قبل از انتخابات ریاست جمهوری دوره قبل مقاله ای نوشتم تحت عنوان “مردم، شورای نگهبان و گله دار آمریکایی” که در چند سایت تحلیلی خبری از جمله در سایت ندای آزادی منتشر شد. در آن مقاله اینگونه استنباط کرده بودم که تحت آن شرایط که شورای نگهبان گزینه بهتری از حسن روحانی برای اکثریت مردم در نظر نگرفته بود، برای اجتناب از انتخاب کسی همانند احمدی نژاد چاره ای نداشتیم جز اینکه به روحانی رای دهیم! اما ظاهرا این دقیقا همان نتیجه گیری ای بود که اتاق فکر تمامیت خواهان انتظار داشت ما به آن برسیم. به عبارت دیگر استراتژی راهبردی تمامیت خواهان در این ۳۸ سال کشاندن مردم به پای صندوق های رای با هر حقه و فریبی بوده است. آنها موفق شده اند با نیرنگ ها و حقه های متفاوت و مهندسی فضای انتخابات اصلاح طلبان و حتی نیروهای دموکرات و آزادیخواه را هم برای گرم کردن تنور انتخاباتی به صحنه انتخابات بکشانند. البته من هم بر این باور هستم که شرکت در انتخابات – به قول تمامیت خواهان – یک وظیفه ملی و شرعی است و بنابراین موافق حضور گسترده طیف های مختلف مردم در انتخابات هستم اما تنها به شرط آن که مردم به معنای واقعی کلمه حق رای دادن و انتخاب داشته باشند.
دیگر بر کسی پوشیده نیست که تمامیت خواهان به انتخابات نگاه ابزاری دارند: آنها از آرای مردم به عنوان ابزاری برای استثمار و غارت آنها سوء استفاده می کنند. ضمن اینکه آنها رای مردم را برای توجیه خود و یا تلقین این پیام هم در سطح ملی و بین المللی می خواهند که “حکومت آنها بر مبنای آرای مردم است و مشروعیت دارد”! اما واقعیت این است که حکومتی با این همه فساد سیستماتیک و ارعاب مخالفان و دروغ و ریا و تزویر نمی تواند مورد تایید اسلام بوده و در قلوب مردم مسلمان ایران جای داشته باشد. همانگونه که توضیح دادم هدف امثال من از شرکت در انتخابات به نوعی فرار رو به جلو بوده است و نه تایید مشروعیت حاکمان بی کفایت فعلی.
در دوره قبل وعده ها و قول و قرارهای حسن روحانی هم ما را بیشتر دل خوش به رای مان به ایشان کرد. اما هر چه زمان بیشتر می گذشت بیشتر مشخص می شد که اینبار هم ملت ایران گول خورد و به بازی گرفته شد. روحانی غالب وعده های خودش را یا نخواست و یا نتوانست عملیاتی کند که در هر صورت بدین معناست که ایشان شایسته پست ریاست جمهوری نبودند. به عنوان مثال ایشان هیچ وقت به اصلی ترین خواسته مردم که “رفع حصر” از رهبران محصور جنبش سبز بود اعتنایی نکرد. تردیدی نیست که اگر این امر مهم همانند گفتگو با شیطان! بزرگ و برجام برایش اهمیتی داشت حتما می توانست به پشتوانه رای مردم کاری کند. حالا بعد از سه سال روحانی می گوید کاری از دست او ساخته نیست! این در حالی است که ایشان قبلا دبیر شورای عالی امنیت ملی بودند و به خوبی می دانست که چه کاری از دست رئیس جمهور ساخته است و یا نیست. حقیقت این است که ایشان در این زمینه کاری نکرد چرا که اینگونه بیشتر نفع می برد! حسن روحانی با ترفند و وعده رفع حصر می خواست – و هنوز هم می خواهد – که با سیاست چماق و هویج خود و اربابانش پشتوانه و همراهی و همکاری اصلاح طلبان را داشته باشد تا بدین صورت پست ریاست جمهوری خود و ادامه آن را به مدت حداقل ۸ سال تضمین کند و در این مدت سوپاپ اطمینانی برای اربابانش باشد.
از نظر اقتصادی هم علیرغم تبلیغات و آمارهای خوش بینانه – اما دروغ – زیادی که ارایه شد و می شود مردم گشایشی در امور اقتصادی خود ندیدند. در جامعه امروز ما فقرا و روشنفکران متعهد روز به روز فقیرتر و ثروتمندان و ریاکاران روز به روز ثروتمند تر می شوند. در ارتباط با فضای امنیتی، هر چند ظاهرا کمی آزادی بیان پیدا کردیم و فضا بازتر شد اما در عمل آرامش و آزادی بعد از بیانمان کما فی السابق تهدید و از ما سلب شد. انسانهای فرهیخته ای چون نرگس محمدی، اسماعیل عبدی و روزنامه نگاران و …. ارعاب و مطرود و زندانی شدند. جرم آنها دفاع از حقوق بشر و افشای اختلاس ها و غارت ها و حقوق های نجومی و فساد های سیستماتیک و لجام گسیخته در سطوح بالای مدیریتی و حکومتی بود. جرم آنها این بود که اعتراض می کردند که چرا در حالیکه دست چپ و پای راست یک دزد معمولی را قطع می کنند، بابک زنجانی ها و غندالی ها و مرتضوی ها و سعید طوسی ها و احمدی نژادها ولاریجانی ها و ژنرالها و محافظان آنها آزادانه به زندگی انگلی خود ادامه می دهند؟!
تمام آنچه می خواهم بگویم این است که هنوز هم – در دولت به اصطلاح تدبیر و امید – روشنفکران متعهد و آگاهی که همواره پا به پای پوپولیست های عوامفریب و سر سپرده حکومتی در نبردی نابرابر در پی روشنگری و آگاهی بخشی به توده های مردم برای نیل به دموکراسی هستند تحت کنترل و آزار و اذیت و ارعاب هستند. شاید برای شما جالب باشد که این فضای امنیتی و رعب و وحشت و اختناق برای خود من هم ادامه دارد. مقاله من تحت عنوان “ترعیب، آزار و اذیت و شکنجه من” را که لینک آن در منابع آمده است مطالعه بفرمایید تا ببینید سپاه تحت سیطره ژنرالهای احمدی نژاد بعد از اعتراضات ۱۳۸۸ با من و سلامت من و نسل من چه کرد. متاسفانه هنوز هم کما کان همان نوع آزار و اذیتهای روحی و روانی وحشیانه و فاشیستی ایشان ادامه دارد. و هنوز هم در آموزش و پرورش که در آن به عنوان معلم رسمی تدریس دارم به خاطر صحبت ها و روش تدریس (منابع را ببینید) و مقالاتم تحت آزار و اذیت روحی و روانی هستم و هر از چند گاهی تهدیدات وحشتناکی می شوم. هنوز هم تمام جوانب زندگی مرا تحت کنترل دارند و در تمام امور زندگی من کار شکنی و خرابکاری می کنند طوری که مرا در جوانی پیر و افسرده کردند.
هنوز هم من را از نظر اقتصادی هم “فلج” نگه داشته اند: به من اجازه تدریس در دانشگاه و حتی موسسات و حتی به صورت خصوصی هم نمی دهند – حتی در مدرسه هم به من اضافه کار نمی دهند! هنوز هم همانند دوره احمدی نژاد من را که مدرک دکترای تخصصی آموزش زبان انگلیسی دارم مجبور می کنند در مدارس کار و دانش در کلاس اول رشته های خیاطی (پسران) تدریس کنم. این دانش آموزان که غالبا معتاد و … می باشند حتی نمی توانند نام و نام خانوادگی خود را به فارسی بنویسند و صحبت هایی را که من می کنم متوجه نمی شوند و حتی به سخره می گیرند. هنوز هم برای متوقف کردن من از انتقاد کردن و مقاله نوشتن و …. اعضای خانواده من و به ویژه تنها برادرم و هفت خواهرم را به گروگان گرفته اند و حتی بعد از ساقط کردن آنها از هستی و نیستی آنها و فرزندانشان را تهدید ناموسی هم می کنند. تنها برادرم امسال هم در کنکور کارشناسی ارشد برای سومین سال پیاپی رد شد و حق ادامه تحصیل را از او هم گرفتند. با من هم همین کار را کرده بودند و برای همین هم من برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم. در آنجا (هندوستان) هم با صرف بیت المال دست به “هر” رذالتی زدند تا من موفق نشوم. هنوز هم به من حتی اجازه ازدواج هم نمی دهند و در این مورد هم رذالت به خرج می دهند. هنوز هم دست به “هر” رذالتی می زنند تا من را منحرف و آلوده کنند و برایم پرونده سازی و از آموزش و پرورش اخراج کنند. – مقاله ای را که ذکر شد در منابع مطالعه بفرمایید تا متوجه این واقعیت شوید که ایشان کارهایی را با من و نسل من کردند که یزید هم با اجداد ما نکرد – تنها به جرم اینکه من نمی توانم یک قلم به دست سر سپرده باشم – تنها به جرم اینکه در هر شرایطی بر علیه ظلم و ستم و فساد و غارت و ریا و استبداد تحت لوای اسلام در این سرزمین می گویم و می نویسم.
همانگونه که در زمان احمدی نژاد به ایشان و حتی به خامنه ای و … نامه نوشتم و حتی به دفاترشان در تهران مراجعه کردم، به روحانی هم نامه نوشته ام و چند بار به دفتر ایشان تلفن زده ام و از ایشان خواستم که اجازه ندهد بیش از این با بربریت با من و زندگی من و خانواده و نسل من برخورد کنند. مهمتر اینکه از ایشان خواسته ام که ترتیب رسیدگی به شکایت من از وزارت اطلاعات بخاطر قتل (نامحسوس) داماد ما توسط ایشان که صرفا جهت تنبیه و ارعاب من در سال ۱۳۸۹ صورت گرفت را در یک دادگاه صالحه و امین بدهد. (منابع). اما هیچ نتیجه ای نگرفتم. آخرین بار که با دفتر روحانی تماس گرفتم به مشاوران ایشان گفتم که روحانی هم با عهد شکنی های خود به اعتماد مردم و صد البته به اسلام خیانت کرد. روحانی هم در واقع همانند احمدی نژاد اسلام را در اذهان مردم به صلیب کشید چرا که در حالیکه لباس روحانیت هم پوشیده بود عهد شکنی کرد و به مردم دروغ گفت. او هم همانند آمران خود در حالیکه لباس پیغمبر را پوشیده بود، نگرش معاویه و مرام یزید را در پیش گرفت. روحانی در واقع یک روباه مکار بنفش بود که به واسطه رای ما به یک بازیگر توانمند و با پشتوانه قوی تبدیل شد که علاوه بر ما آمریکا و غرب را هم به بازی گرفت و فریفت!
سخن آخر اینکه مردم شریف ایران باید بدانند که در جایی که حق انتخاب به معنای واقعی آن را ندارند یا پیروز انتخابات از پیش تعیین شده است و یا نهاد سازمان دهنده انتخابات فاقد صلاحیت و مشروعیت است، تحریم انتخابات می تواند شکلی از اعتراض سیاسی و نافرمانی نمادین مدنی کم هزینه باشد. در مورد انتخاب رهبری هم باید بگویم که اینکه مجلس خبرگان – که خود در واقع گماشتگان رهبری هستند – رهبری را انتخاب و تایید می کنند توهین به شعور ایرانیان است. در چنین شرایطی رای دادن یعنی تائید آپارتاید سیاسی یک سیستم غیر دموکراتیک و غیر متمدن مربوط به دوران شتر چرانی.
منابع
وبلاگ شخصی نویسنده (دکترسید محمد حسن حسینی)
در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما
https://www.tribunezamaneh.com/archives/107209
ترعیب، بازداشت و شکنجه دکتر سید محمد حسن حسینی توسط سپاه پاسداران
http://melliun.org/iran/101896
ویدیوی کوتاه روش تدریس من که در واقع پیشنهاد من به تمامی معلمان و اساتید برای گذار به دموکراسی است: