قرار بود آغازی برای همه چیز باشد؛ اما به آغازی بدل شد برای پایانهای بسیار، برای رفتنها و پشت سر گذاشتنها، برای خروج از کشور و دیدن میهن را به رویاها سپردن. به قولی قرار بود باران بیاید و جانها را بشوید، سیل آمد و خانمان را برد. دلسوزان هرچه تلاش کردند نتوانستند در برابر ضربهی این سیل مقاومت کنند.
قصد بررسی سیر تبعید ایرانیان نیست. از مشروطه تا امروز، تبعید، زندگی در خارج از کشور و خروج از میهن بدل به کلامی آشنا شده است؛ از آن روزی که حکم تبعید دهخدا، تقی زاده و چند تن دیگر به خارج از کشور صادر شد و به قول ناظم الاسلام کرمانی، شش نفر از کسانی که در “سفارتخانهی انگلیس بودند نفی و تبعید شوند که هر یک را از قرار ماهی صد و پنجاه تومان بدهند و غلام سفارت آنها را ببرد به سرحد برساند و رسید گرفته مراجعت کند، تا یک سال در خارجه باشند. پس از یک سال مختارند به هر جا بخواهند بروند و یا مراجعت کنند به ایران”.
اما انقلاب بهمن ۵۷ برای اهل هنر ایران، بالاخص اهالی هنر هفتم، خود به مبدایی جدید برای خروجهای بسیار بدل شد. انقلاب آمد و اهالی سینما، با ادبیاتی جدید مواجه شدند. در رژیم سابق هم سانسور بود، اما بهانهی سانسور “مصالح حکومت” بود و بس. اما در ایران انقلابی سویهای از مصالح دینی نیز به مصالح حکومتی اضافه شد. بنیانگذار جمهوری اسلامی با تمامیت سینما مخالفت نکرد، اما جملهای گفت که باب تفسیر را باز گذاشت تا هرکه هرطور که خواست تفسیر کند. او گفت که “ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم”. مهدی فخیم زاده، بازیگر و کارگردان نام آشنای سینمای ایران در مصاحبه با فریدون جیرانی در “برنامهی ۳۵” میگوید که آقایان (سید محمد بهشتی و انوار و دیگر مسئولین سینمایی آن روز) نمیخواستند سینما را تعطیل کنند، بلکه میگفتند سینما باشد اما با فهم و نگاه آنها. و بعد فخیم زاده ادامه میدهد که تیمی که در آن دوران بر سر کار آمد به دنبال سینمایی ایدئولوژیک بود. ایدئولوژی هم همان ایدئولوژی حاکمی بود که در یک وجه در جبههها در برابر حملهی عراق میجنگید و در وجهی دیگر یکی از سیاهترین دهههای تاریخ ایران را از وجه سرکوب، کشتار و شکنجه و حذف و زندان و نابود کردن زندگی انسانها رقم زد.
اما از آستانهی انقلاب و حتی چندی پیش از آن بود که خروج بازیگران و هنرمندان ایرانی از کشور آغاز شد. از مردانی چون بهروز وثوقی و پرویز صیاد که در سال انقلاب و سال پس از آن ایران را ترک گفتند تا زنانی چون شهره آغداشلو که اندکی پیش از انقلاب از ایران رفت. از مری آپیک که پس از خروج نیز دست از فعالیت هنری خود، این بار در جهت مقابله با حکومت تازه بر تخت نشسته در ایران برنداشت و دستکم در دو فیلم “سرحد” و “فرستاده” پرویز صیاد ایفای نقش کرد تا زینت مودب که سه سال پیش از انقلاب، در سال ۱۳۵۴ به آمریکا مهاجرت کرده بود و البته پس از انقلاب به همراه همسرش پرویز خطیبی، در تهیه و اجرای نوارهای سیاسی فکاهی “ملاخورون”، “آخوند کشون”، “خلیفه جمارون” و “بالاتر از خطر” پرداخت و بعدها نیز در مجموعه ویدئویی این آثار به نام “سه ملا” ایفای نقش کرد.
از زنان بیشتر باید گفت؛ چرا که سیاستهای جدیدی که حاکم شد، بیش از مردان بازیگر و اهل هنر، زنان را هدف قرار داد. حجاب، لمس کردن و شکل بدن زن ذنب لایغفر شمرده شد و سعی شد که کلاً زنان از سینمای ایران حذف شوند. در سینمای دورهی اول در زمان جنگ ایران و عراق اصولاً حضور زنان بسیار کمرنگ بود. شاید بتوان از سال ۱۳۶۳ و فیلم “گلهای داوودی” رسول صدر عاملی گفت که زنان در سینمای ایران پس از چند سال فترت، دوباره حضور پیدا کردند؛ اما حضورشان بسیار سخت بود و همین حضور هم با مصیبتهای بسیاری همراه بود. زن تنها در این فیلمها نام بود نه وجود خود زن. بگذارید مسئله را از زبان سوسن تسلیمی بشنویم. کسی که بعد از مشکلات بسیار و توقیف فیلمهایی که در آنها بازی کرده بود سرانجام بار سفر بست و به سوئد رفت و اتفاقاً به یکی از موفقترین چهرههای هنری ایرانی در خارج از کشور بدل شد. او در ارتباط با نوع دویدن خاصی که در فیلم “باشو غریبه کوچک” از خود اختراع کرده بود، در مصاحبه با رادیو فردا میگوید: “فیزیک و مختصات جسمانی یک زن همیشه ایراد داشت و دارد. آن زمان مسئله بود و الان هم هست. دویدن زن، حرکت کردن زن، همیشه این سوال را ایجاد میکند که وقتی زنها میدوند، اندامشان تکان میخورد و این باعث میشود که تماشاچی مرد دچار هیجاناتی شود که درست نیست ایجاد این احساسات. من چون دو فیلم توقیفی داشتم پشت سرم، چریکه تارا و مرگ یزدگرد، نمی خواستم این فیلم هم توقیف شود”.
سرنوشتها مختلفاند. در پی خروجهایی در آستانه و بالافاصله پس از انقلاب، عدهای پس از چند سالی غربت را تاب نیاوردند سکوت و بیکاری و پیدا کردن راه جدیدی برای معاش در ایران را بر زندگی در آن سوی آبها ترجیح دادند. و یا در آن سوی آبها نتوانستند پا بگیرند. پوری بنایی یکی از ایشان بود. کبری سعیدی با نام هنری شهرزاد نیز یکی دیگر از این بازیگران بود که البته باید وی را یکی از نخستین فیلمسازان زن در ایران هم دانست. او در سال ۶۴ به آلمان رفت و هفت سال بعد به ایران بازگشت و در سکوت زندگی کرد.
اما عدهای به دلایل مختلف رفتند و ماندگار شدند. فرزانه تاییدی یکی از این بازیگران بود. او در استخدام وزارت فرهنگ و هنر بود و با صدور حکمی از سوی وزارت ارشاد در سال ۱۳۵۹ رسماً از کار بیکار شد. خود او، بیست و شش سال پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ می گوید: “تا امروز که بیش از بیست و شش سال از انقلاب اسلامی میگذرد، این را میدانم که من اولین و تنها کارمند رسمی ادارهی برنامههای تئاتر بودم که بدین گونه از کار برکنار شدم. به هر حال بر اساس قانون رسمی استخدام کشوری من هم میبایست یا بازنشسته میشدم و یا بازخرید. تمام سالهایی که کارمند رسمی وزارتخانه بودم حق بازنشستگی و حق بیمه میپرداختم و میبایست همهی این مزایا در نظر گرفته میشد که نشد! من تا امروز هم نمیدانم که جرمم چه بوده است”.
عدهای نیز به دلایل شخصی و البته با وجود عدم امکان بازیگری در ایران پسا انقلابی، ایران را ترک کردند. پرتو نوری علا، ویدا قهرمانی و سیمین غفاری از جملهی این افراد هستند. اینها تنها چند نام هستند که اگر قرار باشد سیاههی نامها مفصل ذکر شود مثنویای میشود که از حوصلهی این مقال خارج است.
اما از عدهای که ماندند، برخی سرنوشتی دردناک پیدا کردند. برخی ماندند و سکوت کردند. برخی ماندند و با توبه و یا بیتوبه به سینما بازگشتند که سالها حضور ایشان را در سینمای ایران شاهد بودیم. اما مثلاً کتایون امیر ابراهیمی پس از ۲۷ سال توانست به سینما بازگردد. برخی نیز بخت او را نداشتند. شهین خلیلی با نام هنری نیلوفر و نسرین کهزک با نام هنری سپیده از این جملهاند که همچنان در سکوت زندگی میکنند و تنها برخی اوقات، گاه در سوگ همکاران دیروزشان در مراسمی حضور پیدا میکنند. زری خوشکام، همسر زنده یاد علی حاتمی اما توانست با تغییر نام به زهرا حاتمی در برخی آثار سینمایی همسرش یا در ارتباط با همسرش بازی کند. همچنین او در فیلم “سیمای زنی در دوردست” علی مصفا، دامادش، نیز بازی کرد.
اما برخی نیز در تنهایی و انزوا جان دادند. ایرن زازیانس از این جمله بود که سرانجام در ۸۵ سالگی در تهران درگذشت. پروین خیربخش با نام هنری فروزان یکی دیگر از این چهرههاست. او سرانجام در بهمن ۱۳۹۴ در انزوا درگذشت. فروزان جایی در میانهی خاطراتش، از روزهای سختی میگوید که در دههی شصت در ایران داشته و به قول خودش تحمل کرده؛ روزهایی که دیگر برایش هورا نمیکشیدند و در میوه فروشی محل به صورتش آب دهان میانداختند؛ فاصلهی آن هورا و این آب دهان فقط چند ماه بود.
اما خروج بازیگران، بالاخص بازیگران زن از کشور تنها به سیل آمده در ابتدای انقلاب محدود نشد. از آن سالها و بالاخص از آغاز دههی ۷۰ تا همین چند سال پیش مواردی از خروج بازیگران از کشور وجود داشته است. زهرا امیر ابراهیمی، بازیگر جوان ایرانی یکی از آنهاست که قربانی کنجکاوی و خصلتهای بد فرهنگی ما ایرانیان شد. فیلمی از یک رابطهی خصوصی، منتسب به او منتشر شد و همین فیلم در میانهی دههی ۸۰ آنقدر برای او دردسر ساز شد که این بازیگر جوان مجبور شد از ایران خارج شود و در فرانسه سکنی گزیند. امیر ابراهیمی در خارج از کشور هم کمابیش فعال بود. روزهای آخر ماه مارس ۲۰۱۷ در شهرهای مختلف سوئد، آخرین فیلمی که او در آن بازی کرده به نام “مهریه و دموکراسی” به نمایش در آمده است.
اما تنها مسائل اجتماعی موجب خروج بازیگران ایرانی نشده و نمیشود. شبنم طلوعی بازیگر دیگر ایرانی است که به دلیل اعتقادش به آیین بهایی مجبور به ترک ایران شده و از سال ۲۰۰۴ در پاریس زندگی میکند.
مینا لاکانی نیز دیگر بازیگر زن ایرانی است. او که در آمریکا زندگی میکند، در مهرماه ۱۳۹۰ شمسی با حضور بدون حجاب در برنامهی شباهنگ تلویزیون صدای آمریکا اعلام کرد که از کشور خارج شده است. او دلیل خروج خود را شرایط کاری آزار دهنده و حمایت از اعتراضات پس از انتخابات سال ۸۸(یا همان جنبش سبز) عنوان کرد. لاکانی در خارج از کشور نیز به لحاظ هنری فعال است. نمایش کمدی “استریپ تیز” که با حضور او و سید محمد حسینی همراه بود در سال ۱۳۹۲ اجرا شد؛ سید محمد حسینی، مجری و شومن معروف تلویزیون ایران نیز از جملهی از خانه راندهشدگان است.
فخری خوروش، بازیگر نام آشنای سالهای دور و نزدیک نیز از سال ۱۳۸۸ ساکن آمریکا شد و به دلیل بیماری در آنجا ماندگار شد.
اما شاید یکی از موفق ترین بازیگران ایرانی خارج شده از ایران را بتوان در یک خانوادهی هنری جستجو کرد: گلشیفته فراهانی. او فرزند بازیگر و فیلمنامه نویس برجستهی سینما و تئاتر ایران یعنی بهزاد فراهانی است. گلشیفته فراهانی در فیلمهای بسیار قوی و تاثیرگذار سینمای ایران به ایفای نقش اول پرداخت. فیلمهای ماندگاری چون “سنتوری”، “درباره الی” و “میم مثل مادر” که با کارگردانانی از طیفهای مختلف از مهرجویی تا فرهادی و صدرعاملی کار شد. اما بازی در فیلم “مجموعهی دروغها” در کنار سوپر استار سینمای جهان یعنی لئوناردو دیکاپریو برای گلشیفته دردساز شد. گلشیفته در این فیلم تلاش کرد که تمامی محدودیتهای سینمای درون کشور از جمله مسئلهی حجاب را رعایت کند، اما باز تحمل نشد و سال ۸۷ سال دردسر او و ممنوع الخروجیاش بود. گلشیفته از ایران رفت و در فرانسه به یکی از موفقترین بازیگران زن ایرانی در برون مرز تبدیل شد. او در آخرین کارهای خود همبازی جانی دپ در قسمت جدید “دزدان دریایی کارائیب” شده است. گلشیفته فراهانی استعدادی بود که به دلیل برخوردهای امنیتی با هنرمندان از ایران رفت؛ رفتنی که برای او به مثابه بال پروازی شد برای حضور در قلههای سینمای جهان.
اما در سالهای اخیر سینمای ایران باز شاهد موج جدیدی از خروج بازیگران از کشور است. این موج جدید این بار اغلب نه اروپا را به عنوان مقصد خود در نظر گرفته است و نه آمریکا را؛ خروجها به سوی ترکیه و مالزی است و این بار نام یک شبکه به نام “جم” (GEM) مطرح است. بر این اساس از سال ۱۳۹۴ به این سو موج بسیار گستردهای از بازیگران ایرانی به شبکه جم سرازیر شدند و به ساخت فیلمها و سریالهای مختلف ایرانی در این شبکه پرداختند.
در یک گذر سریع نامهای بازیگرانی که از ایران خارج شده و به جم پیوستهاند را به نقل از منابع مختلف خبری میتوان به قرار زیر ذکر کرد:
چکامه چمنماه، مانی کسرائیان، رابعه اسکویی، بنیامین احمدی، رامسین کبریتی، بهارک صالحنیا، هرمز سیرتی، بهناز سلیمانی، پردیس افکاری، سپیده ذاکری، میثم لهاک، پوریا ایرانی، ساناز زرین مهر، ملیسا مهربان، کسری رئوفی، محسن شادی بخش، بتسابه کاظمی، بهمن مفید، مرتضی عقیلی، سارا باهنر، نادر کی مرام، زانیار قاسمی، مجید احمدی، مهسا مجرد و مهران موذنی.
اما پیوستن به جم تنها به بازیگران محدود نمیشود؛ در این میان افرادی چون ابوالفضل عطار، مهدی مظلومی، سعید ابراهیمیفر، عباس مرادیان و احمد گرشاسبی نیز از جمله فیلمسازان و کارگردانانی هستند که به جم پیوستهاند.
سیاههی فوق مفصل است و تنها در طول چند سال اخیر روی داده است. بازیگران به جم پیوسته عموماً جواناند. در طول مدت این خروجها و فعالیتها حرفهای بسیاری از سوی مسئولین سینمایی زده شده است. برخی از بازیگران مهاجرت نکرده نیز در این میان به تخطئهی همکاران دیروزشان پرداختند و برخی دیگر نیز موضع همدلانهای گرفتند. به عنوان یک موضع همدلانه و پر از احترام به داریوش ارجمند در ارتباط با رامسین کبریتی میتوان اشاره کرد؛ موضعی که پس از حرف و حدیثها در ارتباط با وضعیت مالی آقای کبریتی در ایران در مصاحبه با پارسینه مطرح شد.
برای این خروجهای اخیر و سیل بازیگران و هنرمندان به سوی شبکهی جم دلایل مختلفی مطرح شده است. از تضییقها و فشارهایی که برای بازیگران زن ایرانی وجود داشته تا عدم امکان بازی در فیلمها و سریالها به دلیل وجود باندهای بازیگری در سینما و تلویزیون ایران. اینکه عدهای در سال تعداد زیادی فیلم و سریال بازی میکنند و عدهای دیگر که معاش خود را از این مسیر میگذرانند، امکان بازی ندارند. شاید بتوان رابعه اسکویی را یکی از این افراد دانست که به همین دلیل راه جم تی وی را در پیش گرفت.
اما از مهمترین موارد محدودیتهایی است که در ایران بالاخص برای دختران جوان بازیگر وجود دارد و البته نسل جوان بازیگر ایران دیگر نسل پیشین نیست. مسئله همان است؛ مسئلهی حجاب اجباری برای زنان. عدم امکان تماس بدنی زن و مرد و در نتیجهی عدم امکان نمایش صحنههایی با بار دراماتیک در فیلمها؛ برادر و خواهر، زن و شوهر، عاشق و معشوقی که تنها باید به هم نگاه کنند، فاصلهی شرعی را در فیلم رعایت کنند و با تمام اینها، باز هم دچار سانسور و توقیف و هزار و یک مصیبت میشوند. و ایضا در همین حوزه نیز به شدت سلیقهای رفتار میشود. در سریال یوسف پیامبر فرج الله سلحشور، کلاه گیسِ زنان، اسلام کسی را بر باد نداد و به سانسور و ممیزی منتهی نشد اما وقتی در همین جشنوارهی اخیر کار به “کاناپه”ی کیانوش عیاری میرسد، تراشیدن سر و کلاه گیس به گناه بدل میشود و فیلم برای بخش جایزهی جشنوارهی فجر انتخاب نمیشود.
پس از حدود چهار دهه از انقلاب بهمن ۵۷ که قرار بود بهار بیاید و آزاد و رها بشویم، هنوز خروجها و مهاجرتهای از سر اجبار ادامه دارد. وقتی در اسفند ۹۵ مرتضی میرباقری، معاون سیما، از بسته شدن جدول پخش تلویزیون تا سال ۹۷ خبر میدهد (یعنی جریانی از پیش همه چیز را چیده است) و بعد از بازگشت برخی از به جم رفتگان خبر میدهد و البته نام هم نمیبرد. وقتی حاکمیت به جای نقد خود که چه کردیم که این سرمایهها از کشور رفتهاند، همچنان از کلماتی چون “فریب خورده”، “اغوا شده” و امثالهم برای بازیگران ترک وطن کرده استفاده میکند. وقتی زنان بازیگر سفر کرده نگرانند که چون در خارج از کشور بدون حجاب بودهاند و بدون حجاب فیلمی بازی کردهاند در داخل کشور مورد مواخذه قرار گیرند. وقتی مردان سفر کرده نیز وقتی بر میگردند، (مثل هرمز سیرتی) ابتدا باید به دادسرای انقلاب بروند و توضیح بدهند و منتظر برخورد با خودشان باشند. وقتی به جای نگاه فرهنگی و هنری نگاهی سراسر امنیتی بر فرهنگ، هنر و سینمای ایران حاکم است، عجیب نیست که با خروج اهل هنر هفتم از کشور روبرو هستیم.
از فردای انقلاب تا امروز نگاه مصالح محور -از مصالح حکومت تا مصالح مذهبی و تا مصالح امنیتی-، بر فرهنگ و هنر کشور حاکم است؛ اما لازمهی خلاقیت و زایش در هنر آزادی تمام عیار است. دست و بال پرندهی خلاقیت و فعالیت هنرمند را که ببندی یا به دنبال جایی برای رهایی میگردد و یا از زایش در تمامیت خود باز میماند. از فردای انقلاب دست و بالها را بستند؛ پرستوهایی رفتند و پرستوهایی ماندند و غمباد گرفتند. کاش روزی بند از دستها و پاهای هنرمندان ایرانی زدوده شود؛ آن روز چه روز خوبی خواهد بود.
از: ماهنامه خط صلح