تمایزات لازم

شنبه, 15ام آذر, 1404
اندازه قلم متن

raminkamran

رامین کامران

من هم بسیار نوشته ام، هم بسیار سخن گفته ام و به طور مکرر و مرتب به مفاهیمی نظیر نظام سیاسی، لائیسیته و… پرداخته ام. با این وجود شاهدم که برخی از مخاطبان، طی واکنش به اینها، مفاهیم را دقیقاً از هم جدا نمیکنند و سؤالات یا ایراداتی که در مورد یکی مطرح مینمایند، مربوط به حوزۀ دیگری است. این سؤ  تفاهم ها بیشتر در مورد لائیسیته بروز میکند که به هر صورت آشنایی و خوگیری مردم با آن کم است ولی این تنها مورد نیست.

به همین خاطر فکر کردم بیفایده نخواهد بود اگر تعریف چند تا از این مفاهیمی را که دائم به کار میگیرم، یکجا عرضه کنم و اگر هم از این پس کسی سؤالی کرد که در قالب یکی از آنها جا نمیافتاد، به این متن ارجاعش بدهم. مطلب صورت مقاله ای پیوسته را ندارد، جنگی است از نکاتی که اشاره بدانها لازم به نظرم آمده.

اول از همه و از همه اساسی تر نظام سیاسی است. نظام سیاسی ترتیبات تقسیم و استفاده از قدرت سیاسی را در یک واحد سیاسی معین میکند. قدرت میتواند هر منشأیی داشته باشد و از هر حوزه به حوزه ای دیگر سفر کنید، به عبارتی، در میدان تبادلات اجتماعی، قدرت حالت ارز مرجع را دارد، از هر حوزه به حوزۀ دیگر قابل تبدیل است. قدرت را به دلیل منشأش سیاسی نمیخوانند، وقتی صفت سیاسی بدان اطلاق میگردد که در صحنۀ رتق و فتق سرنوشت واحد سیاسی به کار گرفته شود.

اینجا فرصت مناسبی است که بگویم که ما در دوران مدرن سه نظام سیاسی داریم، نه بیشتر و نه کمتر. نظام اصلی دموکراسی لیبرال است. بخش دموکراسی آنیست که به همه حق میدهد تا در تعیین سرنوشت جمعیشان شراکت کنند و بخش لیبرال آن این قدرت را، حتی اگر از سوی تمامی شهروندان و با اکثریت مطلق هم بیان گردد، از دخالت در بعضی امور که جمعاً حوزۀ خصوصی نام میگیرد، منع میسازد.

دو استبداد عصر جدید که یکی توتالیتر است و دیگری اتوریتر، از دو جبهۀ متفاوت به دمکراسی لیبرال حمله میکند. اولی در ابتدا بخش لیبرال را هدف میگیرد و دومی بخش دمکراسی را. در نهایت هر دو به استبداد میرسد، ولی به دو نوع مختلف آن. یکی مثل رژیم خمینی میشود و دیگری مثل رژیم پهلوی.

نکته اینجاست که بدانیم هیچکدام این نظامها شکل رقیق شدۀ دیگری نیست و تفاوت بین آنها کمی نیست، کیفی است. به همین دلیل، گذار از یکی به دیگری، هر قدر هم نرم انجام شود، محتاج پرش از گسستی است که بین آنها قرار دارد. دوم اینکه وقتی نظام مورد پسند خود را انتخاب کردیم، توجه داشته باشیم که چارچوبی نسبتاً انعطاف ناپذیر یا بسیار کم انعطاف را برگزیده ایم و نمیتوانیم در دل آن هر کاری بکنیم و اگر پافشاری کنیم، بحران سیاسی ایجاد میکنیم و ممکن است کارمان به تغییر نظام بیانجامد. نه میتوان این نظامها را با هم مخلوط کرد و نمیشود در دلشان هر کار کرد. مهم این نیست که چه چیزهایی را دوست دارید و میخواهید در کنار هم بنشانید، این است که بدانید کدامیک از اینها با هم سازگار است و این سازگاری در چهه چارچوبی امکان پذیر است. معیار اصلی این سازگاری است.

این نکته نیز حائز اهمیت است که لیبرالیسم در سطح نظام سیاسی را که مترادف برقراری دمکراسی است، با لیبالیسم به معنای ایدئولوژی ادارهُ روزمرهُ کشور که آزادی اقتصادی از ارکان آن است، مخلوط نکنیم. اولی همانقدر گروه اخیر را در بر میگیرد که سوسیال دمکرتها را. این دو گروه، هر دو، به دمکراسی پابندند. اینرا هم اضافه کنم که فکر تعدیل ثروت فقط خاص سوسیال دمکراسی نیست و لیبرالیسم چپ هم داریم که تعدیل ثروت را در برنامه دارد و به هیچوجه با آن مخالف نیست.

امروزه شکل نظام سیاسی یا سلطنتی است یا جمهوری و در حقیقت هر کجا که سلطنت در کار نبود، میگوییم جمهوری داریم، حتی اگر مثل جمهوری اسلامی باشد. این فکر که جمهوریت مترادف دمکراسی است، ریشه در عصر روشنگری دارد و به هیچوجه بی پایه نیست. عیب کار این است که اگر مبنا قرارش بدهیم، شکل نظام و ماهیت آنرا به هم خلط کرده ایم. به علاوه، تجربه به ما میگوید که هر جمهوری دمکراتیک نیست. با توجه به این امر است که به روشنی میتوانیم شکل بیرونی نظام را از خود نظام سیاسی مجزا و متمایز کنیم. اضافه کنم که در ایران امروز انتخاب شکل سلطنت معنایی جز انتخاب پهلوی، یعنی احیای حکومت اتوریتر ندارد. اگر جمهوری ممکن است در جایی به استبداد ختم بشود، سلطنت در ایران جز به استبداد نمیتواند ختم گردد.

بیاییم سر لائیسیته. لائیسیته ترتیباتی حقوقی است برای تعریف رابطۀ سیاست و مذهب ـ همین است و بیش از این نیست و نمیباید از آن توقعی بیش از این داشت. لائیسیته نه نظام سیاسی است تا بپرسیم قدرت را چگونه اعمال میکند و نه ایدئولوژی است که قرار باشد به ما برنامۀ سیاسی کلی عرضه نماید. هیچ توقعی خارج از حوزه ای که گفتم، نمیتوان از آن داشت. لائیسیته نه در زمینۀ تقسیم ثروت حرفی دارد بزند، نه در حوزۀ روابط بین الملل، نه تقسیمات کشوری و نه هیچ بخش دیگر از سیاست که با مذهب تماس مستقیم پیدا نمیکند. لائیسینه میباید توسط مجلس مؤسسان در قانون اساسی گنجانده شود. میتوان دمکراسی بدون لائیسیته هم داشت. این امر ممکن است ولی مطلوب نیست. روشن کردن تکلیف مذهب در ایرانی که نزدیک به پنجاه سال است گرفتار استبداد مذهبی بوده است، از نان شب هم واجب تر است.

فرصتی است تا به نکته ای نیز اشاره کنم. برخی مدعیند که مردم ایران لائیسیته را نمیخواهند. سخن البته متکی به هیچ آماری نیست. ولی همین مدعیان معمولاً لزوم باقی ماندن مذهب در صحنۀ سیاست را با ارجاع به فایدۀ سیاسی آن توجیه میکنند که نفس این امر نشان میدهد چه اندازه از گفتار اولیۀ اسلامگرا در باب تقدس نظام اسلامی فاصله گرفته اند، زیرا وجود آنرا بر اساس فایدۀ آن توجیه مینمایند. در درجۀ اول میگویند که اختلاط سیاست و مذهب خصیصۀ فرهنگی ایران است. اینها وجود این اختلاط را در طول تاریخ ایران که منطبق با حقیقت است، خاصیت ذاتی فرهنگ ایرانی میشمرند و از آن اتخاذ سند میکنند تا لزوم تداومش را نتیجه بگیرند. فقط بگویم که این اختلاط خاص فرهنگ ایران نیست و در تمامی جهان مشاهده میگردد. اروپائیان این اختلاط را ختم کردند و راه ورود خویش به سیاست مدرن را گشودند. به تصور من، ما نیز باید به همین راه برویم و اگر طالب دمکراسی هستیم که مهمترین نظام سیاسی مدرن است، باید گام اساسی را که برای اروپائیان گام اول بود و برای ما گام آخر شده، برداریم و این ارتباط را قطع کنیم. تأخیر تا همینجا هم برایمان بسیار گران تمام شده.

برهان دومی که برای توجیه تداوم حضور مذهب در میدان سیاست میاورند و آن هم مبتنی بر فایدۀ سیاسی این کار است، این است که مذهب در مردم روح فداکاری و شهادت میدمد و این امر که لزوم تکیۀ سیاسی به مذهب را در ایران امروز که مواجه به هزار تهدید است، بر ما هویدا میسازد. این برهان، در حقیقت، برگرفته است از تبلیغاتی است که حکومت اسلامی، از بدو تأسیس، در همه جا میپراکند: این فکر که هر کس برای مملکت جنگیده یا فداکاری کرده، این کار را به عشق اسلام انجام داده. دلیل اثبات این حرف تبلیغات تند و شدیدی است که خود نظام اسلامی در باب شهادت طلبی و این قبیل خصایص نزد رزمندگان کرده. حتی اگر این ادعا را در مورد پنجاه سال اخیر بپذیریم، نگاهی ساده به تاریخ ایران به ما نشان میدهد که ایرانیان در طول تاریخ دراز این کشور از مرزهایشان دفاع کرده اند، بدون اینکه همیشه این کار را با ارجاع به اسلام انجام داده باشند. انگیزۀ اصلی دفاع از این کشور در طول زمان، ایرانخواهی و میهن دوستی بوده، نه مذهب. این عامل است که چند هزاره ثابت مانده و هنوز هم فعال و مؤثر است. از این گذشته، باید توجه داشت که قوت گرفتن از اعتقاد مذهبی به هنگام خطر و در جنگ، به هیچوجه محتاج وجود حکومت مذهبی در کشور نیست. این را خطاب به آنهایی نوشتم که بر لزوم وجود چنین منبعی اصرار میورزند. همیشه راه برای الهام گرفتن از شخصیتهای مذهبی باز بوده و هست.

ایدئولوژی گفتاری است که به یاری ما میاید تا بتوانیم کار سیاسی بکنیم. اول از هم توجه داشته باشیم که سیاست علم نیست، یعنی نمیتوان در این زمینه چنان عمل کرد که در حوزۀ علوم تجربی. البته در بخشها و در مواردی میتوان از اعمال معین نتایج مشخص چشم داشت. ایدئولوژی جای دانشی را پر میکند که در میدان سیاست به دست آمدنی نیست. ارزشها را برایمان مرتب میکند، برای ما مشروعیت میخرد، به ما در شناخت موقعیت یاری میرساند، راهنمای عمل ما میگردد و اگر هم موفق نشدیم، موقعیتمان را توضیح میدهد و توجیه میکند. گفت ایدئولوژی، در جایی که کار علمی ممکن نیست، جای علم را پر میکند و باید توجه داشت که عصای ماست، نه پایمان.

ملی گرایی اساساً ارج نهادن به ملت است به عنوان قالب اصلی حیات فردی، حفظ حرمت آن، حفظ اعتبار و آبروی آن و ضمانت تداوم حیاتش. ملی گرایی مترادف خواستاری استقلال واحد سیاسی است که در صورت عام ملی گرایی موجود است. در ایران، در دوران مصدق، ملی گرایی و صفت ملی، معنای خاص و گسترده تری گرفت. و در آن آزادی نیز در کنار استقلال جا گرفت ـ آزادی ملت که همان دمکراسی است.

مقصود من از براندازی که در باره اش بسیار نوشته ام، تغییر نظام سیاسی ایران است، از نظام اسلامی فعلی به یک جمهوری دمکراتیک، لیبرال و لائیک. آنچه اصل است، تغییر نظام است، نه اینکه کار به صورت معینی انجام گردد، فرضاً با قیام مسلحانه یا هر وسیلۀ دیگر. هدف تغییر است و وسیله به اقتضای موقع گزیده میشود. روشن است که مثل هر آدم عادی هیچ تمایلی به خشونت ندارم و مایلم که کار، تا حد امکان بدون خشونت، صورت بپذیرد. تغییر نظام سیاسی در هر کجا و به هر صورت که انجام گردد، واقعه ای انقلابی است، به دلیل عمق تغییری که ایجاد میکند. ولی هر انقلابی الزاماً با خشونت انجام نمیپذیرد و روشن است که من هم خواستار کاربرد هر چه کمتر خشونت در این میان هستم.اضافه کنم که هر چه اقبال مردم به تغییری که قرار است انقلاب ایجاد کند، بیشتر باشد، خشونت فرصت کمتری برای خودنمایی خواهد یافت.

از: ایران لیبرال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.