ایران – اندیشیدن به آیندهٔ مشترک (ترجمه از آلمانی) + متن آلمانی نوشته

پنجشنبه, 29ام آبان, 1404
اندازه قلم متن

پروفسور داود غلام آزاد(*)

ترجمه از آلمانی با کمک هوش مصنوعی

چرا عبور از نظام سیاسی کنونی در ایران تنها با یک سیاست هویتِ فراگیر و گنجاننده امکان‌پذیر است – و این مسیر چگونه می‌تواند به یک برنامهٔ دموکراتیک برای اپوزیسیون تبدیل شود

۱. تشخیص آغازین – چرا تلاش‌های دموکراتیک در ایران شکست خوردند

هرگاه درباره آیندهٔ ایران صحبت می‌شود، اغلب گفته می‌شود که «اپوزیسیون پراکنده است»، «جامعه بیش از حد متنوع است» یا «تا زمانی که وحدت ایجاد نشود، آزادی ممکن نیست».
این توضیحات قابل‌درک‌اند، اما تصویر کامل را نشان نمی‌دهند.

بحران سیاسی ایران نه به‌دلیل «زیادی بودن هویت‌ها»، بلکه نتیجهٔ تاریخیِ سیاستی است که طی قرن‌ها کوشیده است یک هویتِ «درست و معیار» را بر همه تحمیل کند:
– در گذشته با معیار مذهبی (تشیع به‌عنوان شاخص تعلق از دوره صفوی)،
– سپس با معیار زبانی (فارسی به‌عنوان معیار برتر)،
– و امروز با معیار ایدئولوژیک ـ مذهبی (ملت «اسلامی» انقلابی).

در حالی که ایران در ذات خود جامعه‌ای چندقومیتی، چندزبانی، چنددینی و چنداقلیمی است. اما به‌جای آن‌که این تنوع به‌عنوان منبع قدرت و ثبات سیاسی فهم شود، همواره به‌مثابه تهدید تلقی شده است.
از همین‌جا «مسئلهٔ قومیت» شکل گرفت – نه به‌خاطر شدت تعلق گروه‌ها به هویت‌های‌شان، بلکه به‌خاطر بی‌اعتبارسازی و تحقیر سیاسی آن هویت‌ها.

منطق جامعه‌شناختی این روند روشن است: هرچه تنوع بیشتر سرکوب شود، مقاومت هویتی شدیدتر، سیاسی‌تر و عاطفی‌تر می‌شود.

نتیجه:ایران نه به این دلیل دچار بی‌ثباتی است که گروه‌های قومی «بر ضد دولت» اقدام می‌کنند، بلکه چون دولت به‌طور برابر برای همهٔ گروه‌ها وجود نداشته است.

به بیان تاریخی:
– «دولت‌سازی» در ایران تا حد زیادی موفق بوده است (نهادهای مرکزی، انسجام سرزمینی)،
– اما «ملت‌سازی» ـ یعنی تولید احساس «ما»ی مشترک میان همهٔ شهروندان ـ ناتمام مانده است.

دولت وجود دارد.اما «ما» یا وجود ندارد، یا فقط شامل برخی است و نه همه.

۲. پیام این تشخیص برای اپوزیسیون

ناکامی اپوزیسیون ناشی از «زیادی بودن گروه‌ها» نیست. مسئله اصلی نبود چشم‌اندازی است که در آن هم مرکز و هم پیرامون بتوانند خود را به یکسان در آینده کشور ببینند.
مشکل در «تعدد هویت‌ها» نیست، بلکه در نبودِ چشم‌اندازی است که به همه بگوید:«این کشور مال تو هم هست.»

سه روایت رایج در میان اپوزیسیون ــ اغلب ناخواسته ــ همان الگوی حذف و نامرئی‌کردن را بازتولید می‌کند که خودِ دولت تاریخی ایران اعمال کرده است:

نخست، روایت «فعلاً رژیم را ساقط کنیم، بعد درباره حقوق قومی صحبت می‌کنیم».. برای بسیاری از مناطق این وعده قابل باور نیست، چون بارها همین «بعداً» را شنیده و هر بار فراموش‌شدن آن را تجربه کرده‌اند.

دوم، روایت «وحدت مهم‌تر از تنوع است».. این جمله در مرکز کشور شاید نشانهٔ میهن‌دوستی تلقی شود، اما در پیرامون بیشتر یادآور بازتولید همان تمرکزگرایی است – فقط با نامی دیگر.

سوم، روایت «همه ایرانی هستیم، پس دربارهٔ تفاوت‌ها حرف نزنید».. این بیان، هرچند ظاهراً آشتی‌جویانه است، اما نابرابری تاریخی را نادیده می‌گیرد و چنین فهمیده می‌شود که برای دیده‌شدن باید بخشی از هویت خود را پنهان کرد.

هر سه روایت، به جای دعوت‌کردن، بخشی از جامعه را ناامن می‌کند. هیچ‌یک نه ترس مرکز را کاهش می‌دهد و نه نگرانی پیرامون را. بنابراین نمی‌توانند پایهٔ یک ائتلاف دموکراتیک پایدار باشند.

۳. آنچه باید جایگزین شود – به‌رسمیت شناختن دو آرزو به‌طور هم‌زمان

برای ایجاد چشم‌اندازی دموکراتیک و فراگیر، باید دو نیاز اساسی را ــ که تاریخی و سیاسی بارها مقابل هم قرار داده شده‌اند ــ به‌طور هم‌زمان و برابر پاسخ د:

در مرکز کشور، نیاز به ثبات، اقتدار دولتی و امنیت سرزمینی بسیار پررنگ است.
در بسیاری از مناطق پیرامونی، نیاز اصلی نه ثبات دولت، بلکه دیده‌شدن، کرامت، حقوق فرهنگی و حق تصمیم‌گیری در امور محلی است — و ترسِ عمیق از بازتولید حذف و تحقیر.

این دو خواسته در تعارض نیستند. یک نظم دموکراتیک می‌تواند هر دو را تضمین کند. اصل اساسی را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد:

تعلق برابر، بدون یکسان‌سازی هویتی.

هیچ‌کس نباید مجبور باشد زبان، فرهنگ یا دین خود را کنار بگذارد تا «ایرانی واقعی» محسوب شود. و هیچ‌کس نباید بترسد که به‌رسمیت شناختن تنوع باعث فروپاشی کشور شود.

فقط زمانی که این دو انتظار توأمان برآورده شوند، امکان شکل‌گیری پروژه‌ای برای آینده پدید می‌آید که مرکز و پیرامون را نه در رقابت، بلکه در یک «ما»ی مشترک قرار می‌دهد — و از همین‌جا یک ائتلاف سیاسی واقعاً اکثریت‌ساز متولد می‌شود.

۴. «پیمان تعلق» – فرمول یک ائتلاف تاریخی

اپوزیسیونی که فقط علیه چیزی متحد شود، ناپایدار می‌ماند.اپوزیسیونی که حول تصویر مشترک آینده متحد شود، پایدار و اکثریت‌ساز می‌شود.

پیشنهاد محوری برای چنین چشم‌اندازی، یک «پیمان تعلق» است — سه وعدهٔ روشن و قابل فهم:

۱. همه ایرانی اند وبه این کشور تعلق دارند — بدون الزام به همانندسازی یا جذب هویتی.
۲. تصمیم‌ها تا حد ممکن در نزدیک‌ترین سطح به مردم گرفته می‌شود (اصل فرعیّت/ Subsidiarität)
۳. هیچ فردی نباید از حقوقِ خود محروم شود تا فرد یا گروه دیگری به حقوق خود دست یابد.

این سه اصل به‌طور هم‌زمان:
– نیاز مرکز به امنیت،
– نیاز پیرامون به کرامت و خودآیینی،
– و نیاز همهٔ مردم به آزادی و قانون‌مندی
را پاسخ می‌دهد.

از این طریق برای نخستین بار، ائتلافی بزرگ‌تر از پایگاه اجتماعی رژیم امکان‌پذیر می‌شود.

۵. حوزه‌های هدف سیاستی برای یک برنامه دموکراتیکِ فراگیر

یک برنامه آینده‌نگر نباید در کلیاتی مانند «تغییر نظام» متوقف شود؛ بلکه باید روی حوزه‌هایی تمرکز کند که زندگی روزمرهٔ همهٔ مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

نخست، کرامت و آزادی:
حق آزادی بیان، آزادی رسانه، آزادی دین و بی‌دینی؛ حفاظت از هویت فرهنگی؛ برابری کامل در برابر قانون.

دوم، دولت عدالت‌محور:
تفکیک قوا، استقلال واقعی دستگاه قضایی، ادارهٔ شفاف، پاسخ‌گویی نهادهای عمومی.

سوم، مشارکت:
– انتخابات آزاد، خودگردانی‌های فدرال یا غیرمتمرکز بر اساس اصل فرعیّتSubsidiaritätsprinzip))، و مشارکت واقعی در سطح محلی.
– دموکراسی باید در زندگی روزمره ملموس باشد، نه فقط در سطح ملی.

چهارم، برابری اجتماعی ـ منطقه‌ای:
احترام به زبان‌ها در فضای عمومی، توسعهٔ متوازن منطقه‌ای، حفاظت از گروه‌های اقلیت.

پنجم، امنیت اجتماعی و اقتصادی:
دسترسی همگانی به کار، سلامت، آموزش و حمایت اجتماعی؛ توزیع عادلانهٔ منابع ملی؛ کاهش فقر ساختاری، به‌ویژه در مناطق محروم.

این پنج حوزه نیازهای مشترک همهٔ مردم ایران را بازتاب می‌دهد — فراتر از قومیت، دین، طبقه، منطقه و جهان‌بینی.
بنابراین می‌توانند بنیان یک پروژه سیاسی باشند که به‌جای رقابت هویت‌ها، به همه جایگاه و امنیت می‌بخشد.

۶. پیام روانی ـ فرهنگی

برنامه‌های سیاسی تنها زمانی توان بسیج اجتماعی پیدا می‌کنند که بی‌اعتمادی موجود را تشدید نکنند، بلکه آن را کاهش دهند. در بستر ایران، این امر مستلزم آن است که پیام سیاسی به مردم وانمود نکند برای تعلق داشتن باید از هویت خود دست بکشند یا آن را تغییر دهند. جوهرهٔ پیام چنین است: «برای این‌که کاملاً به ما تعلق داشته باشی، لازم نیست شبیه ما بشوی

در ظاهر جمله‌ای ساده است، اما قدرت آن از آن‌جا ناشی می‌شود که دو ترسِ تاریخی را که طی نسل‌ها یکدیگر را تقویت کرده‌اند، هم‌زمان خنثی می‌کند. در مناطق سیاسی و فرهنگی مسلط کشور، ترسی دیرپا وجود داشته که گوناگونی ممکن است دولت را تضعیف کند و در نهایت انسجام سرزمینی را به خطر بیندازد. در مقابل، در مناطق پیرامونی و متنوع‌تر، ترس مزمنی شکل گرفته که دولت هویت‌های فرهنگی را سرکوب می‌کند، تنوع را نامرئی می‌سازد یا به‌گونه‌ای سیستماتیک حذف می‌کند.

از این‌رو پیام تعیین‌کنندهٔ روانی ـ فرهنگی چنین است: وحدت محصول برابری است، نه نتیجهٔ یکسان‌سازی.
ایران دموکراتیک به این معنا نیست که مردم از نظر فرهنگی مشابه شوند، بلکه یعنی همه با هر زبان، دین و پیشینه‌ای احساس امنیت، احترام و امکان مشارکت برابر داشته باشند.

در نتیجه، نوعی «هویت مشترک» پدید می‌آید که نه بر شباهت، بلکه بر احترام متقابل استوار است. دقیقاً در همین منطق عاطفی و فرهنگی است که توان هم‌گرایی و ایجاد یک ائتلاف دموکراتیک فراگیر در ایران نهفته است.

۷. چرا این چشم‌انداز به‌طور ساختاری رژیم را تضعیف می‌کند

جمهوری اسلامی بر شکاف‌سازی اجتماعی و سیاسی تکیه دارد:
– مرکز در برابر پیرامون،
– فارسی در برابر غیرفارسی،
– شیعه در برابر سنی،
– دینی در برابر سکولار،
– هواداران نظام سلطنتی در برابر جمهوری‌خواهان.

تا زمانی که اپوزیسیون این بی‌اعتمادی را ــ ولو ناخواسته ــ بازتولید کند، رژیم به‌طور ساختاری تقویت می‌شود.
اپوزیسیونی که این بی‌اعتمادی را از میان ببرد، ساختار قدرت را پیش از هر تحول نهادی تضعیف می‌کند.

ایران زمانی باثبات می‌شود که همهٔ گروه‌ها در آن احساس امنیت کنند. و زمانی دوباره دچار فروپاشی می‌شود که «یکسان‌سازی» به‌جای «برابری» مطالبه شود — چه با پرچم دینی، چه سلطنت‌طلبانه، چه جمهوری‌خواهانه.

۸. جمع‌بندی – هویت سیاسی پایدار برای آینده دموکراتیک

تعریف این چشم‌انداز ساده و دقیق است:

ایرانی کسی نیست که هویت خاصی داشته باشد؛
ایرانی کسی است که همان حقوقی را دارد که دیگران دارند.

این نخستین فرمول سیاسی پس از دهه‌هاست که هم‌زمان می‌تواند:
– نیازهای میهن‌دوستانهٔ جریان‌های محافظه‌کار (وحدت و دولت)،
– نیازهای آزادی‌محور (حقوق فردی و آزادی)،
– و نیازهای قومی و مذهبی (کرامت و برابری)
را باهم جمع کند؛ بدون آن‌که یک طرف ببازد تا طرف دیگر ببرد.

سخن پایانی

آیندهٔ دموکراتیک ایران به این بستگی ندارد که «چه کسی درست می‌گوید»،
بلکه به این وابسته است که «آیا آینده‌ای عرضه می‌شود که همه بخواهند در آن شریک باشند یا نه».

اگر ایران به جایی تبدیل شود که مردم مجبور نباشند برای تعلق داشتن رقابت کنند، بلکه بتوانند آن را با اعتماد و برابری بسازند، آنگاه گذار از وضع موجود نه فقط ممکن، بلکه پیامد منطقی شکل‌گیری نظامی عادلانه‌تر خواهد بود.

واژه‌نامه

Dezentralität / Föderalismus nach Subsidiaritätsprinzip
نظام سیاسی که در آن مناطق اختیارات قانون‌گذاری، فرهنگی و اداری واقعی دارند، در چارچوب یک کشور واحد؛ هدف، ثبات از طریق مشارکت است — نه تجزیه، بلکه مالکیت مشترک کشور.

Ethnizitätsproblem
تنش و بی‌اعتمادی ساختاری که زمانی ایجاد می‌شود که دولت فقط یک هویت را «درست» بداند و دیگران را کم‌ارزش یا نامرئی کند.

Homogenisierungspolitik
سیاستی که به جای پذیرش تنوع، می‌کوشد همه را در یک قالب یکسان جای دهد و هویت مسلط را معیار قرار دهد.

Inklusive Identität
احساس «ما»ی مشترک که هویت‌های متفاوت را به‌طور برابر می‌پذیرد، بی‌آن‌که بخواهد آنها را مشابه کند.

Nation / Nationsbildung
فرآیند شکل‌گیری احساس تعلق مشترک میان شهروندان، فراتر از تفاوت‌های قومی، دینی یا منطقه‌ای.

Securitization (Versicherheitlichung)
وقتی مطالبات فرهنگی یا سیاسی به‌جای شنیده‌شدن، به‌عنوان «تهدید امنیت» برچسب‌گذاری می‌شوند و پاسخ امنیتی جایگزین گفت‌وگو می‌شود.

Staatsbildung
برساخت و تثبیت نهادهای حکومتی مانند اداره، قضا، پلیس و ارتش.

Subsidiaritätsprinzip
اصل تصمیم‌گیری در نزدیک‌ترین سطح به جامعه؛ دولت مرکزی فقط زمانی مداخله می‌کند که سطح محلی از انجام آن ناتوان باشد — برای کارآمدی و خودمختاری محلی.

Zentrum–Peripherie
نابرابری قدرت و منابع میان پایتخت/مناطق مرکزی و مناطق دورافتاده یا از نظر فرهنگی متفاوت.

 

هانور، ۲۰ نوامبر ۲۰۲

https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/

 

(*) داود غلام آزاد پروفسور بازنشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان است. از ایشان نوشته ها و کتب متعددی در زمینه مشکلات دموکراسی در ایران موجود میباشد.

 


متن آلمانی نوشته:

Iran- Gemeinsam in die Zukunft denken:

In diesem Beitrag geht es um die Frage, warum die Überwindung des Regimes im Iran nur durch eine neue, inklusive Identitätspolitik gelingen kann – und wie daraus ein demokratisches Oppositionsprogramm entsteht-

  1. Ausgangsdiagnose – Warum Demokratisierungsversuche im Iran scheiterten

Wenn über die Zukunft des Iran gesprochen wird, wird oft behauptet, die Opposition sei „gespalten“, die Gesellschaft „zu vielfältig“ und erst müsse „Einheit entstehen, bevor Freiheit möglich ist“.
Diese Erklärungen sind nachvollziehbar, aber sie greifen zu kurz.

Die politische Krise des Iran ist nicht primär das Ergebnis zu vieler Identitäten — sondern das Ergebnis eines Staates, der seit Jahrhunderten versucht, eine einzige richtige Identität zu erzwingen:

  • früher religiös (Schia als Zugehörigkeitskriterium seit Safawiden),
  • später ethnisch (Persisch als Norm),
  • heute religiös-ideologisch (die „islamische Nation“).

Doch der Iran ist von Natur aus vielfältig: ethnisch, sprachlich, religiös, kulturell und regional.
Statt diese Pluralität als Ressource politischer Stabilität zu begreifen, behandelte der Staat sie als Gefahr.
So entstand das Ethnizitätsproblem — nicht wegen zu viel Identifikation mit Herkunft, sondern wegen politischer Abwertung dieser Herkunft.

Der daraus entstehende Mechanismus ist soziallogisch eindeutig: Je stärker Vielfalt unterdrückt wird, desto stärker wird sie politisiert, verteidigt und emotional aufgeladen.

Die Folge: Iran ist nicht instabil, weil ethnische Gruppen „gegen den Staat arbeiten“ — sondern weil der Staat nicht für alle Gruppen in gleicher Weise existiert.

Historisch bedeutet das:

  • Staatsbildung ist im Iran einigermaßen gelungen (zentrale Institutionen, territoriale Stabilität).
  • Nationsbildung — ein gemeinsames Wir-Gefühl, das alle einschließt — ist unvollendet.

Der Staat existiert. Das Wir existiert noch nicht — oder gilt nicht für alle.

  1. Was das für die Opposition bedeutet

Das Scheitern oppositioneller Bemühungen im Iran liegt nicht daran, dass es „zu viele unterschiedliche Gruppen“ gibt. Die eigentliche Ursache besteht darin, dass es bislang keine politische Vision gibt, in der sich sowohl das Zentrum als auch die Peripherien gleichermaßen wiederfinden. Nicht die Vielfalt ist das Hindernis, sondern der Mangel an einem Zukunftsbild, das allen Gruppen glaubhaft zeigt: „Dieser Staat gehört auch dir.“

Drei gängige oppositionelle Positionen wiederholen — oft unbeabsichtigt — genau jene Logik des Ausschlusses, die der Staat selbst historisch angewandt hat:

Die erste lautet: „Erst das Regime stürzen, später über ethnische Rechte sprechen.“ Für viele Regionen ist das unglaubwürdig, denn sie haben dieses „später“ bereits mehrfach erlebt — und es wurde jedes Mal enttäuscht.

Die zweite Position lautet: „Einheit ist wichtiger als Vielfalt.“ Diese Formel wird außerhalb des Zentrums nicht als Versprechen, sondern als Drohung wahrgenommen, weil sie wie die Ankündigung einer erneuten zentralstaatlichen Dominanz wirkt, nur unter neuem ideologischem Vorzeichen.

Die dritte verbreitete Position lautet: „Wir sind einfach alle Iraner — hört auf, über Unterschiede zu reden.“ Auch dieser Satz scheint auf Harmonie abzuzielen, wird aber als Entwertung realer historischer Ungleichheit verstanden und klingt wie die Forderung, kulturelle Identitäten abzulegen, um sichtbar zu sein.

Allen drei Varianten ist gemeinsam, dass sie große Teile der Bevölkerung ausschließen, statt sie einzuschließen. Sie neutralisieren weder die Ängste des Zentrums noch die Sorgen der Peripherien und schaffen daher keine Vertrauensbasis. Aus diesem Grund kann keine dieser Positionen eine mehrheitsfähige demokratische Allianz hervorbringen.

  1. Was stattdessen erforderlich ist – Zwei Sehnsüchte gleichzeitig anerkennen

Eine erfolgreiche demokratische Vision für den Iran muss zwei Bedürfnisse gleichermaßen erfüllen, die historisch immer wieder gegeneinander ausgespielt wurden. In den kulturell und politisch dominanten Regionen des Landes besteht ein starkes Bedürfnis nach Stabilität, Staatlichkeit und territorialer Sicherheit. Viele Menschen im Zentrum fürchten, dass kulturelle oder politische Vielfalt den Zusammenhalt des Landes schwächen und letztlich zu territorialer Auflösung führen könnte.

In den Peripherien hingegen – also in jenen Regionen, die ethnisch, sprachlich und religiös vielfältiger sind – stehen andere Erfahrungen und Sorgen im Vordergrund. Dort dominieren der Wunsch nach Anerkennung, Würde und kulturellen wie politischen Rechten sowie die Angst vor erneuter Unterdrückung. Viele Gruppen fürchten weniger den Zerfall des Staates als vielmehr ihre erneute Unsichtbarmachung oder Abwertung durch einen erneuten zentralistischen Nationalstaat – ganz gleich, unter welchem politischen Vorzeichen er auftritt.

Diese beiden Sehnsüchte widersprechen einander nicht. Im Gegenteil: Eine Demokratie kann sie gleichzeitig sichern. Die Grundlage dafür lässt sich in einem Satz formulieren:

Gleichberechtigte Zugehörigkeit ohne identische Identität.

Niemand muss seine Sprache, Kultur oder Religion aufgeben, um ein „richtiger Iraner“ zu sein.
Und gleichzeitig muss niemand Angst haben, dass kulturelle Vielfalt zur Auflösung des Landes führt.

Erst wenn diese doppelte Erwartung erfüllt wird – Anerkennung für die Vielfalt und Sicherheit für die Einheit – entsteht die Möglichkeit eines politischen Projekts, das Zentrum und Peripherien wirklich miteinander verbindet und damit historisch zum ersten Mal mehrheitsfähig wird.

  1. Der „Vertrag der Zugehörigkeit“ – die Formel einer historischen Allianz

Eine Opposition, die nur gegen etwas kämpft, bleibt fragmentiert. Eine Opposition, die für ein gemeinsames Zukunftsbild kämpft, wird mehrheitsfähig.

Deshalb braucht es einen symbolischen Dreiklang — einen Vertrag der Zugehörigkeit:

  1. Jeder gehört dazu – ohne Assimilationspflicht.
  2. Alle Entscheidungen werden so nah wie möglich an den Menschen getroffen (Subsidiaritätsprinzip).
  3. Niemand verliert Rechte, damit andere sie gewinnen.

Dieser Dreiklang spricht gleichzeitig:

  • das Sicherheitsbedürfnis des Zentrums,
  • das Würde- und Autonomiebedürfnis der Peripherien,
  • die Freiheits- und Rechtsstaatsbedürfnisse aller.

Damit entsteht zum ersten Mal die Möglichkeit einer Allianz, die größer ist als die Machtbasis des Regimes.

  1. Politische Zielkategorien eines inklusiven demokratischen Iranprogramms

Ein zukunftsfähiges Programm darf sich nicht in abstrakten Formeln wie „Systemwechsel“ verlieren, sondern muss sich auf jene Lebensbereiche konzentrieren, die alle Menschen im Iran persönlich betreffen. Im Zentrum steht zunächst die Kategorie Würde und Freiheit: Jede Bürgerin und jeder Bürger soll das Recht haben, frei zu sprechen, sich frei zu informieren und seinen Glauben frei zu wählen oder abzulegen. Kulturelle Identität soll geschützt und nicht sanktioniert werden, und alle Menschen sollen ohne Ausnahme gleich vor dem Gesetz stehen.

Darauf baut die Kategorie Gerechter Staat auf. Ein demokratischer Iran bedeutet Gewaltenteilung, eine wirklich unabhängige Justiz, eine transparente öffentliche Verwaltung und volle Rechenschaftspflicht staatlicher Institutionen gegenüber den Bürgerinnen und Bürgern. Staatliche Macht darf sich niemals der Kontrolle entziehen.

Die dritte Kategorie ist Partizipation. Sie umfasst nicht nur freie Wahlen, sondern auch föderale oder dezentrale Selbstverwaltungen nach dem Subsidiaritätsprinzip sowie echte kommunale Mitbestimmung. Demokratie wird so nicht auf nationale Politik reduziert, sondern im Alltag erfahrbar.

Als vierte Kategorie folgt gesellschaftliche Gleichwertigkeit. Sie meint den Respekt für Sprachen und kulturelle Ausdrucksformen im öffentlichen Raum, eine faire Regionalentwicklung und den verbindlichen Schutz von Minderheiten. Kein Mensch und keine Region darf privilegiert oder benachteiligt werden, weil sie kulturell oder historisch anders ist.

Schließlich bildet soziale und ökonomische Sicherheit eine unverzichtbare Grundlage eines demokratischen Gemeinwesens. Dazu gehören Zugang zu Arbeit, Gesundheit, Bildung und sozialer Sicherung für alle Menschen, eine gerechte Nutzung nationaler Ressourcen und der gezielte Abbau struktureller Armut, insbesondere in jenen Regionen, die historisch benachteiligt wurden.

Diese fünf politischen Zielkategorien spiegeln die geteilten Grundlagen der Bedürfnisse aller Menschen im Iran wider — unabhängig von Ethnie, Religion, Weltanschauung, Region oder sozialer Lage. Genau deshalb können sie zum verbindenden Fundament eines demokratischen, inklusiven Zukunftsprojekts werden, das nicht eine Gruppe gegen die andere ausspielt, sondern allen einen sicheren Platz im gemeinsamen Land garantiert.

  1. Psychologisch-kulturelle Kernbotschaft

Politische Programme können nur dann mobilisieren, wenn sie nicht bestehendes Misstrauen verstärken, sondern es abbauen. Für den Iran bedeutet das, eine Botschaft zu formulieren, die den Menschen nicht sagt, dass sie ihre Identität aufgeben oder verändern müssen, um dazuzugehören. Die zentrale Aussage lautet daher: „Du musst nicht werden wie wir, um voll zu uns zu gehören.“

Dieser einfache Satz hat große Wirkung, weil er zwei historische Ängste gleichzeitig auflöst, die sich über Generationen gegenseitig verstärkt haben. In den politisch und kulturell dominanten Regionen besteht die zurückliegende Angst, dass Vielfalt den Staat schwächen und letztlich seine territoriale Einheit gefährden könnte. In den vielfältigeren Peripherien besteht dagegen die lange gewachsene Angst, dass der Staat kulturelle Identitäten unterdrückt und Vielfalt unsichtbar macht oder systematisch auslöscht.

Die psychologisch entscheidende Botschaft lautet deshalb: Einheit entsteht durch Gleichberechtigung, nicht durch Gleichmachung. Ein demokratischer Iran muss nicht verlangen, dass Menschen sich kulturell angleichen, sondern muss garantieren, dass sich alle gleichermaßen sicher fühlen können — unabhängig von Sprache, Religion oder regionaler Herkunft.

So entsteht eine Form gemeinsamer Identität, die nicht auf Ähnlichkeit basiert, sondern auf gleichem Respekt. Genau in dieser emotionalen und kulturellen Logik liegt die Integrationskraft, die eine breite demokratische Allianz im Iran möglich macht.

  1. Warum diese Vision das Regime strukturell schwächt

Die Islamische Republik lebt politisch davon, dass Menschen im Iran nicht gemeinsam handeln können, weil sie sich misstrauen:

  • Zentrum gegen Peripherie
  • Persisch gegen Nicht-Persisch
  • Schiitisch gegen Sunnitisch
  • Religiöse gegen Säkularen
  • Monarchisten gegen Republikaner

Diese Logik bildet das Machtmodell der IR.
Solange Opposition dieses Misstrauen reproduziert, stärkt sie unbeabsichtigt das Regime.

Eine Opposition, die dieses Misstrauen überwindet, schwächt die IR, noch bevor Institutionen sich ändern — weil sie das soziale Fundament der Macht auflöst.

Ein Iran, in dem jede Gruppe sicher ist, wird ein stabiler Iran.
Ein Iran, der Gleichmachung statt Gleichberechtigung fordert, produziert unweigerlich neuen Zerfall — monarchistisch, islamistisch oder republikanisch spielt dabei keine Rolle.

  1. Ergebnis – Eine tragfähige politische Identität für die demokratische Zukunft

Die vorgeschlagene politische Identität lässt sich präzise definieren:

Iraner ist nicht, wer eine bestimmte Identität besitzt — sondern wer im Iran dieselben Rechte besitzt wie alle anderen.

Dies ist die erste politische Formel seit Jahrzehnten, die gleichzeitig:

  • konservativ-patriotische Bedürfnisse (Einheit und Staat),
  • liberale Bedürfnisse (Freiheit und individuelle Autonomie),
  • und ethnische bzw. religiöse Bedürfnisse (Würde und Gleichberechtigung)

erfüllen kann, ohne dass die eine Seite verliert, damit die andere gewinnt.

Schlussgedanke

Die demokratische Zukunft des Iran entscheidet sich nicht daran, wer recht hat,
sondern daran, ob ein Zukunftsprojekt gelingt, an dem alle Anteil haben wollen.

Wenn der Iran zu einem Land wird, in dem Menschen nicht um Zugehörigkeit konkurrieren müssen, sondern sie selbstbewusst und gleichberechtigt gestalten, dann wird die Überwindung des gegenwärtigen Regimes nicht nur möglich — sondern folgerichtig.

 

Glossar (alphabetisch sortiert)

Begriff

Bedeutung

Dezentralität / Föderalismus nach Subsidiaritätsprinzip

Politische Ordnung, in der Regionen reale gesetzgeberische, kulturelle und administrative Rechte haben – innerhalb eines gemeinsamen Staates. Ziel ist Stabilität durch Mitbestimmung; nicht Spaltung, sondern geteilter Besitz des Landes.

Ethnizitätsproblem

Konflikt, der entsteht, wenn ein Staat nur eine Identität anerkennt und andere abwertet oder unsichtbar macht; erzeugt Ungleichheit, Misstrauen und Gegenmobilisierung.

Homogenisierungspolitik

Staatliches Bestreben, Vielfalt zu unterdrücken und eine einzige „richtige“ Identität für alle durchzusetzen.

Inklusive Identität

Form des Wir-Gefühls, die viele Zugehörigkeiten gleichwertig einschließt, ohne sie einander anzugleichen.

Nation / Nationsbildung

Entstehung eines gemeinsamen Wir-Gefühls der Bürgerinnen und Bürger – jenseits von ethnischen, religiösen oder regionalen Unterschieden.

Securitization (Versicherheitlichung)

Wenn kulturelle oder politische Forderungen als „Sicherheitsrisiko“ behandelt werden statt als legitime Anliegen.

Staatsbildung

Aufbau und Stabilisierung staatlicher Institutionen wie Verwaltung, Justiz, Polizei und Armee.

Subsidiaritätsprinzip

Aufgaben werden möglichst auf der niedrigsten Ebene entschieden, auf der sie wirksam lösbar sind; erst wenn Regionen oder Gemeinden eine Aufgabe nicht bewältigen können, greift die nächsthöhere Ebene ein – zugunsten von Effizienz und lokaler Selbstbestimmung.

Zentrum–Peripherie

Macht- und Ressourcenungleichgewicht zwischen Hauptstadt/Mehrheitsregionen und kulturell oder geografisch abgedrängten Regionen.

 

Hannover, 20.11.2025
https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.