مدرسه فمینیستی: ۱۱ جولای مصادف با ۲۱ تیرماه، «روز جهانی جمعیت» است. این روز، از سال ۱۹۸۹ به یاد ۱۱ جولای ۱۹۸۷ که جمعیت جهان از مرز ۵ میلیارد تن عبور کرد، وارد تقویم های بین المللی شد و به رسمیت شناخته شد. پس از آن سازمان ملل، برنامه ای را برای «تنظیم خانواده» و کنترل جمعیت برای اجرا در سراسر جهان تدوین کرد. اما این برنامه ها سبب نشد که سال گذشته جمعیت جهان به ۷ میلیارد نرسد. در ایران اما برنامه های تنظیم خانواده با همت «ستاره فرمانفرماییان» با آموزش «پیشگیری از بارداری» و سپس با ایجاد «مراکز رفاه» و آگاهی بخشی به مردم به روش «چهره چهره» در سال ۱۳۲۸ آغاز شد[۱] و تا جایی پیش رفت که در سال ۱۳۴۶ دولت وقت، پست «معاونت برای تنظیم خانواده» را تاسیس کرد. پس از انقلاب ۵۷ و بعد از اتمام جنگ در حالی که افزایش رشد جمعیت سرسام آور شده بود، برنامه های تنظیم خانواده به تدریج پا گرفت به طوری که سال های اول دهه ۷۰، به مناسبت روز جهانی جمعیت، سمینارهای متعدد و بسیار بزرگی برگزار می شد. به همین مناسبت سپیده یوسف زاده در مطلب زیر تلاش کرده است تا کوشش هایی را که در دهه ۷۰ حول برنامه تنظیم خانواده در ایران انجام می شد و تجربه فعالیت خود را در «انجمن تنظیم خانواده» با خوانندگان مدرسه فمینیستی قسمت کند، تا شاید مسئولان امروزی همچون مرضیه وحید دستجردی[۲] را که خود روزگاری در این تلاش ها سهیم بوده اند، اما انگار مسئله «تنظیم خانواده» را به افق های ایدئولوژیک رهنمون می کنند، آن روزها را به یاد آورند. مطلب سپیده یوسف زاده را (به همراه پوسترها و تمبری که به مناسبت روز جهانی جمعیت در سال ۱۳۷۲ منتشر شده بود) بخوانید.
اولین تجربهی کاری من به عنوان ماما در سال ۱۳۷۲ و با وزارت بهداشت شروع شد، و همیشه فکر می کنم این خوششانسی را داشتم که در بحبوحه شروع دوبارهی برنامه های تنظیم خانواده بعد از انقلاب، و در شرایطی که سیاست های جدید، دستورالعملهای جدید، و روشهای جدید تنظیم خانواده معرفی می شد من هم بخشی از این شروع دوباره باشم. آنهم در کلیدیترین ادارهی اجرایی و قلب برنامه های در جریان آن روزها برای از سرگیری برنامه های کنترل جمعیت. آن روزها نمی دانستیم که موفقترین برنامهی تنظیم خانواده در منطقه و در کشوری مسلمان در حال رقم خوردن است. کار من در یک جمع جوان شروع شده بود و ۶-۵ نفری بودیم که طرح مامایی را با هم در اداره کل تنظیم خانواده می گذراندیم. دستورالعمل روشهای جدید که در کشورهای دیگر استفاده می شد می خواندیم ترجمه می کردیم برای استفادهی داخلی، بومیسازی می کردیم، کارگاه آموزشی طراحی می کردیم، سفر پشت سفر و… سه سال پر از کار و آموزش و یادگیری و تجربه به همین نحو گذشت. روشهای نوین تنظیم خانواده جای بازار سیاه قرصهای تاریخ مصرفگذشته را گرفت. پوسترهای قدیمی از آرشیو بیرون آمد و پوستر و شعار و پیام های جدید طراحی شد. برای هر پوستر جدید بحث در می گرفت و پیام ها مو به مو نقد می شدند:
ـ «این پوستر دو فرزند را نشان می دهد یکی دختر دیگری پسر… شرایط ایدهآلی نشان می دهد که برای همه امکان پذیر نیست. نباید در پیام ها شرایط ایدهآل را به تصویر بکشیم،..»
ـ «فاصلهی سنی دو کودک این پوستر کم است… پیام پوستر در مورد فاصله گذاری مناسب بین دو فرزند هم باید حرف داشته باشد،..»
ـ «این پوستر تهرانی و مرفه است، پیامش همه گیر نیست،..»
ـ «این پوستر فقط مادر را نشان می دهد، پدر کجاست؟»
ـ «دختر بچهی این پوستر بزرگتر از ۹ سال به نظر می رسد و حجاب ندارد، ارشاد قبولش نمی کند…»
ـ «شعار این پوستر شعار قبل از انقلاب است (فرزند کمتر، زندگی بهتر) شعارش را عوض کنیم
یک گل بپروریم ولی شاداب ترینش را…»
اولینباری که سمینار پرجمعیت و موفق «روز جهانی جمعیت» را در سال ۱۳۷۲ در تهران برگزار کردیم، مسئول گروه (یک کارشناس مامایی دیگر) با تحکم و آمرانه می گفت: به همان دقتی که صدای قلب بچه را در رحم مادر گوش می کنیم و می شماریم و سلامتش را دنبال می کنیم این سمینار را هم برنامه ریزی می کنیم. و همین هم شد. کارت همهی مدعوین را به دست خودشان می رسانیم – مدیران کلیدی وزارت خانه ها، هنرمندان، متخصصین دانشگاهی و آماری، متخصصین زنان، صدا و سیما… – همه را یکی یکی و موعظهای نه چندان کوتاه می کردیم که حضور آنها حیاتی است و شخصاَ باید شرکت کنند. منتظر ساعت ناهار و نماز می ماندیم که با خود مدعو اصلی حرف بزنیم و متقاعدش کنیم که در سمینار شرکت کند. فکر می کنم آن حد از پیگیری مصرانه نشانهی سیستمی بود که سنگ اول را سختگیرانه و با حساب هدایت می کرد تا کودک نوپا راه رفتن را یاد بگیرد و به خودش رها شود. بخش بزرگی از آن فعالیت ها دیکتاتورمآبانه مدیریت می شد و فرصتی برای به مشارکت گرفتن جامعهی محلی – و زنان به طور خاص – نبود.
و بعد از این تجربهی پر از یادگیری و با پایان طرح سه ساله، از سال ۱۳۷۵ با «انجمن تنظیم خانواده» شروع به کار کردم. مجموعهای که با نیت سازمانی غیردولتی بنا شده بود و اعضای هیئت موسس و مدیرهاش همه سمت های کلیدی دولتی داشتند یا نماینده مجلس بودند… انجمن یکی از اولین تلاش هایی بود که برای شکلگیری سازمانی غیردولتی انجام شد. آن هم در روزهایی که جامعهی مدنی هنوز جامعهی مدنی نبود. دههی شصت را تازه پشت سر گذاشته بودیم. پسماندههای جنگ هنوز جلوی چشم بود و ماهیت جامعهی مدنی از نوعی که با واقعیت ها و مقتضایت آن روز ایران می بایست شکل می گرفت هنوز بسیار مبهم بود… هدف این روایت، نقد انجمن و فعالیت های آن نیست. تجربهی دو ساله من در شروع کار انجمن کفاف آنهمه تغییر و آنچه را که کمکم تغییر شکل و ماهیت داد نمی دهد. اما انجمن یکی از نمونه هایی است که تغییرات یک شبه در تصمیم های کلیدی را در روایت یکی از اعضای خود دارد. عضوی از اعضای هیئت موسس و مدیره که فعالانه در همهی جلسات شرکت می کرد، نقد می کرد، عاملیت داشت، و در تجربه شخصی من، نقش انفعالی در هیچ مقطعی از خود نشان نداد: مرضیه وحید دستجردی.
مرضیه وحید دستجردی را با خوش روییاش می شناسم. و با یکی از معدود صداهای بلند زنانهای که پشت درهای بسته جلسات هیئت مدیره به گوش می رسید و صدای مدیران مرد را قطع می کرد. از گفتار، خنده یا مخالفت با صدای بلند واهمهای نداشت. جسارتی که فکر می کنم از پیشینهاش وام می گرفت، آن روزها صدای زنان هنوز به این بلندی نبود. این خوشرویی و خنده های بلند از زنی که خواهر شهید بود و همیشه چادری بسیار پوشیده و سیاه داشت برای من تازه بود. تابوی من شکسته بود. تجربهی من از چادری تا آن حد پوشیده، از خواهر شهید، زنی از آن دست ایدئولوژی و در مسند قدرت … تنها تندرویی بود و خشم و سرکوب و فاصله و شکافی که هیچوقت قرار نبود پر شود یا تغییر کند. مرضیه وحید دستجردی را با شکستن این تصویر می شناسم. او را در تجربه کوتاهم با چشمپوشی از موقعیت هایی می شناسم که کمتر عضوی از اعضای هیئت مدیره به آن پشت می کرد. از سفرها، موقعیت ها، یا مزیت هایی که در انجمن کوچک تنظیم خانواده کم هم نبود، هیچ نخواست. مرضیه وحید دستجردی را در تجربهی کوتاهم با دیپلماسیاش می شناختم. اهل عمل بود، گزاف نمی گفت، در دسترس بود… در روزهای حساس انتخابات هیئت مدیره انجمن گرفتار دامی نشد…
خانم وزیر بهداشت این روزها مرضیه وحید دستجردی دیگری است. تنظیم خانواده و مسئلهی رشد جمعیت، برای فعالین این حوزه که در ترویج آن، سالها کوشش کرده اند، کاری مقطعی نیست. دیپلماسی نیست. آنها که اهل گِل این زمینهاند خطرات نسل های آینده را همین امروز می بینند، خطر نسل های آتی را شخصی می کنند و با علمی که به تبعات میان مدت یا دراز مدت دارند برای تغییری که در دهه های آتی پیش بینی می کنند امروز تصمیم می گیرند. محاسبه دارند. آمار دارند. سیاست گذاری دارند، و در تجربهی ایران برای به عمل در آوردن این سیاست ها کمپین های پرخرج، آموزش های پیگیر، فتواهای فراوان و هزینه های گزافی داشتهاند. هنوز یادم هست فایل نه چندان کوچکی از فتواهایی که برای روشهای مختلف پیشگیری از بارداری – از آمپول و نورپلنت و وازکتومی و توبکتومی – داشتیم برای بازدیدکنندگان کشورهای مسلمان و غیرمسلمان گنجینهای غیرممکن بود. تصویر کلیشهای که از جمهوری اسلامی داشتند به هم می ریخت؛ و سوال همیشگی این بود: کلید این همه همگرایی سیاستگذاری و عمل و تخصص و تحقیق و برنامهریزی چیست. کلیدی که متخصصین علمی، سیاستگذاران همهی وزارتخانه ها، نمایندگان مجلس و رهبران مذهبی و … در کنار هم قرار داده است.
امروز ایران یکی از معدود کشورهایی است که قانون مدون تنظیم خانواده دارد که همهی بخش های اجرایی (وزارت بهداشت، وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت ارشاد… بیمه، کار و تأمیناجتماعی) را در تبصره های مختلف موظف به برنامه ها و سیاست های اجرایی می کند. بر اساس این قانون دولت موظف به صرف هزینه در برنامه هایی اجرایی و ترویجی است. این قانون در سال ۱۳۷۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان رسیده است. قانونی که اگر چه در خور بازنگری است، علیرغم ایدئولوژی های متناقضی که تا کنون وجود داشته، پیشروترین گام در منطقه است. فکر می کنم جمع کوچک اداره کل تنظیم خانوادهی سالهای اول دههی هفتاد روز به روز آن همه تلاش را هنوز به خاطر داشته باشد.
امروز نزدیک به بیست سال از آن اوج و آن حد از همگرایی می گذرد. امروز در مرز دومین موج انفجار جمعیتی هستیم که ناشی از تصمیم های ایدئولوژیک سالهای اول پس از انقلاب است. با این حال یکی از متخصصین امر، که نقش ایدئولوژیک در شرح وظایف حرفهایاش (به عنوان وزیر بهداشت) تعیین نشده است و از اعضای فعال مؤسس و مدیرهی انجمن تنظیم خانواده بوده (و خود بخشی از این تلاش بوده است) به این همه تلاش یک شبه پشت کرده است و سیاستی مخالف این همه را، ترویج می کند.
تغییر آنی در توقف برنامه های تنظیم خانواده، سیاست آشنایی است. متوقف کردن برنامه های تنظیم خانواده بعد از انقلاب بیشتر تصمیمی سیاسی بود تا ایدئولوژیک. تصمیمی که با قطع منابع به نتیجهای بحرانی در مدت کمتر از یک دهه رسید، رشد جمعیت از ۲.۷% در سال ۱۳۵۵ به ۳.۴% در سال ۱۳۶۵ رسید. متخصصین جمعیتی آن روزهای سرشار از سیاست و ایدئولوژی، اگر توان مقابله نداشتند حداقل سکوت کردند… اما امروز بعد از دو دهه کار ترویجی در پیشبرد برنامههای تنظیم خانواده، کنترل جمعیت بار دیگر به مسئلهای ایدئولوژیک تبدیل شده است. ای کاش متخصصین کلیدی که توان مقابله با این موج را ندارند باز هم سکوت را پیشه میکردند.
پانوشت ها:
[۱] http://www.feministschool.com/spip.php?article6666
[۲] صحبت های اخیر مرضیه وحید دستجردی به مناسبت روز جهانی جمعیت را در لینک زیر می توانید بخوانید
http://www.mehrkhane.com/ShowContent.aspx?ContentID=3348