در روز ۲۸ مرداد، صبح زود، دکتر مصدق داریوش فروهر را احضار کرد. در این دیدار، فروهر دوباره خواهان مسلح شدن اعضای حزب ملت ایران شد. او به مصدق گفت که نیروهای مسلح حزب ملت ایران میتوانند چون گارد ملی پشتیبان دولت عمل کنند و جلوی هر گونه توطئه برای سرنگونی دولت را بگیرند. مصدق بار دیگر این درخواست را رد میکند و میگوید
به مناسبت هشتادوچهارمین زادروز داریوش فروهر
کودکی و نوجوانی؛ ایراندوستی و اشغال ایران
داریوش فروهر در هفتم دیماه ۱۳۰۷ در شهر اصفهان دیده به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی را در آن شهر به پایان رساند. چون پدرش افسر ارتش بود و به مناطق مختلف ایران مأمور میشد، از کودکی با نقاط گوناگون ایران آشنا شد و عشق و علاقه به ایرانزمین با وجودش درآمیخت. در تابستان ۱۳۲۰، به ارومیه رفت تا با پدرش، که در آن شهر مشغول خدمت بود دیدار کند؛ و در آن سفر، در حالی که تنها ۱۳ سال داشت، شاهد اشغال ایران به دست ارتش روسیه بود. فروهر، که تا آن زمان ایراندوستی را در جامعه و مدرسه و خانواده آموخته بود، به شدت از اشغال ایران به دست ارتش روس و انگلیس متأثر شد.
پدر فروهر، که از افسران میهنپرست ارتش ایران بود، پس از انتقال به اصفهان به مبارزه با اشغالگران میپردازد؛ و در نتیجه، نیروهای اشغالگر انگلیس او را مدتی تبعید و سپس بازداشت میکنند و به اردوگاه اسیران جنگی در اراک میفرستند. مادر داریوش فروهر نیز، که از زنان روشنفکر و تجددخواه بود، در سراسر دوران سخت و پررنج فعالیت سیاسی فرزندش با تمام وجود از او حمایت کرد.
با تشکیل مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۲ و ورود مصدق به مجلس، داریوش پانزدهساله، که دانشآموز دبیرستان ایرانشهر تهران بود و، به سبب عشق به ایران، وقایع سیاسی آن دوره را پیگیری میکرد، بهشدت به مصدق علاقهمند شد. در سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵، فروهر به همراه گروهی از دانشآموزان و دانشجویان میهنپرست مشغول مبارزه با اشغال آذربایجان و کردستان و خطر تجزیه ایران بود.
دانشکده حقوق و مکتب پانایرانیسم
داریوش فروهر در سال ۱۳۲۷ وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در آذرماه همان سال، درآستانه بیستسالگی، به عضویت گروه مکتب پانایرانیسم درآمد. این مکتب هسته فکری یک گروه سیاسی ملی گرا و مبارز بود که در آن جوانانی پرشور و آرمانخواه فعالیت میکردند. کسانی چون محمدجواد عاملی تهرانی، داریوش همایون، علینقی عالیخانی، جواد تقیزاده، محمد مهرداد، پرویز ورجاوند، و محسن پزشکپور از اعضای این گروه بودند.
در انتخابات دور شانزدهم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۲۸، داریوش فروهر مسئول فعالیتهای انتخاباتی دانشجویان هوادار دکتر مصدق و جبهه ملی بود. در آن زمان، دو جریان ملی و تودهای در دانشگاه تهران فعال بودند و فروهر رهبری جریان ملی دانشجویان را بر عهده داشت.
حزب نبرد ایران و سازمان دانشجویان ملی
سال ۱۳۲۹ سرشار از اتفاق و سالی سرنوشتساز برای داریوش فروهر بود. او نخستین بار در فروردینماه این سال به علت فعالیتهای گستردهاش در گروه مکتب پانایرانیسم زندانی میشود. پس از آن نیز، در دوران زمامداری رزمآرا، تلاش فراوانش در دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت به دستگیری دوباره او میانجامد.
در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت، داریوش فروهر به نمایندگی دانشجویان دانشگاه تهران برای تشکیل سازمان دانشجویان ملی برگزیده شد. در نخستین تظاهرات دانشجویان به هواداری از ملی کردن صنعت نفت، داریوش فروهر به عنوان سخنگوی دانشجویان تهران سخنرانی پرشوری در میدان بهارستان ایراد میکند.
با اوج گیری نهضت ملی کردن صنعت نفت، داریوش فروهر به اعضای مکتب پانایرانیسم پیشنهاد کرد که حزبی برای دفاع از مصدق و نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران تشکیل شود؛ اما این پیشنهاد با موافقت همه اعضای مکتب روبهرو نشد. فروهر، که نمیتوانست حضوری فعال در جنبش ملی شدن نفت نداشته باشد، حزب نبرد ایران را به همراه عدهای از اعضای مکتب در سال ۱۳۲۹ تأسیس کرد.
حزب ملت ایران و مصدق
با آغاز صدارت مصدق، شور سیاسی سراسر ایران را فراگرفت و طبیعتاً اعضای مکتب پانایرانیسم نیز از این شور برکنار نماندند. این شرایط و نیز فعالیتهای چشمگیر حزب نبرد ایران سبب شد که اعضای مکتب پانایرانیسم نیز به نتیجه داریوش فروهر برسند، یعنی تشکیل یک حزب برای مشارکت در مبارزات ملی. از این رو، مذاکره با داریوش فروهر را برای اتحاد و ایجاد یک حزب جدید آغاز کردند. نتیجه مذاکرات آنان، ادغام مکتب پانایرانیسم و حزب نبرد ایران در تشکلی جدید به نام «حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیسم» در تاریخ یکم آبانماه ۱۳۳۰ بود. رهبر واقعی این حزب داریوش فروهر بود. اعضای اولیه هیئت اجرایی حزب نیز عبارت بودند از: داریوش فروهر، جواد تقیزاده، حسنعلی صارمکلالی، محمدجواد عاملی تهرانی و محسن پزشکپور. صارمکلالی نیز، که عضو حزب نبرد ایران و از هواداران داریوش فروهر بود، به دبیری این حزب برگزیده شد. مدتی کوتاه پس از تشکیل این حزب، محسن پزشکپور بر سر تسلط داریوش فروهر بر این حزب و طرفداری شدید حزب از مصدق آواز ناساز سر داد و درصدد انشعاب از حزب ملت ایران برآمد. محمدجواد عاملی تهرانی در ابتدا سخت پیگیر منصرف کردن محسن پزشکپور از این تصمیم بود؛ اما سرانجام خود نیز در این کار او را همراهی کرد. جداشدگان حزبی به نام «پانایرانیست» را در تاریخ هفدهم دیماه ۱۳۳۱ تشکیل دادند.
جبهه ملی ایران و جنبش مردمی
داریوش فروهر، که به دبیرکلی حزب ملت ایران برگزیده شده بود، نقشی فعال در دفاع از محمد مصدق بر عهده گرفت و حزب ملت ایران خیلی زود یکی از چهار تشکل اصلی جبهه ملی شد. دکتر مصدق، که در مجلس با مشکلات فراوانی مواجه بود، خواهان حضور گسترده مردم برای فشار آوردن بر دربار و مجلس شانزدهم شده بود ــ مجلسی که اکثر اعضای آن از محافظهکاران و خانها بودند و در انتخاباتی مملو از تقلب رای آورده بودند. در واقع، مصدق در مقام نخستوزیر بر این باور بود که بدون وجود جنبشی مردمی کاری از دست وی برنمی آید و حاکمیت اقدامات وی را کاملاً خنثی می کند. وی حتی یک بار جملهای به این مضمون گفت که مجلس جایی است که مردم در آنجا باشند.
وظیفه رهبری حرکتهای مردمی و سازماندهی جنبش ملی را حزب ملت ایران و حزب زحمتکشان ملت ایران بر عهده گرفتند. دو حزب دیگر جبهه ملی ایران، یعنی حزب مردم ایران و حزب ایران، قادر به چنین کاری نبودند: حزب مردم ایران، که از عده کمی جوان مذهبی چپگرا تشکیل شده بود، کوچکتر از آن بود که بتواند کاری کند و حزب ایران نیز بدنه حزبی لازم برای این کار را نداشت. بدین ترتیب، توان حزب ملت ایران در دفاع از دولت مصدق برجسته بود.
داریوش فروهر برای ایفای نقشش در سازماندهی جنبش مردمی و فشار مردم بر دستگاه حاکم در راستای دفاع از دولت دکتر مصدق تشکیلاتی در حزب ملت ایران ایجاد کرد به نام «گارد». وظیفه این تشکیلات دفاع در برابر چماقداران و شبهنظامیان مخالف مصدق بود؛ مثلاً وظیفه انتظامات همه تجمعات و تظاهراتهای نیروهای ملی بر عهده حزب ملت ایران بود. حزب ملت ایران در مقابله با اغتشاشات و تحریکات (پرووکاسیونها) حزب توده ایران نیز نقشی اساسی ایفا کرد. در واقع، با وجود حزب ملت ایران، مصدق، افزون بر ریاست هیئت دولت، به خیابانهای تهران نیز پشتگرم بود. اگر فعالیتهای خیابانی حزب ملت ایران نبود، دولت مصدق خیلی زودتر به بنبست میرسید. نقش داریوش فروهر، که تنها دو سال پیش از آن رهبری دانشجویان دانشگاه تهران را بر عهده داشت، در سازماندهی جنبش مردمی دفاع از دولت مصدق اساسی بود. اوج این نقش را میتوان در قیام سی تیر ۱۳۳۱ مشاهده کرد. در آن روز، صدها تن از اعضای آموزشدیده حزب ملت ایران در سازماندهی قیام مردم تهران نقش داشتند و عدهای از آنان کشته و زخمی شدند. طرفداران آیتالله کاشانی و اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران نیز در این قیام نقشی برجسته داشتند.
پس از قیام سی تیر ۱۳۳۰، صحنه سیاسی کشور دگرگون شد: آیتالله کاشانی راه خود را از مصدق جدا کرد و دکتر بقایی با پیوستن به منتقدان مصدق باعث انشعاب در حزب زحمتکشان شد. این انشعاب ضربهای اساسی بر بدنه حزب زحمتکشان وارد کرد و بخش مصدقی آن، که با نام حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) شروع به فعالیت کرد، توان خود را در سازماندهی جنبش مردم ایران تا حدودی از دست داد. اما داریوش فروهر همچنان به مصدق وفادار ماند. در نیمه دوم سال ۱۳۳۲، تنها نیروی سیاسی جبهه ملی که توان سازماندهی های وسیع مردمی داشت حزب ملت ایران بود.
در پیش از سی تیر ۱۳۳۱، جبهه ملی ایران فعالیت سازمانی چندانی نداشت. اما پس از سی تیر، با جدایی بخشهایی مهم از جبهه ملی و افزایش توطئهها علیه دولت ملی و فعالتر شدن حزب توده، که موجب ترس و نگرانی مردم می شد، نیاز به فعالیتهای سازمانیافته جبهه ملی ایران هر روز بیشتر احساس میشد. از این رو، هیئتی از رهبران حزبها و اصناف جبهه ملی ایران تشکیل شد که مسئولیت هماهنگی در میان بخشهای مختلف این جبهه و نیز سازماندهی مردم را بر عهده گرفت. داریوش فروهر از حزب ملت ایران، خلیل ملکی از نیروی سوم، کریم سنجابی از حزب ایران، محمد نخشب از حزب مردم ایران و مهندس احمد رضوی از فراکسیون نهضت ملی، هیئت هماهنگی جبهه ملی ایران را تشکیل میدادند. نماینده جامعه بازرگانان و پیشه وران و گاهی نیز بنا بر دعوت، حیدر رقابی (عضو حزب ملت ایران) به نمایندگی از دانشجویان در نشستهای این هیات حضور مییافتند. بدین گونه، جبهه ملی ایران فعالیت سازمانی خود را در دوره زمامداری دکتر مصدق آغاز کرد.
تنها نیروی سازمانیافته جبهه ملی در برابر توطئهها
داریوش فروهر در این دوره نقشی اساسی در سازماندهی جنبش مردمی ایفا کرد. دولت مصدق بدون پشتوانه مردم و حضور خیابانی آنان نمیتوانست در برابر کارشکنیهای حاکمیت و اقدامات و تحریکات حزب توده و توطئههای نیروهای جداشده از جبهه ملی مقاومت کند. در نهم اسفندماه ۱۳۳۱، در پی حمله هواداران دربار و افسران اخراجی ارتش و چماقداران آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانی و چاقوکشان حزب زحمتکشان بقایی به خانه دکتر مصدق و بروز خطر سقوط دولت، نیروهای سازمانیافته حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر وارد صحنه شدند و مهاجمان را به عقب راندند و توطئه نه اسفند را خنثی کردند. در این رویارویی، اعضای نیروی سوم خلیل ملکی نیز به اعضای حزب ملت ایران کمک میکردند. در این ماجرا، برخی از رهبران اصلی نیروی سوم از جمله جلال الاحمد نیز به شدت زخمی شدند.
در پی افزایش توطئهها علیه دولت مصدق و پس از قتل سرتیپ محمود افشارطوس، فرمانده شهربانی کشور، حزب ملت ایران و نیروی سوم رسما از نخست وزیر خواستند که آنها را مسلح کند. داریوش فروهر مسلح شدن اعضای حزب ملت ایران را موجب خنثی شدن توطئهها برای سرنگونی دولت ملی میدانست. در آن دوران، فعالیتهای سازمان یافته حزب ملت ایران عرصه را بر نیروهای فشار دربار، حزب توده، آیتالله کاشانی و دکتر بقایی، که حتا تا ربودن و قتل رییس شهربانی کل کشور نیز پیش رفته بودند، کاملاً تنگ کرده بود.
داریوش فروهر، در مقام رهبر مهمترین حزب منسجم جبهه ملی ایران، نشستهایی با مصدق داشت؛ اما بیشتر این دیدارها در چارچوب نشستهای سهجانبه احزاب ملی بود. داریوش فروهر و خلیل ملکی و کریم سنجابی، در مقام رهبران احزاب جبهه ملی ایران، جلسات متناوبی با نخستوزیر داشتند و موضوع یکی از آخرین جلسات انحلال مجلس شورای ملی بود. در این نشست، ملکی و سنجابی و فروهر از افزایش نفوذ حزب توده و ترس و اضطرابی که این امر در میان مردم ایجاد کرده بود ابراز نگرانی کرده بودند.
واپسین روزهای دولت مصدق
در عصر ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ و در پی خروج شاه از کشور، تظاهراتی از طرف جبهه ملی ایران در میدان بهارستان برگزار شد که انتظامات و سازماندهی آن مانند همیشه کاملاً در دست گارد حزب ملت ایران بود. در این تظاهرات، دکتر فاطمی و دکتر شایگان سخنرانیهای تندی ایراد کردند.
در روز ۲۶ مرداد، دکتر سنجابی، رهبر حزب ایران، به مقر حزب ملت ایران میرود و از داریوش فروهر میخواهد که، برای جلوگیری از پایین کشیدن مجسمههای رضاشاه و محمدرضاشاه به دست اعضای حزب توده، نیروهای حزب ملت ایران خودشان هر چه زودتر این مجسمهها را پایین بکشند؛ چون این کار حزب توده موجب افزایش نگرانی مردم میشود. داریوش فروهر از دکتر سنجابی میپرسد که آیا دکتر مصدق با این کار موافق است یا نه، که پاسخ مثبت میشنود. از این رو، اعضای حزب ملت ایران به همراه اعضای نیروی سوم مجسمههای رضاشاه و محمدرضاشاه را به پایین میکشند؛ اما، در میدان ۲۴ اسفند، هواداران حزب توده هم در این کار مشارکت میکنند. در میدان راه آهن نیز، مجسمه رضاشاه را نیروهای حزب توده به پایین کشیدند و در همان جا رها کردند.
از روز ۲۵ مردادماه، حزب توده در سراسر شهر تهران دست به قدرتنمایی زده و، با سر دادن شعار جمهوری دموکراتیک، مردم این شهر را بیمناک کرده بود. در روز ۲۷ مرداد، داریوش فروهر به گارد ویژه حزب ملت ایران دستور داد که مجسمه رضاشاه در میدان راه آهن را، که تودهایها پایین کشیده و در آنجا رها کرده بودند و به آن توهین میکردند، از دست آنان بیرون آورند و به مقر حزب ملت ایران منتقل کنند. در میدان راه آهن، میان اعضای حزب توده، که آنجا را اشغال کرده بودند، و گارد حزب ملت ایران درگیری سختی رخ داد؛ و در پایان، میدان راه آهن تهران از اشغال نیروهای حزب توده خارج و مجسمه رضاشاه به مقر حزب ملت ایران منتقل شد.
در بعدازظهر ۲۷ مرداد، حزب توده ایران دو کامیون پرازآجر را در برابر مقر حزب ملت ایران تخلیه میکند و اندکی پس از آن، دو اتوبوس حامل اعضا و هواداران این حزب به این محل میآیند و با آن آجرها به مقر حزب ملت ایران حمله میکنند. در مقر حزب، تنها چند نفر حضور داشتند و قادر به مقاومت در برابر این حمله نبودند. در نتیجه، اعضای حزب توده مقر حزب ملت ایران را اشغال و آن را کاملاً تخریب میکنند. این حمله اثر روانی مخربی در مردم داشت. مردم میدیدند که، با رفتن شاه، مقر سازمانیافتهترین حزب طرفدار مصدق نیز هدف هجوم اعضای حزب توده قرار گرفته و کاملاً تخریب شده است. در شامگاه ۲۷ مرداد، صدها تن از اعضای حزب ملت ایران در مقر تخریبشده حزب ملت ایران حاضر شدند و داریوش فروهر در سخنرانی خود خطر به قدرت رسیدن حزب توده را جدی خواند و خواهان مقابله با آن شد. پیش از فروهر، خلیل ملکی چندین بار خواستار برخورد جدی با حزب توده شده بود. این گونه تحریکات و اغتشاشات حزب توده در شهر باعث شد که مصدق دستور ممنوعیت هر گونه گردهمایی را صادر کند.
در روز ۲۸ مرداد، صبح زود، دکتر مصدق داریوش فروهر را احضار کرد. در این دیدار، فروهر دوباره خواهان مسلح شدن اعضای حزب ملت ایران شد. او به مصدق گفت که نیروهای مسلح حزب ملت ایران میتوانند چون گارد ملی پشتیبان دولت عمل کنند و جلوی هر گونه توطئه برای سرنگونی دولت را بگیرند. مصدق بار دیگر این درخواست را رد میکند و میگوید که چنین کاری به معنای بیاعتمادی به ارتش است. دکتر مصدق به فروهر میگوید که، در عوض، از روز پیش دستور داده است که جلوی هرگونه تجمع در سطح شهر گرفته شود. مصدق از فروهر میخواهد که از هر گونه تجمع حزبی در شهر جلوگیری و اعضای حزب ملت ایران را متفرق کند.
در ساعت ۹ صبح ۲۸ مرداد، داریوش فروهر به مقر حزب میرود. جمع کثیری از هواداران و اعضای حزب ملت ایران در برابر مقر حزب گردآمده و خشمگینانه خواهان انتقامگیری از حزب توده به علت اشغال و تخریب مقر حزب بودند. داریوش فروهر با سخنرانی در میان اعضا و هواداران حزب، به پیروی از فرمان دکتر مصدق، به آرام کردن حاضران میپردازد و از آنان میخواهد که متفرق شوند و از هر گونه تجمع در شهر، که عملی غیرقانونی است، خودداری کنند. در عین حال، به اعضا و گارد حزب ملت ایران دستورمیدهد که به فرمان دکتر مصدق، نخستوزیر دولت ملی، از حالت آمادهباش خارج شوند و از هر گونه تجمع در شهر هم خودداری کنند. بدین ترتیب، فقط افرادی که همیشه در مقر حزب کار میکردند و نگهبانان آنجا در محل باقی ماندند.
داریوش فروهر از آنجا به شهربانی کل کشور میرود و، در دیدار با رئیس شهربانی کل کشور، شکایت خود از حزب توده را به علت تخریب مقر حزب ملت ایران تسلیم وی میکند. تیمسار مدبر در این دیدار به فروهر میگوید که وضع شهر عادی نیست و اوباش به خیابانها ریخته و به مقر حزب شما نیز حمله کردهاند. فروهر بلافاصله پس از خروج از شهربانی به میدان بهارستان میرود و میبیند که اوضاع متشنج است و آتش از مقر حزب بالا میرود. از اولین اهداف کودتاگران حزب ملت ایران بود. بدین ترتیب مقر حزب ملت ایران تنها کمتر از ۲۴ ساعت پس از آنکه توسط حزب توده اشغال و تخریب شده بود، به دست کودتاگران به آتش کشیده میشود. داریوش فروهر هنوز باور نمیکند که دولت ملی در حال سقوط است. او بر روی ستونی میرود و مردم را به مقاومت دعوت میکند که بلافاصله دهها پاسبان به او هجوم میبرند و او را به شدت زخمی میکنند. نیروهای حزبی، که از مقر حزب خارج و در میدان بهارستان جمع شده بودند، با نیروهای انتظامی به مقابله میپردازند و داریوش فروهر را از دست آنان خارج میکنند و به بیمارستان نجمیه میبرند. در آن روز، اگر داریوش فروهر از دست نیروهای انتظامی خارج نمیشد، بیشک به قتل میرسید. آثار ضرب و جرح آن روز تا پایان عمر بر سر داریوش فروهر باقی ماند.
فروهر در بیمارستان نجمیه بستری بود که دولت ملی مصدق سقوط کرد. او را شبهنگام به مخفیگاهی منتقل کردند. داریوش فروهر در این هنگام تنها ۲۴ سال داشت. دوران اول زندگی سیاسی داریوش فروهر با سقوط دولت مصدق به پایان رسیده بود.
از: گویا