سالشمار تاریخ جمهوری اسلامی ایران
دهمین شماره ی پیاپی شهروند به رویدادهای سال ۱۳۶۷ می پردازد.از شماره ۱۳۵۸ مرور سال ۵۸ را آغاز کردیم و بنا داریم رویدادهای مهم این ۳۳ سال حکومت جمهوری اسلامی را در ۳۳ شماره ی شهروند بیاوریم. برای سه سال اول با استفاده از آرشیو روزنامه های اطلاعات و کیهان توانستیم تقریبا به همه آنچه که در آن زمان ها در روزنامه ها منعکس می شد، اشاره کنیم. از سال ۶۱ ما ماندیم و اینترنت، ضمن اینکه بارها از خوانندگانمان تقاضا کردیم در این مسیر ما را یاری کنند و اگر رویداد یا نکته ای باید گفته شود را یادآوری نمایند، یا خاطرات خودشان را از آن سالها برایمان بفرستند. این خاطره ها در همه زمینه ها می تواند باشد، از خانه و مدرسه گرفته تا جامعه و جنگ و زندان.
حاصل این است و می دانیم که کامل نیست.
***
سال ۱۳۶۷ نقطه اوج جنایت های رژیم اسلامی نسبت به مخالفان سیاسی اش بود. در حقیقت جمهوری اسلامی به دلیل نابهنگامی و ناهمخوانی اش با شرایط روز مردم ایران – برای پذیرش یک حکومت یک پارچه مذهبی – و تنها در نبود یک اپوزیسیون منسجم و متشکل و نیز اشتباهات و ندانم کاری نیروهای چپ و ملی و سازمان مجاهدین و تصمیم گیری های ناسنجیده و غیرمسئولانه سازمانی و گروهی و عدم همکاری و همفکری با یکدیگر بر سر دشمن مشترک (ارتجاع مذهبی) -که در شکل گیری و به سرانجام رسی انقلاب نقش داشتند- و سردرگمی آنان برای این که چه می خواهند جایگزین حکومت پادشاهی کنند، تنها با شعارهای ضد امپریالیستی که در آن مقطع زمانی در بین ایرانیان به دلیل نقش مخرب انگلیس و امریکا در کودتا علیه دولت دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ خواهان و طرفدار داشت، سوار بر موج انقلاب شدند و کوشیدند که سکان کشتی را در دریای متلاطم ایران به دست گیرند.
البته آنان بعد از گذشت سی سال و اندی هنوز هم نتوانسته اند این کشتی را به ساحل امن برسانند و دلیل این مدعا این که تنها در پناه زندان و دار و درفش و کشتار بی وقفه و مستمر در طول این سالیان کوشیده اند بر مردم ایران حکومت کنند. آنان از یک سو با کشتن و به زندان انداختن نیروهای مخالف، و از دیگر سو با شستشوی مغزی مردم ایران در پناه برنامه های دولتی سعی کرده اند که برای خود امت سازی کنند و بدین ترتیب به شعار آقای خمینی که می گفت طرفداران واقعی انقلاب در گهواره ها خوابیده اند، عینیت بخشند. اما قاصر و ناتوان از انجام این امر محال، عاصی تر و خونخوارتر به جان مردم افتاده اند.
برخی تحلیل ها عنان گسیختگی جمهوری اسلامی را عکس العمل آنان در پیوند با عملکرد برخی نیروهای اپوزیسیون می دانند. در حالی که حکومت جمهوری اسلامی بعد از گذشت بیش از سی سال نشان داده که هیچ گونه انعطافی برای برتابیدن هیچ نیرویی جز “خود” را ندارد و مرز خودی و ناخودی اش چنان کوتاه و باریک است که منتهی شده است به اندرون و بیرون بیت رهبری.
جمهوری اسلامی به دلیل نابهنگامی زمانی اش، برای ماندن در قدرت به شکنجه و زندان متوسل شده است و هیچ ربطی هم به نیروهای اپوزیسیون نداشته است. چرا که بعد از گذشت بیش از سی سال چهره واقعی اش برای همگان با هر شعار و ایده و عقیده ای که فکر می کردند می شود در کنار او ایستاد و تغییر و اصلاحی داد، مشخص شده و البته ملت ایران و نیز نیروهای اپوزیسیون بابت تجربه هایی که برای شناختن این چهره واقعی کسب کرده اند بهای بسیار سنگینی پرداخته اند.
برای اثبات این مدعا همین بس که حکومت عدل الهی حتی دولتمردان خود را هم نمی تواند تحمل کند و از آنها نیز نیروی اپوزیسیون ساخته است. تازه ترین طرفه این حکومت تمامیت خواه مذهبی حذف اسم هاشمی رفسنجانی (یکی از مهمترین مهره های “حکومت عدل الهی”) از کتاب های درسی ست.
سال ۶۷ سال اعدام و کشتار است. سال جنایت. سال خون. سال جنون.
۱۲ تیر ۶۷ ـ روز سیاه دیگری در جنگ ایران و عراق
در این روز (۳ جولای ۱۳۸۸) پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایران ایر با شناسه ‘IR655‘ از بندرعباس به مقصد دبی در پرواز بود که با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یواس اس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ مسافر آن جان باختند. در این پرواز ۱۵۶ مرد، ۵۳ زن، ۶۶ کودک (۵۷ کودک ۲ تا ۱۲ ساله و ۸ کودک زیر دو سال )و ۴۶ نفر با ملیتهای یوگسلاو، پاکستانی، هندی، عرب و ۱۶ خدمه پروازی کشته شدند.
حمله به هواپیمای ایران ایر در پایان جنگ
آمریکا پس از این فاجعه اظهار داشت که ناو وینسنس، هواپیمای مسافربری را به اشتباه هواپیمای جنگی تشخیص داده و به آن شلیک کرده است. گفتنی ست هیچیک از خدمه ناو تحت پیگرد قرار نگرفتند و دولت آمریکا بدون قبول مسئولیت مبلغ ۵۵ میلیون دلار به خانوادههای قربانیان و نیز مبلغ ۴۰ میلیون دلار برای غرامت ناشی از سقوط هواپیمای مسافربری پرداخت.
۲۷ تیر ۶۷ ـ پذیرش قطعنامه و اعلام پایان جنگ
با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران، جنگ بین ایران و عراق رسماً خاتمه یافت.
آیت الله خمینی هم جام زهر را سرکشید و هم فتوای قتل زندانیان سیاسی را صادر کرد
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت یکی از قطعنامههای شورای امنیت است که در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه از نظر کمی و تعداد واژههای به کار گرفته شده مفصلترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرا قویترین قطعنامه شورای امنیت در مورد این جنگ بوده است. این قطعنامه بلافاصله از سوی عراق پذیرفته شد، ولی بعد از گذشت یک سال و هفت روز در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد و آیت اله خمینی (رهبر وقت) در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ پیامی درباره ی پذیرش قطعنامه منتشر کرد که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد. پذیرش این قطعنامه هرچند به معنای پذیرش آتشبس از سوی ایران بود، ولی عراق به حملات خود ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد تا نقاط مهمی از جمله خرمشهر را به دست بیاورد تا با وضع بهتری در مذاکرات حضور داشته باشد، اما موفقیتی به دست نیاورد و نهایتاً از ساعت ۳۰/۶ صبح روز دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ (بیستم اوت ۱۹۸۸) به درخواست «خاویر پرز دکوئهیار» دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در تمام طول مرزهای دو کشور عراق و جمهوری اسلامی ایران مقررات آتشبس به اجرا گذارده شد و جنگ پایان یافت.
یکی از مهمترین عواملی که باعث پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸از سوی رهبر ایران شد، نامه ی محرمانه محسن رضایی(فرمانده وقت سپاه پاسداران) به خمینی بوده است. در بخشی از این نامه آمده است:… تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۱۳۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ قبضه توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزری و اتمی که از ضرورت های جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم…
پس از پذیرش قطعنامه خمینی نامه ای محرمانه خطاب به مسئولان لشکری و کشوری نوشت:
«…… حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاح هایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح های شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ ۶۷/۴/۲ نگاشته است اشاره میشود….
…. شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی ایران اگر آبروئی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم….
….. گفتم جلسهای تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحا میگویم باید تمام همتتان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل میشود. شما میدانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامیمان چنین تصمیمی گرفتهاند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق میافتد از دوست بدانی….»
۳ مرداد ۶۷ ، حمله مجاهدین خلق به ایران
در روز سوم مرداد ۶۷، سازمان مجاهدین خلق ایران که در عراق پایگاه داشتند طی عملیاتی به نام “فروغ جاویدان” به ایران حمله کردند. این عملیات روز ۷ مرداد پایان یافت.
در آستانه عملیات فروغ جاویدان، مسعود رجوی رهبر مجاهدین گفت: «براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید… این سخنان ۳ روز قبل از آغاز عملیات و یک هفته قبل از آغاز اعدامها در تالار اجتماعات قرارگاه اشرف گفته شد.
۷ مرداد ۶۷ ـ شروع اعدام زندانیان سیاسی
پایان عملیات فروغ جاودان، شروع اعدام های جمعی در زندان های ایران عنوان شده است. دستخط دستور خمینی برای اعدام زندانیان در کتاب خاطرات آیت الله منتظری آمده است.
فتوای قتل زندانیان سیاسی به دستخط خمینی که بعضی ها شک دارند که دستخط احمد خمینی پسر اوست
منتظری در این رابطه دو نامه در تاریخ های ۹ و ۱۳ مرداد به خمینی می نویسد. در نامه ی نهم مرداد به اعدام محکومین زندانها اعتراض می کند و مینویسد:
«پس از عرض سلام و تحیت، به عرض میرساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهراً اثر سویی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندان آنها اولا در شرایط فعلی حمل بر کینه توزی و انتقام جویی میشود…..»
اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ واقعهای بود که طی آن عده بسیاری از زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی در ایران در ماههای مرداد و شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند. به طور کلی جرم زندانیان همکاری با سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی بخصوص سازمان مجاهدین خلق ایران و همچنین طیفهای مختلف گروههای چپ و کمونیست بود. تعداد قربانیان این واقعه نزد مراجع مختلف متفاوت و بین ۲۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر است. بیشتر اعدامشدگان زندانهای تهران در گورهای ناشناس گورستان خاوران به خاک سپرده شدند.
اعدامهای تابستان ۶۷ پیش زمینههایی تاریخی داشت اما از نظر عملی خیلی ناگهانی آغاز شد و زندانیان به هیچ وجه از جزییات آن خبر نداشتند. در ضمن به طور کلی اعدامها دو ماه طول کشید. در ماه مرداد زندانیان مجاهد (طرفداران سازمان مجاهدین خلق) اعدام شدند و در ماه شهریور زندانیان کمونیست و چپ. روندی که در تهران و زندانهای گوهردشت و اوین اتفاق افتاده است، در زیر می خوانید و در مورد جزئیات اعدامها در سایر شهرستانها منابع کافی در دست نیست، اما پروسهای مشابه در شهرستانهای دیگر گمان برده میشود.
مسئولان وقت جمهوری اسلامی و عاملان و آمران کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و تابستان ۶۷
اکثر مراجع روزهای پنجم تا هفتم مرداد را هنگام آغاز اعدامها میدانند، اما یرواند آبراهامیان این روز را ۱۹ جولای (برابر با ۲۸ تیر) نگاشته است. به هرحال در این روز در سراسر ایران اقدامات خاصی در زندانها صورت گرفت و تلویزیونها و روزنامهها جمع شد و زندانیان محدود شدند.
حسن پویا، از فعالان کانون خاوران، در این مورد میگوید:”از روز جمعه ۷ مرداد ۶۷، به عنوان اولین اقدام، تلویزیون بندها را جمع مى کنند و از فرداى آنروز زندانیان سیاسى سراسر ایران از ملاقات، رفتن به بهدارى، هواخورى و روزنامه محروم مى شوند.” و یرواند آبراهامیان مینویسد:” در نخستین ساعات روز جمعه ۲۸ تیرماه ۱۳۶۷ (۱۹ جولاى ۱۹۸۸) حصارهاى آهنینى بر گرد زندان هاى اصلى در سرتاسر ایران کشیده شد. دروازهها بسته و تلفنها قطع شد. تلویزیونها را از برق کشیدند و از توزیع نامه ها، روزنامهها و بسته هاى دارویى (در زندان ها) خوددارى ورزیدند. ساعات ملاقات منحل شد و بستگان زندانیان را از حول و حوش زندانها پراکنده ساختند. به زندانیان دستور داده شد که در سلول هاى خود باقى بمانند و از صحبت با نگهبانان و کارگران افغانى خوددارى کنند. رفت و آمد به مکان هاى عمومى مانند درمانگاه ها، کارگاه ها، قرائت خانه ها، تالارهاى تدریس و حیاطها ممنوع شد.”
محاکمه و اعدامهای مرداد
ماه مرداد، ماه محاکمه و اعدام اعضای سازمان مجاهدین خلق بود.
به دستور روحالله خمینی برای محاکمه کمیسیونی متشکل از نماینده وزیر اطلاعات، قاضی شرع و دادستان ایجاد شده بود. راس این گروه فردی به نام حسینعلی نیری بود. آنها دو بار در هفته با هلیکوپتر بین زندان گوهردشت و زندان اوین رفت و آمد میکردند. این گروه را اپوزیسیون «کمیسیون مرگ» مینامد و نیز نزد آنان به «کمیسیون هوابرد مرگ» هم معروف است.
از روز شنبه ۸ مرداد کمیسیونی به سرپرستی “نیری” در ساختمان دادگاه واقع در طبقه اول زندان گوهردشت مستقر می گردد و کشتار را با “محاکمه مجدد” مجاهدین، آنهم از زنان مجاهد آغاز می کند. بنا به گزارشهای متعدد شاهدان واقعه و تمام گزارشهای سازمانهای اپوزیسیون از این واقعه، ابتدا از هر یک از مجاهدین گرایش سیاسیشان سئوال میشود و اگر کسی میگفت “مجاهدین” در جا به اعدام محکوم میشد(زیرا جمهوری اسلامی مجاهدین را با نام منافقین میشناسد و نفس ذکر نام مجاهدین به معنی موافقت با آنان و “پافشاری بر نفاق” گرفته شده است). کسانی که پاسخ داده بودند “منافقین” با سئوالهای دیگری روبرو میشدند.
“آیا حاضرید در مصاحبه تلویزیونی منافقین را محکوم کنید؟”، “آیا حاضرید طناب دار را به گردن یک عضو فعال منافقین بیندازید؟”، ” آیا حاضرید میدان های مین گذاری شده را برای ارتش اسلام پاکسازی کنید؟” و پاسخ منفی به هر یک از این سؤالات به معنی محکومیت به اعدام بود.
همین پروسه چندروز زودتر در اوین نیز شروع شده بود. به روایت آبراهامیان: “در گوهردشت، زندانیان مى توانستند چهره بازجویان خود را ببینند ولى در اوین آنها را با چشم بسته به بازجویى مى بردند.”
یرواند آبراهامیان پروسه ی اجرای حکم اعدام مجاهدین را اینگونه توصیف میکند:”کسانی که پاسخهاى نامساعد مى دادند، یا حاضر به زبان آوردن “منافقین” نبودند، بیدرنگ به اتاق ویژه اى هدایت مى شدند. در آنجا انگشترها و عینکهایشان ضبط و به آنها گفته مى شد که وصیت نامه نهایى خود را بنویسند. آنگاه آنها را به سوى چوبه هاى دار که پنهانى، هم در تالار سخنرانى گوهردشت و هم در حسینیه اوین برپا شده بود مى بردند و در گروه هاى ۶ نفرى به دار مى آویختند. جان کندن بعضى از آنها تا ۱۵ دقیقه به طول مى انجامید چون به جاى این که دریچه اى پنهانى از زیر پایشان در رود و به پایین بیفتد به همان شیوه قدیمى حلق آویز مى شدند. پس از گذشت چند روز، مأموران اعدام که بیش از حد خسته شده بودند تقاضا کردند که محکومین تیرباران شوند ولى با این تقاضا، به این عنوان که طبق حکم شرع مرتدین و دشمنان خدا باید حلق آویز شوند مخالفت به عمل آمد. البته این بهانه اى بیش نبود. چون طى یک دهه محکومین به “فساد فى الارض” به وسیله جوخه هاى آتش اعدام شده بودند. دلیل اصلى استفاده از طناب حفظ سکوت و پنهانکارى کامل، هم در قبال دنیاى خارج و هم در برابر بخشهاى دیگر همان زندان بود. به چپ گرایان گفته شد که مجاهدین به زندان هاى دیگر انتقال یافته اند، اما بعضى از زندانیان با مشاهده کامیون هاى مجهز به سردخانه و پاسداران ماسک به صورت که به آمفى تئاتر رفت و آمد داشتند جریانات مشکوکى را حدس زدند. با وجود این آنها نمى دانستند که علت استفاده از ماسک توسط پاسداران این است که دستگاه هاى “فریزر” در مرده شویخانه زندان از کار افتاده است. یکى از پاسداران ادعا کرد که آنها “فقط مشغول تمیز کردن سلول ها هستند.”
آبراهامیان همچنین در شرح وسعت این اعدامها میگوید:”زنى از گروه هاى چپ گرا مى نویسد که هیچ یک از ۵۰ مجاهدى که با او در یک بخش زندانى بودند به بندهاى خود بازنگشتند. به نوشته مردى متعلق به همان گرایش، ۱۹۵ تن از ۲۰۰ مجاهدى که در یکى از بخشهاى زندان گوهردشت نگهدارى مى شدند بازنگشتند. گزارش دیگرى حاکى است که حجت الاسلام نیرى مصمم بود حداکثر صدمه را (به مخالفان سیاسى) وارد کند. در حالی که اشراقى با حالتى نه چندان قاطع سعى داشت راه اعتدال بپیماید.”
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود مینویسد «با آقای موسوی اردبیلی درباره مطالب خطبه های جمعه (۱۴ مرداد) مذاکره کردیم.» در این روز (یک هفته بعد از شروع اعدامها) موسوی اردبیلی در نماز جمعه گفت: «جمع کثیری از ایران رفته اند و آنجا[عراق] برای خودشان بساط و دستگاه و سازمان درست کرده اند. یک جمعی هم در ایران در زندان ها هستند… مردم بر علیه اینها آن چنان آتشی هستند، قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه می کنید؟ اینها که محاکمه ندارند، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزایش نیز معلوم می باشد. قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه می شوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمی شوند و یک دسته شان زندانی می شوند (شعار:”منافق زندانی اعدام باید گردد” از سوی نمازگزاران)»
محاکمه و اعدامهای شهریور
شهریور ماه محاکمه و اعدام زندانیان کمونیست و چپ بود. اینها عمدتا تعلق سازمانی به یکی از سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی داشتند. انشعابات مختلف چریکهای فدایی خلق، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، حزب توده ایران، سازمان انقلابی کارگران ایران (راه کارگر)، سازمان پیکار، کومهله، حزب کمونیست ایران و دیگر سازمانهای کوچک چپی از این سازمانها بودند.
انوشیروان لطفی از زندانیان چپ اعدام شده در شهریور ۶۷
در ماه شهریور توجه کمیسیون مرگ به چپیها جلب شد و پرسش و پاسخ از آنها از ۵ شهریور و از زندان گوهردشت آغاز گشت. “آیا شما مسلمانید؟”، “آیا به خدا اعتقاد دارید؟”، “آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟”، “آیا محمد را به عنوان خاتم انبیاء قبول دارید؟”، “آیا در ماه رمضان روزه می گیرید؟”، “آیا قرآن می خوانید؟”، “آیا هر روز نماز می خوانید؟”، “آیا ترجیح می دهید با یک مسلمان هم بند شوید و یا یک غیرمسلمان؟”، “آیا حاضرید زیر ورقه ای را دایر بر اینکه به خدا، به پیغمبر، به قرآن و به روز رستاخیز ایمان دارید امضا کنید؟” و “آیا در خانواده اى بزرگ شده اید که پدر در آن نماز مى خواند، روزه مى گرفت و قرآن مى خواند؟”
به ادعای بازماندگان واقعه ۶۷ و سازمان عفو بینالملل و تاریخنویسانی همچون آبراهامیان، تنها یک جواب غلط به این سئوالها میتوانست به اعدام شخص مربوطه منتهی شود. بخصوص سئوال آخر که جواب مثبت به آن به معنی اعدام بود زیرا بر “ارتداد” فرد تاکید میکرد زیرا طبق موازین فقهی، فقط کسی را میتوان مرتد شناخت که در یک خانواده معتقد مسلمان و در سایه پدری که به طور مرتب نماز و قرآن می خوانده و در ماه رمضان روزه می گرفته نشو و نما کرده باشد.
در ضمن اگر کسی بر مسلمانی خود تاکید میکرد اما میگفت نماز نخوانده است تنها به شلاق محکوم میشد. برای هر وعده نماز ۱۰ ضربه و روزی حداکثر ۵۰ ضربه.
در مورد زنان کمونیست، به حکم شرع در مورد زن مرتد یعنی «توبه یا مرگ زیر شلاق» عمل میشده است و از همین رو زنان کمونیست یا زیر شلاق میمردند یا اسلام را میپذیرفتند.
اعتراضهایی از طرف زندانیان به این محاکمهها صورت میگیرد و بعضا کسانی اعتصاب غذا میکنند که شلاق میخورند و بعضا زیر شلاق کشته میشوند. سرور درویش کهن و جلیل شهبازی از کسانی هستند که اینگونه کشته میشوند.
آبراهامیان روند اعدامها را اینگونه توصیف کرده است:”این بازجوئیها که به مدت سه ماه ادامه یافت، در اوین و گوهردشت در تالار اصلى دادگاه صورت گرفت. بخشى از بازجویی ها حالت شفاهى داشت، و بخش دیگر به شکل پرسش نامه هاى ماشین شده انجام پذیرفت. بعضى از زندانیان مى توانستند بازجویان خود را ببینند ولى دیگران در پشت پاراوان هاى بلند پنهان شده بودند. کسانى که جواب هایشان پذیرفتنى بود به سوى راست تالار دادگاه و آنها که پاسخ هایشان غیرقابل قبول بود به سمت چپ تالار هدایت مى شدند، دسته نخست را به بندهاى خود باز مى گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن مى دادند اگر زندانى از خواندن یک نوبت نماز خوددارى مى کرد از بابت آن ده ضربه تازیانه به او مى نواختند و مجازات کسى که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خوددارى مى ورزید، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهایى که نتوانسته بودند با موفقیت به پرسش ها پاسخ گویند و مردود شناخته شده بودند، بعد از یک وقفه ى کوتاه براى تحویل مایملک مختصر و نوشتن آخرین وصایاى خود به سوى چوبه هاى دار برده مى شدند. بعضى از آنها به گفته خود توانستند جان سالم بدر ببرند، چون در ازدحامى که به وجود آمده بود اشتباها به سمت درى که نمى بایست هدایت شدند. جان به در بردگان به یاد مى آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن آخرین وصیت نامه را شوخى مى پنداشتند چون نمى توانستند تصور کنند که چنان پرسش هایى ممکن است سرنوشت مرگ و زندگى یک نفر را تعیین کند.
رفتاری که با زنان صورت گرفت تا اندازه ای پیچیده تر بود. در حالی که زنان مجاهد به عنوان “محارب خدا” به دار آویخته شدند، به زن های متعلق به سازمانهای چپ، حتی اگر در خانوادههای مذهبی هم پرورش یافته بودند، فرصت دیگری ارزانی شد چون آنها (به عنوان زن) بطور کامل مسئول اعمال خود شناخته نمی شدند. زن بودن در جمهوری اسلامی برای خود امتیازاتی دارد! آنها در قبال هر نوبت نمازی که نخوانده بودند، ۵ ضربه شلاق “تعزیر” می شدند. بعد از مدتی، بسیاری از آنها پذیرفتند که نماز بخوانند. یکی از آنها دچار کابوس می شود. برخی از زنان دست به اعتصاب غذا زدند و حتی از نوشیدن آب خودداری ورزیدند. یکی از آنها بعداز ۲۲ روز اعتصاب غذا و تحمل ۵۵۰ ضربه شلاق درگذشت. مقامات زندان برای او به عنوان خودکشی گواهی مرگ صادر کردند. چون در هر حال “او بود که تصمیم مربوط به خودداری از گزاردن نماز را اتخاذ کرده بود.”
به این ترتیب پس از محاکمه و اعدام مجاهدین، چپها و کمونیستها نیز محاکمه و اعدام شدند.
اعتراضات از درون حکومت
حسینعلی منتظری در اعتراض به این اعدامها دو بار به تاریخ ۹ و ۱۳ مرداد به خمینی نامه نوشت و خمینی در تاریخ ۱۵ مرداد به او پاسخ داد. خمینی در نامه عزل منتظری نوشت: «در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کرده اید.»
اعدامی های تابستان ۶۷ را با عجله در گورستان خاوران به طور سطحی دفن کردند به طوری که خانواده ها شاهد چنین صحنه هایی بودند
مسئولان اعدامها
در زمان این اعدامها خمینی بالاترین مقام کشور بود و از طرفی بخش عمده اینها به دستور شخص او صورت گرفته بود. از دیگر افراد رده بالای آن زمان که در هنگام قتل عام زندانیان دارای مسئولیت های مرتبطی بودند میتوان به این افراد اشاره کرد:
ـ حسینعلی نیری، عضو کمیسیون مرگ منصوب از طرف خمینی
ـ مرتضی اشراقی، عضو کمیسیون مرگ منصوب از طرف خمینی
ـ مصطفی پورمحمدی، نماینده وزارت اطلاعات در کمیسیون مرگ
کاملترین لیست اعدام شدگان در سایت “عصر نو” قرار دارد. این لیست که به همت ب.آزاده و ب.آذرکلاه جمعآوری شده جمعا شامل ۴۴۸۱ نفر است.
محمد پورهرمزان ـ نویسنده، مترجم، مبارز ـ از اعدام شدگان تابستان ۶۷
محمد پورهرمزان مترجم آثار کلاسیک مارکسیستی و مجموعه آثار دو جلدی لنین به فارسی شاید از سالمندترین اعدامی های سال ۶۷ باشد. او در سال ۱۳۰۰ در تهران زاده شد. پس از تحصیلات متوسطه وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۲۲ دانشکده افسری را در رسته توپخانه به پایان رساند و آذر ماه همان سال فعالیت سیاسی را در حزب توده شروع کرد. در سال ۱۳۲۴ از سوی رکن دو ارتش به یکی از پادگانهای جنوب کشور تبعید شد.
پورهرمزان یکی از طراحان نقشه قیام و از شرکت کنندگان در آن بود، که در تاریخ ایران، به قیام افسران خراسان و تهران مشهور است.
شرکت کنندگان در قیام، در گنبد قابوس مورد حمله نیروهای پلیس و ژاندارمری قرار گرفتند و بسیاری از آنان در نبرد مسلحانه از پای درآمدند. پورهرمزان از جمله معدود افسرانی بود که توانست با جنگ و گریز از مهلکه، جان سالم به در برد. پورهرمزان غیاباً محکوم به اعدام شد. بدین جهت در سال ۱۳۲۶ مخفیانه از کشور بیرون رفت و بدین سان دوران طولانی مهاجرت سیاسی اش آغاز شد.
با دگرگون شدن شرایط زندگی، این افسر جوان ۲۶ ساله تمام نیروی خود را در روی خودآموزی، هم آموختن زبان و هم آشنا شدن عمیق با فلسفه علمی متمرکز کرد. روح جستجوگر و موشکافی ویژه او در راستای آموختن دقیق، او را به یکی از زبردستترین مترجمان تبدیل کرد. او که در عین حال دانشگاه فلسفه مسکو را به پایان رسانده بود، ترجمه آثار کلاسیک مارکسیستی به فارسی را آغاز کرد و طی سالهای طولانی، به تدریج بیش از صد اثر لنین و چند اثر از مارکس و انگلس را به فارسی برگرداند.
پورهرمزان استعداد ترجمه خود را در زمینههای ادبی نیز آزمود و با ترجمههای پر ارزشی مانند رمان تاریخی چنگیز خان و رمان پطر کبیر، تسلط چشمگیرش به زبانهای فارسی و روسی را به بهترین صورت نشان داد. مجموعه آثار دو جلدی لنین که در چهار قسمت منتشر گردیده و سپس تجدید نظر شده آنها توسط مترجم، که به صورت کتابهای جدا گانه انتشار یافتهاست، هنوز هم کتاب فارسی زبانان برای آشنا شدن با لنین است.
فعالیتهای پورهرمزان محدود به ترجمه نیست. پورهرمزان یکی از نخستین نویسندگان و گویندگان مطالب رادیو پیک ایران بود. سپس انتشار مجله تئوریک مسائل بینالمللی، که برگزیده مقالات مجله صلح و سوسیالیزم است را طی چند سال به عهده گرفت و ضمناً با شرکت در هیئت تحریریه مجله دنیا و ماهنامه مردم، مقالات بیشماری برای آنها تهیه کرد.
پورهرمزان و همسرش ملکه محمدی از اعضای کمیته مرکزی حزب توده ایران بودند. محمد پورهرمزان در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۶۱ در دفتر انتشارات حزب توده ایران، واقع در خیابان حافظ، دستگیر و در جریان اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، اعدام شد.
فروزان عبدی پیربازاری ـ مجاهد خلق ـ اعدام مرداد ۶۷
سرگذشت فروزان عبدی به نقل از سایت بنیاد برومند: فروزان عبدی متولد تهران در سال ۱۳۳۶، کاپیتان تیم والیبال ایران و از هواداران سازمان مجاهدین خلق بود. به گفته همبندانش، یکی از محبوب ترین چهره های زندان بود. او به خاطر رفتار باز و بردبارانه با همه زندانیان مورد احترام آنها بود. یک بار در زندان قزل حصار( بند ۳ واحد۳) در مقابل تواب مسئول اتاق، که به یک زندانی چپی دستور می داد که ظرفش را از بقیه جدا کند، ایستاد و به او گفت که مسئله نجس و پاکی مشکل آنها نیست، بلکه مشکل خود این تواب است و این اوست که باید ظرفش را از بقیه جدا کند. خانم عبدی در زندان روحیه ورزشکاری خود را همچنان نگاه داشته بود و در دوره کوتاهی که زندانیان قزل حصار از زمین بازی برخوردار بودند، او به رغم ممنوعیت ورزش دسته جمعی، مسابقات والیبال ترتیب می داد.
فروزان عبدی کاپیتان تیم والیبال زنان ایران از زندانیان مجاهد اعدام شده در مرداد ۶۷
خانم فروزان عبدی پیر بازاری در سال۱۳۶۰دستگیر شد. دراوائل سال ۱۳۶۱ در بند ۸ قزلحصار دیده شد. بعدا به سلولهای انفرادی گوهردشت منتقلش کردند و فروزان تا اواخر سال ۱۳۶۳ در آنجا بود.بعد به قزلحصار منتقل شد و از سال ۶۵ هم در اوین بود تا زمان اعدامش در مرداد ۶۷ . او در اولین دادگاهش به پنج سال زندان محکوم شده بود ولی پس از طی محکومیت آزاد نشد.
۱۵ شهریور ۶۷ ـ استعفای نخست وزیر وقت
میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) در تاریخ ۱۵ شهریور استعفا داد که با مخالفت شدید علی خامنهای (رئیس جمهور وقت) و روحالله خمینی (رهبر وقت) مواجه گشت.
۱۹ شهریور ۶۷ ـ پاسخ استفتا درباره بازی شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی
زمان : ۱۹ شهریور ۱۳۶۷ / ۲۸ محرم ۱۴۰۹ /مکان: تهران، جماران/ موضوع: بازی شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی – دامت برکاته
۱- از آنجا که آلات لهو و لعب استفاده های مشروع از قبیل نواختن سرودها را دارد آیا خرید و فروش آن بی اشکال است؟
بسمه تعالی
خرید و فروش آلات مشترکه به قصد منافع محلله آن اشکال ندارد.
۲- اگر شطرنج آلات قمار بودن خود را به طور کلی از دست داده باشد و چون امروز تنها به عنوان یک ورزش فکری از آن استفاده گردد بازی با آن چه صورتی دارد؟
بسمه تعالی
بر فرض مذکور اگر برد و باختی در بین نباشد اشکال ندارد.
۵ مهر ۶۷ ـ پایان اعدامها
بنابر کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی، دو ماه پس از آغاز اعدامها در روز ۵ مهر ۱۳۶۷، روحالله خمینی بررسی وضعیت باقیمانده زندانیان سیاسی را به مجمع تشخیص مصلحت نظام واگذار نمود با تاکید بر اینکه این رسیدگی مطابق روال معمول و قبل از حوادث اخیر انجام شود. وزارت اطلاعات از این امر استقبال کرد ولی برخی قضات اوین مخالفت کردند و نظر تندتری داشتند.
۱۱ دی ۶۷ ـ صدور پیام آیت الله خمینی به میخائیل گورباچف
۱۳ دی ۶۷ ـ اعزام هیئتی از سوی جمهوری اسلامی به اتحاد جماهیر شوروی برای تسلیم پیام خمینی به میخائیل گورباچف. این هیات به سرپرستی آیتالله جوادی آملی راهی مسکو شدند تا با ابلاغ این پیام جهان کمونیسم را به پذیرش اسلام دعوت نمایند. اعضای این هیئت عبارت بودند از آیت الله عبدالله جوادی آملی، مرضیه حدیدچی معروف به طاهره دباغ، محمد جواد لاریجانی
آیت الله جوادی آملی(چپ) رئیس هیئت ایرانی در دیدار با گورباچف
در این دیدار ماجرای دست دادن خانم دباغ با گورباچف مسئله ای شد. خانم دباغ دو سال پیش روایت مصافحهاش با گورباچف را اینگونه بیان کرد: «پس از ابلاغ پیام امام و موقع خداحافظی اجازه دادند که خبرنگاران چند عکس و فیلم بگیرند. آقای گورباچف دوباره شروع به دست دادن با یک یک افراد کرد. وقتی در مقابل من ایستاد آقای جوادی آملی و دیگران همین طور داشتند مرا نگاه میکردند. شرایطی نبود که از حاج آقا بپرسم چه کار کنم. دیدم اگر تو ذوق گورباچف بزنم خیلی بد است. از این رو وقتی او دستش را دراز کرد من چادر را روی دستم انداختم و به او دست دادم. این برخورد و این نوع دست دادنم خیلی سخت و گران آمد. سعی کرد به روی خود نیاورد و گفت من دستم را برای دست دادن دراز نکردم، بلکه دستم را به سوی این مادر انقلاب دراز کردم که بگویم ما همسایههای خوبی هستیم. ما دست بیاسلحهمان را به سوی شما دراز میکنیم، شما هم مردهایتان را تشویق کنید که دست بدون سلاحشان را به سوی ما دراز کنند! آقای جوادی آملی به آرامی گفت ما نیز دوستدار صلح و خواستار آرامش هستیم.» (زن فردا، ۱۵ بهمن ۱۳۸۸)
۲۵ بهمن ۶۷ ـ آیت الله خمینی حکم به ارتداد و قتل سلمان رشدی را برای کتاب آیه های شیطانی داد.
فتوای آیت الله خمینی علیه سلمان رشدی
دیگر رفتگان این سال:
۱۴ مرداد ۶۷ ـ درگذشت اولین وزیر دفاع جمهوری اسلامی
تیمسار سرتیپ محمدتقی ریاحی از برجسته ترین افسران و نظامیان حامی دکتر مصدق و جبهه ملی، و رئیس ستاد ارتش منصوب دکتر مصدق در هفت ماه پایانی دوران نخست وزیری او بود، که کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق را خنثی و توازن قوا را از سمت حامیان محمدرضاشاه پهلوی به سوی حامیان مصدق سوق داد، امّا پس از براندازی دولت مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دستگیر و زندانی شد.
وی پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) و در دولت موقت انقلاب به نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان، به عنوان نخستین وزیر دفاع ملی جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید، امّا سرانجام و پس از شش ماه، به دلیل دخالت بی رویه روحانیون و افراد غیرمسئول از جمله شخص آیتالله خمینی در امور ارتش، از این منصب استعفا و برای همیشه و تا پایان عمر خویش از ایران خارج و ساکنفرانسه گردید.
او در ۱۴ مرداد در سن ۷۸ سالگی در شهر نیس واقع در جنوب فرانسه درگذشت.
۲۷ شهریور ۶۷ ـ درگذشت شاعر بزرگ شهریار
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵–۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) در سن ۸۲ سالگی درگذشت. او متولد تبریزبود. پدرش حاج میرآقا بهجت تبریزی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامه تحصیل عازم تهران شد و در مدرسه دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری بهعلت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکده ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.
شهریار شاعر نامی آذربایجان ایران
شهریار به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است. مهمترین اثر او منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار میرود و شاعر در آن از اصالت و زیباییهای روستا یاد کرده است.
شهریار در سرودن انواع گونههای شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته است. از جمله غزلهای معروف او میتوان به علی ای همای رحمت و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد.
در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردهاند.
۵ آبان ۶۷ ـ سید روحالله خاتمی، روحانی و فقیه شیعه، موسس مدرسه علمیه اردکان و نماینده روحالله خمینی در استان یزد و امام جمعه شهر یزد بود که در سن ۸۲ سالگی درگذشت. وی پدر سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور سابق ایران (از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴) بود.
۴ آذر ۶۷ ـ ترور دکتر سامی، از اولین ترورهای سیاسی داخل
کاظم سامی کرمانی اولین وزیر بهداشت ایران پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) و رهبر جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) از زمان تأسیس در ۱۳۴۲ تا هنگام کشتهشدنش در ۱۳۶۷ بود.
دکتر کاظم سامی کرمانی در سال ۱۳۱۴ در شهر مشهد از پدر و مادری کرمانی و مذهبی به دنیا آمد. او از سنین کودکی برای گذران زندگی کار می کرد. در دوران دبیرستان با مبارزات ملی شدن صنعت نفت آشنا شد و در این راه شروع به مبارزه کرد. تحصیلاتش را در رشته پزشکی دانشگاه مشهد شروع کرد و مدرک تخصص روانپزشکی اش را از دانشگاه تهران گرفت.
او حتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مبارزه را رها نکرد و با تشکیل جلسات مطالعاتی با جوانان روح مبارزه را حفظ کرد.
ترور دکتر کاظم سامی از اولین ترورهای سیاسی حکومت جمهوری اسلامی در داخل کشور
سامی در کانون نشر حقایق اسلامی به مدد کوششهای استاد محمدتقی شریعتی راهی تقریباً مشابه کوششهای دینی بازرگان و طالقانی و همفکرانشان را در تهران پی گرفت.
کانون نشر حقایق اسلامی، رویکردی نقادانه به مسائل اقتصادی- اجتماعی کشور داشت. تفسیرهایقرآن و نهج البلاغه استاد محمدتقی شریعتی و نیز طاهر احمدزاده در حقیقت سخنرانیهایی بودند که به ویژه جوانان مسلمان را تشویق به شرکت در مسئولیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی میکردند. از همین منظر بود که کاظم سامی، علی شریعتی و بسیاری دیگر از دل کلاسها و جلسات کانون بهنهضت خداپرستان سوسیالیست و سپس جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) پیوستند.
جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) در سال ۱۳۴۲ تاسیس و به جذب نیرو و گسترش فعالیت میپردازد و به زودی اکثر جوانان حزب مردم ایران و بعضی دیگر از فعالان وابسته به جبهه ملی با هدف براندازی نظام سلطنتی به آن می پیوندند.
با پیروزی انقلاب، سامی به عنوان وزیر بهداری در کابینه مهندس بازرگان منصوب شد. بیست و سوم تیر ماه سال ۱۳۵۸ ( پنج ماه پس از انقلاب) دکتر سامی وزیر بهداری دولت انقلاب(حکومت موقت مهدی بازرگان) طرح «طب ملی» را در اجتماع مدیران بهداریهای سراسر کشور که در شهر مشهد برگزار شده بود اعلام داشت که به موجب آن هزینه دکتر، دارو و درمان همه ایرانیان از سوی دولت تامین و تاسیس بیمارستان غیردولتی غیر قانونی می شد. این طرح، مراجعه داوطلبانه مردم به مطب خصوصی پزشکان را در ساعات غیر اداری منع نمی کرد. در مقدمه طرح آمده بود که «تندرستی و درمان رایگان حق مردم است». قبل از استعفای دولت موقت در ۱۴ آبان ۱۳۵۸ چندین بار استعفای خود را به خاطر نارساییها و کمبودها و دخالتهای بی مورد، تقدیم مهندس بازرگان کرده بود، اما نهایتاً چند روز زودتر از ۱۴ آبان استعفا داد و مورد پذیرش دولت بازرگان قرار گرفت.
دکتر سامی در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری نامزد شد و در مجموع با اخذ ۸۹۲۸۰ رای پس از بنی صدر و دریادار احمد مدنیو پیشتر از داریوش فروهر، صادق قطب زاده و حسن حبیبی قرار میگیرد. پس از آن به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شد. پس از اتمام دوره مجلس اول تا آخر عمر هیچ مسئولیت سیاسی نداشت.
ساعت ۱۱:۳۰ چهارشنبه ۲ آذر ماه ۱۳۶۷ شخصی که خود را غلام همتی معرفی میکرد، در واپسین ساعات کار طبابت دکتر کاظم سامی وارد مطب وی شده در فاصله کوتاهی، با شنیدن فریادهای دکتر سامی، همسرش سراسیمه از طبقه بالا (منزل) به طبقه پایین (مطب) مراجعه کرده و آن مرد را دشنه به دست و خون آلود در کنار فرق شکافته و پیکر غرق به خون دکتر مشاهده میکند. سامی دو روز بعد با وجود تلاش پزشکان در ساعت ۲۱:۳۰ روز جمعه ۴ آذر ماه ۱۳۶۷ درگذشت.
علیاکبر محتشمی، وزیر کشور وقت جمهوری اسلامی سه هفته پس از قتل کاظم سامی اعلام کرد محمود جلیلیان قاتل وی در حمامی در اهواز خودکشی کرده است. در ۹ آذر ۱۳۸۷ مهدی خزعلی در مطلبی در وبسایت خود نوشت که «میرعماد» دادستان وقت، به درخواست و شکایت همسر کاظم سامی، دستور نبش قبر جلیلیان را داده و پزشکی قانونی پس از معاینه جسد وی نظر داده است که جلیلیان برخلاف نظر وزارت کشور خودکشی نکرده، بلکه کشته شده و بعد حلقآویز شده است. برخی معتقدند محمود احمدی نژاد در قتل سامی شرکت داشته است.
ـ سامی تحصنی بازیگر تئاتر و سینما در سن ۶۵ سالگی درگذشت. او فارغ التحصیل هنرستان صنعتی مشهد بود. بازی در تئاتر را از سال ۱۳۲۶ در تئاترهای سیار تجربه کرد. بازی در سینما را از سال ۱۳۵۴ با فیلم «غریبه و مه» به کارگردانی «بهرام بیضایی» آغاز کرد.
ـ سیدشمس الدین قنات آبادی ملقب به آقا شمس، در سن ۷۴ سالگی درگذشت. او در دارالفنون و حوزه علمیه قم درس خواند و سپس راهی نجف اشرف شد. در سال ۱۳۲۵ به تهران بازگشت و وارد مسائل سیاسی شد. در سال ۱۳۲۷ خورشیدی نواب صفوی، مجمع مسلمانان مجاهد را تشکیل داد و قنات آبادی اولین رئیس آن مجمع شد. مجمع مسلمانان مجاهد متشکل از افرادی از اصناف بود که تا قیام سی تیر ۱۳۳۱ در کنار نهضت ملی و جبهه ملی بود ولی پس از آن و جدایی محمد مصدق از آیت الله کاشانی به مبارزه با مصدق پرداخت.
او در دوره هجدهم مجلس به نمایندگی شاهرود انتخاب شد. در دوره نوزدهم هم با پذیرش شرط دربار (حسین علا و اسدالله علم) که خارج شدن از کسوت روحانیت بود به نمایندگی خوار، ایوانکی و ورامین انتخاب شد. پس از انقضای دوره نوزدهم دیگر به مجلس راه نیافت و وارد کار تجارت شد. شمس قناتآبادی از ابتدای دهه ۱۳۴۰ تا زمان مرگش در سال ۱۳۶۷ به کارهای تجاری مشغول بود.
وی از سال ۱۳۲۵ مدیر روزنامه آتش بود که صاحب امتیازش میراشرافی بود. همچنین مدتی مدیر هفته نامه دموکراسی اسلامی، ارگان مجمع مسلمانان مجاهد بود که صاحب امتیازی آن با رضا عبدالمجیدی بود.