
بهروز ورزنده
چه فحشها، تهمتها، تهدیدها و هجومهای سایبری که در پاسخ به نقدهای من و دیگر منتقدان رضا پهلوی نثارمان نکردهاند — به این امید که با چنین شیوههائی، هر صدای مستقلی را خاموش کنند. اما تا وقتی دلایل نقد زنده است، صدای منتقد نیز خاموش نخواهد شد.
اکنون داستانی بخوانید، تلخ و طنزآلود، که وجدان هر انسان آزادهای را به فکر فرو میبرد:
روزی روزگاری، نهچندان دور، مردمی بودند که زیر بار ظلم، خفقان، سانسور، کمسوادی و نبود رسانههای آزاد، شبها به آسمان چشم میدوختند، تا روزنهای از امید بیابند.
و ناگهان، چه دیدند؟ خمینی، در ماه!
بله، عکس آیتالله، در ماه!
انگار خداوند اینبار تصمیم گرفته بود بهجای فرستادن پیامبری تازه، تصویر یک «امام» را با فتوشاپ آسمانی در ماه درج کند.
مردمِ بی چاره از فرط شیدائی در او ذوب شدند. اگر کسی میپرسید: «ببخشید، این که تو ماهه دقیقاً چیکارهس؟»، بلافاصله برچسب «ضدانقلاب» و «ساواکی» — میخورد، و شاید هم با گلولهای خاموش میشد.
برای امامشان سینه میزدند، نوحه میخواندند، شهید میدادند.
سالها گذشت. اینترنت آمد، ناسا و هوش مصنوعی آمدند — اما گوهر «ذوبشدگی مقدس» همچنان زنده ماند!
فقط جامهاش عوض شد: نه در ماه، نه در آسمان، بلکه در اینستاگرام شاهزاده!
برای استوریهایش لایک میزنند، ریپورت میکنند، فالو میکنند؛ و یک استوری او به صد تا جان میارزد!
وای به حال کسی که بپرسد: «عالیجناب، دقیقاً برنامهتان برای آینده ایران چیست؟»
دیگر خبری از گلوله و بند ۲۰۹ نیست، اما نسخهی دیجیتال آن همان کارکرد را دارد: ریپورت، فحش، بلاک، تهمت، و احضار به «دادگاه اخلاق سلطنتطلبی!»
اگر دیروز خمینی را در ماه میدیدند و در راهش جان میدادند، امروز چاکران درگاه شاهزاده را در استوریهای بزکشده میبینند و در راه بازگشت «پدر» به نیاوران جانفشانی میکنند.
تنها چیزی که هنوز در ته فنجان قهوه کشف نشده، رؤیت کلاه پهلوی در کنار کلاه کیپا است؛ ولی صبرکنید — احتمالاً بهزودی در ته لیوان اسپرسو ظاهر خواهد شد!
خمینی، مردم را رهبری میکرد، حرف میزد، اعلامیه میداد، خط میداد.
شاهزاده هم سبک خاص خود را دارد: رهبری در سکوت.
خیلی عمیق است! هنوز کسی معنایش را نفهمیده.
آنان باور داشتند امام معصوم است و اشتباه نمیکند؛ امام زمان است و ظهورش نزدیک.
اینها هم باور دارند شاهزادهشون اشتباه نمیکند — چون اصلاً کاری نمیکند! و همین است که او را مقدس میسازد!
آری، از خمینی تا شاهزاده، از ماه تا اینستاگرام، مردم ما همچنان در جستوجوی معبودند.
یکی عبوس بود و ریشدار، دیگری خندان است و کراواتی؛
اما هر دو نقدناپذیر، بیتحمل، و الهامبخش نوعی بردگی داوطلبانه —
گوئی تاریخ هنوز همان امتحان تکراری را از ما میگیرد.