حسن روحانی را به خاطر بیاورید در سالهایی کمی دورتر، آن زمانی که در سال ۵۶ برای خوش آمد آیت ا… خمینی و جبران سابقه کم مبارزاتی خودش در برا بر بزرگانی چون آیت ا..، هاشمی آیت ا.. منتظری،، مطهری و… طی سخنانی در تهران بعد از فوت مصطفی خمینی هم برای چاپلوسی و هم برای مطرح شدن، به آیت ا.. خمینی لقب امام داد.
مرورش کنید در سالهای پس از انقلاب در مجلس اول و موضع گیریهایش در برابر چهر های شاخص ملی چون مرحوم مهندس بازرگان و سایر چهره های ملی مذهبی و نطق معروفش در خصوص سران خدمتگزار ارتش پس از انقلاب و در خواست قطع حقوق آنها از سوی دولت.
بنگرید به مواضعش در عصر اصلاحات و در کسوت رئیس شورای عالی امنیت ملی دوران خاتمی در خطبه های پیش از نماز جمعه تهران در سال ۱۳۷۸، پس از حمله به کوی دانشگاه توسط گروه های فشار وابسته به حکومت، که به جای حمله به مهاجمان خواستار شدت عمل بیشتر در برابر دانشجویان بی دفاع شد.
این سه گانه نمایشگر ویژگیهای شخصیتی رو حانی پیش از رسیدن به پست ریاست جمهوری بود، وجه بارز شخصیت او عطش در کسب قدرت و تلاش برای نزدیکی هر چه بیشتر به کانون آن است. مساله ای که البته برای فعالان سیاسی نه تنها عیب نیست که هدف آنهاست اما بی هویتی، تذبذب و نداشتن پرنسیب سیاسی نقص و بلکه ننگ بزرگی است که با هیچ رنگی هم پاک نمی شود.
روزی که حسن رو حانی در مراسم تحلیفش در دور دوم ریاست جمهوری از مرحوم آیت ا.. هاشمی که پیرامون در گذشت او هم ابهاماتی بود یادی نکرد مشخص شد اسبی که او برای دور دوم ریاست جمهوری زین کرده است، آن اسبی نیست که با آن به میدان رقابت با رئیسی پا گذاشته بود. هاشمی اگر در زندگی سیاسی اش برای عده ای از نیروهای خوش نام کشور از جمله ملی مذهبی ها مانع بود و دست کم تا پیش از ۸۸ و بازگشت به سوی مردم محبوبیت فراگیری نداشت دست کم برای روحانی سکوی پرتاب به ریاست جمهوری بود اما او به گونه ای رفتار کرد که گویا وامدار هیچ کسی از جمله هاشمی و خانواده او نیست.
اصلاح طلبان واقعی و سایر نیروهای تحول خواه رو حانی را به خوبی می شناختند. در شرایط پس از کودتای ۸۸، یا اساسا نمی بایست در زمین نظام بازی می کردند،یعنی انتخابات را تحریم می کردند یا باید بازی می کردند. بخش مهمی از جنبش سبز در ۹۲ انتخابات را تحریم کرد که نگارنده از آن جمله بود بخشی هم با طرح شعار رفع حصر از سوی روحانی شرکت کرد و رای داد.اینکه چه کسانی درست تر فکر کردند را تاریخ نشان می دهد.
تاریخ نشان می دهد که جنبش سبز، ایستادگی رهبران و خون بی گناهان در پی معا مله اصلاح طلبان با حکومت تلف شد تا عده ای اصلاح طلب حکومتی تعدای از پستهای غیر کلیدی را اشغال کنند تعدادی با تکرار خاتمی به مجلس بروند و در بخشی از رانتهای قدرت شریک شوند و ژنهای خوب در کنار پدران بر گوشه ای از سفره انقلاب بنشینند و به قدر توان و چموشی از سفره بردارند و حاکمیت هم پز برگزاری انتخابات آزاد و مشارکت فلان در صدی بدهد و بر کودتای ۸۸ ماله بکشد و جای ظالم و مظلوم را عوض کند.
من که در ۹۲ به روحانی رای ندادم دلخوش شدم به برجام و ثمرات آن که قرار بود رونق اقتصادی باشد و سرمایه گذاری خارجی، دو قلوهایی که به دنیا نیامده سقط شدند. محقق نشدن رفع حصر را هم برای خودم بدین گونه توجیه کردم که روحانی زورش نرسیده و برجام اولویت بیشتری داشته است تا رفع حصر.
روحانی خودش هم بر این منهاج رفت و گفت بعضی کارها با رای ۵۱ در صدی نمی شود و مجدد وعده رفع حصر، وزارت زنان و بر چیده شدن فضای امنیتی از دانشگاه ها داد.از حقوق اهل سنت و توجه به مطالباتشان گفت.
قانع شدم که در کارزار ۹۶ هم رای بدهم هم بسازم.پس از اینکه خر از پل گذشت زنان وزیر نشدند، یک شخصیت اطلاعاتی برصندلی وزارت ارتباطات تکیه زد، دانشگاه با آمدن غلامی امنیتی تر می شود، از بزرگ اهل سنت مولوی عبد الحمید برای مراسم تحلیف دعوت نشد چه برسد به پاسخگویی به مطالبات… همه این خلف و عده ها تلخ بود.
اما این آخری خیلی درد داشت… شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی گوی سبقت را از اژه ای ربود و گفت “این افرادی که شما می گوئید در حصر نیستند و هر کسی را که بخواهند آزاد ا نه می توانند ببیند” و از دیدار اسماعیل دوستی با کروبی مثال زد. کسی که او را نیروهای امنیتی از آغاز حصر تا امروز دو سه باری به دیدار شیخ برده اند تا او را از سر مواضعش برگر داند.
مهندس موسوی و بانو رهنورد را اما غیر از فرزندان و اقوام درجه یک تا به امروز کسی از نزدیک ندیده است. شمخانی با این شامورتی بازی به جای حل مساله، صورت مساله را پاک کرد و بی تردید این اقدام با اطلاع روحانی صورت گرفته است.
از وعده رفع حصر و نقد عریان سپاه در ایام تبلیغات رسیدیم به بودن سپاه در قلب مردم و انکار حصر در روز روشن و مقابل دوربینهای خبر نگاران… حسن روحانی سودای کوچ از پاستور به خیابان جمهوری را دارد و علی لاریجانی هم احتمالا و عده داده که در این مسیر کمکش می کند تا خودش جای او بنشیند اما به او باید یاد آوری کرد که محاسباتش ممکن است درست از آب درنیاید و به رهبری نرسد. بدون داشتن عبای رهبری می شود زندگی کرد اما دولتمردی که شرافت سیاسی اش را قمار کرده و باخته باشد با کسی که از دنیا رفته است تفاوتی ندارد.