نیک برایانت بی بی سی — نیویورک
انتخابات اخیر آمریکا (۸ نوامبر) را که بدون شک نامتعارفترین انتخابات تاریخ آمریکا بود، باید طغیانی علیه نظام سیاسی حاکم به شمار آورد و کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که به اندازه هیلاری کلینتون مظهر نظام سیاسی حاکم باشد.
او در کارزار انتخاباتیاش برای میلیونها رایدهنده خشمگین تبدیل به نمادی از سیاستهای شکستخورده آمریکایی شد.
دونالد ترامپ توانست رایدهندههای کافی در ایالاتی که لازم بود را قانع کند که برای مشکلات راه حل دارد. این میلیاردر آمریکایی خودش را به شکل نماینده موفق خارج از سیستم در تقابل با نماینده تمام و کمال سیستم نمایش داد و تبدیل به نامزد معترض شد. در حالی که کلینتون نماینده وضع و نظام موجود بود.
هیلاری کلینتون بارها گفت که او شایستهترین نامزد ریاست جمهوری است. او بارها از وجهه جهانیاش گفت و از تجربیاتش به عنوان بانوی اول آمریکا، سناتور نیویورک و وزیر امور خارجه آمریکا مثال زد.
اما در انتخاباتی دیوانهوار و با حجمی گسترده از نارضایتی، تجربیات و شایستگیهای او پیش چشم هواداران ترامپ نکتههایی بسیار منفی به شمار میرفتند. بسیاری از مردمی که در حین کارزار او با من گفت و گو کردند (به خصوص در منطقه شمال شرقی)، گفتند که ترجیح میدهند به جای یک سیاستمدار واشنگتنی و داخل سیستم، یک تاجر وارد کاخ سفید شود. نفرت آنها از واشنگتن قابل درک است و همینطور نفرتشان از هیلاری.
این نفرت درونی بود. خوب یادم هست که با زنی میانسال در تنسی صحبت میکردم؛ زنی خونگرم که مودبتر از او را نمیتوان تصور کرد. ولی وقتی حرف هیلاری کلینتون وسط آمد، تمام نزاکتها ناپدید میشد.
مشکل عدم اعتماد به هیلاری کلینتون سابقهای طولانی دارد و برای همین هم قضیه ایمیلها آن قدر گسترده شد. او مشکل باورپذیری داشت. کلینتون در چشم بسیاری، زنی از طبقه نخبه شرق آمریکا بود که با تحقیر و از بالا به طبقه کارگر نگاه میکرد.
ثروتی که خانواده کلینتون پس از ترک کاخ سفید به دست آوردند هم کمکی به آنها نکرد. بانوی اول پیشین آمریکا تنها لیبرالی لیموزین سوار نبود بلکه به چشم لیبرالی که سوار جت خصوصی بود، دیده میشد. ثروت آنها اینجا هم باعث بیشتر شدن مشکل با طبقه کارگر شد در حالی که همان مردم با رضایت به ثروتمندی عادی که در کار املاک بود، رای دادند.
در کشوری که شمار زنانی که رای میدهند از مردان، میلیونها بیشتر است، به نظر میرسید که جنسیت کلینتون امتیاز بزرگی برایش باشد. اما در همان مرحله اول رقابت انتخاباتی با برنی سندرز مشخص شد که او چقدر برای ترغیب زنان جوان (به خصوص برای کمک به انتخاب اولین رئیس جمهوری زن کشور) مشکل دارد.
رابطه بسیاری از زنان هیچگاه با او گرم نشد. خیلیها حرف او را که در زمان ریاست جمهوری شوهرش گفت نمیخواهد زنی باشد که در خانه میماند و شیرینی میپزد را توهین به خودشان تلقی کردند. زمانی که دونالد ترامپ هیلاری را متهم کرد که نتوانسته روابط نامشروع شوهرش را کنترل کند و به زنانی که توسط او اذیت شدند توهین کرده، بسیاری از زنان سرشان را به نشانه تایید تکان دادند.
ضمن این که بدون شک باور سنتی و قدیمی سکسیستی بسیاری از مردان هم در این قضیه نقش داشت: مردانی که حاضر نبودند به ریاست جمهوری یک زن رای بدهند.
در سالی که بسیاری از آمریکاییها دنبال تغییر بودند، او به نظر می رسید که ادامه وضع موجود را پیشنهاد میداد (و تغییری ارایه نمی داد). همیشه برنده شدن در سه انتخابات متوالی برای یک حزب سخت بوده است. دموکراتها از دهه ۱۹۴۰ به این سو نتوانستهاند که سه بار پیاپی وارد کاخ سفید شوند. ضمن این که نباید فراموش کرد که حوصله بسیاری از رایدهندهها از کلینتونها سر رفته بود.
هیلاری کلینتون استعداد ذاتی برای کارزار انتخاباتی نداشت. اغلب سخنرانیهای او تخت و بیروح بودند. بخشهای برجسته سخنرانیهایش را خیلی مصنوعی ادا میکرد و در گوش شماری از مردم ریاکارانه صدا میکرد. رسوایی مجدد قضیه ایمیلها هم موجب شد که او کارزارش را با پیامی منفی تمام کند.
کلینتون در بیان جان کلامش نیز همیشه مشکل داشت و شعار “قویتر در کنار هم” او هرگز به خوبی “آمریکا را دوباره بزرگ کنیم” ترامپ نشد. در واقع کارزار کلینتون شعارهای متعددی داشت که مشکل او برای طراحی یک پیغام مشخص را نشان میداد.
کارزار کلینتون اشتباهات تاکتیکی نیز مرتکب شد. او به جای هدر دادن وقت و منابعش در ایالاتی که نیازی به پیروزی در آنها نداشت (مثل اوهایو و کارولینای شمالی) میتوانست وقت بیشتری در ۱۸ ایالتی بگذراند که در شش انتخابات اخیر به دموکراتها رای داده بودند و موسوم به “دیوار آبی دموکراتها” بود.
آقای ترامپ با تکیه بر رای طبقه کارگر سفیدپوست توانست بخشی از “دیوار آبی” دموکراتها را ویران کند. او در حالی رای ایالتهای پنسیلوانیا و ویسکانسین را به دست آورد که در این دومی مثلا جمهوریخواهان از سال ۱۹۸۴ به این سو در آن برنده نشده بودند.
این انتخابات فقط پشت کردن مردم به هیلاری کلینتون نبود بلکه پشت کردن نیمی از کشور به بارک اوباما (و آمریکای او) بود، مطلبی که میتواند موضوع یک مقاله دیگر باشد.
از: بی بی سی