بالا: ژیلا بنییعقوب، ماشاءالله شمسالواعظین، پرستو دوکوهکی، علیرضا رجایی و احمد زیدآبادی پایین: مهسا امرآبادی، نازنین خسروانی، مسعود باستانی، مرضیه رسولی، بهمن احمدی امویی
دهها روزنامهنگار در ایران از روزنامهنگاری محروم هستند.
برخی از آنها همچون ماشاالله شمسالواعظین، احمد زیدآبادی، ژیلا بنییعقوب و علیرضا رجایی حکمهای محرومیت قضایی دارند، اما برخی دیگر همچون بهمن احمدی امویی، مهسا امرآبادی، نازنین خسروانی، مرضیه رسولی، پرستو دوکوهکی و مسعود باستانی علیرغم پایان حکم محکومیت و ماهها و سالها پس از آزادی از زندان نه بهواسطه حکم قضایی که به دلیل فضای حاکم بر روزنامهها و رسانههای ایران، امکان فعالیت رسانهای ندارند.
ماشاالله شمسالواعظین، سردبیر شماری از روزنامههای توقیفشده اصلاحطلب در ایران و رئیس هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران که تاکنون چندین بار به دلیل فعالیتهای مطبوعاتیاش بازداشت و زندانی شده، با حکم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به مدت دو سال از فعالیت در مطبوعات و فضای مجازی محروم است. هرچند حکم یک سال و نیم زندان او اجرا نشده اما محرومیت او شامل فضای مجازی، نشستهای مطبوعاتی، خروج از کشور و شرکت در احزاب است. حکمی که آبان ماه سال ۹۴ و پس از تلاش او برای انتشار روزنامه نشاط که امکان انتشار نیافت صادر شد. اتهام آقای شمسالواعظین، تضعیف نظام، تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبهها و شرکت در نشستهای بینالمللی و شرکت در اجلاس کیپ تاون برای دریافت جایزه جهانی آزادی مطبوعات عنوان شده است.
احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و از اعضای سابق هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران و انجمن دفاع از آزادی مطبوعات اما با محرومیت مادامالعمر روبروست. او که یکبار در سال ۷۹ بازداشت و با اتهاماتی چون تبلیغ علیه نظام و تشویش اذهان عمومی ۱۳ ماه در زندان به سر برده بود، بعد از انتخابات جنجالبرانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت و به شش سال زندان، پنج سال تبعید به شهر گناباد و محرومیت مادامالعمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی محکوم شد. آقای زیدآبادی با پایان محکومیت شش ساله زندان آزاد، اما بلافاصله به گناباد تبعید شد. ادامه حکم تبعید این روزنامهنگار سال گذشته مشمول عفو عید فطر قرار گرفته و پایان یافت، اما وضعیت محرومیت او همچنان نامشخص است. آخرین حکمی که درباره محرومیت به او ابلاغ شده محرومیت مادامالعمر است.
به گفته نزدیکان آقای زیدآبادی او بعد از بازگشت از تبعید، “بیکار است عملاً کاری که علاقه و رشتهاش است کار روزنامهنگاری است اما عملاً به خاطر همان محرومیت نمیتواند کار کند”.
بر اساس ماده ۲۳ قانون جدید مجازات اسلامی، حکم محرومیت و تبعید نمیتواند بیش از دو سال باشد، اما ژیلا بنییعقوب، دیگر روزنامهنگار ایرانی، حکم ۳۰ سال محرومیت از فعالیت رسانهای و مطبوعاتی دارد. او خرداد سال ۸۸ بازداشت و به یک سال زندان و محرومیت ۳۰ ساله از فعالیت روزنامهنگاری محکوم شد. خانم بنی یعقوب با پایان محکومیت اش از زندان آزاد شد و درخواست اعمال قانون در خصوص حکم محرومیت صادره نسبت به خود را کرد، اما تاکنون شعبهای برای رسیدگی به درخواست او تعیین نشده است.
علیرضا رجایی، روزنامه نگار و عضو هیئت تحریریه نشریه ایران فردا و روزنامههای جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان هم که پیشتر و در سال ۷۹ بازداشت و زندانی شده بود بعد از انتخابات جنجالبرانگیز سال ۸۸ بازداشت به چهار سال زندان و پنج سال محرومیت از تمامی حقوق اجتماعی و حق عضویت در تشکلهای سیاسی و مدنی محکوم شد. آقای رجایی بعد از پایان محکومیت چهار ساله از زندان آزاد شد، اما محرومیت او که شامل فعالیت مطبوعاتی هم میشود همچنان باقی است.
پرستو دوکوهکی دیگر روزنامهنگاری است که حکم قضایی محرومیت از هرگونه فعالیت رسانهای و اجتماعی برای او صادر شد: یک سال حبس که به مدت پنج سال تعلیق شد و دو سال محرومیت از فعالیت رسانهای. خانم دوکوهکی میگوید که حکم دو سال محرومیت او اسفند سال گذشته پایان یافته، اما از هیچ روزنامهای دعوت به کار نشده و مجله زنان امروز تنها رسانهای است که تاکنون او توانسته مطلبی برای انتشار در آن ارائه بدهد: “برای همکاری با یک سازمان غیردولتی غیر ایرانی که در ایران برای پناهندگان فعالیت میکند، رزومه فرستادم و به مصاحبه دعوت شدم، اما به دلیل سابقهٔ بازداشت قبولم نکردند و گفتند سری را که درد نمیکند دستمال نمیبندند.
این وضعیت اما تنها شامل پرستو دوکوهکی نیست. دهها روزنامهنگار در ایران علیرغم پایان محکومیتهایشان همچنان امکان بازگشت به کار حرفهای خود یعنی روزنامهنگاری را ندارند. مرضیه رسولی که در سال ۹۰ و همزمان با پرستو دوکوهکی بازداشت شده بود میگوید که هیچ محرومیت قضایی ندارد، اما بازگشت به کار حرفهای برای او و روزنامهنگارانی که سابقه بازداشت و زندان دارند به دلیل نوع برخورد روزنامهها و مسئولان آنها سخت و تا حدودی غیرممکن شده است.
این روزنامهنگار که به دو سال زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده بود با دریافت برگه آزادی از زندان آزاد شد. خانم رسولی که برای بازگشت به کار حرفهای خود با محدودیت مواجه است میگوید: بعد از آزادی از زندان بازگشت به مطبوعات برایم ناممکن شد. حالا فقط در یک روزنامه یادداشتنویس مهمان هستم، نه کسی که شغلش روزنامهنگاری است و سالها تماموقت در مطبوعات مشغول به کار بوده. دیگر نمیتوانم به این حرفه به چشم شغل نگاه کنم و از آن درآمدی به دست بیاورم. قبل از دستگیری برای ضمایم یکی از روزنامهها مینوشتم و بعد از آزادی در آنجا هم مجبور شدم به عنوان نویسنده مهمان با اسم مستعار حضور داشته باشم. حقیقت تلخ این است که مطبوعات به سرعت هرچه تمامتر (درمورد من خودسرانه) روزنامهنگار زندانی را حذف میکنند و جوری نادیده میگیرند که انگار هرگز وجود نداشته”.
مرضیه رسولی پیشتر در صفحه فیسبوک خود هم در این مورد نوشته بود: “فکر میکردم ماجرای کار ندادن به ما جدی نیست یا شاید این توهم من است که فکر میکنم دلیل پشت کردن روزنامهها، به [موضوع] زندان رفتنم ربط دارد. ما هیچ منع قانونی برای کار کردن نداریم. ما ممنوع از کار نیستیم. این روزنامهها هستند که به خاطر خودشیرینی، سد راه کار کردن ما میشوند. من درباره خودم مطمئنم که چیزی از نهادهای امنیتی به روزنامهها اعلام نشده و این حذف از طرف خود روزنامه صورت میگیرد، اما متأسفانه میتوانند پشت فضای امنیتی سنگر بگیرند و بهانه کنند که بهانه مردم فریبی هم است”.
مهسا امرآبادی، دیگر روزنامهنگاری که بعد از آزادی از زندان و بدون حکم قضایی از فعالیت رسانهای محروم است میگوید: “من دو سال تمام است در هیچ روزنامهای کار نکردهام. دو سال پیش در روزنامهای مشغول به کار بودم اما به دلیل فشار دادسرای رسانه از من خواسته شد که بدون اسم کار کنم و بعد هم به دلیل فشارها و شرایط کاری بیکار شدم و از آن زمان به بعد هیچ روزنامهای از من دعوت به کار نکرد. شاید بشود گفت احتمالاً امثال من فراموش شدهاند، بههرحال محیط مطبوعات، محیطی است که رفتوآمد و سلام و خداحافظی زیاد دارد و هر زمان افراد تازهنفسی به میدان میآیند و اگر برای مدتی در محیط نباشی، ممکن است فراموش شوی”.
من در این دو سال پایم را در هیچ تحریریهای نگذاشتهام و کار مطبوعاتی نکردم.
خانم امرآبادی که بعد از انتخابات سال ۸۸ دو بار بازداشت و یکبار به یک سال زندان و بار دیگر به یک سال حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد، با پایان دوران محکومیت زندان اش آزاد است. او میگوید: “من حتی یک ماه هم حکم محرومیت از فعالیتهای مطبوعاتی ندارم، اما عملاً قبل از اینکه برای اجرای حکم به زندان بروم آقای قطبی، مسئول دادسرای رسانه که با مدیر مسئولان جلسه گذاشته بود، به آقای حضرتی، مدیرمسئول روزنامه اعتماد که من آنجا کار میکردم گفته بود که این خانم نباید در روزنامه کار کند و حتی کار به تهدید رسیده بود که من ترجیح دادم از برای اینکه خطری روزنامه را تهدید نکند، کار نکنم. البته دو هفته بعد اجرای حکم مرا خواست و به زندان رفتم”.
“بعد از آزادی هم مدتی در روزنامه شرق کار کردم که همان بساط دوباره درست شد و باز هم دادسرای رسانه ایراد گرفت و باز هم من خانه نشین شدم. اول فکر کردم مدت کوتاهی در روزنامهای نباشم تا حساسیتها کمتر شود، به همین دلیل این موضوع را خبری نکردم اما الآن که دو سال از آزادی من گذشته هنوز بیکارم”.
“در آخر باید بگویم در دادگاهی که برای بازداشت دوم من تشکیل شد، قاضی پیرعباس در جلسه دادگاه از من پرسید حکم زندان بدهم یا محرومیت از کار؟ من هم در پاسخ گفتم حکم محرومیت ندهد. اما عملاً حکم نانوشته محرومیت از کار هم دارم”.
نازنین خسروانی هم وضعیتی مشابه دارد. او که به شش سال زندان محکوم شده بود حکم محرومیت از فعالیتهای رسانهای ندارد، اما میگوید هنوز هیچ روزنامهای از من دعوت به کار نکرده حتی دو جای فرهنگی غیر رسانهای هم رفتم و حرف زدم مسئولان هر دوی آنها گفتند لطفاً به کسی نگویید قرار است اینجا کار بکنید. در کل کسی نمیگوید تو مشکل داری اما کار نمیدهند من دیگر تقریباً دارم فکر میکنم با کارم حال نمیکنند البته مثلاً می گویند یادداشت بده ما حتماً کار میکنیم ظاهراً نمیخواهند حضور فیزیکی در تحریریه داشته باشم که مبادا جلب توجه کند”.
او پیشتر و در صفحه فیسبوک شخصیاش هم در این زمینه نوشته بود: “دو سال است که آزادم؛ دو سال است که بیکارم. اوایل باورم نمیشد (هنوز هم مطمئن نیستم) که به دلایل امنیتی و سیاسی و سابقه زندان و… دعوت به کار نمیشوم. فکر میکردم شاید کار مرا نمیپسندند و قبول ندارند. کسانی که با من کار کردهاند میدانند در حوزه کار اصلاً متواضع نیستم، اما دچار خودبزرگبینی هم نیستم. مطمئن بودم و هستم که کارم از برخی خبرنگاران مشغول به کار بهتر است. ولی دلیل بیکاریام را نمیفهمیدم. اطرافیانم همه میدانستند که دلم میخواهد برگردم به تحریریه. سردبیر مجله محبوبم پیش از انتشار مجلهاش شخصاً از من قول همکاری گرفت و به شدت ابراز تمایل کرد که با هم کار کنیم و قرار شد به محض گرفتن مجوز مرا خبر کند. که البته تا این لحظه هیچ خبری از او نیست. یکی دیگر از دوستان هم بعد از پاسخ مثبت من به پیشنهاد کارش، کلاً ناپدید شد و چند ماه بعد شنیدم که سردبیری مجلهاش را به روزنامهنگاری با دو سال سابقه کار سپرده. به من ربطی ندارد، انتخابش بوده. هیچ ایرادی نمیتوانم به او بگیرم جز اینکه پس چرا این همه درباره تاریخ شروع به کار و میزان دستمزد و محتوای نشریه و… با من حرف زد و قول و قرار گذاشت؟!”
خانم خسروانی توضیح داده بود: “این وسطها یکی دو بار همکاران دورتر، وقتی فهمیدند که منع قانونی برای کار کردن ندارم، لطف کردند و گفتند که حتماً برای فلان و فلان روزنامه جدید مرا به سردبیر معرفی خواهند کرد و انصافاً هم این کار را کردند. ولی خب، باز هم خبری نشد. برای من که همیشه لطف دوستان و همکاران متوجهم بوده و با انتشار هر روزنامه جدیدی دعوت به کار میشدم، این ندیده شدن خیلی عجیب بود. به جرات میگویم که یک سال تمام ذهنم درگیر این موضوع بود که “چرا “دعوت به کار نمیشوم؟ چرایی این موضوع گرفتارم کرده بود. البته یکی از دوستان و همکاران قدیمی مرا کمی از گیجی درآورد و گفت که سردبیرشان مخالف همکاری با من است به این دلیل که روی اسمم حساس هستند و برای روزنامه مشکل پیش می آید”.
بهمن احمدی امویی بعد از پنج سال و چهار ماه، آبان سال ۹۳ از زندان رجایی شهر آزاد شد اما غیر از دو سه ماه همکاری با ماهنامه ایران فردا، از سوی هیچ رسانهای دعوت به کار نشد. او هم حکم محرومیت از فعالیت مطبوعاتی ندارد، اما همچنان بیکار است.
وضعیتی که مسعود باستانی هم بعد از شش سال زندان با آن مواجه است با این تفاوت که علیرغم پایان حکم محکومیت شش ساله، این روزنامهنگار به دلیل جریمه نقدی سنگینی که در حکم خود دارد با سند و قرار وثیقه آزاد است.
این حکایت روزنامهنگاران بسیاری است که در ایران به خاطر فعالیتهای مطبوعاتیشان زندانی شدهاند. یک روزنامهنگار در ایران میگوید: “وقتی روزنامهنگاری از زندان آزاد میشود انتظار دارد که از طرف روزنامهها به او پیشنهادی شود یا وقتی خودش به روزنامهای میرود از او استقبال شود ولی اتفاقی که افتاده این است که نه پیشنهادی از طرف روزنامهها میشود نه وقتی خودش میرود استقبالی از او میشود. اگر محرومیت نداشته باشد یعنی از نظر قانونی حکمی مبنی بر محرومیت از کار نداشته باشد این حق روزنامهنگار است که سر کار خود بازگردد، اما مدیران مسئول روزنامهها بر اساس ذهنیتی که دارند فکر میکنند درست است اینها ممنوعیت قانونی ندارند اما ممنوعیت عرفی دارند. بارها شاهد دستورات شفاهی بودهایم که از طرف مقامات دادستانی مبنی بر عدم همکاری با فلان روزنامه نگار داده شده آنطور که خود مدیران مسئول روزنامهها نقل میکنند. یعنی به نوعی روزنامهنگارانی که از زندان آزاد میشوند دچار پدیده خودسانسوری مدیران مسئول میشوند و آنها ترجیح میدهند با نیروهایی که سابقه زندان ندارند کار کنند مثل استخدام کردن که سوءسابقه میخواهند اینها هم فکر میکنند این ضریب اطمینان کار را بالاتر میبرد”.
روزنامهنگار دیگری میگوید: “من بعد از آزادی از زندان وقتی به روزنامه مراجعه کردم طوری رفتار کردند که این طرفها پیدایتان نشود اگر میخواهید با ما کار بکنید باید اسم مستعار باشد به کسی نگویید با ما کار میکنید که من قبول نکردم. هیچ حکم محرومیت ندارم. این برمیگردد به محافظهکاری صاحبان روزنامهها و البته یک مقدار هم برمیگردد به اینکه فضای روزنامهها خیلی تغییر کرده است”.
از: بی بی سی