور یا ناآگاهی نسبت به پیامدهای اقداماتش متهم می‌کردند که ضربه‌های روحی به او وارد کرد.

او در مصاحبه با «ان پی آر»، شبکه رادیویی سراسری آمریکا گفت که ماموران امنیتی او را در منزلش در تهران بازداشت کرده و مستقیما به زندان اوین بردند. روزهای اول، چهار بازجو او را با چشمان بسته و رو به دیوار بازجویی کردند و تنها پس از یازده روز به او اجازه داده شد که به پدرش تلفن کند. با‌این‌حال، او را مجبور کردند به پدرش بگوید که محل بازداشتش را نمی‌داند و به‌دلیل خرید شراب دستگیر شده است.

به گفته رکسانا صابری، ماموران امنیتی او را تهدید کردند که اگر به جاسوسی اعتراف نکند، به ۱۰ تا ۲۰ سال زندان محکوم خواهند شد.

بعد از رکسانا صابری، «مازیار بهاری»، دیگر شهروند دوتابعیتی بود که از سوی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت و زندانی شد. مازیار بهاری، روزنامه نگار و مستندساز ایرانی-کانادایی که در‌حال‌حاضر مدیریت رسانه «ایران وایر» را نیز بر عهده دارد. او بلافاصله پس از پایان انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و نزدیک به چهار ماه در بازداشت ماند. او پس از آزادی در گفت‌و‌گو با «سی‌ان‌ان» و در مقاله‌ای در «واشنگتن پست»، رفتار بازجویان و شرایط خود را در زندان اوین تشریح کرد. 

مهمانی که ربوده شد

«نزار زاکا»، شهروند لبنانی و دارای اقامت آمریکا که از او به‌عنوان کارشناس فناوری اطلاعات و ارتباطات یاد می‌شود، تابستان سال ۱۳۹۴ با دعوت «شهیندخت مولاوردی»، معاون امور زنان رییس‌جمهور ایران برای شرکت در یک همایش به ایران سفر کرد.

او در فیلم مستند «روایت یک آدم‌ربایی» توضیح داد که زمان بازگشت در راه فرودگاه، یک خودرو راه آن‌ها را بست و چند مرد او را با چشمان بسته با خود بردند. نزار زاکا بعد از ربوده شدن تا ۴۵ روز اصلا نمی‌دانست که کجاست. بازجو بعد از ۴۵ روز به او گفت که منتظر نباش کسی به دنبالت بیاید، چراکه ما پاسپورت تو را به فرد دیگری داده‌ایم تا با آن به لبنان برود.

نزار زکا در مستندی با نام «میزبانی ناجوانمردانه»، از اوین به‌عنوان مخوف‌ترین زندان و از بازجوها با عنوان اهریمن یاد کرد و گفت آن‌ها قلب ندارند و خوب می‌دانند که دارند به فرد صدمه می زنند.

زاکا که بخشی از دوران حبس خود را در زندان اوین در سلول انفرادی گذرانده، از این سلول‌ها به‌عنوان «تابوت» یاد کرد و گفت که سلول‌ها بسیار کوچک و بدون نور هستند.

زاکا به فشارهای روانی و جسمی در طول بازجویی‌ها اشاره کرد و گفت: «شکنجه اصلی در اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی اتفاق می‌افتد، مثلا به زندانی می‌گفتند برای ساعت‌ها رو به دیوار روی یک پا بایستد.»

نزار زکا درباره جلسه دادگاه خود هم گفت که قاضی «صلواتی» در دادگاه از او درباره انقلاب اوکراین پرسیده بود و وقتی حاضران در دادگاه در واکنش به تعجب او خندیده بودند، زاکا فهمیده بود که همه این‌ها بازی است. زاکا بارها در اعتراض به وضعیت خود دست به اعتصاب غذا زد و با وعده‌های مسوولان زندان و خواست همسرش به آن‌ها خاتمه داد. او بعد از نزدیک به چهار سال حبس با پادرمیانی‎ مقام‌های لبنان، در سال ۲۰۱۹ آزاد شد.

 ۸۰۴ روز حبس و فکر فرار 

اسلام‌شناس و پژوهشگر مطالعات خاورمیانه، تابستان ۱۳۹۷ (۲۰۱۸ میلادی) برای شرکت در همایشی در زمینه حوزه تحقیقش به ایران رفته بود که هنگام خروج از ایران در فرودگاه بازداشت و مستقیم به بند دو-الف زندان اوین برده شد. 

«کایلی مور-گیلبرت»، شهروند استرالیایی-بریتانیایی، به اتهام جاسوسی برای اسراییل محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. در نهایت اما آذر۱۳۹۹ (۲۰۲۰ میلادی) با سه زندانی ایرانی در تایلند مبادله شد که متهم به بمب‌گذاری نافرجام علیه دیپلمات‌های اسراییلی بودند.

او در کتابی با عنوان «آسمان بدون قفس»، از تجربه خود در زندان اوین و قرچک ورامین نوشته است. در بخشی از کتاب آمده که یکی از بازجویان به نام «محمدرضا» از او خواسته که به نیروهای امنیتی سپاه زبان عبری یاد بدهد: «چشمانم از تعجب گرد شد. سپاه از من می‌خواهد که به آن‌ها عبری یاد بدهم! فکر اینکه من سر کلاس به یک اتاق پر از افراط‌گرایان اسلامی یهودستیز زبان عبری درس بدهم، هم ترسناک و هم جذاب بود.»

این پژوهشگر پس از آزادی، به رسانه‌ها از شرایط زندان و سلول چهار متر مربعی‌اش گفت و اینکه تنها راه ارتباط او با خارج از سلول، یک خط تلفن با نگهبان سلول بود. او توضیح داد همین شرایط، بارها او را به فکر فرار یا خودکشی انداخته بود. جایی در مصاحبه‌ای گفت: «من لباس زندان به تن داشتم. زبان مردم شهر را هم صحبت نمی‌کردم. از پیامدهای دستگیری بعد از فرار ترسیدم و این کار را نکردم.»

محقق بعدی لطفا

کایلی مور گیلبرت اما تنها محققی نبود که گرفتار گروگان‌گیری جمهوری اسلامی شد. «ژیائو وانگ»، محقق چینی-آمریکایی که سال ۲۰۱۶ برای تحقیق در مورد نحوه حکومت‌داری در دوران قاجار به ایران سفر کرد هم، به اتهام جاسوسی بازداشت شد. 

او پس از آزادی، در مصاحبه با رسانه‌ها گفت که ماموران به او گفتند «مقاومت فایده ندارد. ما به معامله ‌با آمریکا نیاز داریم و تا وقتی که شما اقرار نکنی، همین‌جا می‌مانی. به انفرادی برمی‌گردی تا زمانی که اقرار به جاسوسی کنی.»

 

او می‌گوید، آن‌ها خیلی صریح و بی‌پرده در این مورد حرف زدند و گفتند: «ما نیاز داریم که پولمان را از آمریکا پس بگیریم. ما می‌خواهیم زندانیان ایرانی به کشور برگردند. سخت شگفت‌زده شدم وقتی از من خواستند یک جمله را به زبان فارسی و انگلیسی بنویسم. یک جمله که بگوید من جاسوس ایالات متحده هستم.»

دانشجو دکتری تاریخ دانشگاه «پرینستون»، سرانجام از سوی قاضی صلواتی به اتهام «جاسوسی»، به ۱۰ سال زندان محکوم شد و پس از گذراندن سه سال و نیم حبس در اوین، با «مسعود سلیمانی»، پژوهشگر سلول‌های بنیادی که در آمریکا به اتهام «دور زدن تحریم‌ها علیه ایران» زندانی بود، مبادله شد.

خاطرات عذاب از سرزمین اجدادی

«جیسون رضاییان»، خبرنگار ایرانی-آمریکایی که سال ۱۳۹۳ به‌همراه همسرش «یگانه صالحی» در دفتر واشنگتن پست در تهران بازداشت شد، یکی دیگر از شهروندان دوتابعیتی بود که به جاسوسی متهم شد. مقام‌های ایران هرگز دلایل اتهام او را به‌طور مشخص روشن نکردند. 

جیسون رضاییان که پدرش ایرانی است، در کتابی با عنوان «زندانی: ۵۴۴ روز من در یک زندان ایران»  خاطرات این روزهای خود را نوشته است؛ خاطراتی عذاب‌آور از سرزمین اجدادی آورده است.

او در خاطراتش آورده که روزهای اول گیج‌کننده بود و باور نمی‌کرد که گرفتاری بزرگی باشد، اما ۴۹ روز انفرادی او را به مرز جنون کشاند، چنان که تا چند سال از اتاق خالی و تنهایی واهمه داشت. او گفت که براساس تحقیقات روانشناسی، اگر فردی بیست روز در انفرادی بماند، تاثیرش ماندگار خواهد بود. 

او در مصاحبه‌ای گفت: «اوایل بازجوها نمی‌دانستند که من فارسی می‌دانم و با من انگلیسی صحبت می‌کردند، به همین دلیل من موقع بازجویی دست برنده را داشتم، اما وقتی متوجه شدند که من فارسی می‌دانم، برگ برنده به دست آن‌ها افتاد.» او گفت که بازجوها هربار به او می‌گفتند که تا چند ساعت دیگر اعدام می شود و قرار است گردنش را بزنند.

جیسون رضاییان بعد از توافق برجام به‌همراه تعداد دیگری از زندانیان دوتابعیتی با تعدادی از ایرانیان زندانی در آمریکا مبادله شد.

 

بازرگانی که هشت سال در زندان ماند

«سیامک نمازی»، بازرگان ایرانی-آمریکایی و مدیر بازرگانی یک شرکت مشاوره‌ای، در سال ۲۰۱۵ در ایران بازداشت شد. او که به اتهام جاسوسی به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود، به‌همراه چند ایرانی-آمریکایی دیگر بعد از هشت سال، در سپتامبر۲۰۲۳، در چارچوب تبادل زندانیان بین ایران و آمریکا  و امکان دسترسی تهران به دارایی‌های مسدود‌ شده جمهوری اسلامی در کره‌ جنوبی آزاد شد.

نمازی در مصاحبه هایش با رسانه‌ها گفت: «من ۲۷ ماه بازداشتگاه دو-الف بودم. بیش از دو سال بازجویی شدم. دادگاه رفته بودم. می‌خواستم که من را به زندان ببرند، ولی این ادامه داشت. شما در بازداشتگاه قفل هستید. دو ماه اول انفرادی بودم. بعد دو ماه اتاق جمعی. کلاه‌مان توی هم رفت و من را به انفرادی برگرداندند.»

 او سال اول، در مجموع هشت ماه را در انفرادی گذراند؛ جایی که جز سه تا پتو چیزی نیست و در دنیا به شکنجه سفید معروف است. 

سیامک نمازی در خاطراتش گفته است «بعد از ۲۷ ماه کلنجار رفتن، من هم نقاط حساس‌شان را یاد گرفته بودم. می‌دانستم چطور روی اعصاب‌شان بروم و این یک تعامل دوطرفه است. در چنین شرایطی، آن‌ها هم شروع می‌کنند یک سری حرف‌هایی می‌زنند که کم‌کم این تکه‌های پازل را به یکدیگر وصل می‌کند. ولی چند چیز را راحت می‌گفتند.»

او سپس توضیح داد که وقتی از بازداشت پدرش عصبانی و پرخاشگر شده بود، رییس آن زمانِ بند دو-الف او را صدا کرد و در‌حالی‌که مجبور شده بود با چشم‌بند رو به دیوار بایستد، این مقام زندان با لحنی «چاله‌میدانی» از پشت سر به او گفته بود: «سیامک، این‌قدر خودت را به در و دیوار نزن، فعلا با تو کار داریم. کارمان هم که تمام شد، مثل جیسون می‌فرستیم بروید.»

 

پنج سال و نیم در جهنم اوین

«عماد شرقی»، تاجر دیگری بود که هم بازداشتگاه کاشان و هم بند دو الف اوین را تجربه کرد. شهروند دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی که سال ۱۳۹۷ به اتهام «جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات نظامی» بازداشت و به ۱۰ سال حبس محکوم شد. 

در مدت حبس، عماد شرقی در بند دو-الف زندان اوین تحت نظارت سازمان اطلاعات سپاه نگهداری می‌شد. او در تماس‌های تلفنی با خانواده‌ خود، شرایط زندان را «جهنم» توصیف کرد و از فشارهای روانی و جسمی که متحمل کرده بود سخن گفت.

او در مصاحبه‌ با «سی‌بی‌اس»، درباره رفتار بازجوها بعد از بازداشتش گفت: «آن‌ها تهدید به شکنجه می‌کردند و در کارشان برای شکنجه روانی خبره بودند. آن‌ها شما را به یک اتاق بسیار کوچک می‌برند و سپس یک انسان غول‌پیکر در آنجا مدام به شما ضربه می‌زند و هلتان می‌دهد و تهدید می‌کند که شما را می‌کشد. سپس ماموری که قرار است در نقش پلیس خوب عمل کند، وارد می‌شود و می‌گوید که نمی‌تواند جلو همکارش را بگیرد، مگر اینکه اعتراف کنید. گفتند باید اعتراف کنی که جاسوسی؛ خیلی مضحک است.»

عماد شرقی توضیح داد که بازجویان او را به برق‌گرفتگی، غرق شدن در آب و حلق‌آویز کردن تهدید کردند. گاهی بازجویی‌ها ۹ ساعت در روز ادامه داشت. آن‌ها فیس‌بوک شرقی را هک کرده بودند و براساس آن، از او سوالاتی می‌پرسیدند. 

عماد شرقی به‌همراه سیامک نمازی و «مراد طاهباز» آزاد شد و به آمریکا برگشت.

مبادله با یک بدهی قدیمی

«نازنین زاغری»، شهروند ایرانی-بریتانیایی و مدیر پروژه بنیاد خیریه «تامسون رویترز» که پس از شش سال در ازای طلب ایران از بریتانیا آزاد شد، ازجمله زندانیانی است که خاطرات خود را از بازداشت در اوین و بازجویی روایت کرده است.

او در مصاحبه با «نرگس محمدی» در کتاب شکنجه سفید گفت: «شب اول بازداشت نمی‌دانستم کجا هستم. یادم نمی‌آید چه گذشت و چه کار کردم؟ شوکه شده بودم. نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده است. هیچ‌کس هیچ توضیحی به من نمی‌داد.»

او همچنین در باره وضعیت بهداشتی زندان هم گفت: «من حمام نمی‌رفتم، تشت می‌دادند و یک کاسه و می‌گفتند همین‌جا خودت را بشور.»

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش با نرگس محمدی گفت: «من را به ساختمانی بردند که منتسب به سپاه بود… سفارش ناهار بسیار مفصل و شکیلی برای من داده شد. اما من گفتم نمی‌خورم. دوربین هم روشن بود تا فیلمی از من بگیرند که در حال خوردن ناهار مفصلی هستم، درحالی‌که در قرنطینه گاهی حتی نان و پنیر هم می‌خواستم، نمی‌دادند. عصبانی شده بودم و بی‌اختیار داد می‌‌زدم و می‌گفتم همتون مثل هم هستید. یک نفر هم آمد شروع کرد به داد ‌زدن و من هم اصرار کردم که به بازجویم زنگ بزنید تا بیاید تا با او حرف بزنم و از آن‌ها خواستم دوربین را خاموش کنند، اما نمی‌کردند.»

نازنین زاغری در همین گفت‌وگو، از تلاش یک بازجو برای طرح موضوعات نامتعارف حکایت کرده است. به گفته او در بند ۲۰۹، بازجویی جوان هرازگاهی با ظاهری خیرخواهانه برای او خوراکی یا نسکافه می‌فرستاده، ولی ناگهان «شروع به سوالات نامناسب و بی‌ربط به بازجویی کرد»؛ ازجمله سوالاتی درباره سایت‌های پورن.

«سعی کرد بزند جاده خاکی و به‌اصطلاح از مسیر بازجویی منحرف شد. سوال‌هایی در مورد وبسایت‌های جنسی از من پرسید و شروع کرد به طرح این قبیل مسائل و در مورد ریچارد [همسر نازنین زاغری]، سوالاتی که به‌هیچ‌وجه ربطی به پرونده‌ام نداشتند.»

 

 فرانسوی‌ها در اوین

«برنارد فیلان»، شهروند فرانسوی-ایرلندی، مهر۱۴۰۱ در جریان سفرش به ایران و هم‌زمان با اعتراضات سراسری در مشهد بازداشت و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «عکاسی از ماموران انتظامی و امنیتی»، به ۶ سال حبس محکوم شد.

برنار فلان در بخشی از خاطرات خود در اوین گفت: «هر زندانی‌ای که قرار بود اعدام شود، شب قبل به بخش ما منتقل می‌شد. نمی‌توانستی آن‌ها را ببینی، اما عصرها صدای گریه‌شان را از سلولشان می‌شنیدی، این فکر که فردی که در اتاق کنار توست فردا بعد از نماز اعدام می‌شود، رهایت نمی‌کرد.»

او در نهایت، ۲۲اردیبهشت۱۴۰۲ با حکم قضایی و به‌دلایل بشردوستانه آزاد شد.

«لویی آرنو»، مشاور بانکی و شهروند فرانسوی هم، یکی دیگر از گردشگران ایرانی بود که در سال ۱۴۰۱ بازداشت شد. او در مصاحبه‌ای گفت: «در زندان با شما مانند حیوان رفتار می‌شود.» او همچنین توضیح داد که تنها هفته‌ای یک یا دو بار فرصت هواخوری، آن هم به‌مدت تنها ۳۰ دقیقه در اختیار متهمان قرار می‌گیرد.

 

پروسه تبدیل دانشجو خارجی به گروگان

به‌جز «جیسون رضاییان»، چند شهروند آمریکایی و دوتابعیتی دیگر نیز به‌دنبال توافق هسته‌ای ایران با قدرت‌های جهانی از زندان اوین آزاد شدند و با محکومان ایرانی در آمریکا که به‌دلیل نقض تحریم‌ها حکم گرفته بودند، مبادله شدند. «متیو ترویتیک» که برای تحصیل زبان فارسی به ایران سفر کرده بود، یکی از آن‌ها بود.   

متیو در خاطراتش که در مجله «تایم» منتشر شد، گفت که در آخرین روزهای سال ۲۰۱۵، تنها سه ماه پس از حضورش در تهران بازداشت شد. او ۲۹ روز از بازداشت ۴۱ روزه خود را در سلول انفرادی با ابعاد یک و نیم متر در دو متر گذراند و مانند همه زندانیانی که در انفرادی هستند، چیزی جز یکی-دو پتو و یک حوله نداشت. بازجو در اولین روز به او گفته بود که اگر جیسون رضاییان را می‌شناسد، باید بداند که هیچ‌کدامشان از زندان آزاد نمی‌شوند. مسوولان زندان او را وادار کردند که در مورد بازداشت شدنش به مادرش دروغ بگوید، البته بعدا متوجه شد که مادرش از بازداشت او با خبر شده است. 

 

او در بخش دیگری از خاطراتش گفت که ماموران یک روز او را به هتلی در نزدیکی زندان بردند و گفتند که قرار است با وزیر اطلاعات دیدار کند، اما در اتاق هتل متوجه شد که خبری از وزیر یا مقام ارشد اطلاعاتی نیست، در عوض از او خواسته بودند که مقابل دوربین اعتراف کند که مامور سیا است و تجهیزات نظامی و میلیون‌ها دلار پول در اختیار دارد. پس از آن روز، بازجویی‌ها و پرس‌و‌جو درباره نام‌های مختلف ادامه یافت. به گفته او، یک روز موهای سرش را تراشیدند که حس بدی به او داد. 

 

متیو آن‌قدر در زندان اوین ناامید بود که یک روز وقتی قاضی به دیدارش رفت و گفت که به‌زودی آزادی می‌شود، باور نکرد. او آخرین روز حضورش در زندان را یکی از بدترین روزها یاد کرد. صبح او را پیش قاضی برده بودند که فرم ترخیص از زندان را امضا کند، اما نیم ساعت بعد دوباره خود را در اتاق بازجویی با دوربین و چراغ پرنور توی صورتش دیده بود. بازجوها دوباره خواسته بودند که به جاسوسی اعتراف کند و وقتی متیو سرباز زده بود، بازجوها با خشونت به بیرون پرتش کرده بودند. 

 

«یوهان! تو گروگان هستی»

«یوهان فلودروس»، دیپلمات سوئدی و کارمند اتحادیه اروپا که در سفری تفریحی به ایران رفته بود، اردیبهشت۱۴۰۱ پیش از بازگشت به کشورش بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

او به خبرگزاری «فرانسه» گفت که گمان می‌کرد اشتباه شده و قاضی در اولین ملاقات او را آزاد می‌کند، اما قاضی او را متهم به جاسوسی علیه جمهوری اسلامی کرد. 

یوهان فلودروس دو ماه از حبس خود را در سلول انفرادی گذراند. او گفت که دو ماه انفرادی، پر از سردرگمی، ترس و ناامیدی بود. 

وقتی این دیپلمات سوئدی به سلول جمعی برده شد و سرگذشت خود را تعریف کرد، زندانیان به گفتند: «یوهان! تو گروگان هستی.» او سرانجام خرداد۱۴۰۳ به‌همراه «سعید عزیزی»، یک شهروند ایرانی-سوئدی، با «حمید نوری» مبادله شد و به سوئد بازگشت.

مبادله امدادگر با بمب‌گذار

«الویه وانده کاستیل»، امدادگر بلژیکی که از سال‌ها قبل برای انجام امور پناهجویان افغانستانی در ایران کار و زندگی می‌کرد،‌ بهمن۱۴۰۲ در‌حالی‌که چند دوست در آپارتمانش در تهران مهمانش بودند، بازداشت شد. الویه وانده کاستیل توضیح داد که ماموران برای بازداشت او، پشت پیک موتوری که پیتزا آورده بود پنهان شده بودند و حکم بازداشت هم نشان ندادند.

 او پس از بازداشت، برای ماه‌ها در سلولی در زندان اوین منزوی بود و کسی را نمی‌دید تا اینکه او را به یک آپارتمان سه خوابه منتقل کردند. این امدادگر بلژیکی توضیح داد که ۱۳ ماه از ۱۵ ماه بازداشت خود را در انزوای کامل، بدون دسترسی و آگاهی از رویدادهای دنیای بیرون سپری کرده بود. 

او درباره بازجویی‌های خود هم توضیح داد که بارها مجبور شده بود صدها صفحه در پاسخ به سوالات تکراری بنویسد و توضیح دهد که هیچ اقدامی در جهت جاسوسی انجام نداده است. او که در نهایت به اتهام همکاری با دولت متخاصم و جاسوسی به ۴۰ سال زندان محکوم شده بود، تلاش کرد تا با به یاد آوردن خوانده‌هایش، قطعات موسیقی و افرادی که روی او تاثیر گذاشته بودند، روحیه خود بالا نگه دارد. 

او به خبرنگار «لوموند» گفت که برای خود برنامه روزانه درست کرده و خود را مجبور کرده بود روزی ۲۰ کیلومتر پیاده روی کند تا غروب خسته شوند و بخوابد. این امدادگر بلژیکی بارها به بندهای مختلف زندان منتقل شد و یک بار به بندی فرستاده شد که زندانیان افغانستانی عضو داعش در آنجا محبوس بودند. 

الویه وانده کاستیل، سرانجام خرداد۱۴۰۲ با «اسدالله اسدی»، دیپلمات ایرانی در سفارت وین که به اتهام تلاش برای بمب‌گذاری در پاریس، در بلژیک به ۴۰ سال زندان محکوم شده بود، مبادله شد. 

افرادی که در این گزارش از آن‌ها یاد شد، همه افراد دوتابعیتی و غیرایرانی نیستند که مدتی گروگان جمهوری اسلامی بودند. تعدادی از افراد تمایل نداشتند که نامشان شناخته شوند و پس از آزادی نامی از آن‌ها برده نشده است. تعدادی دیگر نیز خاطرات خود از زندان و بازجوها را بازگو نکردند.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.