فرزاد سلطانزاده نادری
رو در روی مردی نشسته ام که بار سی سال مبارزه صادقانه را بر دوش دارد. مردی که آرامش، مهربانی و نجابت و تصمیم و اراده را در هر شیار چهره او میتوان دید. مردی که در حوادث خونین کشورمان دل به دریا زد و دشوار ترین وظائف را با شجاعت هر چه تمام تر پذیرفت. مردی که یکه و تنها دربرابر هجوم خمینی ایستاد و به او نه گفت. مردی که خمینی و رژیم او را همواره یک صفر بزرگ و یک پرانتز سیاه دانست. مردی که متاسفانه بسیار دبر آمد و صدای او را، صدای حق او را دیگر نشنیدند. او بود که به مردم ایران هشدار داد که بیگانگانی در قالب مردان روحانی به ایران می تازند، به هوش باشید. او بود که دین و سیاسیت را از هم جدا دانست و گفت: که مردان دینی هرگز نمی توانند به کار سیاسیت بپردازند. او بود که هرگز در برابر هجوم این بیگانگان، در برابر هجوم ارتجاع سیاه سر فرود نیاورد و نعظیم نکرد، دست نبوسید، تملق نگفت و سنگر خویش را دفاع از میهن و دفاع از پرچم مقدس ایران و دفاع از تمامیت ارضی ایران بود را ترک نکرد.
روبروی من نشسته است و صلابت یک کوه را دارد و دریائیست آرام که طوفانی سهمگین بر آن گذشته است. آرام و پختگی در خور یک مرد سیاسی را در او میبینم. به هر پرسش من می اندیشد و و با تفکر و تامل پاسخ می گوید، مردی که تمامی عمر خود را به ایران و ایرانی اندیشیده است و امروز تنها اندیشه او نجات ایران از چنگال ارتجاع سیاه و از چنگال خودکامگان است.
– آقای بختیار،درد غربت را چگونه تعریف میکنید. این یکسال و دو ماه زندگی دور از وطن و در شرائط دشوار و پر مخاطره چه تاثیری بر شما نهاده است؟
درد غربت برای همه کسانی که دور از سرزمین خویش بسرمیبرند، دردی است دل آزار و جانکاه، اما من به دو دلیل این درد را کمتر احساس میکنم. اول اینکه و باید بگویم و خصوصا اینکه خود را آنچنان نزدیک به وطن و آماده رفتن به ایران میبینم که بودن در اینجا را یک حالت بسیار موقتی میدانم. یک انتظار کوتاه و چیزی نه بیشتر. من هیچ گاه قادر به این تصویر نیستم که سالیان دراز در غربت بمانم و نتوانم به ایران برگردم. من انتظار میکشم بنابر این خود را تسلیم غربت نکرده ام تا درد آن را حس کنم، تا دچار افسردگی و دلمردگی و اندوه شوم. همگی ما به ایران باز خواهیم گشت و بودن ما در اینجا و یا هر نقطه دیگر از جهان، حالت موقتی دارد.
دوم اینکه، با توجه به اینهمه حوادث براستی دردناک که در ایران میگذرد آیا میتوان آسوده نشست و به درد غربت اندیشید؟ من تقریبا خود را بیرون از وطن نمی بینم و همه ذهن من متوجه اینست که چگونه میشود به این همه بیسامانی و تیره روزی که برای یک ملت با فرهنگ کهنسال پیش آمده است، پایان داد.
– آقای بختیار، چرا اینهمه آرام هستید؟ البته آرامش و بهره گیری از عقل سلیم و مهار کردن احساسات لازمه یک مرد سیاسی است، اما اینجا و آنجا میشنویم که میگویند: بختیار محافظه کار است … بختیار آرام است … او برخلاف خمینی سر و صدا و جاروجنجال راه نمی اندازد … بختیار چرا صدای ملتی را که دارد زنده به گور میشود به گوش جهانیان نمیرساند … راستی آقای بختیار، چرا شما بر خلاف آقای خمینی جار و جنجال راه نمی اندازید تبایغات وسیع نمیکنید؟
عرض کنم، آرامش دو معنی دارد. اگر مقصود از آرامش آسودگی وجدان و آرامش حرکات و آرامش فکر باشد، این امر بجز آنچه شما به آن اشاره کردید، مستلزم تمدن و تربیت سیاسی است که آقای خمینی نداشته است. و از کسی که فرهنگ سیاسی ندارد و در این مورد تربیتی ندیده است نمیتوان انتظار داشت که فریاد و عربده نکشد و ناسزاگوئی نکند، و مهمتر از همه عوام فریبی، و بر عکس از کسی که از تمدن و فرهنگ برخوردار است نمیتوان انتظار داشت که آخوندوار، روضه خوانی کند و سروصدا راه بیندازد. آیا از من میتوان چنین انتظاری داشت؟ تفاوت یک سیاست مدار با یک فرد عادی چیست؟
سیاست مدار کسی است که دچار غلیان احساسات نمیشود و هیجان ها و پریشانی های خود را مهار میکند. این ظاهر امر است، اما خوب که در زندگی من دقیق شوید میبینید آنچه که در طول سالیان زندگی ام کردم، که اقدامان مستمری نیز بود، هرگز خالی از شجاعت نبوده است. حالا هم من یکتنه دل به دریا زده ام و یکتنه طوفان را پذیرا شده ام. آنوقت ها هم که این آقای خمینی داد و قال میکرد، وسایل تبایغاتی جهانی را در اختیار گرفته بود، سرنخ دست دیگران بود و دیگران، یعتی عناصر خارجی، عروسک خیمه شب بازی را از پشت پرده به حرکت در می آوردند تصور کرده بودند که این مرد کرامات بسیار میکند حالا میبینند نشد. از این امامزاده دروغین، انتظار معجزه ای نمیتوان داشت. گفتند که امام تازه ای ظهور کرده است که نان، عدالت و آزادی را بین ملت ایران تقسیم میکند، حالا میبینند آنچه این امام تقسیم کرده، خون، مرگ، گرسنگی و تیره روزیست.
اما من در همان زمان نیز این پیش بینی را کرده بودم، میدانستم که این مرد خون و تیره بختی و بیکاری و تفرقه و دشمنی را با خود به ایران خواهد آورد. میدانستم که اگر سیاست ایران به دست مشتی روضه خوان بیفتد، در آخر کار کشور به ورشکستگی خواهد انجامید. مردم ساده دل فریب خردند. آن زمان که فریاد میزدم، ملت فریب این وعده های دروغین را نخورید از شدت احساسات، نمی شنیدند. امروز همگی آنها حق را به من میدهند. من امروز، از اینکه میبینم پیش بینی هایم به حقیقت پیوسته، صمیمانه اندوهگین هستم، اندوهگین به دلیل آنکه میبینم که متاسفانه حق با من بود و درست تشخیص داده یودم که موج آخوندیسم آنهم بتحریک خارجی، چه بلائی به سر ایران خواهد آورد. اندوهگین بجهت اینکه میبینم، یک ملت با فرهنگ، یک ملت نجیب و ساده دل به نابودی کشیده شده است. من مقداری از مسئولیت های این خرابی و این فتنه را به گردن آن کسانی می اندازم که نه تنها نادان نبودند، بلکه از دانش، فرهنگ و آگاهی، بهره داشتند، ضعف آنها سبب قدرت دار و دسته خمینی شد. هیچ یک از اینان نتوانستند در برابر سیل خمینی، این بهمنی که با دست غیر از کوه به روی ملت ایران افتاد، مقاومت کنند و یا دست کم نگذارند که ایران با آن همه سرعت زیر بار این بهمن له و نابود شود. تنها من بودم که یک حرف را تکرار کردم: با آخوند و ملا کار مملکت سامان نمیگیرد. امروز هر کس کمی انصاف و شهامت داشته باشد، اعتراف میکند در آن طوفان سهمگین، من حرف خودم را زدم و اعلام خطر کردم. من خطر فتنه خمینی را احساس کرده بودم.
– به فتنه خمینی اشاره کردید، شما اولین کسی بودید که از این حادثه با عنوان فتنه خمینی یاد کردید. آیا حدس میزدید چنین فتنه ای در ایران بپا شود؟
اگر امروز به قول شما و بسیاری از روزنامه نگاران خارجی، آرامشی در سیمای من دیده میشود، آرامش قبل از طوفان است و یا خاکستری است به روی آتش سوزان. زیرا به گمان من، همه ما پس از واقعه ۲۸ مرداد، پیوسته در آشفتگی و تلاطم بودیم. من از این زمان به بعد با اینکه همیشه آدمی دینامیک، پر جنب و جوش و احساساتی بوده ام و بک لحظه آرمش نداشته ام در عین حال مهار کردن احساسات را برای هر انسانی که عقل متعادل و حتی متوسطی دارد، لازم میدانم و این حادثه سیاه که من آن را به گونه فتنه خمینی نام میبرم، آشفتگی مرا بیشتر کرد. شما از من پرسیدید که آیا من منتظر چنین فتنه ای بودیم؟ جواب من اینست: خیر ما منتظر فتنه نبودیم. ما در انتظار دگرگونی هائی در جهت خواسته های مشروع و منطقی ملت بودیم. ما منتظر بدست آوردن چیزهائی بودیم که سالها بخاطر آن جنگیده بودیم. ما دمکراسی، آزادی، استقلال، توزیع عادلانه ثروت و تعمیم عدالت اجتماعی، ترقی تکنولوژی و بطورکلی، یک ایران آزاد و آباد میخواستیم. شعار من همیشه این بود. امید من همیشه این بود.
– شما چه میخواستید بکنید آقای بختیار؟ اگر میماندید چه میکردید؟
انصاف داشته باشیم و ببینیم برنامه ای که پیش ار آمدن آقای خمینی دولت من ارائه داد، چه بود. آیا برنامه من با اراده و خواست ملت ایران مغایرت داشت؟ آیا در بر گیرنده تمام خواسته ها و آرزوی های آنان نبود؟ من چه ارائه دادم و آقای خمینی چه کرد؟ مگر سیاست بدون ایدئولوژی هم میشود؟ مگر مرد سیاسی بدون برنامه، مرد سیاسی است؟ آقای خمینی نه برنامه داشت و نه ایدئولوژی. او فقط بغض و کینه به شاه داشت. آیا کینه مردی به مرد دیگر برنامه سیاسی میشود؟ عناد و دشمنی با یکنفر، هر قدر هم که اصولی باشد، با سرنوشت یک ملت نباید اشتباه گرفته شود. شاه باید برود زیرا آقای خمینی به او کینه دارد بسیار خوب شاه برود اما بعدش چه بشود؟ او دیگر از اینجا به بعد را نمیدانست و همان ندانستن او ملت ایران را دچار تیره روزی کرد. مرد سیاسی باید صاحب یک اندیشه سیاسی و اصول عقیدتی باشد. آقای خمینی فقط یک کینه سیاه داشت. همین و دیگر هیچ. البته من بارها گفته بودم که چه خواهم کرد، دولت من برنامه داشت. در دولت من آزادی احزاب در چارچوب قوانین کشور بود. منحل شدن ساواک بود. آزادی زندانیان سیاسی بود. جلوگیری از فساد و رشوه خواری بود، پی ریزی یک اقتصاد سالم وغیر وابسته بود. گسترش فرهنگ ایران بود. روابط سالم با کشور های دیگر و حفظ حیثیت ایران بود. برنامه من این بود که دیگر به کسی به گناه عقیده، ظلم نشود، که او را به زیر ظلم و شکنجه قرار ندهند اما برنامه آقای خمینی چه بود؟ اگر در گذشته مرام و عقیده ها شکنجه و زندان داشت در زمان او ظلم و شکنجه صد برابر شد. نازی ها هم چنین رفتار وحشیانه ای با اسیران خود نداشتند. خطرناک تر از همه آقای خمینی امنیت را از مردم گرفت و وجشتناک تر از همه با اعدام گروه گروه افسران و درجه داران و سربازان که اکثر قریب به اتفاق آنها گناهی چز وطن پرستی نداشتند و همچنین تحقیر مستمر نظامی ها، مقدمات حمله یک ارتش خارجی فراهم شد. از نظر اقتصادی هم بهتر است حرفش را نزنیم که اوضاع سخت اسفبار است. حالا اقتصاد در هم شکسته ای داریم که بیش از گذشته وابسطه شده است. این غارتگران دیگر چیزی برای ما نگذاشته اند، از هر کجا که عبور کنند، علف زیر پروپایشان خشک میشود. فرهنگ و ملیت ایرانی به کلی فراموش شده است. در سراسر دنیا اعتبار و حیثیتی برای ایرانی باقی نمانده است.
– اما ادعای آقای خمینی این بود که انقلاب کرده است و انقلاب او نیز انقلاب اسلامی است و جمهوری اسلامی او که ثمره این انقلاب است به تمام نابسامانی ها خاتمه خواهد داد. نظر شما چیست؟
شما اسم این فتنه را انقلاب میگذارید؟ انقلاب اسلامی اصولا واژه پوچی است. محتوی ندارد. معنی ندارد. به این به اصطلاح جمهوری اسلامی که به قول شما ثمره است. برنامه اصلی آن رفتن به قهقرا است. بازگشت به عصر حجر است. ببینید نظر این صادر کنندگان انقلاب درباره زنها، عدالت، درباره تکنولوژی و در باره روابط آدمها با یکدیگر چیست. کوردلی، نفهمی و فقر فرهنگی را آشکارا در لابلای آن میتوانید ببینید. این جمهوری اسلامی، فرهنگ نمیخواهد، تمدن نمیخواهد، عدالتش دست و پا بریدن و سنگسار کردن و پای دیوار نگاه داشتن و به مسلسل بستن افراد بیگناه است. کارش دزدی و چپاول اموال مردم است این کسانی که با دلقک بازی های خود طرفداران حقوق بشر در سراسر دنیا را رنگ کرده بودند، امروز تمام اصول حقوق بشر را زیر پا گذاشته اند و از سر و روی آنها خون میریزد. ببینید به کجا رسیده ایم. یک مملکتی بود که در ظلم بود، فساد بود و بی عدالتی بود. اما در عین حال کشوری بود با سازمان هایی که میشد به آنها رسیدگی کرد، میشد با یک برنامه درست فساد را از آن دور کرد. میشد به آن سر و صورت داد، اما دیدیم که نه تنها قدمی درراه پیشرفت این سازمان ها برداشته نشد و نه تنها فساد از بین نرفت، بلکه سازمان ها از هم پاشیده شدند و فساد همه جا را فرا گرفت. مردم گروه گروه از کار بیکار شدند. به عنوان جمله معترضه بگویم که من از صمیم قلب متاسفم از این روش دول غرب که اکنون با دولت ایران رابطه دارند. کدام دولت؟ مگر دولتی وجود دارد؟ این چه دولتی است که رئیس جمهورش اعتراف میکند که نخست وزیر من آدم ابله ای است، اما من او را منصوب میکنم، چون مجبورم. یا این چه رژیمی است که در آن مجلس وجود دارد که در آن به اصطلاح مجلس، رئیس جمهور آنچنان در اقلیت است که هر کس را او پیشنهاد کند این به اصطلاح نمایندگان نمیپذیرند؟ با مستضعف و مستکبر و انقلاب اسلامی و زنده باد و مرده باد جوانان بیگناه را با وعده های دروغین شهادت به خاک و خون کشیدند که کار انجام نمیشود.
– آقای بختیار، وقتی به ایران برگردید، با اینهمه خرابی چه خواهید کرد؟ با اینهمه آشوب و نابسامانی چه خواهید کرد؟ میگویند که هم اکنون بیشتر از ۶۰۰۰۰۰ اسلحه در دست مردم است. میگویند ایران پر از عوامل خارجی مخرب است. با آنها چه خواهید کرد؟
از این گرفتاری ها آگاهم بعد از اینکه خمینی مذهب را ……….. تفسیر کرد و سیاست را با دین آمیخت و این همه تیره روزی برای ملت ایران ببار آورد، بدون شک اداره کردن چنین کشور پر تلاطمی آسان نیست. اما من هم مرد کارهای آسان نیستم اما میدانم که کار اول من جداکردن مذهب از سیاست خواهد بود.
– آقای بختیار، میگوید که رژیم خمینی نتوانسته که اسلام راستین را در ایران پیاده کند. آیا اینطور است؟
حرف اصلی من این است که اصولا معتقد به داخل کردن مذهب در امور مملکتی نیستم چه اسلام راستیم و چه اسلام دروغین آقای خمینی. من بارها گفته ام که عقایدم را آنچه که هست میگویم و هر بهائی که باید در ازای آن بپردازم میپردازم. من در نهایت صراحت و صداقت سخن میگویم و یکبار دیگر هم تکرار میکنم: من اول انسانم، سپس ایرانی ام و در یک خانواده مسلمان زاده شده ام. مسلمانم و مسلمان خواهم ماند. اما اول برای من انسان بودن و شرف انسانی مطرح است. همه میدانند با وجود اینکه به همه ادیان جهان احترام میگذارم، ولی میدانم که مهمتر از همه یک ایرانی هستم و به ایرانی بودن خود افتخار میکنم و آنچه را خمینی به نام اسلام و به نام انقلاب به ایران آورده است و روشی را که او دنبال میکند، نفی میکنم. این مرد نه از انسانیت بهره ای برده و نه از قومیت چیزی میداند و نه از سیاست سر در میآورد. برای من آقای خمینی از هر نظر یک صفر بزرگ است.
– چرا در چنان روزهای بحرانی، پست نخست وزیری را پذیرفتید که امروز به شما آخرین نخست وزیر شاه بگویند؟ میدانستید که با آتش بازی میکنید؟ میدانستید که دشوار ترین وظیفه را بعهده میگیرید؟ میدانستید، نه؟
میدانستم، عرض کنم، دو راه بیشتر نبود. پذیرفتن یا نپذیرفتن. به اطراف خود نگاه کردم کسی را ندیدم که در آن روزها ی دشوار بتواند به خمینی بگوید “نه”. من این شجاعت را در خود میدیدم. از سویی بشدت نگران سرنوشت ایران بودم من هنوز اطمینان دارم که اگر به من فرصت داده شده بود، اگر گذاشته بودند دو سه ماهی خدمت کنم، آقای خمینی از پا در میآمد. اگر همان زمانی که مثلا آقای شریف امامی یا آقای ازهاری را مامور این کار کردند من آمده بودم، شاید مسیر کشور چیز دیگری میشد. چگونه میشود تصور کرد که من خطر آن روزهای پر آشوب را حس نمیکردم؟ یک کشتی در یک دریای پر تلاطم به من سپرده شده بود. میدانستم که کشتی در شرف غرق شدن است. با اینهمه همیشه معتقد بوده ام که مرد سیاسی بایستی فداکاری کند نبایستی به این جسم خاکی خود بیندیشد. وطن باید برای او برتر از هر اندیشه ای باشد. من میدانستم که ممکن است کشته شوم، اصولا زندگی یک مرد در برابر نجات یک ملت چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟ یک مرد سیاسی، چون سربازیست که تفنگ او ایمان اوست. خدا را شکر میکنم که اکنون زنده هستم و هنوز فرصت دارم در یک گوشه دنیا به وطنم خدمت کنم.
این گوشه دنیا که از آن سخن میگوئید، خاک فرانسه است، فرانسه ای که بخاطر بدست آوردن آزادی، رنجهای بیشمار را پذیرا شده است. فرانسه ای که میگویند پناهگاه تبعیدیان و مردان سیاسی و رزمندگان جهان است. اما چگونه است که در چنین کشوری که به آقای خمینی آن همه آزادی میدادند، شما وقتی میخواهید در مورد حوادث اخیر ایران گفتگو تلویزیونی داشته باشید ممانعت میکنند؟
– آیا دولت فرانسه با شما مخالف است؟
دولت فرانسه مثل هر دولت دیگر به منافع خویش می اندیشد. اما من نمیدانم فرانسه که اکنون براستی منافع بسیار ناچیزی در ایران دارد و با رژیم خمینی درگیری های بسیار پیدا کرده است و میداند این رژیم به هیچ قانون و قاعده ای پایبند نیست چرا باز دست به عصا راه میرود؟ نمی فهمم که آیا فرانسه میتواند در آلمان، در آمریکا، در سوئد و یا در هر کجای دیگر کسی را پیدا کند که سرش به تنش بیارزد و دارای یک حداقل تعقل و فرهنگ باشد و از رژیم خمینی طرفداری کند؟ تصور نکنید که همه کس همیشه حقایق را میگوید. مثلا همین روزنامه معروف را در نظر بگیرید که همیشه به بیطرفی شهرت داشته است. اما اکنون با مطالعه مقالات و گزارش های آن در باره ایران برای شما این تصور پیش نمیآید که این روزنامه بنی صدر نامه شده است؟ آیا بنی صدر واقعا یک قهرمان ملی است؟ مردی که به اصطلاح رئیس جمهور یک مملکت است و میگوید که ار سه ماه پیش استعفایم را خدمت امام فرستاده ام که هر وقت دلش خواست مرا بیرون کند؟ نخیر، با این سیاه بازی ها یک کشور را نمیتوان اداره کرد. من یکنفر، امام نمیشناسم مدتهاست که دیگر امامی ظهور نکرده است. حرف من این است که یا ایشان با رای یازده ملیون نفر انتخاب شده است که اگر انتخاب شده بود، امروز قدرتی داشت. یا فقط با یک رای انتخاب شده است، رای آقای خمینی. آقای خمینی هم آدمی نیست که استعفا سرش بشود، او هر وقت بخواهد، آدمها را بیرون میکند. نزیه را دیدید، بازرگان را دیدید، مدنی را دیدید که خمینی با آنها چه کرد؟ اما اینکه فرانسه با من رفتار خوشی دارد یا نه …………….
– خصوصا آقای فرانسوا پونسه وزیر امور خارجه فرانسه اخیرا گفته است که رژیم فعلی ایران یک رژیم شارلاتان است که گروگان میگیرد و قوانین دنیا را زیر پا میگذارد و اخاذی میکند.
بله، ولی به نظر شما بعد از یکسال دیر نیست؟ شانتاژ کردن این گروه غارتگر از روز نخست آشکار بود. تمام مراجع بین المللی نیز آنها را محکوم کردند. حتی کار این آقای کارتر در اوایل بد نبود که به دادگاه های بین المللی مراجعه کرد. او که از نظر اخلاقی هر دری را میزد میبایست بعدا قاطع عمل میکرد. میتوانست به شوروی بگوید من نه میخواهم به ایران قشون بکشم و نه قصد دیگری دارم. خود شما هم که عمل گروگانکیری را محکوم میکنید، پس بیاید خودتان این گروگان های را تحویل بگیرید پس بیاورید یک جایی تحویل من بدهید، یا خود آنها را تحویل بگیرم. یا خود شما این گروگانها را در پاکستان یا مثلا عراق یا خود شوروی بمن تحویل بدهید. اما ضعف سیاست آمریکا نتوانست به کارها سر و صورتی بدهد و نتیجه اش را دیدید …
– یعنی ضعف سیاست آمریکا، ایران را به این تیره روزی کشاند؟
بله، آنچه مسلم است این است که آمریکا در آخرین هفته های حکومت من تصمیم گرفته بود مذهب و خمینی را وارد ایران کند، که این کار را کرد. بعد هم هر جور تملق که فکر کنید به آقای خمینی گفتند. آنها حتی در برابر بنی صدر، مدیحه سرائی کردند، اما بعد متوجه شدند که این بزرگوار را هیج بخاری نیست. حالا خودشان گرفتار شده اند. حالا به حساسیت منطقه پی برده اند که بایستی ثباتی داشته باشد. حالا میبینند که مذهب آقای خمینی منطقه حساس خلیج فارس را به آشوب کشیده است. با این همه باز هم، آمریکا و اروپا سعی میکنندبه خمینی بگویند مطیع باش. میگذاریم سر جایت باشی. صلح و صفائی در منطقه ایجاد کن و بمان. آنها هستند که به خمینی کمک میکنند وگرنه مدتها بود که رژیم خمینی از پا افتاده بود. ولی همگی اینها اشتباه میکنند. خمینی و دار و دسته اش قادر به آرام کردن این منطقه نیستند. بعدا آمدند محاصره اقتصادی کردند. اما پشت پرده نقش بند حوادث چه نقش هایی میزنند؟ و چه نقشه هایی برای تراست ها، صاحبان صنایع، موج بیکاری در غرب و بازار یابی در منطقه کشیده شده است، فقط دست اندر کاران میدانند.
– یعنی جنگ بازار تازه ای را ایجاد کرده است و کار برای بیکاران در غرب؟
مسلما، چون ما در جنگ ایران و عراق اگر هیچ از دست نداده باشیم، سی میلیارد دلار از دست داده ایم. این خود بازاری است برای ممالک ذینفع و در این میان تنها ایران و عراق هستند که زیان میبینند.
– یعنی برنده ای در این جنگ وجود ندارد؟
از برنده جنگ چیزی نمیدانم ولی میتوانم بازندگان واقعی را بگویم ایران و عراق. حالا به من آزادی بیان ندهند. مطبوعات با من در بیفتند. جانب این قهرمانان پنبه ای رژیم خمینی را بگیرند، آفتاب که همیشه در پس ابر باقی نمیماند.
– در باره کار نخست وزیر فعلی ایران، یعنی رجایی و اینکه پای لختش را روی میز سازمان ملل متحد گذاشت چه می اندیشید آیا کار او عمل خروشچف را بیاد نمیآورد؟
این بخت برگشتگان حتی مقلدین خوبی هم نیستند. اول اینکه خروشچف این کار را نکرده بود، بلکه کفشش را در آورده و روی میز زده بود و دیگر اینکه چنین پای کثیف و متعفنی را نشان داد، تازه مگر خروشچف کار درستی کرده بود؟ بگذریم که خروشچف هزارو یک صفت خوب داشت که این مقلد حقیر هیچ کدام آنها را ندارد. من برای خروشچف احترام بسیار قائلم. او مرد قابل ستایشی بود. او با سایر سران شوروی تفاوت بسیار داشت. او بود که درهای بسته را گشود و کوشید که به کمونیزم چهره ای باز و انسانی بدهد. او بود که ایرو کمنیزم یا کمنیزم اروپایی را تشویق کرد. همه این بازی ها برای توجیه عمل گروگانگیری است. متاسفم که دول جهان این حقه بازی ها، این جاسوس گرفتن ها، این چشم بندی ها و این سالوس و ریا را می پذیرند و باز احساس ناتوانی میکنند و قدمی بر نمیدارند. دیپلمات در هر جای دنیا مصونیت دارد. حالا رژیم خمینی با این دلقک بازی ها میخواهد سر مردم را گرم نگهدارد و رژیمش را نجات دهد؟ اما همه کس را همسشه نمیتوان فریب داد.
– منظورتان این است که به نظر شما رژیم خمینی نمیتواند ادامه داشته باشد؟
به شرط اینکه دائم ترور کنند، موج وحشت دائم همه جا بپراکند، خونهای تازه بریزد، این رژیم خون تاره لازم دارد، بمجرد اینکه خون ریخته نشود، این ملعون سرنگون خواهد شد. ماموریت او خونریزی در ایران است. جوانان میمیرند؟ خون آنها به زمین ریخته میشود؟ چه اشکالی دارد؟ مهم این است که مردم مرعوب شوند، بترسند. بیمناک جان خودشان باشند. آخوندها در بهترین قصرها و خانه ها زندکی کنند، از زمین و هوا مراقب آنها باشند، اما جوانان مردم مثل برگ خزان بزمین بریزند تا به قول آقای خمینی در آن دنیا به بهشت بروند. قاعدتا باید حق شان هم باشد چون هم اکنون در همین دنیا، سی و شش ملیون نفر ایرانی در آتش جهنمی سوزان، دارند هلاک میشوند.
– آیا حمله عراق به ایران باعث شد که از سرنگونی رژیم خمینی جلوگیری شود؟
من معتقدم که عراق نمی بایستی حمله کند. ایرانی ها وطن پرست هستند. هر ایرانی وطنش را چون جان دوست دارد و در مقابل تهاجم خارجی عکس العمل نشان مبدهد. اما بایستی که به آقای خمینی فهماند که افراد مملکت اگر میجنگند برای دفاع از شما نیست، برای دفاع از ایران است. اما تو که ایران را دوست نداری، تو که امت اسلامی برایت اهمیت دارد نه ملت ایران، در ایران چه میکنی؟ تو در این سرزمین خود بیگانه ای دیگر هستی که به زور سرزمین ما راتصرف کرده ای. برو جایی که امت اسلام است.
– چرا گفتند که در این جنگ شما جانب عراق را گرفته اید؟
ببینید، بگذارید یکبار از زبان خود این جنایت کاران استفاده کنم و بقول خودشان بگویم که این اجتهاد در برابر نص است. من اعلامیه دادم، زیر آن را نیز امضاء کردم. من مردی نیستم که از گفته خویش برگردم. باز هم میگویم. من بین صدام و خمینی صدام را انتخاب میکنم، اما در برابر ایران و عراق اصلا وارد بحث نمیشویم، طبعا ایران وطن من است و من ایران را برتر از هر جا میدانم. ولی در جنگ بین صدام و خمینی، گناه از آقای خمینی است. زیرا اوست که پیوسته خواسته است اون انقلاب دروغین را صادر کند. او خواسته است جنگ شیعه و سنی راه بیندازد. سالها بود شیعه و سنی در ایران و در هر کجای جهان زندگی آرامی داشتند و اختلافی در کار نبود. حتی این بنی صدر نیز میگفت انقلاب اسلامی مان را باید به خارج صادر کنیم. شما اگر ببینید که همسایه تان خانه تان را مورد تهدید دائمی قرار داده اقدام نمیکنید؟ اگر کسی بخواهد زندگی شما را به آتش بکشد، میگذارید تا هر چه دلش خواست بکند؟ وقتی شما میخواهید امنیت و آرامش و رژیم کشوری را به هم بریزید، طبیعی است که او عکس العمل نشان میدهد. نتیجه اش میشود جنگ ایران و عراق. در این جنگ هم نه آقای احمد نور چشمی شهید میشود و نه آقای بنی صدر. بلکه جمعی از جوانان بیگناه ما و نیروی انسانی ما و جوانان ما در این گیرو دار کشته میشوند.
– آقای بختیار، چرا فرستنده رادیوئی خود را در عراق کار گذاشتید؟
میخواستید در کجا کار بگذارم؟ اولا با عراق پیش از این جنگ صد درصد موافق بودم، و معتقد بودم که آقای خمینی عنصری است مخرب برای تمام منطقه، حالا هم بر همین اعتقاد هستم. اکنون نیز تنها غرب است که هنوز از آقای خمینی حمایت میکند، وگرنه کشور های منطقه با ماندن وی هیچ موافقتی ندارند.
– آیا نهضت مقاومت ملی ایران که شما رهبر آن هستید، همان هدف های دوگل را در جنبش مقاومت ملی فرانسه دنبال میکند؟
هدف من نیز مانند هدف دوگل، نجات از چنگال دشمن بوده و هست. بنظر من گشتاپو نسبت به فرانسوی ها رفتار انسانی تری داشت تا آقای خمینی و یاران دیوانه اش نسبت به ملت ایران. در دادگاه های آلمانها چه گذشت و در دادگاه های آخوندها چه میگذرد؟ اینها از حقوق و قوانین حقوقی چیزی نمیدانند. سر مردم را مثل سر مرغ میبرند. نه دادگاهی، نه دفاعی. کسی میتواند از مرگ نجات پیدا کند که پول بدهد، این غارت گران تشنه خون و پول هستند. اعدام و حبس ابد و حبس های دیگر، همه نرخ دارند. آیا شما اینها را میدانید؟
– میگویند پس از قیام افسران جوان و مبارزه با رژیم خمینی که آقای خمینی از آن با عنوان کودتا یاد کرد و شما را نیز عامل اصلی کودتا دانست، جمعی از یاران شما شهید شدند. حتی از ایل بختیاری چند نفری جزو اعدام شدگان بودند، همینطور است؟
بدنبال این قیام افسران رشید وطن ما، متاسفانه، ۱۴۰ نفر را اعدام کردند و به گلوله بستند. حدود ۵۰۰ نفر هم بزندان افتادند که ۲۵ نفر آنها بختیاری بودند و از اقوام من و بعضی از آنها چندین فرزند داشتند. اینها خودشان شبکه هایی برای نجات ایران از چنگال خمینی درست کرده بودند. من که اینجا وسایل تبلیغاتی در اختیار ندارم، آنها خودشان کردند و باز هم خواهند کرد و از فدا کردن جان خود برای نجات ایران دریغی ندارند، در این مبارزه کرد، ترک و عشایر و جنوبی و شمالی و شرقی و غربی، همه با هم دست اتحاد داده اند.
– درباره مساله کردها و عشایر چه نظری دارید و در باره نا آرامی های آنان چه میگوئید؟ آیا اگر به ایران برگردید به کردها خود مختاری خواهید داد؟
مسئله عشایر را از کردها جدا کنید، عشایر از گذشته دور پیوسته ستم دیده اند همگی آنها وطن پرستند و افتخار دارند که ایرانی هستند و هیچ کدامشان نمیخواهند بیرون از چارچوب قوانین مملکتی زندگی کنند. در مورد کردستان مسئله حساسیت خاصی دارد، چون قضیه مربوط به دو سوی مرز میشود و یا حتی سه سوی مرز. من پیش از این نظرم را درباره کردها گفته ام در چارچوب ایران، کشور ایران و قوانین ایران به آنها آزادی فرهنگی، زبانی، اقتصادی داده میشود ولی کوچکترین پیشنهادی که بوی جدائی از ایران و یا مثلا استقلال کردستان را بدهد پذیرفتنی نیست، آنها هم فکر نمیکنم چنین قصد و نظری داشته باشند. خود مردم کرد هم خواستار این مسئله نیستند. البته رفتاری که آقای خمینی با کردها کرد، مثل سایر کارهای او غیر انسانی و ظالمانه بود.
– آیا گمان میکنید که اشتباهات خمینی سرانجام ایران را به دامان کمونیزم خواهد انداخت؟
ممکن است به نفع کمنیزم هم باشد، اما در هر صورت به ضرر ایران است. طبعا وقتی مردم از این سو ناراضی شدند به آن سو میروند.
– آیا راست است که شما در روز ۲۲ بهمن ماه دستور دادید که کارخانه اسلحه سازی بمباران شود؟
بله، این یکی از ایراداتی است که به من گرفته میشود. من این دستور را دادم و دلیلش نیز این بود که مخاذن اسلحه به دست یک مشت رجاله [نیافتد]، معتقد هم نیستم که عمل اشتباهی کردم کافی است به آنچه بعد از آن در کشورمان روی داد نگاه کنید متوجه بشوید که حق با من بود.
– آقای بختیار، از رژیم احتمالی آینده ایران صحبت کنید و اینکه پس از سرنگونی رژیم خمینی، ایران دارای چه نو ع نظامی خواهد بود و آیا شما با بازگشت نظام شاهنشاهی موافقت دارید؟ با توجه به اینکه گفته اید قانون اساسی سال ۱۹۰۶ بایستی در نظر گرفته شود. آیا تصور نمیکنید که نظام شاهنشاهی یک رژیم خودکامه و تکرو است؟
من معتقدم که یک اصل در تمام ممالک مترقی جهان است که نامش حاکمیت ملی است. اگر ملت حا کم است و اگر حاکمیت متعلق به ملت است، پس خود ملت باید تایین کننده سرنوشت خویش باشد و بگویند چگونه نظامی را پذیرا میشود. من از زمان دکتر مصدق تا کنون هرگز نظرم را در این خصوص تغییر ندادم. آنچه برای من مهم است محتوای رژیم است، فرم و صورت ظاهر اهمیتی ندارد. پس اینکه آیا بایستی یک نظام شاهنشاهی برقرار باشد و یا جمهوری و یا از نوع دیگر برای من مطرح نیست و فکر نمیکنم برای ملت ایران هم مهم باشد. آنچه برای مردم ایران مهم است این است که کدام حکومت، عدالت و آزادی را اجرا میکند. کدام نظام ضامن پیشرفت و خوشبختی ملت است. من به قانون اساسی معتقدم و در عین حال معتقدم که اگر قانون اساسی اجرا شده بود، امروز مشکلی به نام خمینی نداشتیم، این حقه بازان دیگر را هم نداشتیم. ما قانون اساسی را زیر پا گذاشتیم. همیشه و همه جا، نه یک مورد، نه دو مورد، نه سه مورد، نه یک سال، نه ده سال، نه بیست سال. مفاد قانون اساسی ما فقط بر روی کاغذ باقی ماند. در این مورد هم هرچه فریاد کردم به جایی نرسید. ما همیشه میدانستیم که با زیر پا گذاشتن قانون اساسی چه بلائی بسر ایران خواهد آمد و چه حوادث جبران ناپذیری اتفاق خواهد افتاد، حتی در سال ۵۶ هم آن نامه سه امضائی را تنظیم کردیم و خواستیم که قانون اساسی اجراء شود، من فرصت طلب نیستم. من هرگز به دنبال پوست و مقام و پول نبودم. من فرصت طلب نبودم که بروم دست آقا را ببوسم و بگویم که با آن جمهوری اسلامی قلابی و نو ظهور موافقت دارم، تا فردا یک چیزی هم به من برسد. نه، من مرد این کارها و این سود جوئی ها نیستم. من اصل قانون را میخواستم که اجرا شود، که اگر اجرا میشد این مسائل پیش نمیآمد. من چند روز پیش از اینکه جمهوری اسلامی اعلام شود، جهت خود را روشن کردم و گفتم که به جمهوری اسلامی رای نخواهم داد. این جمهوری اسلامی و این انقلاب اسلامی صادرات غربی بود و من هرگز پذیرای این تحفه نا مبارک و شوم نشدم. انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یک پرانتز سیاه است و این پرانتز سیاه، باید از تاریخ ایران محو شود. آیا منظور من این است که به رژیم آریا مهری برگردیم؟ هرگز، هرگز عقربه زمان به عقب باز نخواهد گشت. تمام مبارزات من در طی سالها زندگی سیاسی ام، در جهت مخالف این امر بوده است. اعتقاد من این است که اول باید یک دولت موقت تشکیل شود و رئوس برنامه های این دولت را نیز قبلا گفته ام و ضبط کرده ام و در اختیار همگان قرار داده ام. این امکان را میدهد که فرم حکومت آینده خود را انتخاب کنند. با توجه به قانون اساسی هر چه میخواهند به آن اضافه کنند و یا از آن کم کنند و یا تغییر دهند. این، اساس اندیشه من است. و اینکه بحث کنیم که آیا جمهوری بهتر است یا مشروطه سلطنتی، به نظر من بحث بیهوده ای است. به نظر شما و همه کسانی که طرفدار آزادی و عدالت هستند، جمهوری شیلی بهتر است یا پادشاهی سوئد؟ اصل، محتوی است نه شکل خارجی آن.
– آقای بختیار، آیا یک نیروی نظامی و ارتش نیرومند و قوی پشت سر شما ایستاده است و تکیه گاه شما است؟
این ارتش پشت سر و هوادار کسی است که سعادت ایران را میخواهد. بله، افسران و سربازان شریف ایران از رژیم خمینی بستوه آمده اند. همین اواخر، از این صد و چهل نفری که تیر باران شدند حدود هشتاد نفر آن نظامی بودند. بله نیروی نظامی ایران پشت سر من و هر ایرانی وطن پرست دیگر ایستاده است، اما چگونه، اجازه بدهید جزء اسرار باقی بماند.
– شما که در این دو سال حوادثی را که اتفاق افتاد به خوبی پیش بینی کرده بودید آیا میتوانید بگویید که تا یک هفته دیگر، یک ماه دیگر، چه حوادثی اتفاق خواهد افتاد؟
متاسفانه این دیگر دست ایران، بتنهائی نیست، قضیه مربوط به اوضاع بین المللی میشود. مسئله نفت مطرح است. مسئله خلیج فارس مطرح است، مسئله خاور میانه در میان است احتیاجات شوروی به گاز و خیلی مسائل دیگر. اما آنچه مسلم است این است که اقامت ما دور از وطن، زیاد طولانی نخواهد بود. سرنگونی رژیم خمینی بتدریج دارد بصورت نیاز دول غرب در میآید زیرا با برقراری او نخواهند توانست در منطقه آرامش ایجاد کنند. ما هم به نام ایران و ایرانی بایستی به مصالح کشور خودمان بیندیشیم.
– آیا راه حل بازگشت به ایران و سرنگونی خمینی، یک راه حل نظامی نمیتواند باشد؟
راه حل نظامی به گونه نشاندن یک حکومت نظامی قزاق، هرگز. من هرگز با حکومت قلدر و با بگیر و ببند موافق نیستم. یک سال و نیم پیش هم اگر مانده بودم، حکومت نظامی را لغو میکردم اما اکنون با آشفتگی های ایران و نابسامانی ها و خرابی ها و هرج و مرجی که بر کشور حکم فرما است، ما احتیاج به یک حکومت مرکزی بسیار نیرومند داریم بی آنکه آن را به حکومت قزاق تعبیر کنیم طبعا اکنون نمیتوانیم همان آزادیها و امکانات دو سال پیش را به مردم بدهیم، برای یک مدت بسیار کوتاه، بایستی قاطع عمل کنیم و در جبران خرابی ها بکوشیم. در این مدت، امکانات قوه مجریه در ایران بایستی بسیار باشد تا بتدریح بتواند نظمی به آشفتگی ها بدهد. این همه بیکاری، هرج و مرج و پریشانی … همه اینها را با تدبیر بایستی چاره کرد. من به یک ارتش نیرومند معتقدم. یک ارتش کاملا مجهز، اما با نفرات کمتر.
– آقای بختیار، آیا راست است که جمعی از افسران که از ایران گریخته بودند، با دعوت خمینی، برای جنگ با عراق به ایران برگشتند؟ آیا راست است که خمینی به آنان امان داده؟
آیا باور میکنید که خمینی به کسی امان بدهد؟ آیا فکر میکنید که این افسران این همه ساده دل هستند که وعده های دروغین خمینی را باور کنند و ندانند که خمینی بمحض آنکه به آنها احتیاجی نداشته باشد تیر بارانشان خواهد کرد؟ این رژیم برایش امت اسلامی مهم است نه ملت ایران، نه ارتش ایران، نه سرباز و افسر فداکار ایرانی که اگر میجنگد برای دفاع وطن میجنگند. دکترین خمینی، اگر بشود اسمش را دکترین گذاشت، اسلامی است و حالت ایرانی ندارد که هیچ صد درصد ضد ایرانی است. این مرد، با فرهنگ ایرانی، با قومیت ایران، با تاریخ ایران و با ملت ایران دشمن است. وقتی که ایشان پرچم سه رنگ ایران که در دل هر ایرانی جا دارد تغییر میدهد، وقتی شیر و خورشید را از آن محو میکند و بجایش کلماتی روی آن مینویسد، دیگر چه اهمیتی به سربازان و افسران ایرانی میدهد؟ او مامور است که اسم ایران را از صفحه روزگار محو کند.
– چرا رژیم خمینی اینهمه زنان را تحقیر میکند؟ مگر زن در اسلام مقام شامخی ندارد؟
دلیلش واضح است، این آقای خمینی حالا که کار خود را کرده، البته که نیازی به زنان ندارد. او فقط از حق رای زنان سود جست. خمینی و آخوندها زن را ضعیفه ای میدانند که جایش در مطبخ است و فقط در مطبخ. پس چنین زنی نمیتواند تقشی در جامعه داشته باشد. اما من همیشه زن ایرانی را تحسین کرده ام، زن ایرانی یکی از مهربان ترین و باهوش ترین زنان جهان است و همین زنهای ایرانی بودند که شجاعانه در برابر خمینی قد علم کردند و نترسیدند. این قد علم کردن و این مقاومت را آقای خمینی هرگز نمیبخشد. او موجود کینه توزیست. یادتان است که شعارشان چه بود؟ یا روسری با تو سری. آنان گمان میکردند هر زنی حجاب اسلامی نداشته باشد بی تقواست. خدارا شکر که زنان ایرانی نشان دادند که از چه هوش فرهنگ و نجابتی برخوردارند.
– آقای بختیار، ناکهان مسئله ای را بیاد آوردم و آن حافظ شاعر بزرگ ماست، گمان میکنم هیچگاه چون امروز، حافظ در زندگی ایران حضور نداشته است. آیا به همین دلیل است که رژیم خمینی، حافظ را تکفیر کرده است و اکنون دیگر دیوان او را نیز در کتابفروشی ها نمی فروشند؟ ظاهرا این روزها داشتن دیوان حافظ جرم است؟
در این رژیم هرچه که با فکر و اندیشه رابطه داشته باشد، جرم است. آنها از حافظ میترسند، از مولوی هم میترسند. فرهنگ ایرانی برای آنها خطرناک است. به نظر آنها ملی گرایی کفر است. مگر نمیخواستند که حتی اسم ایران را تغییر دهند؟ چرا از حافظ میترسند؟ زیرا حافظ شاعریست آزاده و شیفته حقیقت: او کسی است که میگوید:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد – وای اگر از پس امروز بود فردائی
او از جنگ هفتادو دو ملت سخن میگوید و معتقد است که شحنه ها در سالوس و ریا را گشوده اند. آنها حافظ را تکفیر میکنند، زیرا حافظ با جهل و نادانی این کور دلان مبارزه ها کرده است، آنان از حافظ میترسند چون حافظ در دل هر ایرانی پاک نژاد جا دارد. آنها با تشیع خاصی که اختراع کرده اند سرگرمند. این تشیع ناشی از بیسوادی و جهل آقای خمینی و خاص خود اوست. می بینید که تمام دول اسلامی، بدون استثنا اسلام آقای خمینی را نفی کرده اند تشیع خمینی فقط عاملی است برای بجان هم انداختن مسلمانها.
– یادتان است که در اواخر حکومتتان هواداران شما فریاد میکشیدند : بختیار، بختیار سنگرتو نگهدار، آیا توانسته اید این سنگر را نگه دارید؟
گمان میکنم، پرچمی را که بدستم دادند، زمین نگذاشته ام و رها نکرده ام، امروز خیلی ها با آقای خمینی مخالفت میکنند، گروه گروه ایران را ترک میکنند و علم مخالفت با او را بر میدارند، چه آنها که در دستگاه او بودند و چه آنها که نبودند، اما به شهادت خودتان، یکسال و نیم پیش جزمن هیچکس با خمینی مخالفت نمیکرد، هیچ کس جز من اعلامیه نمیداد و با صدای خودش نوار پر نمیکرد، رسالت من چنین بود. من سنگرم را پیوسته نگاهداشتم، چه در تهران و چه در اینجا. فکر دائمی من مبارزه با ظلم و با جهل و بازگشت به ایران است، من هر وقط از مبارزه دست کشیدم و تن پروری کردم، بگوئید که سنگرم را رها مرده ام. کار من کار ساده ای نیست، بقول حافظ:
……………………………………………………….
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
من هر کجای دنیا باشم، با تمام وسائلی که در اختیار دارم به مبارزه ادامه خواهم داد، و میدانم که ملت آگاه ایران پشت سر من است.
– آقای بختیار، چرا یک ارگان رسمی ندارید؟
سال پیش دوستانم این پیشنهاد را به من کردند. در طی سی سال فعالیت سیاسی، اگر نفر اول نبودم، همیشه نفر دوم بودم. افراد نالایقی را در جبهه خودمان دیدم، افراد سازش کار، افرادی که ایران را بر باد دادند، اما راه من پیوسته معین بود. انضباتی که داشتنم و خط و مشی من سبب شد که به سبک بعضی از رجال سیاسی عمل نکنم و پس از اینکه نخست وزیر شدم، حزب ساز و دبیرکل ساز و روزنامه ساز نشوم. من معتقدم که اکثریت مردم آگاه ایران طرفدار من هستند. هدف من این است که همه گروهها با تمایلات متفاوت، ولی نه متناقض دور هم جمع شوند، یکپارچه شوند. تنها از راه وحدت و یکپارچگی است که میتوانیم به ایران برگردیم. این حزب بازی ها و این گروه بازی ها حاصلی ندارد. ارگان بختیار یعنی چه؟ حزب بختیار یعنی چه؟ ما یک سازمان نهضت مقاومت ملی داریم. هر کس که ایران را دوست دارد، هر کس که ایران را دوست دارد، هرکس که وطن پرست است، بیاید و عضو این سازمان شود. راهمان در نجات وطن یکی است ولی هر کس استقلال فکری و سیاسی خود را حفظ میکند. همه باید دست به دست هم بدهیم و هرچه زودتر به ایران برگردیم.
– شما را متهم میکنند که تکروی میکنید؟
من تکروی نمیکنم، اما حرف در این است که وقتی مبارزه را شروع کردم، اپوزیسیون عضو نداشت، اسم هم نداشت، حالا مرتبا دسته ها و گروههای تازه بوجود میآیند. اگر هدف بازگشت به ایران است، پس باید با ایدئولوژی خودشان به نهضت ما بپیوندند. اما من این پرچم نهضت را که در دست من است، بدست کسی نمیدهم. این همان سنگر را رها کردن است. آرزو میکنم که همه کسانی که در اینجا و هر کجای دنیا هستند همه نخالفین رژیم خمینی دست اتحاد به من بدهند، اما البته افرادی که به علت گذشته خود مورد نفرت ملت ایران نیستند …..
– نظرتان راجع به رهبران گروههای مخالف دیگر چیست؟ مثلا ارتشبد آریانا و یا آقای اویسی؟
آریانا سرباز خوشنام و وطن دوستی است ولی احتمال دارد که ایشان از نظر نظامی امروز نتوانند کاری کنند. من او را میشناسم. آدم درستی است، وطن پرست است و نماینده یک سنخ فکر ایرانی مبالغه آمیز. آقای اویسی هم یک مرد ایران دوست و با انضباط است ولی همچنان که خود نیز گفته است بیان کننده فکر سیاسی خاص نیست.
– آیا راست است که میخواهید بزودی یک دولت موقت تشکیل بدهید؟ کجا و چگونه؟
شاید در آینده کاری شبیه به این بکنیم اما کجا؟ بهتر است در اینباره فعلا حرفی نزنیم.
– آقای بختیار، شما سادات را چگونه مردی میبینید؟
سادات مردی است مصمم، با سلامت نفس و تا حدودی که من توانسته ام تشخیص بدهم، طرفدار اعراب و برادری آنان. هیج اندیشه دور و دراز و افسانه ای نیز در سر ندارد. موقعیت زمان را تشخیص میدهد و درست عمل میکند. من در هر صورت او را مرد سیاسی برجسته ای تشخیص داده ام. بی آنکه مرد متظاهری باشد، بی آنکه دائم بخواهد درباره او بگویند و بنویسند و تبلیغ کنند، بشدت سرگرم خدمت به کشور خویش است.
– حالا که نیروی نظامی عراق در خاک ایران است، گمان میکنید آنها تا کجا پیش بروند؟
گمان نمیکنم که عراق از این جلوتر برود. آقای خمینی عراق را وادار به حمله به ایران کرد، از وقتی که وارد ایران شد، مدام علیه عراق فتنه و آشوب براه انداخت. مزاحم امنیت آنها شد و آنها را عصبانی کرد. هدف آقای خمینی این بود که رژیم بعثی را در عراق سرنگون کند. رژیم عربستان سعودی را متزلزل کند، رژیم مصر را سرنگون کند و خود یک خلیفه اسلامی و یک سلطان خلیفه ای باشد که همه منطقه را زیر نفوذ داشته باشد. و البته با آن افکار قرون وسطائی خویش. من میگویم که هیچ ایرانی نمیتواند با حمله نظامی عراق به ایران توافق داشته باشد، اما بنده نگران جنگ ایران و عراق نیستم. نگران کشته ها و خرابی هائی که به دنبال این جنگ به وجود آمده و مسئول مستقیم آن خمینی است. من تا جائی که اطلاع دارم، اگر یک رژیم قابل قبول غیر خمینی در ایران روی کار بیاید، عراق به سرعت خاک ایران را ترک خواهد کرد. این نظر من در باره عراق است. کشوری چون عراق هرگز نمیتواند خیالی چون داشتن ایران را داشته باشد. اما اگر آقای خمینی در ایران بماند، این خطر برای عراق هست که خود سرنگون شود و در نتیجه کشور های عربستان، مصر و … دچار خطر تزلزل شوند. پس همگی آنها ناچارند علاج واقعه پیش از وقوع بکنند.
– اگر رژیم خمینی روی کار بماند و ماندن هزاران ایرانی خارج از وطن بدرازا بکشند برای آنها چه برنامه ای را دارید؟
اگر خدای نخواسته این رژیم سیاه در ایران باقی بماند باید فکری برای ایرانیان کرد. ما آنها را تقسیم خواهیم کرد به افرادی که میتوانند کار کنند و افرادی که قادر به کار در خارج نیستند. بدون شک صندوق اعانه ای درست خواهیم کرد. از سرمایه ایرانیان ثروتمند استفاه خواهیم کرد تا کار برای این گروه فراهم کنیم. از دیگران نیز کمک خواهم گرفت، اما گمان میکنم که این کار تا پایان امسال فوریت نداشته باشد. بعضی ها مثلا چون من، سرنوشتشان این است که یا بروند و در وطن خود خدمت کنند و یا بروند و کشته شوند هم اکنون هزاران پزشک، مهندس، متخصص و متفکر در خارج از ایران بسر میبرند. بعضی از اینها از نظر مال نیز آسوده بودند وخطری نیز آنها را تهدید نمیکرد، اما در ایران امروز امنیت نیست. شرف، ناموس و حیثیت مردم در خطر است. اکنون که همه اینها به خارج از میهن پناه آورده اند طبعا باید به هم کمک کنند و من در صورت لزوم این کار را سرپرستی خواهم کرد.
– چه انتظاری از ایرانیان دارید؟
مبارزه برای پس گرفتن ایران. مبارزه تا پای جان، و تکرار همیشگی شعار ”استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی” شعار من همیشه این بود. آزادی و استقلال که بدست آمد، همگی دست به دست هم خواهیم داد و خرابی ها را آباد خواهیم کرد. اول به امنیت کشور خواهم پرداخت و دوم به کشاورزی، شرم آور است که کشور ما از آمریکا گندم وارد میکند. اگر فانتوم بخریم اهمیتی ندارد، اما برنج و گندم خودمان را خودمان باید تامین کنیم و میتوانیم. ما به ارتش توجه بسیار داریم. یک ارتش ایران دوست، مومن و مجهز، حکومت بدون ارتش یک خیال خام است. دیدیم که وقتی ارتش ضعیف شد چه بسر ما آمد. البته ما با دولتی سر جنگ نداریم، اما گاهی دیگران به ما حمله خواهند کرد.
– نظر شما در باره مردان سیاسی امروز ایران چیست؟ مثلا قطب زاده، بهشتی و دیگران؟
من جز تا حدی که بنی صدر را میشناسم، با دیگران آشنا نیستم. به زندگی خصوصی آنها نیز کاری ندارم. اما میدانم که همگی آنها بنحوی غیر قابل انکار به ایران خیانت کرده اند و میکنند. کار این جماعت وطن فروشی است. همه اینها بدون استثناء بایستی از صحنه زندگی اجتماعی ایران خارج بشوند. حالا کدامشان جان سالم بدر ببرند و از خشم مردم در امان بمانند؟ نمیدانم. من همیشه گفته ام باز هم تکرار میکنم که در کار اداره مملکت باید از افراد متخصص و کار آمد سود جست و باز تکرار میکنم آخوند جایش در مسجد است. وقتی خامنه ای، منتظری و آن خائنین دیگر را میبینیم که تفنگ بدست مشتی لاطائلات میگویند، به خودم میگویم که این خیانت کاران از کجا آمده اند؟ خدای من ما در ایران هرگز این همه خائن و وطن فروش ندیده بودیم.
– چرا خمینی این همه با شما دشمن است؟ چرا یارانش میخواستند شما را بکشند؟
چون میداند که من حرف حق میزنم، چون میداند از اول او را خوب شناخته بودم. به شما قول میدهم که آنان فکر کشتن کس دیگری نیستند. مرا میخواهد بکشند، چون دست آنها را رو کرده ام. چون شرح خیانت های آنها را به همه گفته ام آن وقت که همه ای امام ای امام میکردند، من فریاد زدم، قرنهاست که دیگر امامی نیامده است. امام این ادعا ها را رها کن و بیا برو و بنشین به کارهای دینیت بپرداز. به همین سبب آنها از من میترسند و حق هم دارند.
– آیا فکر نمیکنید مرگ پیوسته در کمین شماست؟
مرگ در کمین هر مرد سیاسی است. بنظر من، یک امر طبیعی است. حیات است که استثنا است. حرارت بدن شما وقتی از ۴۲ درجه بالا رفت میمیرید، از سی و دو درجه هم پائین آمد، باز هم میمیرید. پس میبینید که محدوده حیات محدوده بسیار کوچکی است. یک دقیقه که اکسیژن نرسد، پس از آن مرگ است. نه، من مرگ را پذیرفته ام و بخاطر عقیده ام همیشه میجنگم و از مرگ نمیترسم.
– بهمین دلیل در آخرین روز حکومت آن همه پر دلی نشان دادید؟
من تا زمانی که آجر ها از بالا نیفتاد و صدای مسلسل را نشنیدم، از جا برنخواستم. بعد هم خونسردانه رفتم جلوی در نخست وزیری و با همه دست دادم و با افسران خداحافظی کردم و به آنها گفتم که نمیدانم کی باز خواهم گشت، اما مطمئن هستم که روزی بر میگردم. من اهل سروصدا و هیاهو نیستم. هر کسی که سروصدای زیادی کند آدم شجاعی نمیتواند باشد. شجاعت حقیقی آرامش و بردباری در برابر حوادث بزرگ اشت.
– آقای بختیار، شما به عنوان یک مرد سیاسی، مردی که پیوسته جانش در خطر است، در میان این همه نگهبان، در این خانه دور افتاده چه میکنید؟ آیا خود را بگونه یک زندانی نمی بینید که چون مردان دیگر نمیتواند از آزادی ها بهره بگیرد؟
من شخصا با بودن اینهمه نگهبان در اطراف خود موافق نیستم، اما میدانم که دشمن در کمین است و میدانم که وجود من برای نهضت مقدسی که بپا کرده ایم لازم است. من این محدودیت ها را میپذیرم و معتقدم که زندگی یک مرد سیاسی، خصوصا مردی که دور از وطن بسر میبرد و برای نجات میهن خویش مبارزه میکند، تنها متعلق به خود او نیست. زندگی او و جان او به وطنش و مصالح مملکت تعلق دارد.
من در این خانه زندگی ساده ای دارم، تنها هستم. نگهبانان را تقریبا نمی یبینم. آنها هم مرا نمی بینند. ملاقات فراوان دارم. هر ساعت من تنظیم شده است. فکر بازگشت به وطن لحظه ای آرامم نمی گذارد. فکر من این است که چگومه میتوانم نیروها را جمع کنم، چگونه میتوانم از نیرو های جوان برای نیرومند ساختن نهضت استفاده کنم، جوانان در برنامه نهضت مقاومت ملی ما جای والائی دارند. فردای ایران را و آینده ایران را جوانان پر شور ما خواهند ساخت. من به آنها به نیروی آنها و به پاکدلی و شور وعشقی که نسبت به وطن در دلهای آنهاست ایمان دارم. همه آرزوی من و همه خواسته من برپائی ایران و برقراری پرچم میهن ماست و تمامیت ارضی آن. من ایمان دارم که ایران هرگز نخواهد مرد.
– آقای بختیار، میگویند که روش شما همیشه روش برهان خلف بوده است یعنی از آنچه رژیم فعلی ایران[هست]، سخن گفته اید بدون آنکه خودتان بگویید که چه میخواهید بکنید؟
آنها که این حرف را میزنند یا سوء نیت دارند یا اصولی را که من به عنوان مبنای اداره حکومت موقت در ایران اعلام کرده ام و چاپ و منتشر هم شده است نخوانده اند. من آنچه به آن اعتقاد دارم و در دوران حکومت موقت و بعد از آن انجام خواهم داد در جزوه مبانی اندیشه هایم به تفصیل مورد بحث قرار داده ام.
*متشکرم آقای دکتر که قبول کردید مصاحبه کنید *