رضاشاه مستبد بود نه ملی گرا(۵)؛ (کودتای دوم رضاخان)

شنبه, 16ام فروردین, 1404
اندازه قلم متن

فرید انصاری دزفولی

{درست یکسال بعد از کودتا یعنی در سوم اسفند ۱۳۰۰ خورشیدی، به اصطلاح رضاشاه ملی گرا، ابلاغیه رسمی صادر و اعلام می دارد که مسبب حقیقی کودتا منم و بطور جدی از بحث روی این موضوع مهم تاریخی جلوگیری کرد. دراین ابلاغیه بلند بالا رضاخان، صراحتا اظهار می‌کند که «بی‌جهت اشتباه نکنید و از راه غلط، مسبب کودتا را تجسس ننمایید. با کمال افتخار و شرف، به شما می‌گویم که مسبب حقیقی کودتا منم و با رعایت تمام معنا، این راهی است که من پیموده‌ام و از اقدامات خود، ابدا پشیمان نیستم».}

در چهار مقاله قبل در مورد مفهوم ملی گرائی ایرانی و کودتای اول رضاخان توسط انگلیسی ها به روشنی و با سند و مدرک بطور آشکار چرائی و ماهیت کودتای انگلیسی را توضیح دادیم. در ادامه مطلب در مورد کودتای دوم رضاخان توسط انگلیسی ها توضیح خواهم داد آما قبل از آن قدری شرایط قبل از کودتای دوم رضاخان را شرح خواهم داد. 

گفته شد که سوم اسفند ماه سال ۱۲۹۹ خورشیدی تهران با بهت و اضطرابی ناشناخته روز خود را آغاز کرد. شب پیش از آن، صدای شلیک چند تیر توپ و هیاهوی سوارانی که در کوچه‌ها و گذرها به شتاب می‌تاختند. در صبح چهارم اسفند، مردم حضور نظامیان مسلح و اسلحه بدست را در معابر و چهارراه‌های اصلی و مراکز دولتی و نظامی شهر مشاهده نمودند و دیری نکشید تا دریافتند «رضاخان میرپنج» تهران را با دو هزار و پانصد تن از نیروهای قزاق به تسخیر خود درآورده است.

رضا خان برای آن که قدرت و هیبت خود را به همگان نشان دهد، اعلامیه‌ای در نه ماده صادر کرد که در سر‌آغاز آن، این عبارت تند و آمرانه خودنمایی می‌کرد: «حکم می‌کنم» این اولین جمله‌ای بود که رضاخان خطاب به آحاد ملت ایران ادا نمود و از آن پس، هر چه کرد، بر مبنای همان عبارت کوتاه بود؛ «حکم می‌کنم»!

از کودتای ۱۲۹۹ تا سال ۱۳۰۴رضاخان با طراحی و انجام ترفند‌های مختلف مثل بلوای نان و بگیر و ببندهای بی محاکمه و تصاحب اموال عشایر و متمولین و صاحب منصبان، و مداخله در امور دولت ها، و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، البته تحت حمایت پنهان و آشکار برنامه ریزان انگلیس و به اتکای قوای نظامی زیر دست خود، به آشفتگی‌های اجتماعی و سیاسی آن دوران دامن میزد، تا بتواند شرایط را برای رسیدن به نخست وزیری و سپس ساقط کردن سلسله قاجار از طریق اشغال مجلس فراهم سازد.

بعد از کودتای انگلیسی روزنامه های تهران، موضوع کودتا را مورد بحث قرار می دهند، مقالاتی تند و آتشین انتشار می دادند و نسبت به کودتاگران، قضاوت و داوری می‌کردند، برخی از این نشریات که از پشت پرده کودتا مطلع نبودند، نصرت‌الدوله را عامل کودتا دانسته و معرفی می کردند و به او حمله می نمودند. چون در برخی از این مقالات، نسبت به کارکنان کودتا حمله شدید و توهین آمیز می‌نمودند، به رضاخان برخورده بود، لذا درست یکسال بعد از کودتا یعنی در سوم اسفند ۱۳۰۰ خورشیدی، او ابلاغیه رسمی صادر و اعلام می دارد که مسبب حقیقی کودتا منم و بطور جدی از بحث روی این موضوع مهم تاریخی جلوگیری کرد. در این ابلاغیه بلندبالا رضاخان، صراحتا اظهار می‌کند که «بی‌جهت اشتباه نکنید و از راه غلط، مسبب کودتا را تجسس ننمایید. با کمال افتخار و شرف، به شما می‌گویم که مسبب حقیقی کودتا منم و با رعایت تمام معنا، این راهی است که من پیموده‌ام و از اقدامات خود، ابدا پشیمان نیستم». و در پایان، به روزنامه‌نگاران تأکید می‌کند که «صریحا اخطار می‌کنم که پس از این، بر خلاف ترتیب فوق، در هر یک از روزنامه‌ها از این بابت ذکری بشود به نام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم هر که باشد، تسلیم مجازات خواهم نمود».

 عبدالله مستوفی دربارۀ مداخلات غیرقانونی و بی رویه رضاخان می نویسد: «تعدی و تجاوزات سردارسپه، و مداخلات بی رویه او در سایر کارهای عمومی، همچنان ادامه دارد، با اینکه قوام السلطنه، در بدو ریاست وزرای خود به متحصنین مجلس وعده کرده بود که عنقریب حکومت نظامی را موقوف خواهد کرد، نتوانسته بود سردارسپه را متقاعد، و به وعده خود وفا نماید. سهل است، بعد از استعفای دکتر مصدق از ایالت آذربایجان، و رجوع کارهای ایالتی آنجا به نظامیان. در تبریز و سایر شهرهای این ایالت هم، حکومت نظامی اعلام شد. گذشته از جاهایی که رسما حکومت نظامی داشت، رفتار نظامیان در کلیه محل هایی که پادگان نظامی برقراربود، نسبت بحکام محل خشن و تحقیرآمیز و مانند رویه روسای قشون خارجی بود، که مملکت را به قهر و غلبه تصرف کرده باشند. مردمی که بحقوق آنها تخطی میشد، قدرت هیچگونه تعرض نداشته، و به عمال قلمی دولت هم که مراجعه می کردند، آنها را از خود بیچاره تر می دیدند. یحیی دولت آبادی با اشاره تهدیدات و رفتار خشونت آمیز رضاخان برعلیه میرزا حسن مشیرالدوله چنین مینویسد: «سردارسپه به سمت وزارت جنگ گهگاه درهیأت وزراء حضور مییابد برای دادن دستورهایی به آنها، که مجبورهستند هر چه امر کند، اطاعت نمایند. 

مشیرالدوله درطلیعۀ دستور ریاست خود حفظ قوانین جاری مملکت را، از روی اساس مشروطیت، اوّل وظیفۀ خود دانسته است در صورتی که برای او اختیاری نیست و هر ساعت در تهدید وزیر جنگ و فرماندۀ کلّ قوا است. روزی امیر اقتدار محمودخان انصاری، که گاهگاه به نیابت و نمایندگی از طرف وزیرجنگ درهیأت وزرا حاضرمیشود، به دستور وزیر جنگ با مشیرالدوله در هیأت خشونت میکند و «به او میفهماند که باید کنارهگیری نماید».(۱)

 شرح کارنامه اعمال و رفتار رضاخان را در مقاطع مختلف از کودتای اول تا کودتای دوم، همچنین از روزی که انگلیسی ها او را آوردند، تا آن زمانی که او را از صحنه سیاسی ایران بیرون راندند و بردند مورد نظر و توجه قرار خواهیم داد تا بیشتر معنای اقتدارگرایانه و تحکم آمیز «حکم می‌کنم» را برای نسل جوان و نسل های آینده روشن سازیم.   

در سال ۱۳۰۱، در دوران نخست وزیری احمد قوام، رضاخان، وزیر جنگ می شود، احمد قوام به عنوان نخست وزیر، بعلت کارشکنی های رضاحان و حامیش انگلیس نتوانست کاری انجام دهد و به موفقیتی در امور کشورداری دست یازد. انگلیسی ها از هیچ‌گونه کارشکنی بر علیه دولت قوام توسط سردار سپه و عواملش پروائی نداشتند. نتیجه اینکه چون قوام کاری از پیش نبرد و در کشمکش دائم با رضاخان بود نتوانست به موفقیتی دست یابد. در چنین وضعیتی، احمد قوام نتوانست بیش از هفت ماه در حکومت بماند و روز پنجم بهمن ۱۳۰۱ استعفای خود از نخست‌وزیری را به احمدشاه تقدیم کرد.
پس از سقوط دولت دوم احمد قوام، حسن مستوفی برای پنجمین بار به نخست‌وزیری منصوب شد. در کابینه او، رضاخان، همچنان وزیر جنگ باقی ماند.
عمر دولت حسن مستوفی هنوز به چهار ماه نرسیده بود که مورد استیضاح قرار میگیرد. او روز ۲۱ خرداد ۱۳۰۲، پیش از اینکه استیضاح به رأی گذاشته شود، با گفتن آن جمله معروف «من نه آجیل می‌دهم، نه آجیل می‌خورم» استعفای دولت خود را اعلام کرد و از مجلس بیرون رفت.
حسن مستوفی از جمله شخصیت‌های پاکدامن و خوشنام اواخر قاجار بود.
پس از استعفای حسن مستوفی، حسن پیرنیا برای چهارمین بار نخست‌وزیر شد و رضاخان همچنان وزیر جنگ باقی ماند. همزمان، چهارمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید، بی‌آنکه انتخابات انجام شده باشد. در نتیجه، مهم‌ترین ماموریت این دولت برگزاری انتخابات مجلس پنجم بود.
از همان آغاز دولت چهارم حسن پیرنیا، رضاخان دیگر قصدش برای تصاحب کرسی صدارت را پنهان نمی‌کرد. پرسی لورن، سفیر انگلیس در شهریور ۱۳۰۲، در گزارشی به لندن نوشت که: «… رضاخان به او گفته است که سیاستمداران یکی پس از دیگری آمده‌اند و رفته‌اند و این تغییر و تبدیل‌ها هیچ نتیجه‌ای نداشته است. امور اداری و مالی کشور همچنان آشفته است. و او که ارتش را سازمان داده و نظم و امنیت را در کشور برقرار کرده، در انتظار فرصتی است تا امور اداری و اقتصادی را هم سروسامان بدهد.» یعنی کودتای دوم را انجام دهد.
از خرداد همان سال ۱۳۰۲ رضاخان در دربار احمدشاه هم جاسوس گذاشته بود و ستوان یکم منصور مزینی، افسر گارد، همه ی کارها، رفت‌وآمدها و ملاقات‌های احمدشاه را مرتباً محرمانه به رضاخان گزارش می‌داد.
در شانزدهم مهر ۱۳۰۲ خبر بازداشت احمد قوام، نخست‌وزیر پیشین، به اتهام دست داشتن در توطئه قتل رضاخان، وزیر جنگ، در تهران مثل توپ صدا کرد. احمد قوام یکی از سیاستمداران زیرک، نیرومند و بانفوذ عصر خود بود. بازداشت او به این صورت، با حکم رضاخان، همه بازیگران سیاسی آن دوره ایران و در رأس آنها شخص احمدشاه قاجار را وحشت زده کرد. همه فهمیدند که مرکز قدرت، نه در کاخ سلطنتی و نه در کاخ نخست‌وزیری بلکه در وزارت جنگ است. سردارسپه در عمل دیکتاتور مطلق ایران شده بود و همه امور را در دست داشت.
حسین مکی در « تاریخ بیست ساله ایران» – جلد دوم – می نویسد: سردارسپه، قوام السلطنه را توقیف کرد (به اتهام توطئۀ قتل سردارسپه). مخالفین سردارسپه مرعوب شده و کابینۀ مشیرالدوله مقاومت خود را در برابر تهدیدات وزیر جنگ از دست داد. سردارسپه پس از دستگیری قوام به وسیلۀ یکی دو نفر از امرای لشکر، رئیس الوزرا و برخی از وزرای دیگر را تهدید کرد که اگر استعفا ندهند چنین و چنان خواهم کرد، و بر اثر همین تهدیدات هم کابینۀ مشیرالدوله تصمیم به استعفا گرفته قبل از ظهر روز ۲۹ میزان ۱۳۰۲خورشیدی درقصر صاحبقرانیه به حضور شاه رفته استعفانامۀ خود را تقدیم کرد.» (۲)
در فضای ارعابی که وزیر جنگ ایجاد کرده بود تا به نخست وزیری دست یابد، حسن پیرنیا، ادامه کار را ممکن ندید و روز ۲۹ مهر ۱۳۰۲ از نخست‌وزیری استعفا کرد. دولت او تنها چهار ماه دوام آورده بود.
پس از استعفای حسن پیرنیا، احمدشاه از او خواست تا برگزاری انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی استعفایش را به تعویق بیندازد که پیرنیا نپذیرفت. احمدشاه بار دیگر نخست‌وزیری را به حسن مستوفی پیشنهاد کرد. او هم نپذیرفت. احمد قوام که یک هفته پیش از آن، به تبعید رفته بود. برادر بزرگ‌ترش، حسن وثوق هم که مرد کاردانی بود، به سبب گرفتن رشوه برای عقد قرارداد ۱۹۱۹ از رده خارج شده بود.

احمدشاه با اینکه میدانست سردارسپه نوکر انگلیسی ها است و قانون شکنی و زورگویی می کند ولی چون تمام رئیس الوزرای سابق که مورد اعتمادش بودند حاضر به قبول نخست وزیری نیستند به ناچار به ریاست وزرائی سردارسپه تن داد.

 احمدشاه امروز در گفت و گو با بصیرالدوله در مورد رضاخان وزیر جنگ گفت این که میگویند «تمام رفتار و اقدامات وزیر جنگ به نقشه سفارت انگلیس است، بر خود من هم پوشیده و پنهان نیست. کاملاً مطلع و مستحضرم که وزیر جنگ نوکر آنهاست. هر چه را که میل آنهاست او انجام میدهد.» وی در ادامه به بصیرالدوله گفت: «الآن کار وزیر جنگ به جایی رسیده که قدرتش از ناصرالدین شاه هم بیشتر شده» است.(۳)

احمدشاه به قول افضل الدین کرمانی چون دید که «میدان عمل از مبارزان کفایت خالی است و صدر وزارت از مبٌرزان سیادت عاطل»، ناچار به ریاست وزرایی سردارسپه تن داد. بدین طریق به قول مرحوم هدایت: «سردار سپه که طبعاً صاحب عزم و رأی قوی بود، عذر مشیرالدوله را خواسته خود کابینه تشکیل داد…» و به روایت مرحوم بهار: «مشیرالدولۀ پیرنیا را از پشت میز ریاست وزرا عذر خواستند و خود زمام امور را بدست گرفتند.» این وقایع در ۶ آبان ۱۳۰۲(ربیع الاول ۱۳۴۲) یعنی قریب چهار ماه بعد از زمامداری مشیرالدوله بود، و این آخرین زمامداری اوست.»(۴)

این‌گونه شد که احمدشاه علیرغم میل باطنی‌اش، چاره‌ای جز صدور فرمان نخست‌وزیری به‌نام رضاخان نیافت و این فرمان را روز چهارم آبان ۱۳۰۲ امضاء کرد و کمتر از یک سال پس از بازگشتش از سفر قبلی، فوراً به تدارک سفر اروپا پرداخت. سفر شاه بیشتر از همه رضا خان را خوشحال کرد. زیرا او در پی این بود از خاندان قاجار خلع ید کند تا خود بتواند شاه کشور شود. در واقع احمدشاه پی به اهداف رضاخان و انگلیس برده بود که رضاخان می خواهد یک‌بار دیگر کودتا کند و این‌بار شاه و ولیعهدش را به زندان بیندازد. او حتی به پرسی لورن، سفیر انگلیس، گفته بود که ترجیح می‌دهد روزی که رضاخان کودتا می‌کند، او در ایران نباشد.

با رفتن سفر بی بازگشت احمد شاه و رئیس الوزرا شدن رضاخان اکنون او عملاً دیکتاتور ایران است. یک ماه پس از انتصاب رضاخان به ریاست وزراء، کرنفلد چنین گزارش می کند:« رئیس الوزرا درانتخاب افراد برای پست های مهم به ندرت شایستگی و لیاقت اشان را در نظر میگیرد.» وی می افزاید :رضا خان در ۲۲ نوامبر، درمراسم افتتاح نمایشگاه صنایع دستی، دو تن از افسران پلیس را به شدّت کتک زد؛ چون به او خوب سلام نداده بودند. حادثۀ مشابهی در ۲۴ نوامبر تکرار شد؛ زمانی که رئیس الوزرا وارد وزارت عدلیه می شد، آخوندی که درآن حوالی بود ودر آن جلسه حضورداشت نابینا بود هنگام ورود رئیس الوزرا ازجای خود برنخاست او را کتک می زند (۵)

وابستۀ نظامی آمریکا نیزدرمورد خشونت و بدرفتاری رضا چنین می نویسد: رضاخان، رئیس الوزرای جدید ایران، با اینکه اکنون بالاترین منصب سیاسی را دراین کشوراداره می کند، امّا هنوزنمی تواند اخلاق و رفتار دوران قزاقی خود را کنار بگذارد… وقتی که وزیرجنگ بود، افراد مختلفی را مورد ضرب و شتم قرارمی داد؛ رئیس الوزرا، افسران نظمیه، سردبیران روزنامه ها، افسران نظامی و….از جمله این افراد هستند. دردو هفته گذشته نیز چندین بارافراد مختلف مورد خشم و غضب رئیس الوزرا قرارگرفته اند که درتمام موارد شخص خاطی مستقیماً توسّط جناب رئیس الوزرا کتک زده شده است. همین اخیراً یک افسرپلیس ویک روحانی ، قربانی رفتار خشن وی شده اند. نبود کفّ نفس در شخصیت رضاخان و رفتار خشن او بسیاررقّت انگیز واسفناک است. همین موجب بدگویی دیگران به ویژه اتباع بیگانه می شود. یکی از روزنامه های تهران که از این رفتار رضاخان انتقاد کرده بود به سرعت توقیف شد. برای درک روانشناسی رفتار وی باید فضایی را که وی درآن رشدکرده است بررسی کنیم وبه نحوۀ تربیت وی توجّه نمائیم.»(۶)

میرزا محسن معتمد التجار، نماینده تبریز دربارۀ رفتار متجاوزانه رضاخان و یاران نظامی وغیر نظامی او به حقوق مردم بنام « امنیت» که ناقض قانون اساسی است مورد انتقاد قرارداد، وی با نطق تاریخی خود درمجلس هشدار داد که: « حقیقتا خیلی ننگ آور و باعث تاسف است که پس از ۱۷ سال مشروطیت و آنهمه قربانیها، که در راه آزادی داده شده، مجبور شویم که در عوض اصلاحات اساسی، از نقض قانون اساسی، و اجرا نشدن سایر قوانین، شکایت کنیم. او می افزاید: دشمنان آزادی واستقلال مملکت، لاینقطع درکارو اتصالا نقشه های خودشان را توسعه میدهند وقریبا روزی میرسد که نه سر میماند و نه دستار. بساط مشروطیت که برچیده میشود، سهل است، استقلال مملکت را هم میبرند…. و حقیقتا در حیرت هستم. اوضاع حاضره را قطعا نمیتوان، مناسب و لایق و سزاوار اطلاق یک حکومت ملی دید….. . و … نمایشاتی میشود، که خیلی اسباب وحشت و پریشانی و نگرانی است. عملیاتی در مرکز مملکت میشود، که بنظر بنده، ممکن است در آتیه خیلی نزدیک، برای مملکت و ملت خطراتی را متوجه سازد. بدون مجوز قانون جرائد را میبندند، و مدیران آنها را توقیف، حبس، تبعید و زجر میکنند، و میزنند. چرا؟ برای اینکه از کثرت ظلم و تعدی و انتخاب اشخاص بد سابقه برای مأموریتها و اختلاسها و هزار مظالم دیگر، تنقید کرده، و دولتیان را براه راست دلالت و نصیحت مینمایند. اینها، عوض اصلاح احوال و مفاسد خودشان، متشبث به نقض قوانین میشوند. آیا برای جلوگیری ازخطرات متصوره، نمایندگان ملت، چه تصمیمی اتخاذ مینمایند….(۷)

رضاخان بیست و ششمین نخست‌وزیر احمدشاه بود. عمر متوسط دولت‌ها در دوران پادشاهی احمدشاه تا پیش از نخست‌وزیری رضاخان تقریباً چهار ماه و نیم بود.
در کابینه‌ای که رضاخان روز پنجم آبان ۱۳۰۲ به احمد شاه معرفی کرد، وزارت جنگ را همچنان برای خودش نگه‌داشت و اهرم قدرت را به‌دست کس دیگری نداد.
رضا پهلوی نخست‌وزیر و وزیر جنگ
حسین دادگر معاون نخست‌وزیر
محمدعلی فروغی وزیر خارجه
سلیمان اسکندری وزیر فرهنگ
محمود جم وزیر دارایی
ابوالحسن پیرنیا وزیر دادگستری
سرلشکر خدایار خدایاری وزیر پست و تلگراف
امان‌الله اردلان وزیر فواید عامه
قاسم صوراسرافیل تبریزی کفیل وزارت کشور

احمدشاه قاجار یک هفته پس از امضای فرمان نخست‌وزیری رضاخان، روز یازدهم آبان ۱۳۰۲ برای سومین بار عازم اروپا شد. رضاخان نخست‌وزیر، احمدشاه را تا مرز عراق بدرقه کرد و به تهران بازگشت؛ در غیاب شاه و مجلس، او قدرت بلامنازع کشور شده بود.
پس از بدرقه احمدشاه و بازگشت به تهران، پهلوی با انتشار بیانیه‌ای برنامه دولتش را به اطلاع همگان رساند. خیلی مبهم و کلی: حفظ حقوق مملکت و اجرای قانون. در این بیانیه رضا پهلوی توضیح داد اکنون که ارتش را منظم و امنیت را برقرار کرده، قصد دارد همین نظم و ترتیب را در دیگر وزارتخانه‌ها هم برقرار کند.

ادامه دارد

  1. جمال صفری جلد ۹ کتاب مصدق ، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران ص ۸، به نقل از – یحیی دولت آبادی«حیات یحیی» جلد چهارم– انتشارات: عطّار- ص ۲۴۹
  2. جمال صفری همان جلد ۹ ص ۹ به نقل از حسین مکی « تاریخ بیست ساله ایران» – جلد دوم – نشر ناشر– ۱۳۶۲ – صص ۳۵۸ – ۳۵۷
  3. جمال صفری همان جلد ۹ ص ۵۵ به نقل از (هروی بصیرالدوله، رضا، دوسال روابط محرمانه احمد شاه در سفارت شوروی، به کوشش مجید تفرشی، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۲.صص ۱۳۲ تا ۱۳۴.) و نگاه کنید به حسن فراهانی «روزشمار تاریخ معاصر ایران ، جلد سوم» – ص ۳۶۷
  4. باستانی پاریزی « مقدّمه و شرح احوال حسن پیرنیا – مشیرالدوله» جلد ۱- نشر دنیای کتاب – چاپ پنجم – ۱۳۷۰ – صص ۹۰ – ۸۴ ) –
  5. جمال صفری جلد ۹ کتاب مصدق ، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران ص ۲۱۲ به نقل از محمدقلی مجد « از قاجار به پهلوی»،ترجمه: رضا میرزانی، مصطفی امیری – ناشر : مؤسسه مطالعات و |ژوهشهای سیاسی – ۱۳۸۹ – صص ۲۶۳ – ۲۵۹
  6. جمال صفری پیشین – ص ۲۱۳
  7. جمال صفری پیشین – صص ۱۰- ۱۱

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.